۶ اوت ۲۰۲۵
در تاریخ معاصر، کمتر عملیات نظامیای تا این اندازه با صدای بلند و مداوم هشدار داده شده بود که قرار است رخ دهد، آنگونه که در مورد حملات اسرائیل و ایالات متحده به برنامه هستهای ایران در ژوئن ۲۰۲۵ رخ داد. بیش از سه دهه است که رهبران در تلآویو و واشنگتن هشدارهایی صریح درباره جاهطلبیها و فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران دادهاند و پنج رئیسجمهور آمریکا تعهد کردهاند که اجازه نخواهند داد تهران از آستانه دستیابی به توانمندی تسلیحات هستهای عبور کند.
با وجود این همه هشدار و نشانههایی دال بر آمادگی قریبالوقوع، حمله اولیه اسرائیل به زیرساختهای هستهای ایران ــ که با دخالتی کوتاه اما قاطع از سوی آمریکا همراه شد ــ باز هم تهران و بسیاری از نقاط جهان را غافلگیر کرد. همین عنصر غافلگیری به موفقیت خیرهکننده عملیات یاری رساند: عملیات، رهبری نظامی ایران را بهسرعت از کار انداخت، برتری هوایی اسرائیل بر فراز خاک ایران را تضمین کرد، توان ایران برای تلافی را تضعیف نمود و خسارت سنگینی به گوهرهای اصلی برنامه هستهای کشور وارد ساخت.
اجرای استادانه این عملیات و عدم وجود یک ضدحمله مؤثر از سوی تهران یا شبکهی نیروهای نیابتی منطقهای آن که زمانی ترسناک بودند، منجر به یک غافلگیری دیگر شد: پایان سریع بحران از طریق آتشبس تحمیلی آمریکا در دوازدهمین روز درگیری. در کمتر از دو هفته، تلاش مشترک آمریکا و اسرائیل کاری را به انجام رساند که بسیاری آن را ناممکن میپنداشتند: وارد آوردن ضربهای بیسابقه به برنامه هستهای ایران، آن هم بدون شعلهور ساختن یک آتشافروزی گستردهتر در منطقه. حملات موشکی تلافیجویانه ایران به اسرائیل، و نیز حمله نمایشی به پایگاه هوایی آمریکا در قطر، پر سروصدا اما بیاثر بودند. برای بسیاری در واشنگتن، این نتیجه، همچون تطهیر خاطره شکستها یا ناکامیهای مداخلات نظامی آمریکا در خاورمیانه طی چهار دهه گذشته بود.
این نتیجه چشمگیر، به فروپاشی گستردهتری در موقعیت راهبردی تهران دامن زد؛ روندی که از سال گذشته آغاز شده بود، زمانی که اسرائیل با نابود کردن مهمترین دارایی رژیم ــ گروه شبهنظامی حزبالله لبنان ــ ضربهای مرگبار وارد ساخت و پایگاه ایران در سوریه نیز همزمان با سقوط رژیم بشار اسد فرو ریخت. در جریان جنگ ژوئن، شرکای به ظاهر راهبردی ایران در مسکو و پکن چیزی جز محکومیتهای ملایم ارائه نکردند.
از سال ۱۹۷۹ که یک رژیم اسلامگرای انقلابی در تهران به قدرت رسید، واشنگتن و متحدانش کوشیدهاند ایران را مهار کنند. اکنون این تلاش به نقطه عطفی رسیده است: جمهوری اسلامی ضعیفتر و منزویتر از هر زمان دیگری در دو دهه گذشته است. دیگر نمیتواند ارادهاش را بر منطقه تحمیل کند، حتی توان دفاع از مرزها و مردم خود را نیز از دست داده است. اکنون که غول به زمین افتاده، وسوسهای وجود دارد تا مأموریت را تمامشده تلقی کنیم. اما این کار شتابزده خواهد بود: ایران زمینخورده اما هنوز نابود نشده است.
خطرات جدی ناشی از جمهوری اسلامی همچنان پابرجاست و درگیریهایی که در جریاناند ممکن است این خطرات را دگرگون یا حتی تشدید کنند. با وجود خسارات سنگین و تحقیر حاصل از شکست در برابر اصلیترین دشمنانش، این رژیم انقلابی همچنان با قدرت سرکوبگرانه بر سر کار است. زیرساختهای هستهایاش ویران شده، اما بههیچوجه بهطور کامل نابود نگشتهاند. دو الزام حیاتی ــ انتقامگیری و بقای رژیم ــ ممکن است تمایلات خشونتبار و بیثباتکننده تهران را در داخل کشور و سراسر منطقه تداوم بخشند و هرگونه تردید باقیمانده را درباره ارزش بازدارندگی هستهای از میان ببرند.
