ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 05.05.2025, 7:43
ژرمن‌ها چگونه مردمی بودند؟

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

گفتگوی جدیدترین شماره هفته‌نامه اشپیگل با کارل بانگهارد باستان‌شناس

مقدمه مترجم: تحلیل این گفت‌وگوی اشپیگل با باستان شناسی به نام کارل بانگ‌هارد نشان می‌دهد که ما با دو لایه‌ی عمده در مواجهه با مفهوم «ژرمن‌ها» (Germanen) سروکار داریم: یکی لایه‌ی تاریخی-باستان‌شناختی، و دیگری لایه‌ی ایدئولوژیک-فرهنگی. بانگ‌هارد با دقت نشان می‌دهد که چگونه یک تصویر قالبی، افسانه‌ای و ملی‌گرایانه از ژرمن‌ها ساخته شده که با یافته‌های تاریخی هم‌خوانی ندارد و در عین حال، ابزاری شده در دست راست افراطی برای ساخت هویتی خیالی اما اثرگذار. بانگ‌هارد در این گفتگو با روشنگری تمام توضیح می‌دهد که چیزی به نام «ملت ژرمن» وجود نداشته است. آن‌چه وجود داشت، مجموعه‌ای از قبایل پراکنده با هویت‌های قبیله‌ای خاص بود. اتحاد آن‌ها – مثلاً در نبرد معروف و نمادین واروس – موقتی و نه برخاسته از حس ملی یا فرهنگی واحد بود. او به‌درستی این ایده را زیر سؤال می‌برد که چنین رویدادی را می‌توان «تولد ملت آلمان» دانست. نکته‌ی مهم دیگر، تحلیلی است که بانگ‌هارد از «ساخته‌شدن» اهمیت نبرد واروس ارائه می‌دهد: خود رومی‌ها تا سال‌ها این شکست را چندان بزرگ نمی‌دیدند، اما بعدها، به دلیل تغییرات سیاسی، آن را برجسته کردند. سپس در عصر ناسیونالیسم آلمانی و خصوصاً در دوران نازی، این روایت به ابزار سیاسی بدل شد. بانگ‌هارد با تکیه بر داده‌های جدید باستان‌شناسی – مانند بازسازی دقیق‌تر سبک زندگی ژرمن‌ها یا کشف‌های جدید درباره‌ی شیوه‌ی دفن آن‌ها – به‌دنبال بازسازی تصویری واقعی‌تر و چندلایه‌تر از این مردم است: نه «بربرهای» وحشی، نه «قهرمانان» نژاد آریایی، بلکه مردمانی با آگاهی زیست‌محیطی، مهارت در صنایع دستی، و سبک زندگی غیرمتمرکز و سازگار با محیط طبیعی. و در نهایت بخش پایانی مصاحبه هشدار روشنی درباره‌ی خطر بازگشت افسانه‌های نژادی است. بانگ‌هارد تأکید می‌کند که سکوت پس از جنگ جهانی دوم درباره‌ی ژرمن‌ها به خلأیی انجامید که گروه‌های راست‌گرا توانستند آن را با روایت‌های خود پر کنند. او خواستار مقابله‌ی فعال با این روند از راه آموزش، پژوهش علمی، و بازنویسی تصویر ژرمن‌ها است.

اشپیگل: آقای بانگهارد، کتاب جدید شما «تاریخ واقعی ژرمن‌ها» نام دارد. آیا می‌توان گفت که روایت‌های قبلی بیشتر نادرست بوده‌اند؟

بانگهارد: کلیشه‌های قدیمی درباره بربرهایی که دائم در حال نوشیدن مشروب بودند هنوز هم با وجود اکتشافات شگفت‌انگیز باستان‌شناسی از بین نرفته‌اند، همان‌طور که معادله «ژرمن برابر با آلمانی». حتی آرمینیوس، قهرمان نبرد واروس (Varusschlacht) که به هرمان چروسکی نیز معروف است، احتمالاً با این نظر مخالف می‌کرد. اگر کسی آرمینیوس را آلمانی خطاب می‌کرد، احتمالاً کتک مفصلی می‌خورد.

اشپیگل: خب برای چه؟

بانگهارد: واژه «peudisk» که ریشه «آلمانی» (deutsch) از آن گرفته شده، در اصل به معنای مردم عادی بود. بنابراین فردی از طبقه بالا، مثلاً یک اشراف‌زاده مانند آرمینیوس، به احتمال زیاد این عنوان را توهین‌آمیز می‌دانست. آرمینیوس به قبیله چروسی تعلق داشت و احتمالاً خود را چروسی معرفی می‌کرد نه آلمانی. استفاده از عنوان ژرمن ایرادی ندارد، اما هیچ قوم واحدی به نام «ژرمن‌ها» وجود نداشت.

