ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 04.07.2022, 9:19
خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی

محسن قائم‌مقام

در دفاع از سیاست‌ها، استراتژی و تاکتیک‌های ‏مبارزاتی دکتر مصدق

مصاحبه‌های ادعائی دکتر کاتوزیان

در مورد توهین به مهندس عبدالحسین خلیلی، رئیس و استاد محبوب دانشکده فنی، از سوی دکتر کاتوزیان، در بالا نوشتم و اضافه ‏کردم که ملاقات ادعائی دکترکاتوزیان با مهندس خلیلی ساختگی است. موضوع زیر مبنی بر ملاقات ساختگی دیگری از طرف ‏آقای دکتر کاتوزیان، با دکتر سنجابی را با نقل بخشی از مقاله دکتر منصور بیات زاده: در باره اعتراض داریوش فروهر به ‏دکترمحمد علی کاتوزیان در پائین می آورم: از جمله ادعاهای نادرست و مصاحبه‌هائی که، مانند سایرمصاحبه‌های ادعائی آقای ‏کاتوزیان، که هرگز آنها را انجام نداده است، ادعائی است که دکتر کاتوزیان می‌کند که زمانی که درایران دانشجوی پزشکی بوده ‏به دیدار دکتر سنجابی می‌رود. و دکتر سنجابی به آقای کاتوزیان می‌گوید، صفحات ۱۰۳ و ۱۰۴ ” خاطرات خلیل ملکی”: “در این ‏زمان، آقای ملکی که از مخالفت من ‏‎]‎دکترسنجابی‎[‎‏ و داریوش فروهر با بستن مجلس باخبر بود، به من تلفن زد و پیشنهاد کرد که ‏ما سه تن ‏‎]‎‏سنجابی، ملکی و فروهر‎[‎‏ به عنوان نمایندگان احزاب هوادار نهضت ملی‎ ‎ایران، نیروی سوم و ملت ایران‎‏ به دیدار ‏دکتر مصدق رویم و از جانب این احزاب با بستن مجلس مخالفت کنیم. ما هم پذیرفتیم و هر سه نفر متفقآ به ملاقات دکتر مصدق ‏شتافتیم.

در این ملاقات، ما ‏‎]‎سنجابی و فروهر‎[‎‏ میدان را به ملکی سپردیم که از جانب ما نیز دلائل مخالفت با بستن مجلس را ‏عرضه سازد و دکتر مصدق را از تصمیم خود منصرف کند. اما مصدق این نظر را نپذیرفت و بر دلائل خود برای بستن مجلس ‏تأکید کرد. بالاخره آقای ملکی با همان تندی خاصی که در او سراغ دارید، از جا برخاست و گفت: آقای دکتر مصدق، این راهی که ‏شما می‌روید به جهنم است، ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد. در اینجا ما نیز برخاستیم و هر سه نفر پس از خداحافظی با ‏مصدق مجلس را ترک کردیم”. (تاریخ انتشار کتاب خاطرات فوریه ۱۹۸۰ است.)‏

زنده یاد داریوش فروهر در مصاحبه ویدیوئی با “سازمان اسناد ملی” بطور صریح و قاطع بیان نموده است: “....آن موقعی که آقای ‏همایون کاتوزیان از ایران می‌رفتند، آن سفری که به آن اشاره می‌کند، ایشان ۱۸ ساله بودند و من فکر نمی‌کنم که دکتر سنجابی ‏بنشیند و درد دل از برخوردش با دکتر مصدق را برای یک جوان ۱۸ ساله بگوید.” داریوش فروهر در این مصاحبه، ملاقات با ‏دکتر مصدق با حضور او را “دروغ محض” نام برده است. آقای کاتوزیان در اثر دیگرش که به زبان انگلیسی نوشته شده و ‏برگردان آن به فارسی ” مصدق و نبرد قدرت” است. (تاریخ انتشار کتاب سپتامبر ۱۹۸۹) که درآن نام سه نفر بالا در ملاقات با ‏دکتر مصدق وجود ندارد و نام‌های جدیدی در این ملاقات را نوشته: دکتر صدیقی، خلیل ملکی، دکتر سنجابی و دکتر شایگان. و ‏توضیحی نداده است که چرا از نام داریوش فروهر که در کتاب خاطرات از او نام برده در این کتاب که ۹ سال بعد نوشته شده نام ‏برده نشده است.‏

دکتر کاتوزیان در دنباله گزارش سه نفره همراه داریوش فروهر نوشته است ” این نویسنده از روایت شخص ملکی درباره این ‏ملاقات بکلی بی خبرم، ولی شاید کسان دیگری شرح آن را از خود او شنیده باشند.”. آقای کاتوزیان خودش با آقای خلیل ملکی ‏بسیار نزدیک بوده است . چرا خودش قبل از انتشار این خبر نادرست و جعلی از آقای خلیل ملکی درباره این جلسه بقول آقای ‏کاتوزیان، سؤال نکرده است؟! آقای کاتوزیان در پاسخ به مصاحبه داریوش فروهر در تکذیب ملاقات خود با دکتر مصدق همراه ‏دو نفر دیگر به ادعای دکتر کاتوزیان، معترض است که چرا به انتشار مطالب نادرست وی اعتراض نموده، و در این رابطه ‏‏”شبهه” ایجاد کرده است! می بینید که دکتر کاتوزیان حاضر نیست ادعای ساختگی خود را پس بگیرد!‏

رهبران جبهه ملی و “بوی کباب انتخابات”‏

آقای کاتوزیان مکرر رهبران جبهه ملی دوم را عناصری ناآگاه، سست، ضعیف وکم‌مایه می‌خواند . و مرتب می‌نویسد آقای ملکی ‏به دیدار ایشان می‌رفت و ایشان را راهنمائی می‌نمود! می‌گوید ملکی سه سال جلوتررفته بود و در گفتگو با ایشان، راه کار را ‏بایشان نشان داده بود ولی ایشان گوش نکردند. تا خود را آماده کنند. وقتی صحبت انتخابات شد به قول آقای کاتوزیان ” بوی کباب ‏انتخابات آزاد بلند شد ” آمدند و جبهه ملی دوم را درست کردند. کاتوزیان در نقش شاگرد کبابی، فقط با توهین به جبهه ملی، که ‏دنبال انتخابات آزاد بود، به موضوع می‌پردازد. و باعنوان کردن توهین آمیز “بوی کباب انتخابات ” بزعم خود جبهه ملی و ‏رهبرانش را تحقیر می‌کند! خیر، این طور نبود. تا آن زمان که جان کندی فشار نیاورده بود هیچ آزادیخواهی در مملکت قدرت ‏نظردهی و تشکیل جمعیت را نداشت، به جز آقای ملکی و طرفداران نزدیک ایشان که دنبال اپوزسیون سازنده بودند!