همانگونه که نویسنده آمریکایی جیمز بالدوین زمانی گفته بود: «خطرناکترین مخلوق هر جامعه، انسانی است که چیزی برای از دست دادن ندارد.» این توصیف اکنون ممکن است در مورد مردانی صدق کند که بر ویرانههای نظام انقلابی ایران حکم میرانند. با تضعیف شبکه نیابتیشان، نابودی سامانههای پدافند هوایی و آشکار شدن پوچی همپیمانیهایشان با قدرتهای بزرگ، نگهبانان ناتوان جمهوری اسلامی برای دور نگهداشتن دشمنان به ابزارهای تازهای نیاز دارند. پیشبینی سیر تحول در پویاییهای جناحی رژیم، پس از این تحقیر، کار دشواری است و ممکن است غافلگیریهای بیشتری در راه باشد. اما تردیدی نیست که قدرتمندترین بازیگران در تهران خواهند کوشید بازماندههای برنامه هستهای را بازسازی کنند و سلطه رژیم بر جامعه ایران را از نو برقرار سازند.
حتی در وضعیت تحقیرشده کنونی، یک تهران سرکش همچنان بازیگری خطرناک و منبعی قدرتمند از بیثباتی و عدم قطعیت در منطقه باقی خواهد ماند. در خاورمیانه مدرن، ضربهای کوبنده به یک اخلالگر بهندرت به آشتی، تسلیم یا حتی کاهش تنش پایدار منجر شده است. هرگونه اجماع احتمالی میان قدرتهای باقیمانده ــ اسرائیل، عربستان سعودی و ترکیه ــ درباره شکل نظم جدید منطقهای، پیشتر در نتیجه جنگ غزه در هم شکسته، و درگیری حلنشده با ایران، این اجماع را بیش از پیش تحت فشار قرار خواهد داد.
در نهایت، اسرائیل و ایالات متحده با توسل به نیروی نظامی ممکن است دقیقاً همان نتیجهای را سرعت بخشیده باشند که هدفشان جلوگیری از آن بود: یک تئوکراسی اسلامی سرکوبگرتر و خصمانهتر، با بمبی در زیرزمین و فهرستی از انتقامها در حیاط خلوتش. و دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده که همواره علیه مداخلات طولانی و پرهزینه واشنگتن در خاورمیانه کارزار کرده، ممکن است دریابد که راهبرد خروج مطلوبش صرفاً به موفقیتی عملیاتی فروکاسته شده که قادر به تحقق توازن سیاسی پایدار نیست.
محاسبهگری جدید ایران
برنامه هستهای ایران در دهه ۱۹۷۰ و بهعنوان یک پروژه انرژی غیرنظامی از سوی حکومت سلطنتی پهلوی ــ که وابسته به ایالات متحده و شیفته پرستیژ بود ــ آغاز شد؛ هرچند آمریکا نسبت به خطر اشاعه تسلیحات ابراز تردید میکرد. پس از انقلاب ۱۹۷۹، حاکمان جدید ایران این برنامه را میراثی از نفوذ غربی تلقی کرده و تا حد زیادی آن را تعطیل کردند. با این حال، بخشی از تحقیقات هستهای ادامه یافت، و پس از آنکه نظام نوپای تئوکراتیک در سال ۱۹۸۰ مورد تجاوز عراقِ صدام حسین قرار گرفت و وارد جنگی فرسایشی و خونین شد، سرمایهگذاری در زیرساخت هستهای دوباره مطرح شد؛ این بار بهعنوان منبعی ارزان برای انرژی، ابزاری برای نمایش قدرت، و نوعی بازدارندگی در برابر تهدیدهای آتی.
در چهار دهه بعدی، جمهوری اسلامی موفق به ایجاد برنامهای هستهای در مقیاس صنعتی شد که رفتهرفته به بخشی از هویت رژیم و رابطه پرتنش آن با قدرتهای غربی بدل شد. پیگیریهای هستهای ایران پس از انقلاب در آغاز بر خودکفایی فناورانه و ظرفیتهای داخلی متمرکز بود، اما تا اواخر دهه ۱۹۹۰، این تلاشها گسترش یافت و شامل فعالیتهای پنهانی گسترده برای دستیابی به توان تسلیحاتی نیز شد. رهبران ایران که حمله اسرائیل به راکتور هستهای اوسیراک عراق در سال ۱۹۸۱ را از نزدیک دیده بودند، بهخوبی نسبت به مخاطرات آن آگاه بودند. بهویژه پس از آنکه دولت جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد، تهران بهطور موقت فعالیتهای تسلیحاتی خود را متوقف ساخت.