اشپیگل: با این حال، باید نوعی احساس همبستگی میان قبایل تحت رهبری آرمینیوس وجود داشته باشد، چرا که آنها در نبرد واروس با هم در برابر روم ایستادند.

بانگهارد: اینها فقط اتحادهای کوتاه‌مدت بودند ــــ و اهمیت نبرد واروس بیش از حد برآورد شده است. رومیان شکست‌های بسیار سخت‌تر و شرم‌آورتری متحمل شدند، مثلاً در برابر هانیبال. منابع مکتوب رومی معاصر در ابتدا حتی این نبرد را یک فاجعه برجسته توصیف نکردند. این وضعیت پس از سال ۲۶ میلادی تغییر کرد، زمانی که خانواده واروس به دلیل درگیری‌های داخلی روم از چشم افتادند. پس از آن بود که شکست بزرگنمایی شد. ما نمی‌دانیم ژرمن‌ها چگونه به این نبرد نگاه می‌کردند، اما بعید است که قبایل ناگهان خود را یک قوم بزرگ احساس کرده باشند. این بهانه برای ایجاد هویت مشترک بیش از حد نامحتمل است.

اشپیگل: با این حال آیا می‌توانید برای این شور و اشتیاق نسبت به نبرد واروس توضیح قابل قبولی ارائه کنید؟

بانگهارد: بله. تا امروز این نبرد به نوعی نماد یک «مبارزه آزادی‌بخش» است، جایی که ناخرسندی اجتماعی به نبرد داوود و گولیات تبدیل شد. مثلاً برای من در سینما چیزی هیجان‌انگیزتر از شورش ستمدیدگان علیه ستمگران نیست، دقیقاً مثل کاری که آرمینیوس و همراهانش در سال ۹ میلادی انجام دادند. اما نگران‌کننده است وقتی این نبرد را به عنوان ساعت تولد آلمانی‌ها بزرگ می‌کنند و از آن برای ستایش فضایل به اصطلاح آلمانی مانند شجاعت، میل به نبرد و اراده پیروزی استفاده می‌کنند. تمام این جار و جنجال حول نبرد واروس برای من بیشتر مشکوک است، درست مثل بحث‌هایی درباره محل دقیق وقوع آن.

اشپیگل: به نظر می‌رسد این مورد الآن تا حد زیادی حل‌شده است. به ویژه بررسی‌های فلز شناختی (متالورژی) به وضوح به کالکریزه (Kalkriese) نزدیک اوسنابروک اشاره دارد.

بانگهارد: بسیاری از افراد علاقه‌مند به تاریخ و آشنا با باستان‌شناسی نظر دیگری دارند. اگرچه دلایل خوبی وجود دارد که کالکریزه محل نبرد بوده، اما تاکنون علیرغم تحقیقات گسترده، هیچ مدرک قطعی از حضور سه لژیون شرکت‌کننده در نبرد واروس یافت نشده است. در حالیکه لژیون‌ها در آن زمان تجهیزات خود را به دقت علامتگذاری می‌کردند، اما تاکنون هیچ شمشیر حکاکی‌شده یا بقایای گویایی پیدا نشده است.

اشپیگل: شاید ژرمن‌ها پس از نبرد مقدار زیادی از فلزات باقی‌مانده را جمع‌آوری کرده‌اند تا ذوب کنند؟

بانگهارد: امکان دارد. اما تصور کنید در آینده‌ای دور کسی ادعا کند محل فستیوال واکن (Wacken) را پیدا کرده است. آیا باور می‌کنید اگر نتواند حتی یک درپوش بطری آبجو از آن رویداد ارائه دهد؟ در نهایت، محل دقیق نبرد اصلاً مهم نیست. این گنج یابی ممکن است برای بسیاری سرگرم‌کننده باشد، اما به درک ما از ژرمن‌ها و جهان آنها کمکی نمی‌کند. بهتر است این جستجو را متوقف کنیم.

اشپیگل: پس چه چیزی کمک می‌کند؟

بانگهارد: باید بیشتر بر یافته‌های سال‌های اخیر درباره ژرمن‌ها تمرکز کنیم. تقریباً هر هفته چیزهای جدیدی کشف می‌شود که نگاهی واقع‌بینانه و مستند به اجدادمان می‌دهد. تقریباً تمام یافته‌های مهم جدید درباره ژرمن‌ها از طریق باستان‌شناسی به دست آمده است.

اشپیگل: این مردمان و جوامع که تصویرشان به لطف کاوش‌ها و تحقیقات جدید کم‌کم واضح‌تر می‌شود، چگونه انسان هایی بودند؟

بانگهارد: به لطف تحقیقات باستان‌گیاه‌شناسی (archäobotanisch) و دیگر مطالعات می‌دانیم که سبک زندگی و اقتصاد آنها با رومیان متفاوت بود. ژرمن‌ها معمولاً روستاهای متمرکز نمی‌ساختند، بلکه مزرعه‌های تک‌خانوار داشتند که مانند رشته مهره در امتداد رودخانه‌ها و نهرهای بزرگ قرار می‌گرفتند. در آنجا معمولاً به آنچه در اصطلاح تخصصی «تولید غذای سطح پایین» نامیده می‌شود، مشغول بودند.

