ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 09.02.2022, 10:01
غریزۀ ‌دوام، عطش تغییر!

تحریریۀ جامعه نو

چرا معلمان در گردهمایی اعتراض به وضع معیشتی خود، برخلاف طلبکاران کاسپین شعار «سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن!» سر نمی‌دهند؟ از شعار «فلان کسِ دروغ‌گو» که بدتر نیست! خب چرا این کار را نمی‌کنند؟ چرا پیکانِ شعارهایشان را به‌سوی کانون نظام نشانه نمی‌روند؟ امروز می‌خواهیم به این پرسش پاسخ بدهیم.

چرا باید به این پرسش پاسخ داد؟ چون غالباً فعالان سیاسی (که عمدتاً روشنفکرند) آرام و قرار ندارند که چنین اعتراض‌هایی عرصۀ مخالفتِ صریح با حکومت و تقاضای تغییر در بنیان آن شود و، اگر شد به شدت و اثرِ اعتصابِ کارکنان نفت در ۵۷ برسد؛ این اعتراض‌ها باید به‌سرعت ارتقا یابد، حامل شعارهای مستقیمِ سیاسی گردد و، با تحرکِ روشنفکران، غنی و رادیکال شود تا آرزوی آن‌ها را برآورده سازد. این انتظاری است ناگفته اما موّاج در هوا که خاستگاهی قابل درک دارد: جریاناتِ روشنفکریِ مخالفِ بنیادی با نظام و حکومتِ نامحبوب کنونی، مشکلِ پارادوکسیکالِ امتناعِ پراتیکِ انقلابی دارند؛ تغییر و رادیکالیسم می‌خواهند اما انقلاب را نه می‌خواهند و نه می‌توانند! وقتی هم این را می‌شنوند برمی‌آشوبند.

کمی داستان را باز کنیم: رودخانۀ مخالفت با حکومتِ فعلی نتیجۀ پیوندِ دو نهرِ مطالباتی است: نهر مطالبات اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی و، نهر مطالبات اقتصادی ـ سیاسی. مانند دو نهر که املاح و گل‌ولای‌ متفاوتی دارند اما ذاتشان یکی است. مشترکاتی دارند اما متفاوت‌اند. نهرِ نخست، ماهیت طبقاتیِ میانه دارد و بر بسترِ مطالباتِ سرکوب‌شدۀ طبقