یکی از دوستان در تعریف جامعه کردستان ترکیه نکته جالبی ایراد نمودند که گفتند هر کسی با احتیاط به این منطقه پا می گذارد اما به آسانی آن را رها نمی کند و جاذبه های آن به حدی است که گیرایی زیادی دارد.
شهر وان واقع در کردستان ترکیه که مدتی در آن زیسته ام شهری به یاد ماندنی است. آداب ورسوم وسنت مردمان این شهر و دیار به حدی ارزنده است که تعریف فوق را اثبات می نماید. بنده نیز با توجه به انس و احساس خاصی که به آن دیار دارم همانا سرزمین اولیم دوستش دارم و شاید برجستگی همچون احساسی است که یکی از دوستان ارجمندم در آن شهر از روی لطف قصه جالبی را به من نسبت دادند که گفتند: " پادشاهی بوده که به پسرش نصیحت نموده که به هر جا رفتی خانه ای بساز! شاهزاده نیزبرای اجرای نصایح پدرش عازم سفر می شود و در هر شهر و روستایی با توجه به توانی که داشته، خانه ای می سازد و بعداز مدتی که پیش پدرش بر می گردد پیروزمندانه اعلام می دارد که خانه ها را درست کرده است!. اما پدر ایشان می گوید که انسان عاقلی بوده پسرش را متوجه سوء تعبیرش می نماید و می گوید پسرم شما اشتباه متوجه شدی منظور من ساختمان سازی نبوده منظور از نصیحت به شما مردم داری بود نه ساختمان سازی"!. گرچه ایشان به بنده بزرگی بخشیدند اما نیاز روحی و قلبی من به مردمان آن دیار بوده که به مردمان آن سرزمین وابسته باشم و سفرم به آنجا خارج از آن نیست.
شهر وان با جمعیتی نزدیک به 800,000 نفریکی از شهرهای تاریخی و زیبای کردستان ترکیه است که در کنار دریاچه وان از شمال و غرب و در میان کوههای مرتفع سیاه کوه از شرق و کوه آرتوس از جنوب و از آن طرف دریاچه نیز کوه بسیار تاریخی و حماسی و محل داستان "خه ج و سیامند" سیپان قرار دارد. شهر وان دارای آب و هوای بسیار جذاب و دلپذیر، با جاذبه های توریستی وبا ویژگی های خاص خود و وجود درختان و تاکستانهای زیاد داخل شهر جلوه خاصی به آن شهر بخشیده و سیمای آن شهر را با اکثر شهرهای دیگر کردستان ترکیه متمایز نموده است. وجود کازینوها، رستورانها و هتلهای کنار دریاچه امکانات تفریحی و تفننی خوبی را برای مردم فراهم کرده است. دریاچه به علت شور بودن آب آن تنها یک نوع ماهی زیست می کند که در بازار ماهی فروشان فراوان و بسیار خوشمزه و ارزان هم هست. در شهر وان نوعی گربه سفید و پشمالو نیز با یک چشم زرد وچشم دیگر آبی وجود دارند که آن نوع تنها در شهر وان زندگی می کنند.
گربه وان
پیش از تشکیل جمهوری ترکیه، ارامنه و کردها در این شهر زیسته اند. اما با نسل کشی ارامنه توسط ترکها، ترکهای زیادی از مناطق مرکزی ترکیه به این جا آورده شده اند و برای مدتی این شهررا اکثریت کرد و اقلیت ترک تشکیل داده اند. اما بنا به ریشته تاریخی کردها و با رشد زاد و ولد آنها، اقلیت ترک در میان کردها حل شده و ویا به زادگاه اصلیشان مجددا مهاجرت نموده اند و اینک اقلیت کوچکی از ترکهای مهاجر در آن شهر مانده اند. ترانه های زیبای کردی در کوچه و پس کوچه های این شهر به هر کسی که چه زبان کردی بداند چه نداند احساس خاصی می بخشد.