در جبهه ملی ‏سیاستمداران بسیار آگاهی چون صالح، صدیقی، سنجابی و غیره وجود داشتند، کسی احتیاج به نصیحت را نداشت. جو حاکم ‏استبدادی بود که نمی‌توانستد کاری انجام دهند و بوی کباب ایشان را به مبارزه نکشاند! وبه ” نصایح ” سه سال پیش آقای ملکی هم ‏نیازی نبود! آنها راه خود که تقاضای انجام انتخابات آزاد و باز کردن مجلس شوری بود را خوب شناخته بودند، و با ایستادگی ‏دنبالش را گرفتند!‏

ملکی شخصیت با ارزش زمان خود

در پایان این بخش از زندگی آقای خلیل ملکی باید اضافه نمایم که ملکی شخصیت بزرگی در زمان خود بود. او در راهی که برای ‏آزادی ودمکراسی درایران در پیش داشت همواره صادق بود. مبارزه او با حزب توده و نشان دادن راه سوسیالیسم، جدا از ‏وابستگی به شوروی و پشتیبانی از نیروی سوم، نیروی ملت‌ها، اثرات با ارزشی در حرکت سیاسی- اجتماعی مردم بویژه جوانان ‏باقی گذاشت. جوانان سیاسی کشور به سوی راهی که او گشوده بود به حرکت در آمدند. توده وسیعی از جوانان که فریب استالینیسم ‏و حزب توده را خورده بودند به خود آمدند. من هرچه ازاین واقعیات در بزرگداشت ملکی بگویم، کم گفته‌ام. بدون شک خلیل ‏ملکی انتقاداتی در کارش بود ولی درمقابل خدماتی که برای نسل جوان از رهائی از طناب عقیدتی استالینزم که آن‌ها را به بیراهه ‏کشانده بود، انجام داد بسیار کم‌رنگ‌اند. انتقادات ملکی جلوی کارهای دکتر مصدق را نگرفتند و کششی به نظرات انتقادی ملکی ‏در مورد دکتر مصدق، در افکار مردم، در انتقادات او از دکتر مصدق ایجاد نگردید. انتقادات او به دکتر مصدق بیشتر بر این پایه ‏بودند که او به توده‌ای‌ها آزادی نشر انتشارات داده، چندین روزنامه دارند، اجازه تظاهرات و متینگ داده.


خلیل ملکی

حزب توده با داشتن ‏چندین سازمان طرفدار خود، که با اجازه دولت فعالیت دارند، مرکز تجمع جوانانی می‌شود که تعلیمات ضد نهضت ملی و ضد ‏دولت ملی دکتر مصدق را فرا می‌گیرند. من همان طور که در بخش بعدی، خلیل ملکی پس از ۲۸ مرداد، با تفصیل بیشتری اشاره ‏خواهم نمود، یک نخست وزیر ملی که رهبری نهضت ملی هم به عهده اوست و عمری در زندگی آزادیخواه بوده و تبلیغ آزادی و ‏دمکراسی را نموده است چگونه و با چه منطقی و چه قانونی می‌تواند جلوی گروه وسیعی را که می‌خواهند صلح‌آمیز، هرچند در ‏مورد حزب توده متأسفانه با فحش و کلمات رکیک همراه بود، نظراتشان را بیان نمایند، را بگیرد؟

با حزب توده می‌بایست با منطق ‏و دلیل جلو رفت همان طور که خود آقای خلیل ملکی همراه سایر منشعبین حزب توده انجام دادند و موفقیت‌های درخشانی حاصل ‏مردم و کشور گردید. توجیه این گونه برخورد‌های ملکی را دکتر خنجی خوب بیان کرده است. او می‌گوید که ملکی در مورد ‏حزب توده آن قدر عقب عقب رفت تا ازآن طرف پشت بام افتاد! در مورد این گفته معروف ملکی که خطاب به مصدق در اشاره به ‏بستن مجلس و رفراندم ومذاکرات با کمپانی‌های نفتی، گفته بود: “من با تصمیمات شما در مورد مسائل مملکت مخالفم و می‌دانم به ‏جای درستی نمی‌رسد، ولی من شما را تا جهنم هم دنبال میکنم!” بسیاری به جا به او خرده گرفتند که یک رهبر سیاسی باید کاری ‏که به صلاح مملکت است را دنبال کند، نه آن که تا جهنم هم دنبال یک راه نادرست برود! ‏

در خاتمه

من به شخصه بسیار از ملکی آموخته‌ام. سیاست و اجتماع را از او یاد گرفتم. به ما یاد داد که هرخبری را که شنیدید به همان ‏صورت نقل کنید، اگرشنیدید بگوئید شنیدم، اگر دیدید بگوئید دیدیم، اگر خوانده‌اید بگوئید این خبر را در فلان منبع خواندم. منطقی ‏صحبت کنید. برای ارزیابی خود متر و ملاک داشته باشید. و....‏