این احتیاط از آغاز، مشخصه رویکرد تهران بود. رهبران ایران بارها به فتوای دینی رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای، در سال ۲۰۰۳ استناد کردهاند که استفاده از سلاحهای کشتار جمعی را ممنوع میدانست. با این حال، اکبر هاشمی رفسنجانی ــ که از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ رئیسجمهور ایران بود ــ در سال ۲۰۱۵ اذعان کرد: «هیچگاه از ذهنمان خارج نشد که اگر روزی تهدیدی جدی پیش آید و ضرورت یابد، باید بتوانیم راه دیگر را هم در پیش بگیریم.» پس از آنکه ایران و اسرائیل در آوریل و سپس اکتبر ۲۰۲۴ بهطور مستقیم به یکدیگر حمله کردند، حتی صداهای نسبتاً عملگراتر در درون نظام نیز شروع به طرح علنی احتمال «شکستن سقف» هستهای کردند. کمال خرازی، وزیر امور خارجه پیشین، در نوامبر ۲۰۲۴ تأکید کرد: «اگر تهدیدی وجودی شکل گیرد، ایران دکترین هستهای خود را تغییر خواهد داد. ما توانایی ساخت سلاح را داریم و در این زمینه مشکلی نداریم.»
اکنون و در پی حمله مشترک ایالات متحده و اسرائیل در ژوئن، یک «بیمهنامه اتمی» ممکن است برای جمهوری اسلامی بهطرز تصاعدی جذابتر شود. رهبران ایران ممکن است با اتکا به این ایده که «شرایط همه چیز را توجیه میکند»، بر روی قمار هستهای خود دوچندان سرمایهگذاری کنند، سعی کنند باقیماندههای برنامه را نجات دهند و تلاشی همهجانبه را برای دستیابی به سلاح آغاز نمایند ــ اما این بار، بسیار پنهانتر از گذشته.
توانایی ایران برای چنین اقدامی، وابسته به وضعیت زیرساختهای هستهای آن خواهد بود؛ زیرساختهایی که دچار آسیب جدی شدهاند. حملات اسرائیل همچنین گروه کلیدیای از دانشمندان هستهای را که طراحی و نظارت بر برنامه را بر عهده داشتند، از میان برد. گرچه ارزیابی دقیق میزان خسارت هنوز در جریان است، اما گزارشهای اولیه از آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) و کارشناسان مستقل نشان میدهد که توان غنیسازی ایران بهشدت تخریب یا حتی بهکلی از کار افتاده است. با این حال، برخی کارشناسان گفتهاند که تهران ممکن است طی چند ماه یا چند سال بتواند این خسارات را جبران کرده و آنها را بازسازی کند. افزون بر این، اجزای اصلیای نظیر ذخایر اورانیوم غنیشده و سانتریفیوژهایی که در زمان حمله نصب نشده بودند، احتمالاً از حملات جان سالم به در بردهاند و ممکن است بهسمت برنامهای فشرده برای ساخت سلاح در کمتر از یک سال هدایت شوند.
تلاشهای ایران برای بازسازی برنامه هستهایاش، بدون هیچگونه نظارت رسمی و در نقض تعهدات رسمیِ همچنان پابرجای این کشور در چارچوب پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) انجام خواهد شد. در طول عمر کوتاه «برجام» ــ توافق هستهای ایران با ایالات متحده و دیگر قدرتها در سال ۲۰۱۵ ــ رهبران ایران در ازای حفظ برنامه هستهای و رهایی از تحریمهای فلجکننده اقتصادی، میزان معینی از شفافیت را پذیرفتند. اما پس از آنکه دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ ایالات متحده را از توافق خارج کرد، تهران بهتدریج، اما پیوسته، از اجرای تعهداتش عقبنشینی کرد؛ از جمله با محدود کردن دسترسی به برخی تأسیسات تحت پادمان.
پس از حملات اخیر، سیاستمداران و مفسران ایرانی ادعا کردند که همکاری پیشین ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، امکان گردآوری دادههای هدفگیری را برای اسرائیل و ایالات متحده فراهم کرده بود. مجلس ایران همکاری با آژانس را به حال تعلیق درآورد و این اقدام، آژانس را وادار کرد تا برای حفاظت از کارکنانش، با شتاب بازرسان باقیمانده خود را از ایران خارج کند. در کوتاهمدت و شاید در بازهای طولانیتر، هیچ نهاد مستقلی وجود نخواهد داشت که بتواند وضعیت برنامه هستهای ایران را راستیآزمایی کند.