از لحاظ فرهنگی شهر وان با ترکیبی از مردمان شهری و روستایی که اکثر روستائیان در جریان جنگهای داخلی به آن شهر سرازیر شده اند. این شهر دارای مردمانی فرهیخته و تحصیلکرده می باشد. یاشار کمال از چهره های سرشناس کرد، اهل شهر" بی گرین" که نام ترکی آن مرادیه می باشد از توابع استان وان است، می باشد و برای نمونه وجود بیش از 400 وکیل تنها در یک شهر نشان از رشد تحصیلی آنهاست. رشد فرهنگی جامعه توانسته کمک مهمی در بالا بردن ضریب اعتماد ملی به وجود بیاورد و این اعتماد را می توان درمباحث با آنها دید. مهمترین جوش و خروش مردمی و عرق ملی را می توان در آئینهای جشن نوروز دید که مردم در صفوف صدها هزارنفری جشنهای نوروزی را گرامی می دارند.
آبشار بی گرین (مرادیه)
ممنوعیت زبان کردی ، تفاوت الفبا، و عوامل جغرافیایی و سیاسی مانع ارتباط فرهنگی کردهای ترکیه با کردهای نقاط دیگر شده است. خوشبختانه در چند سال اخیر ارتباطات وسیعی شکل گرفته که منجر به شناخت بیشتر کردها از همدیگر وایجاد نوعی تبادل فرهنگی صورت گرفته است. نباید نادیده گرفت که تلویزیون روژ تی فی و میزوپوتامیا که از اروپا پخش می شوند بهترین خدمت را در زمینه شناخت کردها از همدیگر نموده اند. در داخل کشور نیز انتشار روزنامه" ئازادیا ولات" یعنی آزادی کشور به زبان کردی و روزنامه "گیوندم" که نظرات حزب جامعه دمکراتیک را منعکس می نماید کمک زیادی را به درج اخبار کردهای مقیم کشورهای همجوار نموده است.
در این شهر، شعبه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد فعال است که ایرانیهای تحت تعقیب به آن نهاد مراجعه و درخواست پناهندگی می نمایند. زندگی پناهندگی و اختلاف فرهنگی، کمتر ایرانی پناهجو را از زندگی در آن شهرراضی می نماید و عمدتا با خاطره های بد آنجا را ترک می کنند. در میان پناهجویان مقیم آنجا فضای بغض آلودی حکم می کند که بسیاری را به احتیاط در امر مراودات وا می دارد. یکی از پناهجویان در تعریف پناهنده می گفت. پناهنده کسی است که بر سر سفره ات حاضر است و می خورد و می خورد و قبل از بلند شدن سفره ات را با چاقو پاره پاره می کند.
اماکن تاریخی این شهر بسیارند که می توان به قلعه توشبا مرکز پادشاهی " اورارتو" در کنار دریاچه وان، "ئه سپه شین" که دولت ترکیه برای از بین بردن هویت اصلی شهرها و مناطق نام ترکی ( چاووش تپه) را بر آن نهاده اند! و در 25 کیلومتری شهر وان قرار دارد" سه ردوری" پسر "آرگشتی" حاکم دولت اورارتو حاکم آنجا بوده ، آبشار "بی گرین" با نام ترکی مرادیه، زادگاه یاشار کمال ، قلعه خوشاب، موزه شهر وان و جزیره آخ تامارا. و اماکن بسیاری هر کدام دارای تاریخی زنده و ثبت شده هستند که سینه به سینه هم در میان مردم انتقال یافته و وقایع تاریخی را در میان مردم نگه داشته اند.
دو مورد از اماکن تاریخی بسیار ارزشمند و بیادماندنی است. یکی جزیره آخ تامارا است و دیگری عظمت تاریخی قلعه اسبه شین که دوست دارم کمی به معرفی آنها بپردازم.
قلعه "ئه سپه شین"
تاریخ آن به 750 قبل از میلاد بر می گردد. قلعه ای که 57 سال قبل با پیدا شدن سنگهایی که از بالای کوه به پایین ریزش نموده بودند از زیر خاک پیدا شده است. نام آن از آنجا می آید که سیمای کوه که از دامنه به آن نگاه کنی درست مانند اسب می نماید و و بنا به نوشته های بجامانده 2000 نفر سکنه داشته ، 59 کوپه گندم که هر کدام از انبانه ها دارای ظرفیت یک تن گندم، و هنوز هم موجود است تمدن دیرینه آن منطقه را نشان می دهد.