ملکی شخصیتی شجاع و صریح‌اللهجه بود. و در مبارزه‌ای که در پیش گرفته بود پایدار ماند. روش اصلاح‌طلبانه او پس از کودتا ‏از وجهه سیاسی و اجتماعی او کاست ولی از اهمیت نقش بزرگ او در سیر مبارزاتی مردم ایران و از اهمیت نقش تاریخی او در ‏مبارزه با حزب توده چیزی کم ننمود. او راه و روش تشکیلاتی حزب توده را، که پایه کار تمام تشکیلات سیاسی و حتی غیر ‏سیاسی ایران گردید را ادامه داد. زمانی من افکار مذهبی، به دنباله افکار مذهبی مادرم، هنوز از سرم کاملاً بیرون نرفته بود. در ‏حوزه حزبی نیروی سوم پرسیدم، امروز تولد علی امام اول شیعیان است، روزنامه بسوی آینده، روزنامه صبح توده‌ای‌ها، در ‏سرمقاله، این روز را بزرگداشت گفته و روزنامه نیروی سوم ما آن را در صفحه آخر نهاده است. پاسخم از گوینده حوزه، که دکتر ‏مسعود حجازی بود این بود، داشتن دین آزاد است. و اضافه کرد که آقای خلیل ملکی گفته است که شما می‌توانید، جانماز خودرا ‏هم به داخل حزب بیاورید و نماز خود را بخوانید، هیچ مانعی ندارد. زمان برد که موضوعات برای من روشن‌تر شد و افکارم با ‏مدنیت وفق پیدا کرد. و نقش فریبکارانه حزب توده را شناختم و به روش فریبکارانه حزب توده در مورد مذهب و سیاست و ‏حکومت پی بردم.

سال‌ها بعد به خواسته دکتر سنجابی، در آن زمان مسؤل سازمان دانشجویان جبهۀ ملی در دانشگاه، دنبال تهیه ‏مقاله‌ای برای توده‌ای‌های جدید آن زمان بودم، افرادی که، همان طور که در بالا گفتم، از حزب توده بریده بودند ولی دل بستگی به ‏جبهه ملی نداشتند و تنها سازمان جبهه ملی را به عنوان پوششی دفاعی در برابر حکومت شاه انتخاب کرده بودند. به مقاله ای در ‏روزنامه مردم، ارگان حزب توده برخوردم که تیتر آن در سرمقاله این بود: “افراد حزب ما همه مسلمان و محمدی هستند”. توجه کنید ‏همراه مسلمان، محمدی را هم افزوده است، که شکی در کار پیدا نشود!‏

باز از خاطرات یادم هست در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ بود، روز کودتای اول که شکست خورد. مجسمه رضاشاه را با همه پیکر ‏جلوی حزب در خیابان شاهرضا روبروی استخر رامسر آوردند. ملکی زمانی که از درب حزب بیرون می‌آمد آن را مشاهده کرد و ‏بسیار ناراحت شد و دستور داد بلافاصله ترتیبی دهند که آن را به جلوی شهرداری ببرند، که انجام شد. این امر نمایش احترام به ‏قانون و مخالفت با هرج و مرج ملکی را نشان می‌داد. در واقع برداشتن مجسمه‌ها کار توده‌ای‌ها بود و ملکی آن را خوب می‌دانست ‏و تصمیم‌گیری او بسیار صحیح بود.‏

من در این مقاله کوشش نموده‌ام که مقام آقای خلیل ملکی، و دوران‌های زندگی او را تا آن جا که ممکن است شرح دهم. زندگی ‏خلیل ملکی پستی بلندی‌های بسیار داشت و او در برابر مشکلات به خوبی پایداری نمود. بخش دوم زندگی او، بعد از کودتای ‏‏۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تغییر کلی با روند او در دورانی که او در نهضت ملی ایران فعالیت داشت، را پیدا نمود. او راهی جدا از مبارزین ‏راه نهضت ملی ایران که راه مصدق و در دفاع از مبارزات مردم ایران بود را انتخاب نمود. در بخش بعدی با تفصیل باین ‏موضوع خواهم پرداخت.‏
‏ ‏
خلیل ملکی پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲‏

آقای خلیل ملکی که به راستی قهرمان مبارزه با شوروی و “سوسیالیزم” در‎ ‎خدمت دیکتاتوری حزبی و حزب توده است. جریانی ‏که جوانان ایران و درجای خود جوانان جهان را به بیراهه استالینیزم، بنام “سوسیالیزم” کشانده بود. بیراهه‌ای که درآن دورنمای ‏آزادی، صلح و سوسیالیسمِ به صورت سراب فریبنده‌ای، توسط استالین به نام “سوسیالیسم” ازجانب شوروی درسراسر جهان به ‏نمایش گذارده شده و به‌فریب و به‌بیراهه کشیدن جوانان دام گشوده بود. شهامت و شجاعت ملکی دراین مبارزه و روشنگری در ‏برابرغول شوروی نمودن و مقاومت کردن، بی‌تردید بسیارستودنی است. ‏

خلیل ملکی به درستی مبارزه برای آزادی و سوسیالیزم، جدا از راه وابستگی به شوروی، یعنی افتادن به دام ضد ملی حزب توده ‏را شناخت، و در خدمت نهضت ملی و رهبری آن دکتر محمد مصدق قرار گرفت. خدمات خلیل ملکی دراین راه به نهضت ملی ‏بی‌شماراند.‏

من در این مقاله زندگی سیاسی و اجتماعی و نظرات سیاسی و جهت‌گیری‌های سیاسی آقای خلیل ملکی بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ‏در برابر حکومت کودتا را مورد بررسی قرار داده‌ام. و نیز در بخشی از این مقاله به دفاع از استراتژی و تاکتیک‌های مبارزاتی ‏دکتر مصدق، در دفاع و پیش‌برد نهضت ملی ایران پرداخته‌ام. این بخش به‌انتقادات آقای ملکی به دکتر مصدق و دولت ملی مربوط ‏می‌شود، که دکتر مصدق را مسؤل شکست دولت ملی، کودتای ۲۸ مرداد و دیکتاتوری بدنبال آن را معرفی می‌نماید‌. ملکی عدم ‏قبول دکتر مصدق به پیشنهادات بانک بین المللی و رفراندم برای بستن مجلس هفدهم توسط دکتر مصدق را از دلائل عمده سقوط ‏دولت مصدق می‌داند. که به آن‌ها خواهیم پرداخت.‏

ملکی در مبارزات سیاسی اجتماعی خود، پس از ۲۸ مرداد راه دیگری، جدا از سایر رهبران نهضت ملی ایران را در پیش گرفت ‏و من در این بخش کوشش می‌کنم آن را مورد بررسی قرار دهم. ملکی بعد از کودتا، راه اصلاح طلبان امروزی را در برابر ‏حکومت کودتا انتخاب نمود. او در روز سوم از کودتای 28 مرداد خود را به دولت کودتا معرفی نمود. و گفت “برای چندمین بار ‏در زندگی ام از “صفر” شروع می‌کنم! بعدها شنیدم دکتر خنجی در باره این واکنش ملکی گفته بود: “آنهمه دست‌آورد در مبارزه با ‏انگلیس و ملی شدن نفت و...، هیچ بود؟!”

ملکی واقعه کودتا را تنها یک تغییر دولت به حساب آورد. من خبرمعرفی ملکی به ‏دولت کودتا را در روزنامه اطلاعات، سه روز بعد از کودتا، خواندم و بسیار تعجب کردم و بقولی وا‌رفتم! فرماندار نظامی تهران، ‏درآن زمان سرلشگر دادستان، بلافاصله بعد از کودتا در اعلامیه‌‌ای از رهبران نهضت ملی، که درآن اعلامیه ایشان را با نامشان ‏ذکر نموده بود، ازجمله نام آقای خلیل ملکی، از ایشان خواسته بود که خود را به فرمانداری نظامی معرفی نمایند. هیچ کس به جز ‏آقای خلیل ملکی خود را معرفی نکرد. فرمانداری نظامی نیز درعمل دنباله کار را نگرفت و اعلامیۀ مجددی انتشار نداد. معرفی ‏ملکی به حکومت کودتا بسیار اسباب ناراحتی افراد حزب نیروی سوم شد. ملکی در این زمان اعلامیه‌ای نوشت و تقاضای انتشار ‏آن به نام حزب را داشت. هیأت سیاسی حزب با انتشار آن به نام حزب نیروی سوم مخالفت نمود. سپس درزمان دیگری درتجمع ‏حزبی، طرفداران ملکی وجود چنین اعلامیه‌ای را انکار کردند. تا اصل اعلامیه به خط ملکی، که به تصادف به دست مخالفین ‏اعلامیه افتاده بود، به آن‌ها نشان داده شد. و بالاخره سال بعد خود طرفداران معدود ملکی بعد از آزادی ملکی از زندان فلک ‏الافلاک، آن را با توجیهاتی همراه اعلامیه، انتشار دادند.‏

این اعلامیه که ملکی آن را نوشته بود و بنا بود به عنوان اعلامیه حزب نیروی سوم بیرون آید، در زمانی که همه انتظارداشتند ‏که یک حزب طرفدار نهضت ملی و دکتر مصدق یعنی حزب نیروی سوم، اعلامیه‌ای انتشار دهد، و در آن اوضاع مملکت را با ‏جرأت و دقت شرح دهد. آقای ملکی اعلامیه‌ای نوشته بود و اصرار داشت که به نام حزب نیروی سوم بیرون آید، و تعجب‌آور آن ‏بود، که در آن اعلامیه هیچ صحبتی از “کودتا” درمیان نبود. در آن اعلامیه هیچ نشانی از نقش سازمان‌های جاسوسی انگلیس و ‏امریکا، ام آی ۶، و سی آی اِ در کودتا ۲۸ مرداد، وجود نداشتند. در آن اعلامیه، صحبتی از توطئه شاه و دربار در کار نبود. ‏تنها در ابتدای اعلامیه تاریخ ۲۸ مرداد بدون ذکر کلمه کودتا آورده شده بود. دراعلامیه درباره موقعیت دولت دکتر مصدق و به ‏خصوص بازگشت دولت قانونی او به قدرت و پشتیبانی از مبارزات ملت ایران و ادامه مبارزه برای تحقق هدف‌های نهضت ملی، ‏سخنی زده نشده بود. اعلامیه‌ای سازگار با حکومت کودتا نوشته شده بود. نه اعلامیه‌ای که مردم ازیک حزب طرفدارنهضت ملی ‏و دکتر مصدق انتظار آن را داشتند. (متن کامل اعلامیه ۲۸ مرداد خلیل ملکی را درکتاب “رویدادها و داوری” خاطرات مسعود ‏حجازی، صفحۀ ۱۲۹ بخوانید.)‏

ملکی بعد از ۲۸ مرداد به زندان فلک‌الافلاک درخرم‌آباد همراه توده‌ای‌ها زندان شد. او فشاری که از حضور توده‌ای‌ها در زندان ‏داشته را شکنجه حکومت براو دانسته است و این گونه آن را بیان می‌کرد، که نگاه ایشان گوئی بدن مرا سوراخ می‌کردند. ‏ناظرزاده کرمانی از طرفداران مصدق و نماینده مجلس زمان دکترمصدق دراین باره شعری ساخت که بسیار گرفت: ‏
ژندی بنگر گردش چرخ فلکی را / افکنده کنار تو خلیل ملکی را.‏
‏(ژندی مدیر روزنامه بسوی آینده، روزنامه صبح توده‌ای‌ها بود!)‏

اپوزیسیون سازنده یا مخالفت در درون سیستم

ملکی استراتژی خود در برابر حکومت کودتا را “اپوزسیون سازنده” می‌نامید و مکرر از آن در جلسات عمومی جامعه ‏سوسیالیستها نام می‌برد. اپوزسیون سازنده یا مخالفت دردرون سیستم، اپوزسیونی است که بدون اعتراضی به کل سیستم، ‏درخواست‌های خود را درون رژیم طرح می‌نمایند، ونیز درانجام برنامه‌های دولت، که انجام آن را مفید می‌دانند، نهایت فعالیت را ‏به خرج می‌دهند. به عبارتی با شرکت در برنامه‌های درون سیستم به تصور خود می‌خواستند به شکوفائی اقتصادی و اجتماعی ‏‏(اگر نه سیاسی) مملکت کمک نمایند و لذا فساد عمیق درمیان این گونه حکومت‌ها را نادیده می‌گرفتند. در حالی که با قبول این تز ‏و ادامه اپوزسیون سازنده موضوع حیاتی برای مردم و مملکت یعنی آزادی و برقراری دموکراسی هم چنان در بوته فراموشی ‏باقی می‌ماند. و حاصل کار تنها به دنبال پروژه‌های اغلب نمایشی و غرق در فساد و محیط فاسد رژیم را گرفتن، یا درعمل به دام ‏برنامه‌های محدود و در مقابل احتیاجات جامعه ناچیز افتادن می‌گردید.

گفتنی است که آقای دکتر کاتوزیان در بالغ بر ۵۰۰ صفحه ‏کتاب خاطرات خلیل ملکی که نوشته است، وعمده آنرا مقدمه خود آقای کاتوزیان تشکیل می‌دهد، حتی یک بارهم از “اپوزسیون ‏سازنده” صحبتی نمی‌کند. موضوعی که شخصاً شاهد بودم، که آقای ملکی در هر جلسه هفتگی عمومی جامعه سوسیالیست‌ها آن را ‏تکرار می‌کرد. حتی من در مقاله‌ای که در صدمین سالگرد خلیل ملکی با تقاضای شرکت کتاب نوشتم و منتشر شد. با تمام تجلیل ‏از ملکی در مقاله از اپوزسیون سازنده نام بردم. با وجود بزرگداشتی که در مقاله از ملکی شده بود. در کنوانسیون سالانه ‏ایران‌شناسی، که هر ساله در یکی از شهر‌های امریکا تشکیل می‌شد و درآن سال در واشنگتن بود، هیچکدام از مریدان آقای ملکی ‏که در کنوانسیون حضور داشتند حتی سلام و تعارف را هم نمی‌خواستند با من انجام دهند و آقای آشوری به من گفت اگر این کار ‏را می‌کردیم، یعنی اپوزسیون سازنده را انجام می‌دادیم، کارما به اینجا، منظور جمهوری اسلامی، نمی‌کشید! ‏

با توجه به خودداری از نام بردن و کتمان “اپوزسیون سازنده” توسط مریدان آقای خلیل ملکی به ویژه آقای کاتوزیان، این معنی را ‏درخود دارد، که ایشان این کار ملکی را عیبی بر او می‌بینند و روی آن را پوشیده‌اند که کسی آن را نبیند!!‏

ولی دیدیم که در زمان شاه بعد از ۲۸ مرداد حتی با اعلام اپوزسیون سازنده، و عدم مخالفت های اساسی با رژیم، باز ملکی را ‏محاکمه کردند، و زندان بردند. دیکتاتور حضور هر شخصیت که در دل هم او را نخواهد را بر نمی تابد‎.‎و اپوزسیون سازنده هم ‏راهی برای فرار کامل ازدیکتاتوری نبود. و لذا آن ها که به مبارزه برای برقراری آزادی و دمکراسی ادامه دادند، درست عمل ‏کردند.‏

جبهه ملی و رژیم مشروطه و مشروعیت نظام

دنباله صحبت، جبهه ملی ایران به رژیم مشروطه همواره وفاداری داشته است وخواستاربرقراری حکومت قانون و اجرای قانون ‏اساسی بوده است. جبهه ملی ملامت بجا یا نابجای “کم کاری و تعلل” در امور را کشیده است ولی هرگز نکوهش و مذمت “انحراف ‏‏” از اصول خویش را نشنیده است. جبهه ملی ایران به رژیم مشروطه وفادار وخواستار برقراری حکومت قانون و اجرای قانون ‏اساسی بوده و می‌باشد. و از آن جائی که سیستم حاکم بر مملکت بعد از کودتای ۲۸ مرداد را یک سیستم دیکتاتوری و سدی در ‏برابر اجرای قانون برخواسته از مردم می‌دانسته است، نمی‌توانست با چنین سیستمی همکاری داشته باشد، و در آن سیستم جائی ‏برای تحقق آمال و آرزوهای سیاسی خود را بیابد. و باز به همین دلیل از دنبال کردن اصل برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل ‏مجلس از نماینگان مردم پا را پائین‌تر نمی‌گذارد. درمشروطه، مردم مشروعیت دولت را از راه انتخابات آزاد و به دور از دست ‏بردها درآن، معین می‌کنند. در حکومتی که انتخابات نباشد و مجلسی در کار نباشد یا مجلسی ساختگی در کار باشد، مشروعیتی ‏برای دولت وجود نخواهد داشت.‏


جبهه ملی دوم

ملکی و جامعه سوسیالیستها مخالفت با سیستم را درمیزان قدرت اپوزسیون نمی‌دیدند یا تصور می‌کردند اگر کارها با نقشه و برنامه ‏صحیح و دلسوزانه انجام گیرد، احتیاجی به تغییر سیستم نیست. و برای انجام مسائل عمده اساسی دیگر، نظیر حکومت مردم بر ‏مردم، آن ها را به آینده محول می‌نمودند. به این دلائل جامعه سوسیالیستها و جبهه ملی دوم، دو راه مختلفی را درپیش داشتند. یکی ‏درکنار رژیم دیکتاتوری ماندن و آن را تحمل کردن، و دنبال اپوزسیون سازنده را گرفتن و دیگری دنبال ادامه نهضت مشروطه ‏بودن و پا را از خواستن حکومت مردم بر مردم پائین‌تر نگذاردن و اجباراً با حکومت در کشمکش بودن.‏

با این ترتیب در حالی که سایر احزاب طرفدار دکتر مصدق و جبهه ملی اجازه هیچ فعالیتی را نداشتند، چه از نظر داشتن محل ‏سازمان و چه از نظر انتشار نشریه. ملکی و گروه همفکر او درآن زمان یعنی بعد از ۲۸ مرداد اجازه پیدا کردند که نشریه “علم و ‏زندگی” به جای نشریه “نبرد زندگی” که پیش‌تر آنرا انتشارمی‌دادند را مستقلاً انتشار دهند. و جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی را ‏تآسیس و اجازه محل معینی برای فعالیت آن را ازجانب دولت تامین نمایند. به عبارتی دولت وقت اجازه داد که جامعه سوسیالیستها ‏محل و نشریه‌ای داشته باشد و جلسات عمومی بگذارند و من شخصاً در جلسات عمومی آن شرکت می‌کردم. ابتدا در خیابان اکباتان ‏در تهران، نزدیک بهارستان بود.

فی‌المثل از یکی از سوسیالیستها که با آقای خلیل ملکی نزدیک بود، دکتر ناصر وثوقی، از ‏دانشوران سوسیالیست با ارزش زمان خود، دعوت کرده بودند و او سه جلسه درباره انقلاب کبیر فرانسه صحبت کرد و من بسیار ‏از صحبت‌هایش یاد گرفتم. بعدها جلسات روبروی استخر رامسر درخیابان شاهرضا بود. دریکی ازاین جلسات که حضور داشتم، ‏پلی کپی دو سه صفحه‌ای را در میان شرکت‌کنندگان در جلسه توزیع کردند که آن را بخوانند و درپایان جلسه آن را پس بدهند. این ‏نوشته کودتای ناصر و گروه “افسران مترقی” درمصر را قویاً تأئید می‌نمود.‏

موضوع نقش ناصر در مبارزه ضداستعماری درمنطقه، همیشه مورد گفتگو درمیان گروه‌های مختلف بود. اکثریت طرفداران جبهه ‏ملی و دکتر مصدق از جمله مهندس بازرگان و پشتیبانان او، طرفدارعبدالناصر بودند. ناصر در میان اکثریت مردم در ایران نیز به ‏دلیل مبارزه قدرتمند او علیه انگلیس و تکان دادن و به حرکت درآوردن اعراب دریک مبارزه ضداستعماری بسیار محبوبیت ‏داشت. درجبهه ملی تنها دکتر محمدعلی خنجی، از رهبران جبهه ملی ایران، با این نظر مخالف بود و نظرش این بود که حضور ‏ناصر درمنطقه در برابر منافع ایران در منطقه است. بعدها استراتژی ناصر در منطقه به تدریج روشن شد و او پس از سوریه از ‏نام “خلیج عربی” پشتیبانی نمود و شعار “منالمحیط الاطلسی، الالخلیج العربی”، (ترجمه به فارسی: از اقیانوس اطلس تا خلیج ‏عربی)، حزب بعث سوریه را به کار گرفت.

برعکس عبدالکریم قاسم نخست‌وزیر عراق روش متعادلی را در منطقه دنبال می‌کرد ‏که با منافع استراتژیکی ایران در منطقه همخوانی داشت. او هیچگاه نام خلیج عربی را بکار نبرد. این موضع قاسم و ناصر را باید ‏در مقاله مستقلی دقیق‌تر و روشن‌تر بیان نمود.

دکتر مصدق هیچگاه از کودتای ناصر که در دوران دولت ملی انجام شد، پشتیبانی ‏نکرد، به عبارتی صحبتی از آن ننمود. از نظر مصدق آن چه پیش آمده بود یک کودتای نظامی‌ها بود، علیه حکومتی که نخست ‏وزیر آن نحاس پاشا، در مصرمستقل عمل می‌کرد . در زمان نخست وزیری نحاس پاشا در مصر، پشتیبانی بزرگی از دکترمصدق ‏در بازگشت از سفر موفقیت آمیز او در دفاع از حقوق مردم ایران در سازمان ملل، در قاهره به عمل آمد و نحاس پاشا در فرودگاه ‏از مصدق پیشواز نمود. درتظاهرات پشتیبانی از مصدق در قاهره مردم عرب از کشورهای مختلف عربی در آن شرکت نمودند و ‏آن را به یک مبارزه بزرگ ضد استعماری در منطقه تبدیل ساختند.‏‎ ‎

سیاست جدید امریکا و پرزیدنت جان کندی

دولت‌های انگلیس و امریکا که نقش اصلی را در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ داشتند پایه‌های قدرت حکومت کودتائی شاه از جمله ‏سازمان ساواک و نیروهای امنیتی برای کنترل مردم در مقابله با حکومت استبدادی شاه را سازمان دادند. و نیز با فراهم آوردن ‏تجهیزات نوین، ارتشی آراسته برای شاه را فراهم آوردند، که در عمل نقش ژاندارمی منطقه را به عهده بگیرد. به این ترتیب ‏سیاست‌های داخلی و خارجی حکومت کودتائی شاه را این دولت‌ها تعیین می‌نمودند. از آن جمله جان کندی رئیس‌جمهور امریکا ‏برنامه جدیدی برای مبارزه با کمونیسم درکشورهای دنیای سوم را ترتیب داد.


دکتر علی امینی

پایه کار برای این برنامه این بود که انقلابات ‏کمونیستی دراین کشورها بر پایه فقر عمومی مردم به خصوص زارعین انجام می‌گیرد. کندی استدلال می‌کرد که فقر مردم روستا ‏ریشه تبدیل شدن ایشان به ابزار مبارزاتی کمونیست‌ها می‌شود. و بر این اساس و برای مقابله با آن، اصلاحات ارضی و نیز کم ‏کردن فشار روی مردم در این کشورها را جدی گرفتند. دکتر علی امینی انتخاب امریکا برای اعمال سیاست جدید امریکا در ‏جلوگیری از خطر توسعه کمونیسم، برگزیده شد.