اشپیگل: دقیقاً منظورتان چیست؟

بانگهارد: ترکیبی از کشاورزی و جمع‌آوری خوراک. قبایل ژرمن از آنچه در جنگل‌ها و مراتعشان می‌رویید استفاده می‌کردند. اما می‌دانستند که مثلاً گیاهانی مانند سیب جنگلی، تمشک، آلوچه وحشی یا فندق در جنگل‌های چراگاهی بهتر از جنگل‌های رها شده رشد می‌کنند. قبایل ژرمن به طبیعت اطراف خود کمک می‌کردند و در واقع رویکردی بسیار مدرن و پایدارتر از کشاورزی و دامپروری گسترده رومیان داشتند.

اشپیگل: آیا ژرمن‌ها بعضی چیزها را از روش‌های رومیان که در همسایگی زندگی می کردند تقلید نکردند؟

بانگهارد: قبایل چندان از شیوه‌های کشاورزی رومیان استفاده نکردند. مثلاً گیاهان باغی معرفی‌شده توسط فاتحان مانند زردک، خیاریا چغندر قرمز را نادیده گرفتند. اما این به معنای عقب‌ماندگی نبود: آنها با مناطق دورافتاده تجارت می‌کردند و بسیار بیشتر از چیزی که قبلاً تصور می شد اهل سفر و مسافرت بودند. علاوه بر این، در صنایع دستی ظریف و خیاطی مهارت داشتند.

اشپیگل: می‌توانید مثالی بزنید؟

بانگهارد: به عنوان مثال بقایای به خوبی حفظ ‌شده زنی از یوتلند (Jütland) به ذهنم می‌رسد. این منطقه در آن زمان بخشی از قلمرو قبایل ژرمن بود. این بانو حدوداً سال ۲۰۰ میلادی درگذشته بود و موهایش را به سبکی پیچیده و با افزودن موهای مصنوعی آراسته بود. لباس او دوختی ظریف داشت و از نخ‌هایی بافته شده بود که با دقت زیادی شانه شده بودند. همه این‌ها نشان‌دهنده انسان‌های کم‌هوشی که هرگز از زمین‌های خود خارج نمی‌شدند نیست. سبک این زن گواه زندگی پرتحرک، به خوبی مرتبط با سرزمین های اطراف و قطعاً نه چندان بی‌فرهنگ است.

اشپیگل: کدام یک از کشفیات باستان‌شناسی در سال‌های اخیر بیشتر شما را تحت تأثیر قرار داده است؟

بانگهارد: بررسی مجدد گوری که در سال ۱۹۳۷ در زاکسن-آنهالت کشف شده بود. در آن بقایای سوزاندن جسد وجود داشت. قبایل ژرمن برای قرن‌ها تقریباً منحصراً عزیزان خود را به این روش دفن می‌کردند. در اولین بررسی۸۸ سال پیش، باستان‌شناسان نتوانستند از بقایای سوخته در گور استفاده کنند و فرض کردند که هدایای تدفین وجود ندارد. در تحلیل‌های مجدد اخیر، تکه‌های سیاه‌خاکستری از گور به عنوان بقایای یک ظرف نوشیدنی بسیار لوکس از عقیق قیمتی شناسایی شدند. این شگفت‌انگیز بود.

اشپیگل: چرا؟

بانگهارد: سلاح‌ها، جواهرات و سایر اشیایی که با مردگان به جهان دیگر فرستاده می‌شوند، چیزهای زیادی درباره فرهنگ، ثروت و سطح تمدن یک جامعه فاش می‌کنند. اما بسیاری از چیزهایی که زندگی قبایل ژرمن را شکل می‌داد، هرگز کشف نشد یا به درستی شناسایی نشد زیرا همراه با متوفی سوزانده شده بود. خوشبختانه اکنون می‌توانیم بقایا را بهتر تحلیل کنیم و از تکه‌های سوخته و خاکستر اطلاعات بیشتری نسبت به باستان‌شناسان گذشته استخراج کنیم. مثلاً اکنون ناگهان باید آن گور در زاکسن-آنهالت را متعلق به یک فرد ثروتمند تفسیر کرد. من بسیار کنجکاوم که در سال‌های آینده چه چیزهای بیشتری کشف خواهد شد.  در هر حال، ما باید به تحقیق مستمر درباره ژرمن‌ها ادامه دهیم و نتایج را بهتر از گذشته منتقل کنیم.

اشپیگل: چرا این موضوع تا این اندازه مهم است؟

بانگهارد: ما نباید تفسیر ژرمن‌ها را به عهده سیاستمداران مغشوش بسپاریم. برای نازی‌ها، ژرمن‌ها همیشه مهم بودند، به عنوان آلمانی‌های اصیل خون‌خالص، میهن‌پرست، نترس، چشمان آبی و موبلوند تصور می‌شدند. پس از ۱۹۴۵، این تصویر از ژرمن‌ها که در ذهن‌ها حک شده بود، با خلا مواجه شد: مکتب ها و تحقیقات از آن پس درباره ژرمن‌ها سکوت کردند و تا حد زیادی متوقف شدند. از نظر من این استراتژی کاملاً اشتباهی بود. یک تصویر منسوخ و بدنام را نمی‌توان با تبدیل آن به تابو از بین برد، بلکه فقط با ارائه تصویری متقابل می‌توان این کار را کرد. چون این تصویر جایگزین وجود نداشت، گروه‌های راست‌گرای پوپولیست و افراطی توانستند با استفاده از ژرمن‌ها، محتوای راست‌گرایانه و افسانه‌ها را به قلب جامعه بیاورند. راست افراطی به خوبی می‌داند که چگونه می‌توان از طریق نوع خاصی از روایت تاریخی، نگاه به جامعه فعلی را دستکاری کرد.

اشپیگل: شما تحقیقات گسترده‌ای در مورد راست‌گرایی افراطی و ارتباط آن با ژرمن‌ها انجام داده‌اید، مثلاً در فستیوال‌های موسیقی نئونازی‌ها. چه چیزهایی در آنجا مشاهده کردید؟

بانگهارد: در چنین مراسمی، رون‌های ژرمنی (germanische Runen) [رون‌ها حروف الفبای قدیمی ژرمن‌ها بودند که بعدها توسط نئونازی‌ها به عنوان نماد استفاده شد] و تصاویر آرمینیوس روی صدها تی‌شرت به چشم می‌خورد. این نمادها همه‌جا حاضرند. در ماه‌های اخیر تقریباً همه مجلات راست‌گرا به شکلی گاه عجیب و غریب به موضوع ژرمن‌ها پرداخته‌اند. مثلاً در مجله Compact Geschichte [این مجله یک نشریه راست‌گرای آلمانی است که گاهی نظرات افراطی منتشر می‌کند] این بحث مطرح می‌شود که آیا ژرمن‌ها از مدار قطبی نیامده‌اند. این یک تئوری قدیمی نژادپرستانه است. راست افراطی ژرمن‌ها را به چنگ آورده، و ما برای مدت زیادی فقط تماشاگر بوده‌ایم.

اشپیگل: به نظر می‌رسد بیرون راندن تصویر نیاکان جنگجو از ذهن‌ها کار دشواری باشد. به‌ویژه که در مورد مقاومت در برابر روم، این تصویر کاملاً هم نادرست نیست.

بانگهارد: مسئله بر سر غلبه بر تصویر کلیشه‌ای از ژرمن‌هاست. بسیاری از بقایای این فرهنگ را ناخودآگاه در قالب تصورات خود از یک قوم همیشه در حال جنگ و زمخت جای داده‌ایم. اما این نگاه به ژرمن‌ها منصفانه نیست. تاریخ آن‌ها نکات آموزنده بسیار بیشتری از نبرد واروس دارد که عرضه کند.

* تمامی تصویرهای این مقاله توسط هوش مصنوعی برای همین مطلب ساخته شده‌اند.

Dann wäre man vermöbelt worden
GESCHICHTE Wie tickten die Germanen? Der Archäologe Karl Banghard kommt in seinem neuen Buch zu überraschenden Ergebnissen.

 



نظر خوانندگان:


■ سپاس از طباطبایی عزیز برای معرفی کتاب و ترجمه خوب و سلیس از موضوعی به موقع و خیلی مهم. به ویژه نوشتن اسم آدم‌ها، مکان‌ها و ... همراه با الفبای لاتین آن‌ها برای تلفظ درست‌شان. در ضمن، به نظر من، بهتر بود توضیح الفبای رون‌ها یا توضیح مجله Compact Geschichte را در پایین مقاله می‌آوردید. فضولی مرا می‌بخشید.
تا درودی دیگر سعید سلامی


■ جناب سلامی گرامی ممنون از توجه و دقت شما به ترجمه‌های من. نظر شما کاملاً صحیح است اما با توجه به خواننده‌های عجول ما که مطالب را در گوشی موبایل یا لپتاپ خود می‌خوانند احتمال می‌دهم حوصله مراجعه به پایین صفحه را نداشته باشند اما در کل شما درست می فرمائید. و باز هم ممنون از شما.
علی محمد طباطبایی