به مناسبت گرامیداشت روز دانشجو در یکی از دانشگاهها حضور یافتم. برنامه انجمن اسلامی ترکیبی از سخنرانی سیاسی ، موسیقی سنتی و ترانههای شاد بود که شور خاصی به جمع کثیر دانشجویان میبخشید. کاملا مشهود بود که دانشجویان با تمام وجود از فراهم شدن فرصتی برای ابراز شادی جمعی استقبال کرده و ابایی هم از حرکات موزون مثل تکان دادن هماهنگ شاخههای گل ندارند. در میانه سخنرانی هم امکانی فراهم شد تا دانشجویی در میان جمع حاضر شده و لب به انتقاد از مسئولین در باب بسته بودن فضای دانشگاه بگشاید.
این اعتراض مدنی اگرچه آشکارا نوعی اختلال در برنامهریزی مراسم محسوب میشد ولی با استقبال بخش قابلتوجهی از دانشجویان مواجه شد و مورد تشویق هم قرار گرفت. چیزی که واضح بود این بود که دانشجویان آشکارا حوصلهای برای شنیدن حرفها و بحثهای جدی نداشته و بیشتر علاقمند به ابراز وجود و دیده شدن بودند. شاید بتوان گفت دو گمشده دانشجویان در این مراسم، «شادی» و «اعتراض» بود!
حال اگر دانشگاه را به دلیل حساسیتهای بیشتر به تحولات و نارساییهای محیطی، دماسنج جامعه شهری ایران در نظر بگیریم به خوبی میتوان نتیجه گرفت که حال جامعه خوب نیست! رییس جمهور چندی پیش بیان کرد که در گزارش مسئولین به رهبری درباره آمار آسیبهای اجتماعی کشور، به رغم کاهش اندک میزان اعتیاد و طلاق، آمار افسردگی همچنان رو به افزایش بوده است!(اظهارات وزیر بهداشت). در حقیقت شادی هم اکنون حکم نیاز اولیه برای جامعهای را یافته که شهروندان آن در عین برخورداری از امکانات مادی قادر نیستند از زندگی خود لذت برند.
در وضعیتی که برخی روشنفکران فراخوان دانشگاهها برای برگزاری کمیک مراسم روز دانشجو را نشانهای از «سیاستزدایی» برنامهریزی شده در این ایام ارزیابی کردند، شواهد موجود نشان میدهد که بدون حضور برخی سلبریتیهای سیاسی یا اجرای برنامههای طنز و موسیقی، نمیشد حتی نیمی از سالنها را از جمعیت پر کرد.
جامعه ایران به سوی یک فرسایش جدی در همه ابعاد پیش میرود! منابع معدنی و طبیعی در میانه ذخیره خود به سر میبرند، سرمایههای انسانی از کشور مهاجرت میکنند و سرمایه اجتماعی راه سقوط را در پیش گرفته است (اعتماد میان آحاد جامعه به ۱۰ درصد و شاخص صداقت و امانتداری به ۸ درصد رسیده است).
مشارکت اجتماعی - اقتصادی در پایین ترین سطوح آن به سر میبرد و ابعاد ویران گر آسیبهای اجتماعی هر روز ژرفای بیشتری مییابد. مشارکت سیاسی هم محدود به یکی دو هفته نزدیک به انتخابات شده و فعالیت تشکلهای غیر دولتی و سمنها با موانع بسیاری از سوی ساختار سیاسی مواجه میشوند.
به نظر میرسد با ادامه روند موجود جامعه هر روز بیش از پیش کلنگی شده و تعمیر و نوسازی آن دشوارتر میشود. فرصتهای موجود برای ایجاد اجماع ملی به سرعت در حال گذرند و جامعه همچنان در مناقشه بر سر بدیهی ترین مسائل، درجا میزند. بیم آن میرود که اگر فرصتهای باقی مانده فوت شوند روندهای اصلاحی دیرهنگام و بی اثر باشند.
در چنین وضعیتی آرمانهای بلند انسانی در کشاکش مجادلات سیاسی بی پایان مستهلک و فراموش میشود. جامعهای که فرصتهای مناسب را برای شادیهای جمعی و مشارکت اجتماعی شهروندان اش فراهم نکند، به تدریج در خود فرو میرود و از درون میپوسد. خطر فرسودگی جامعه بسیار جدی است!