ایران در گذشته برای حفاظت از سرمایهگذاری هستهای خود ــ و در واقع برای حفظ بقای رژیم ــ بر احتیاط و شفافیت تکیه میکرد. اما حملات ژوئن احتمالاً این معادله را بر هم زدهاند؛ در پی این حملات، ممکن است تهران آماده باشد تا برای حفظ گزینههای هستهایاش و اطمینان از پنهان ماندن این مسیر از چشم جهان، ریسکهای بیشتری را بپذیرد. این چرخش راهبردی، با تضعیف «دفاع پیشدستانه»ای که شبکه نیابتی ایران فراهم میکرد نیز تشدید شده است. با موفقیت اسرائیل در خنثیسازی حزبالله و فروپاشی رژیم متحد ایران در سوریه، رهبران جمهوری اسلامی ممکن است به این جمعبندی برسند که گزینه هستهای، تنها گزینه باقیمانده برایشان است.
صفآرایی پشت پرچم
رویکرد تهران به برنامه هستهایاش، تحت تأثیر تحولات سیاست داخلی پس از حملات اسرائیل و آمریکا شکل خواهد گرفت. رهبران ایران بهشدت نسبت به احتمال بیثباتی داخلی حساساند. رسانههایی که بهمثابه تریبونهای رسمی رژیم عمل میکنند، نتایج جنگ ۱۲روزه را بهعنوان پیروزی معرفی کردهاند: نظام حاکم پابرجا مانده و برای نبردی دیگر زنده است. پیامدهای اولیه این درگیری، سلطه رژیم را تقویت کرده و رهبرانش در حال اجرای همان تاکتیکهایی هستند که در بحرانهای پیشین آموختهاند تا در دورهای که انتظار دارند ناپایدارتر باشد، ثبات را حفظ کنند. در آستانه درگیریهای بیشتر، رژیم از پیش دست به سرکوب صداهای منتقد زده است. مخالفان ــ از جمله نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۲۳ ــ تهدید شدهاند؛ صدها تن دیگر بازداشت شدهاند، از جمله به اتهام جاسوسی؛ و قوه قضائیه تندرو ایران با سرعتی فزاینده در حال برگزاری دادگاه برای متهمان به همکاری با اسرائیل است. حدود نیم میلیون افغان که طی سالهای جنگ طولانی کشورشان به ایران پناه آورده بودند، تحت فشار وادار به بازگشت شدهاند؛ چرا که در جریان جستوجو برای همکاران اسرائیل، کارزار اخراج پناهجویان که از اوایل سال آغاز شده بود، شدت گرفت.
با وجود اینکه مقامات آمریکایی اصرار دارند که هدف از این حملات، تغییر رژیم نبوده، اما به نظر میرسد نقشه اسرائیل بلندپروازانهتر بوده است. روزنامه «واشنگتنپست» گزارش داده که مقامات ارشد ایران تماسهای تلفنی ناشناسی به زبان فارسی دریافت کردهاند که آنها را به ترک رژیم یا مواجهه با مرگ تهدید میکرد. «تهرانتایمز»، رسانهای انگلیسیزبان و وابسته به حکومت، گزارش داده که اسرائیل تلاش گستردهتری را برای «قطع سر» رژیم تدارک دیده بود که شامل ترور رئیسجمهور، رئیس مجلس و شماری دیگر از مقامات بلندپایه ایران میشد، اما در اجرای آن ناکام ماند.
بهجای سرنگونی یا فلج کردن رژیم، حملات اسرائیل بهنظر میرسد احساس تعلق ملی دیرینه ایرانیان به کشورشان را برانگیخته باشد. با آنکه بسیاری از ایرانیان از رژیم عمیقاً سرخوردهاند ــ آنگونه که اعتراضهای عمومی مکرر نیز نشان دادهاند ــ اما اشتیاق گسترده به آیندهای بهتر و رهبری مسئولانهتر، در کنار ملیگرایی ریشهدار و رنجش از دشمنان خارجی، همزمان در جامعه ایران وجود دارد. فقدان هرگونه جنبش سیاسی سازمانیافته یا چهرهای کاریزماتیک که بتواند اپوزیسیونی پراکنده و بیشکل را بسیج کند، جمهوری اسلامی را به «تنها بازی در میدان» تبدیل کرده است.
گرچه این درگیری کوتاهمدت بود، اما بمبارانها ۲۷ استان از ۳۱ استان کشور را دربر گرفت و برای ایرانیان شدید، آشفتهکننده و وحشتآور بود. پس از آنکه ترامپ در نیمهشب از طریق شبکههای اجتماعی خواستار تخلیه پایتخت شد، هزاران نفر از ساکنان تهران گریختند. در این میان، اجتماعات محلی با حس همبستگی برای کمک به هموطنانشان بسیج شدند. در برخی موارد، حملات نمادین اسرائیل نتیجه معکوس داشتند. بهعنوان نمونه، حمله به زندان بدنام اوین در تهران ــ جایی که بسیاری از مخالفان سیاسی محبوساند ــ احتمالاً با هدف تقویت روحیه منتقدان رژیم انجام شده بود، اما در عوض موجی از خشم عمومی را برانگیخت، از جمله در میان چهرههای سرشناس اپوزیسیون؛ زیرا قربانیان این حمله، اعضای خانواده و وکلای برخی زندانیان بودند.
مقامات رژیم از واکنش مردمی دلگرم شدند. علی لاریجانی، مقام کهنهکار دولتی و مذاکرهکننده پیشین، در گفتوگویی مفصل با یکی از رسانههای داخلی با افتخار گفت: «برخلاف انتظار دشمن برای بروز تفرقه و شکاف داخلی، ملت ایران ــ فارغ از گرایشهای سیاسی ــ اتحاد بیسابقهای نشان داد. حتی برخی از مخالفان دولت نیز پشت ایران ایستادند.» رهبران فعلی نظام در برانگیختن احساسات ملیگرایانه بسیار کارآزمودهاند، همانگونه که در دوران جنگ ایران و عراق در دهه ۱۳۶۰ چنین کردند. اندکی پس از پایان جنگ ۱۲روزه، آیتالله خامنهای از پناهگاه خود خارج شد و مراسم مذهبی باشکوهی را رهبری کرد. این مراسم با اجرای سرود میهنی پیش از انقلاب «ای ایران» آغاز شد که متن آن برای گنجاندن مضامین مذهبی تغییر یافته بود. خامنهای، خاموش و بهتزده یا مستأصل به نظر میرسید، در برابر جمعیتی پرهیاهو حاضر شد.
غیبت عمومی خامنهای در طول درگیری و صدای خشدار او در سخنرانی پس از آن، گمانهزنیهایی را درباره وضعیت سلامت او و تداوم رهبری در نظام تئوکراتیک برانگیخته است. حضور او در رأس نظام رو به کمرنگ شدن است و ممکن است مدیران ارشد ساختار قدرت از این بحران بهعنوان تمرینی مقدماتی برای تضمین انتقال رهبری به نسل بعد، در هنگام وقوع تغییر، استفاده کنند. با تشدید رقابت بر سر نفوذ، دور تازهای از حملات، پیوند همزیستانه میان ساختار روحانیت و نهادهای نظامی رژیم را مستحکمتر خواهد کرد. همکاری آنها در مدیریت جنگ و دوران پس از آن پیامی است به دشمنان داخلی و خارجی: نظام حتی در فشار هم دوام میآورد و مانع از ظهور هرگونه جایگزین میشود. این روند احتمالاً چشمانداز هرگونه تغییر سیاسی معنادار پس از مرگ خامنهای را تضعیف خواهد کرد.
علفهای بلند
برای رقبای تاریخیاش، ایرانِ تضعیفشده ممکن است چشماندازی وسوسهانگیز باشد. برای اسرائیلیها، این وضعیت بهمنزله موفقیتی چشمگیر علیه سرسختترین و مرگبارترین دشمن آنهاست. برای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، تضعیف برتریای که به نظر میرسید تهران پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به دست آورده، نوعی اثبات وسواس دیرینهاش نسبت به تهدید ایران محسوب میشود. همراه با ضرباتی که به حزبالله و حماس وارد کرد، این اقدامات به بازسازی چشمگیر جایگاه سیاسی او در داخل کمک کرده است. پس از سالها بحث و تردید، و با وجود اکراه فزاینده آمریکا نسبت به استفاده از نیروی نظامی در خاورمیانه، تمایل واشنگتن به پیوستن به کارزار علیه ایران، برای اسرائیل اطمینانی دوباره بود که ایالات متحده همچنان آماده است برای تحقق اهداف راهبردی خود خطر کند.
اما پیامدهای پس از حمله، عدمقطعیتهایی جدید برای اسرائیل به همراه آورده است. برخلاف ترامپ، رهبران اسرائیل هیچ توهمی ندارند که برنامه هستهای ایران «محو» شده باشد؛ آنها کاملاً انتظار دارند که تهران تلاش کند توانمندیهای خود را بازسازی کند و آمادهاند تا کارزار خود را ادامه دهند تا ایران نتواند در این مسیر موفق شود. سهولت نسبی اجرای اهداف در ماه ژوئن ممکن است اسرائیل را به آغاز عملیات نیمهدائمی «چیدن علفها» ترغیب کند؛ عملیاتی با هدف فرسایش پیوسته ظرفیتهای دشمنان، همانگونه که اسرائیل طی سالها در لبنان و سوریه دنبال کرده است. این کارزارها تا امروز نیز ادامه دارند و اسرائیلیها موفقیت آنها را در تضعیف حزبالله و سقوط رژیم اسد، سند میدانند.
با اینحال، چشمانداز یک کارزار نظامی درازمدت برای تضعیف توانمندیهای هستهای ایران با موانع قابلتوجهی مواجه خواهد بود؛ بهویژه در مورد نقش ایالات متحده. ترامپ سرمایه سیاسی خود را بر شک و تردید نسبت به درگیریهای نظامی مستمر در خاورمیانه بنا کرده و طبق گزارش شبکه NBC، طرحی را که از سوی فرماندهان نظامیاش ارائه شده بود و میتوانست ضربهای پایدارتر به آرمانهای هستهای ایران وارد سازد، رد کرده است. اسرائیلیها میدانند که پیگیری موفقیت نظامیشان با محدودیتهایی مواجه است؛ بهویژه هزینههای سنگین و کمبود سامانههای رهگیر موشکی برای دفاع از کشور در برابر حملات احتمالی ایران. همین کمبود، عاملی بود که در تصمیم واشنگتن برای درخواست آتشبس پس از تنها ۱۲ روز، نقش مهمی ایفا کرد.
مسائل مربوط به مهمات و بودجه تنها محدود به اسرائیل نیست؛ تقاضای بالا برای موشکهای رهگیر و همچنین منابع نظامی آمریکا که برای دفاع از اسرائیل به منطقه منتقل شدهاند، فشار زیادی بر منابع حیاتیای وارد کرده که واشنگتن به آنها در مناطق دیگر، بهویژه آسیا، نیاز دارد. تداوم درگیری میان ایران و اسرائیل به بهای چشمپوشی از عزم دولت ترامپ برای تمرکز بر دفاع از منافع ایالات متحده در منطقه ایندو-پاسیفیک در برابر ارتش فزاینده جسور چین تمام خواهد شد.
در همین حال، همسایگان ایران با نگرانی به ادامه اقدامات نظامی علیه این کشور مینگرند و آن را خطری غیرقابلتحمل از بابت بیثباتی و تشدید تنش میدانند. رهبران سعودی و سایر کشورهای خلیج فارس که در سالهای اخیر مصمم به ادامه روند تحول اقتصادی و اجتماعی خود برای تبدیلشدن به قطبهای جهانی در فناوری، گردشگری و تجارت هستند، در سالهای اخیر تلاش کردهاند به جای مقابله، ایران را در پروژههای خود سهیم کنند. آنها بر این باورند که طرد تهران از نظم منطقهای تنها به فرصتطلبیهای بیشتر ایران خواهد انجامید.
حملات اسرائیل و آمریکا به برنامه هستهای ایران این تمایل را تقویت کرده است. کشورهای حاشیه خلیج فارس با حضور یک غول زخمی در همسایگی خود احساس امنیت نمیکنند. رهبران این کشورها بهخوبی به یاد دارند که جمهوری اسلامی نوپا چگونه برای تقویت پروژه انقلابی خود به ترور و خشونت متوسل شد. آنها همچنین سایه دراز یک صدام حسین شکستخورده اما ستیزهجو را طی چندین دهه فراموش نکردهاند.
اقدام نهایی تهران در جریان جنگ اخیر ــ یعنی پرتاب موشکهای بالستیک به سوی پایگاه هوایی آمریکا در قطر ــ بیشتر جنبه نمایشی داشت. ایرانیها هم به قطریها و هم به آمریکاییها پیشاپیش هشدار داده بودند، و این حمله آسیب چندانی به تأسیسات از پیش تخلیهشده وارد نکرد. با این حال، همین اقدام نیز نشاندهنده خطری بود که یک ایران منزوی و سرخورده میتواند متوجه همسایگانش سازد. «انور قرقاش»، مشاور دیپلماتیک رئیسجمهور امارات متحده عربی، در گفتوگویی با اندیشکده فرانسوی GEG چنین گفت: «ما بارها دیدهایم که وقتی کشوری احساس میکند مورد حمله قرار گرفته، موج ناسیونالیسم در آن اوج میگیرد. نمیتوانیم این سناریو را منتفی بدانیم.» او افزود: «نمیتوان با نیروی قهری نظم منطقهای را بازسازی کرد. ممکن است برخی مسائل حل شود، اما مسائل تازهای به وجود خواهد آمد. باید به تاریخ خاورمیانه و درسهای ۲۰ سال گذشته نگاه کنیم. استفاده از نیروی نظامی راهحل آنی نیست.»