سیاست جدید امریکا و دکتر علی امینی

این سیاست در سال ۱۳۳۹ شکل گرفت و بر این اساس جبهه ملی ایران آزادی‌هائی پیدا نمود. از جمله به جبهه ملی ایران اجازه ‏داشتن باشگاه دادند و جبهه ملی درخیابان فخر آباد درمحله دروازه شمیران، خانه‌ای را اجاره کرد و آن را محل تجمع یا باشگاه ‏خود قرارداد. اعلامیه‌های مربوط به این باشگاه نمی‌توانست امضای جبهه ملی ایران را داشته باشد و لذا این‌گونه اطلاعیه‌ها از ‏جمله اعلام تاریخ روز عمومی بودن برنامه‌های باشگاه با امضای آقای باقر کاظمی ریاست شورای جبهه ملی ایران توزیع ‏می‌گردید. از جمله دراعلامیه‌ها اجازه به کار بردن نام دکتر مصدق نیز ممنوع بود. آقای باقر کاظمی از شخصیت‌های شناخته شدۀ ‏جبهه ملی و زمانی منصب وزیرخارجه و معاون نخست وزیر در دولت مصدق را داشت. و دراین دوره از جبهه ملی که بعدها به ‏جبهه ملی دوم موسوم شد، کاظمی ریاست شورای جبهه ملی را به عهده داشت. جبهه ملی دراین زمان از دولت امینی تقاضای ‏برگزاری انتخابات عمومی و آزاد را نمود.

برای جبهه ملی حکومت متکی به آرای مردم پایه کار می‌توانست باشد. که آن نیز ‏براساس یک مجلس شورائی که براساس یک انتخابات آزاد و بدون دست‌اندازی حکومت و نیروهای خارجی تشکیل شده باشد، ‏می‌توانست راهبرد و استراتژی برای پیدایش یک دولت ملی باشد. تجربه نشان داده بود که حتی داشتن یک یا چند نماینده ملی در ‏مجلس می‌تواند کارساز باشد. این موضوع را حکومت ارتجاعی خوب می‌دانست و لذا کوشش ایشان براین بود که حتی یک ‏نماینده هم از طرفداران ایشان، یا عناصرموافق با خط و مشی ایشان انتخاب نشود. چنانچه خواهیم دید، شاه مجلس بیستم را بخاطر ‏حضور یک نمایدنده ملی، آقای الهیار صالح، بست! ‏

به این دلیل جبهه ملی برنامه سیاسی خود را تقاضای انتخابات عمومی آزاد از دولت امینی اعلام نمود. دکترامینی نظیر گذشته، ‏دنبال تشکیل دولتی بدون هیچ گونه کنترل آن از بالا بود. و برای رسیدن به این منظور با تشکیل مجلس و انتخابات توافقی ‏نداشت. و لذا با جبهه ملی که دنبال تشکیل مجلس و کنترل قانونی و همه جانبه دولت را داشت، مخالفت می‌کرد.

موضوع دولت دکتر علی امینی و جبهه ملی ایران را من در سه مقاله مفصل در سایت ایران امروز منتشر نمودم. برای اطلاعات ‏بیشتر در این موضوع در پایان این نوشته آدرس اینترنتی آن مقالات را قرار خواهم داد.

دکتر علی امینی با کمک استراتژی جدید امریکا، برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم، در زمان پرزیدنت جان کندی، نخست وزیر ‏شد. در این زمان به دنبال استراتژی جدید، به دستورشاه، فشارهای بر روی مردم، کمتر شد. انتخابات مجلس بیستم با تبلیغ در ‏آزادی انتخابات درآن انجام گردید. دراین زمان مجلس را به دلیل تقلب انتخاباتی منحل نمودند. الهیار صالح به نمایندگی از ‏زادگاهش شهرکاشان با ۹۹ در صد آراء، در برابر رقیب انتخاباتی‌اش، ابوالقاسم لاجوردی، از ثروتمندان آن دوران، که تنها یک ‏در صد آراء را به نام او بود، انتخاب شد. صالح در سخنرانی مهمی در مجلس بیستم در اعتراض به حکومت مطالب سختی ‏راعنوان نمود. از جمله او پایمال کردن “اساسی‌ترین حق ملت” یعنی “انتخاب کردن و انتخاب شدن” را موجب آن می‌دانست که ‏‏”فاصله مردم از دستگاه به نحو خطرناکی بیشتر شود”. صالح “بستن و شکستن قلم” را به سختی نکوهش می‌کرد. تأکید او براین ‏بود که “فکر را با فکر باید مقابله کرد”. این سخنان صالح نقل از مذاکرات مجلس بیستم و نطق‌های صالح در جلسات آن مجلس ‏است.

صحبت‌های صالح در مجلس بیستم را نوشتم تا برخلاف نظر آقای ملکی و مریدانش به خصوص آقای کاتوزیان شخصیت رهبران ‏جبهه ملی دوم آن طور که هست نشان داده شود که نظرات خود را آگاهانه و فاش در هر موقعیتی بیان می‌کردند.


محمدرضا پهلوی و علی امینی

امینی و شاه مجلس بیستم را منحل کردند با این قول که تا سه ماه، انتخابات تازه بدون “تقلبات گذشته” انجام شود. ولی برخلاف ‏انتظار مردم انجام انتخابات جای خود را به تعویق دراز مدت کار انتخابات از طرف آقای امینی داد. وعده این بود که انتخابات بعد ‏از تصویب قانون جدید اصلاح انتخابات انجام خواهد شد و عملاً مجلسی در میان نبود که قانون با اصلاحات جدید را به تصویب ‏برساند! و با این بهانه امینی بدون مجلس به کار خود ادامه می‌داد. و دعوای جبهه ملی با دکتر امینی روی همین بود که جبهه ملی ‏تقاضای انتخابات آزاد را داشت و امینی دنبال انجام کارهای خودش بدون وجود مجلسی که برکارها نظارت داشته باشد بود. تا او ‏به برنامه “إصلاحات و توسعه اقتصادی”! به پردازد. که تاریخ نشان داده است که اگر آزادی در میان نباشد توسعۀ اقتصادی و ‏اصلاحات به فساد کشیده می‌شوند.

