الف: کودکان ۴ مرحله مختلف را طی میکنند تا به نوجوانی (۱۲-۱۸ سالگی) برسند.
۱- رشد در دوران قبل از تولد که خود سه مرحله مشخص را طی میکنند. این دوران، بسیار حساس است بهخصوص در مرحله جنینی که عوامل مختلف محیطی روی مادر، ممکن است که رشد طبیعی جنین را مختل کند. مثل سیگار، الکل و بیماریهای عفونی مادر یا استرسهای زمان بارداری.
۲- مرحله تولد تا دو سالگی که این مرحله را infancy یا دوران نوزادی میگویند. مغز کودک هنوز ناتوان است و کنترل چندانی روی رفتار ندارد. رفلکسها به کودک کمک میکنند تا خودش را با محیط جدید سازگار کند. حافظهای هنوز شکل نگرفته است. مهمترین مسئله رشد روانی – اجتماعی این دوران دو ساله که در پایهریزی زندگی کودک در بعدها نقش دارد ایجاد bounding یا ایجاد رابطه اعتمادآمیز با مادر و یا جانشین مادر است و اگر کودک نتواند این پیوند اعتمادآمیز یا attachment را با مادر برقرار کند، زمینههای عدم اعتماد به بزرگترها شروع میشود و در کودک نهادینه میگردد که بعدها مشکل است که بر طرف گردند. کودک در این دوره نیاز دارد تا کمی خودکفایی و استقلال را تجربه کند تا از احساس شرم و بیکفایتی دور شود.
۳- دوران کودکی از آغاز ۳ سالگی تا ۶ سالگی که معمولا این دوره را دوره پیشدبستانی یا pre-school هم میگویند. در این دوره رشد عصبی و مغزی و رشد جسمی بسیار سریع پیش میروند و مغز کودک تا ۷۵ درصد رشد خود را به پایان میرساند. بزرگترین کشاکش رشد اجتماعی- روانی این دوره رفع تضاد بین خود مختاری و احساس گناه و بیکفایتی است. برای گذشتن طبیعی از این مرحله، برای کودک بایستی شرایطی فراهم شود تا بتواند بر احساس گناه خود غلبه کرده و به اعتمادبهنفس برای تصمیمگیری و ابتکار عمل در محدوده زندگی روزانه خود برسد. حل نشدن این تضاد، کودک را برای ورود طبیعی به دورههای بعدی زندگی دچار مشکل میکند.
۴- دوران قبل از بلوغ و یا دوره دبستانی که از آغاز ۷ سالگی شروع میشود و تا حدود ۱۲ سالگی (دوران بلوغ و نوجوانی) ادامه پیدا میکند. لازم به یادآوری است که جریان رشد در دخترها و پسرها کمی متفاوت است و دختران بهطور متوسط حدود دو سال از پسران جلوتر هستند. بزرگترین گردنه زندگی در این دوران حل یک تضاد اساسی روانی – اجتماعی مختص این دوره زندگی است. حل تضاد بین بدست آوردن مهارتهای اجتماعی مخصوص این سن در اجتماع هست تا کودک بتواند برای همسالان و معلمان خود مورد پذیرش و قبول واقع شود و اگر این شرایط برای رشد طبیعی فراهم نشود، احتمال دارد که کودک احساس خود کم بینی و شرمندگی از خود را بروز دهد و این احساس در فعالیتهای درسی هم خود را نشان خواهند داد. در چندین مطالعه دراز مدت ۱۰ تا ۱۵ ساله روی کودکان، این نتیجه حاصل شده که این کودکان در دوران دبیرستان و دانشگاه امکان گرایش به بزهکاری و ترک مدرسه و دانشگاه و انجام کارهای ضد اجتماعی را بیشتر نشان دادهاند.
ب: رشد (development) در کودکان یک پدیده چندوجهی و پیچیده است که بخشی از قوانین تکامل بر آن حکفرماست. پدیده رشد را میتوان و باید در جنبههای زیرین پی گرفت و از نزدیک مشاهده کرد.
۱- رشد جسمی و عصبی و فیزیکی که اندازه قد، وزن و رشد مغز و سلسله اعصاب و رفلکسها، خواب و غیره مورد مطالعه نزدیک قرارمیگیرند.
۲- رشد اجتماعی و هویت فردی و هویت جنسی و متعاقب این شناخت، نقشهای اجتماعی و انتظارات خانواده و همسالان و چگونگی ارتباطات اجتماعی و تعامل با دیگران در این بخش از رشد پیگیری و مشاهده میشوند.
۳- رشد عاطفی و احساسات. کودک در هر مرحله از رشد خود احساسات و عواطف جدیدی را میآموزد. البته بعضی از این عواطف غریزی و ناآموخته هم هستند مثل گریه و خنده ولی عواطف دیگر تا حد زیادی به تقلید و مشاهده و یادگیری در رابطه هستند مثل ترس مثل اضطراب مثل پرخاشگری.
۴- بخش دیگر رشد به جنبههای روانی – هوشی و سخنگویی، تفکر و سایر استعدادها مربوط میشوند که هم زمینههای ژنتیکی دارند و هم تحت تاثیر محیط خانواده، مدرسه و اجتماع هستند.
آنچه که برای والدین و مربیان، مددکاران اجتماعی و حقوقدانان و دیگران که با مسایل کودکان در ارتباط هستند مهم است، این است که بدانند که در مراحل رشد انسان تا ۲۵- ۳۰ سالگی، عوامل ژنتیکی و زیستی و ارثی تاثیرات بیشتری بر رشد انسان دارند و از سنین ۳۰ سالگی به بعد نقش زیستی و ژنتیکی رشد کاهش یافته و یا متوقف میشوند اما عوامل تربیتی، آموزشی، اجتماعی و بخصوص فرهنگی نقش عمدهتری پیدا میکنند ولی همیشه و در همهحال رشد کودکان ما متاثر از سه عامل اساسی (زیستی- روانی- اجتماعی) است که تاثیر و تاثر متقابل این سه عامل را در اصطلاح علم امروز اپی ژنتیک میگویند.
مسئله دیگر که حایز اهمیت کلنیکی است، این است که بدانیم همیشه و در همهحال رشد جنبههای مختلف کودکان هماهنگ نیستند ممکن است در یک جنبه کاملا فوق عادی در جنبه دیگر کاملا عادی و در جنبه دیگر با تاخیر و حتی با عقبافتادگی همراه باشد. یعنی بخشهایی از رشد کودکان حرکتی متعادل و رو به جلو ببینیم و در همان حال در یک بخش یا بخشهای دیگر، عقبگرد مشاهده کنیم.
چگونه با کودکان برخورد کنیم؟
چند نکته برای معلم یا پدر و مادر و یا مدد کار اجتماعی و یا وکیل حقوقی کودکان لازم است که روشن شوند.
۱- هیچ کودک بد یا بزهکار نداریم. کودکان ممکن است رفتاری را از خود نشان دهند که مقبول خانواده و یا مدرسه و یا اجتماع نباشند و انتظارات بزرگسالان و یا اجتماع را بر آورده نکنند.
۲- هرگونه رفتار غیرعادی کودکان قابلیت اصلاح و بازآموزی دارند مثل شب ادراری، دزدی، دروغگویی و پرخاشگری و غیره.
۳- کودکان هم انعطافپذیرند و هم آسیبپذیر و در عین حال سخت شکستناپذیر resilient یعنی در آن واحد هم نرم هستند و شکننده و هم مقاوم و سخت جان
کودکان بیشتر با مشاهده میآموزند و نه با منطق و نصیحت. لازم است که به آنها و تواناییهای آنها اعتماد کنیم تا آنها به ما اعتماد کنند. البته کودکانی که در زندگی ضربات روحی سنگین trauma را تجربه کردهاند، حتما کمکهای بالینی و حرفهای مشخصی را از طریق روانپزشکان و روان شناسان باید بدانها ارایه داده شوند.
۴- بیشترین کمک به کودکان، گوش کردن به آنهاست ونه قضاوت کردن و برچسب زدن به آنها. هرمعلم یا هر والد ویا هر مددکار اجتماعی، میتواند نقش یک روان درمانگر را داشته باشد در جهت درک کودک و کاهش اضطراب و تقویت اعتماد بنفس کودک و این کار عملی نخواهد بود مگر این که نقاط مثبت کودک را بشناسند و آنها را عمده کنند و نقاط منفی را کمتر عمده کرده ولی با برنامه در جهت حل مشکل برنامهریزی کنند و لازم است که خود کودک در این برنامهریزی دخالت داشته باشد.
۵- کودکان از نظر رفتارهای نابهنجار به چندین گروه تقسیم میشوند که هرکدام تشخیص افتراقی و درمانهای خاص خودشان را دارند. در اینجا به چندین گروه از کودکان که رفتارهای نابهنجار از خود نشان میدهند فقط اشاره میکنیم که به هر گروه جدا جدا لازم است پرداخته شوند.
* گروه کودکان ضد اجتماعی – که قوانین و نورمهای خانواده و اجتماع را به هیچ میگیرند و در شکستن این قوانین خم به ابرو نمیآورند. این کودکان به دارودرمانی جواب نمیدهند. گروهدرمانی و رفتاردرمانی گاهی مفید بودهاند. با این کودکان بایست با مدارا ولی قاطع برخورد کرد و همیشه به آنها امکان انتخاب داد در حقیقت این انتخابها بهوسیله والدین یا مددکار اجتماعی و یا رواندرمانگر ارائه میشوند.
* گروه کودکانی که اختلالات خلقی دارند، زودانگیخت و پرخاشجو و نامتعادل هستند. گاهی برای هفتهها اختلال در خواب و غذا خوردن و مدرسه رفتن هم از خود نشان دادهاند. رواندرمانی و دارودرمانی مفید هستند. توجه به این کودکان، گوش کردن به آنها و تکیه روی رفتار مثبت آنها کمک کننده خواهند بود.
* کودکان آتیستیک که تا حد زیادی به اختلالات کارکرد مغز مربوط میشود و زمینههای ارثی قوی هم دارند. آتیستیکها متنوع هستند وجه مشترک آنها در عدم توانایی ارتباطات اجتماعی و تکرار یک رفتار مشخص است. رفتار غیرعادی آنها توی چشم میزند. بعضیهایشان استعدادهای عجیبی در نقاشی و هنر و کامپیوتر دارند و در کارهای فردی بازدهی بیشتری دارند. نوع پیشرفته آنها کلاسهای مخصوص و استثنایی طلب میکنند و احتیاج به دارو دارند تا کارکرد مغز را متعادلتر کند.
* کودکان آسیبدیده که معمولا کتکخوردهها، تحقیر شدهها، طرد شدهها، آزاردیدههای جسمی و جنسی و حتی کودکان ناخواسته را شامل میشوند. این کودکان به بازپروری درازمدت در مراکز درمانی و آموزشی همراه با دارودرمانی و رواندرمانی احتیاج دارند وگرنه به سایکوپات و شکنجهگر تبدیل خواهند شد و به جامعه آسیبهای فراوان خواهند زد.
* گروه کودکان بیش فعال و پر تحرک؛ این کودکان به سختی جایی بند میشوند و به سختی کاری را تمام میکنند. بسیار زودانگیخت و کمحوصله هستند. تمرکز حواس ندارند و نمیتوانند در کلاس درس روی یک مطلب توجه کنند. احتیاج به دارو دارند تا کارکرد مغز آنها را متعادل کند. معلمها امکان حرکت بیشتر برای این کودکان فراهم میکنند تا انرژی خود را تخلیه کنند. خیلی اشتباه میکنند و خیلی هم مورد سرزنش واقع میشوند. این کودکان اول عمل میکنند و بعد فکر میکنند و زود هم ناراحت میشوند و ممکن است به گریه روی آورند.
فعلا تا همینجا بسنده میکنم تا در جلسه گفتگو و پرسش و پاسخ بنا به ضرورت راهکارهای عملی بیشتر ارایه شوند.
اشکبوس طالبی – روان شناس و متخصص کودکان استثنایی و نا بهنجار- مریلند ۴ خرداد ۹۸