با وجود همکاری امنیتی نزدیک اسرائیل و کشورهای خلیج فارس، نظم منطقهای تحت سلطه اسرائیل چندان همسو با آرزوهای این کشورها به نظر نمیرسد. راهبرد پیشدستانه و تهاجمی اسرائیل در سراسر منطقه نویدبخش اختلالهای بیشتری برای طرحهای اقتصادی جاهطلبانه رهبران خلیج فارس است. ادامه جنگ نتانیاهو در غزه ــ حتی بدون اهداف نظامی مشخص ــ همچنین روند گسترش «توافقنامههای ابراهیم» را نیز با مانع روبهرو کرده است؛ توافقهایی که با میانجیگری ایالات متحده برخی کشورهای عربی روابط خود با اسرائیل را عادی کرده بودند.
برخی از مقامات آمریکایی نیز نسبت به راهبرد اسرائیل احساس نگرانی پیدا کردهاند. این نگرانیها پس از حمله اسرائیل به سوریه در ماه ژوئیه شدت گرفت ــ زمانی که اسرائیل به ساختمان وزارت دفاع سوریه و محوطهای در نزدیکی کاخ ریاستجمهوری حمله کرد. پس از فروپاشی رژیم اسد در اواخر سال ۲۰۲۴، واشنگتن و متحدان منطقهایاش از دولت جدید سوریه استقبال کردند، حتی با وجود آنکه برخی از رهبران این دولت پیشتر با القاعده همراستا بودند. کشورهای خلیج فارس و دولت ترامپ اکنون دمشق را نقطه اتکایی برای نظم امنیتی منطقهای مبتنی بر حاکمیت عربی میدانند. ترکیه نیز هم از نظر راهبردی و هم از نظر اقتصادی سرمایهگذاری سنگینی روی دولت جدید سوریه کرده و اقدامات اسرائیل در سوریه را عامدانه بیثباتکننده میبیند. تشدید خشونتهای فرقهای در سوریه همراه با تلاشهای اسرائیل برای تضعیف دولت جدید میتواند به آغاز رقابتی تازه و شاید خطرناکتر میان اسرائیل و ترکیه بینجامد ــ و همزمان، مجالی برای تهران فراهم آورد تا نفوذ خود را در سوریه و شبکه فراملی شبهنظامیانش احیا کند.
با وجود همه این اظهارات اغراقآمیز، برنامه هستهای ایران نابود نشده است. تحقق قاطع این هدف، نیازمند یا دیپلماسی است یا تغییر رژیم، و تنها گزینه نخست در دسترس است. ترامپ همواره ادعا کرده که میتواند توافقی بهتر از برنامه جامع اقدام مشترک سال ۲۰۱۵ حاصل کند؛ و بر اساس اظهارات علنیاش، به نظر میرسد آماده است تا روابط دیپلماتیک و اقتصادی عادیتری با تهران را مد نظر قرار دهد. حتی اگر این پیشنهاد از سوی ایران رد شود، صرف ارائه آن میتواند فرصتی مؤثر برای برجسته کردن شکاف میان آرمانهای رهبری کنونی جمهوری اسلامی و خواستههای مردم ایران باشد.
طراحی چارچوبی تازه برای مدیریت بحران هستهای ایران آسان نخواهد بود. وزیر خارجه ایران، عباس عراقچی، در عین باز گذاشتن در برای مذاکرات، تأکید کرده که این حملات، مسیر رسیدن به هرگونه توافقی را بسیار دشوارتر کردهاند. مقامات ایرانی از آنچه که فریبدادنشان پیش از حمله غافلگیرکننده اسرائیل میدانند ــ یعنی استفاده از دوری از پیش برنامهریزیشده برای مذاکرات برای ایجاد احساس امنیت کاذب ــ خشمگیناند، و برخی از آنها تأکید کردهاند که انجام اقداماتی برای اعتمادسازی، لازمه بازگرداندن تهران به میز مذاکره خواهد بود.
شرکای واشنگتن در اروپا در دوران دولت بایدن نقش پررنگی ایفا کردند و در برابر بیمیلی آمریکا، از آژانس بینالمللی انرژی اتمی خواستند تا تهران را بهخاطر عدم همکاری با بازرسان این نهاد و خودداری از پاسخگویی به سؤالات درباره فعالیتهای هستهایاش، مورد توبیخ قرار دهد. کشورهای اروپایی اکنون نیز میتوانند نقش مؤثری ایفا کنند، از جمله با فعالسازی «مکانیسم ماشه» در چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک، توافقی که آنها و ایران از نظر فنی هنوز طرفهای آن به شمار میروند. این بند که از مکانیزمهای اضطراری تعبیهشده در توافق سال ۲۰۱۵ بود، در صورت فعالسازی توسط یکی از طرفها، تحریمهای اقتصادی سازمان ملل علیه ایران را دوباره به اجرا میگذارد. با این حال، بیاعتمادی ایران به کشورهای غربی و تابآوری رژیم در برابر شرایط بسیار دشوار، باعث میشود حتی این ابزار هم کارآمدی محدودی در مهار رهبری سرسخت جمهوری اسلامی داشته باشد.
دیپلماسی بهتنهایی راهحل نیست، اما تلاشی جدی برای کشاندن تهران به گفتوگویی معنادار درباره آینده برنامه هستهایاش، میتواند زمان بخرد، شکافهای ناگزیر درون ساختار قدرت جمهوری اسلامی را تعمیق کند و شفافیت را درباره تاسیسات و سامانههایی که به هرگونه «گریز هستهای» ایران کمک میکنند، افزایش دهد. نظمی جدید در منطقه در حال شکلگیری است؛ نظمی که در آن، ایران و نیروهای نیابتیاش دیگر در مرکز صحنه قرار ندارند. هرچند جنگ ماه ژوئن بهخوبی اجرا شد، اما جلوگیری از دستیابی ایران به بمب هستهای به چیزی بیش از فهرستی از اهداف نظامی نیاز دارد. یک رژیم انقلابی را نمیتوان برای همیشه با زور سرکوب کرد.
رهبران ایران دلیل چندانی برای اعتماد به پیشنهادهای آمریکا برای گفتوگو ندارند، اما ترامپ ممکن است بتواند با تکیه بر بیاعتناییاش به الگوهای مرسوم سیاستورزی، روایت مسلط را دگرگون کند. آمادگی او برای حمایت نظامی از عملیات اسرائیل در ایران، به او اعتباری ویژه و فضایی برای مانور میدهد. پیش از جنگ ژوئن، مذاکرهکنندگان ایرانی و آمریکایی در حال بحث درباره راهحلهای خلاقانه برای عبور از مسئله غنیسازی اورانیوم ــ که همواره گرهگاه اصلی مناقشه و مذاکره درباره فعالیتهای هستهای ایران بوده ــ بودند. برخی از پیشنهادهای مطرحشده، مانند ایجاد یک کنسرسیوم منطقهای برای غنیسازی در خارج از خاک ایران و نیز سرمایهگذاری خارجی در تاسیسات انرژی هستهای غیرنظامی، میتوانند بهویژه در صورت همراهی با کاهش تحریمها، راهگریزی از بنبست فعلی فراهم کنند. هرگونه توافقی همچنین باید محدودیتهایی بر توسعه موشکی ایران وضع کرده و دسترسی کامل بازرسان به تأسیسات را برای راستیآزمایی رعایت تعهدات از سوی تهران، تضمین کند.
چنین مفادی برای مقامات ایرانی بهسختی قابل پذیرش خواهد بود، حتی با در نظر گرفتن هزینههایی که جنگ برای کشور داشته است. برای تقویت اعتبار هرگونه پیشنهادی، ترامپ باید همچنان بر تمایل خود برای دیدن آیندهای روشنتر برای ایران و روابطی متفاوت میان دو کشور تأکید کند. حتی اگر این تلاش به نتیجه نرسد، دعوت آمریکا برای آغاز رابطهای تازه در سطح دیپلماتیک و اقتصادی با تهران میتواند در لحظهای بحرانی، بذر شکاف راهبردی درون رژیم جمهوری اسلامی را بکارد.
در شرایطی که قدرت و نفوذ ایران در حال افول است و چالشهای فزاینده چین و روسیه لجوج، بهناچار اولویتهای دستور کار امنیت ملی آمریکا را تشکیل میدهند، بیتفاوتی ممکن است در نگاه اول گزینهای وسوسهانگیز برای واشنگتن به نظر برسد. اما این یک اشتباه خواهد بود. جهان در آستانه عصری خطرناک از گسترش تسلیحات هستهای قرار گرفته که میتواند جغرافیای ریسک فاجعهبار را وسعت بخشد. تدوین مسیری دیپلماتیک برای بازگرداندن شفافیت به برنامه هستهای ایران و یافتن راهی برای گریز از توفان تنشهای فزایندهای که در پس سکوت ناآرام پس از جنگ کمین کرده، ضرورتی حیاتی است.