دکتر مصدق در مخالفت با استبداد حاکم بر دولت رزم‌آرا و وجود اختناق در کشور و در این ‏زمان برنامه اصلاحات گذاشتن، می‌گوید: “اصلاحات را یک شخص نمی‌تواند بکند، یک دیکتاتور نمی‌تواند، باید اصلاحات را به ‏دست مردم داد و اجتماع را وارد اصلاحات کرد. وقتی مردم وارد اصلاحات شدند خودشان علاقمند می‌شوند، کمک می‌کنند، نه ‏این که بگوید من اصلاحات می‌کنم و اگر هم قبول نکنید می‌برم شما را حبس می‌کنم”.

صحبت‌های جبهه ملی و امینی به جائی نرسید و امینی به سرکوب جبهه ملی و دیگران که دنبال انجام انتخابات بودند پرداخت و ‏تظاهرات آرام خیابانی مانند، تظاهرات یادبود ۳۰ تیر را در هم کوبید. در این جا به نظرات آقای خلیل ملکی نسبت به آقای علی ‏امینی توجه کنیم:‏

آقای ملکی در یکی از نامه‌هایش که در مجموعه‌ای از نامه‌هایش انتشار یافته می‌نویسد: “دولت امینی ازصمیم قلب می‌خواهد سر و ‏سامانی به کارها بدهد. “درمواردی توفیق‌هائی هم نصیب‌اش می‌شود. اما این موفقیت‌ها کماً و کیفاً آن مقدار نیست که بتواند درد ‏کشور را دوا کند...” و چند سطر پائین‌تر می‌نویسد: ‏‎“‎‏... در حقیقت، دولت امینی نه قدرت واقعی را دارد و نه فرمول و برنامه ‏لازم برای رشد و توسعه را.....”. با توجه، حتی به چنین معرفی از سوی آقای ملکی از آقای امینی، انتظار این که جبهه ملی ‏قبول نماید که کارها را در دست آقای امینی بگذارد و به ایشان اعتماد نماید و دنبال انتخابات و تشکیل مجلس نرود، روشن است ‏که کار نادرستی است. آقای ملکی در خطوط بالای همین صفحه از نامه‌هایش می‌نویسد: ‏‎“‎‏ ... جناح‌های مخالف و فاسدتر هیأت ‏حاکمه با جبهه ملی دوم هم‌آواز شده بودند و از مشکلاتی که برای امینی ایجاد می‌شد بالاخره جبهه ملی (دوم) استفاده نمی‌کرد، ‏مرتجع‌ترها و مرجع کل آنها (یعنی شاه) بهره‌برداری می‌کردند.‏‎”..‎‏.

آقای ملکی در ابتدای همین نامه می‌نویسد “هیأت حاکمه همان ‏دو جناح را دارد که در ظاهر و در زیر فشار اربابانشان با هم همکاری دارند، اما یکی برعلیه دیگری دانماً تحریک می‌کند.” ‏درحاشیه آن‌هائی که ترتیب نامه‌ها را داده‌اند‎ ‎نوشته‌اند “به زبان ساده منظور‎”‎جناح شاه‎“‎‏ و ‏‎“‎دکتر علی امینی‎“‎‏ است. من شخصاً از ‏آقای ملکی دریکی از جلسات عمومی جامعه سوسیالیستها این سؤال را کردم، دکتر باقر صمصامی که در امریکا هستند هم حضور ‏داشتند، که “جناح صالح کدام است” ایشان گفتند مثل ‏‎“‎حاج قاسم لباسچی”، منظور، حاج قاسم از جناح صالح هیأت حاکمه است. حاج ‏قاسم از فعالین بازار جبهه ملی دوم بود. در حالی که در حکومت شاه بعد از خود او، رده ارتجاع داخلی، درباریان، ثروتمندان و ‏زمین‌داران بزرگ وابسته به حکومت، هیأت حاکمه زمان شاه را می‌ساختند. و حاج قاسم لباسچی که عمری در مبارزه با شاه و ‏اعوان او بود، جائی در هیأت حاکمه نداشت.

نامه‌های ملکی مدت‌ها بعد بیرون آمد و گر نه ازآقای ملکی می‌توانستم سؤال کنم، ‏وقتی شما در نامه‌هایتان می گوئید “هردو جناح در ظاهر و در زیر فشار اربابانشان با هم همکاری دارند”، معنی این برداشت در ‏رابطه با آقای لباسچی هم این می‌شود که حاج قاسم لباسچی هم به عنوان جناح صالح، به قول شما اربابانی دارد و در زیر فشار ‏ایشان است. این که نمی‌شود، آدمی “صالح” که درهیأت حاکمه باشد و ارباب هم داشته باشد! باقی هیآت حاکمه “صالح” به قول آقای ‏ملکی هم، با این استدلال دیگر “صالح” نیستند. آنها هم ناصالح و فاسدند. لذا، جناح بندی “صالح و ناصالح” در هیأت حاکمه ‏بی‌معنی و غیرمنطقی است.

من به جز صحبت مستقیمی که خودم با آقای ملکی داشتم و در بالا نوشتم، درنوشته‌های ایشان تا آن ‏جا که من فرصت مراجعه داشتم توضیح دیگری براین موضوع ندیدم. توضیح گردآورندگان کتاب تنها نظرشخصی خودشان ‏می‌باشد تا نظر خود آقای ملکی. این که بازاریان و گروه های شبیه را که با هیأت حاکمه در مقابله بودند و هیأت حاکمه، اقتصاد و ‏زندگی ایشان را مورد حمله و استفاده خود قرار داده بود را جناح دیگری ازهیأت حاکمه بنامیم، خیلی حرف است!‏


ادامه دارد

* خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی - بخش نخست
* خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی - بخش دوم
* خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی - بخش سوم
* خلیل ملکی و دکتر ‏محمدعلی‌خنجی - بخش چهارم