مخازن گندم متعلق به سه هزار سال قبل
و مهمتر از همه کندن سنگهای دل آن کوه به درازای بیش از 50 متر و به عمق حد اقل 10 متر و پهنای 5 متر
برای انباشت آب سوراخ کرده اند مهمترین مکان باستانی این شهر است. در قسمت مرکزی قلعه نوشته ای از خط میخی به جای مانده که متن آن نوشته شده که "این قلعه متعلق به "سه ردوری" پسر آرگشتی پادشاه دولت اورارتو و 2000 سکنه دارد و اگر کسی قلعه را از ما خراب کند به خدایانمان که 12 نفر هستند شکایت خواهیم نمود."
راهنمای قلعه آقای محمد کوشمن ، از دوستان نزدیکم جزو اندک کسانی در جهان است که مسلط به خواندن خط میخی و اساطیری می باشد.
در ضلع شمالی قلعه کاسه توالتی تراشیده شده از سنگ وجود دارد که بنا به گفته راهنما مدرن ترین کاسه توالت تاریخ کهن بشمار می رود. گرچه هنوز هم بخش بزرگی از قلعه هنوز هم خاکبرداری نشده است اما در این قلعه موارد بسیاری دیگر وجود دارد که تنها دیدن آن می تواند عظمت آن را بیان نماید.
جزیره آخ تامارا
در سر راه وان ـ تاتوان و در وسط دریاچه وان قرار گرفته و افسانه ای عا شقانه دارد که تایتانیک به پایش نمی رسد.کلیسای آن قدمتی 1100 ساله دارد و اهمیت کلیسا در آن است که در سال 1974 که زمین لرزه تمامی شهر وان و روستاهای آن منطقه را با خاک یکسان نموده است قلعه سالم مانده است.
کلیسای تامارا واقع در جزیره
نام آن از آنجا می آید که گویا دختر کشیش که نامش تامارا بوده عاشق یک جوان روستایی در روستای ساحل دریاچه می شود که فاصله جزیره تا ساحل یک کیلومتر است. شبی طوفانی پسر عاشق برای دیدار معشوق خود شنا کنان به طرف جزیره راه می افتد. از بخت بد امواج دریا عرصه را بر ایشان تنگ می کند، در حالیکه معشوقش تامارا با چراغ فانوسی منتظر ایشان است جوان عاشق نرسیده به جزیره و در جنگ با امواج دریا خسته می شود و مدام به معشوقش "تامارا" فریاد می زند. اما باز هم طوفان خشن صدای طفلک بیچاره را به دور می برد و تامارا نیز ناچار به تغییر مکان می دهد و از محل ملاقات دور می شود و در نتیجه جوان نیز دنبال چراغ فانوس می افتد که در نهایت از نفس می افتد و هنگام غرق شدن به معشوقش فریاد می زند آخ تامارا، آخ تامارا، آخ تامارا... و نام این جزیره از اینجا آمده است.
مردمان این شهر دارای مردمانی خوش ذوق اهل سیاحت و هنر دوست هستند است. یکی از رسوم زیبای ساکنین این شهر خواندن آوازهای دسته جمعی و خانوادگی بعداز صرف غذا و به افتخار مهمان است. کم آهنگ محلی در کردستان ترکیه هست که ریشه در اعماق جامعه نداشته باشد.
هنرمند معروف کردستان ترکیه شوان پرور می گوید که یکباردر اوایل دهه هفتاد به روستائی در منطقه باتمان سفر می کند که دختری شعری را به ایشان تقدیم میکند. ایشان نیز آن را می سراید و یکی از شاهکارهای شوان پرور به حساب می آید.مختصری از متن آن از این قرار است:
دختری روستاییم، آه که زخمارم
شهر و بیرون ندیده، آه که زخمارم
گل مراتع "گه لی" هستم، آه که زخمیم
آب چشمه و رودبارم، آه که زخمیم
برادر، چرا سرم را دوختی
به اجبار اسیر کردی
زنده به گورم کردی
چرا عشق دل مرا
آتش زدی به جان من
جاری کردی اشک ز چشمانم
عاشق بودم عاشق یک جوان
تا شاید بشه همسر من
بشود مال و همه چیز من
اسف، پدر و برادر نادان شدند بلای سر من
اسف پدر و برادر نادان شدند بلای خوشبختی من
خواهم از بین رود و پاک شود روی جهان
دختر و پسر بشوند مثل دو انسان
هر دری باز شود دانشگاه و دبستان
بخوانند درس استقلال کردستان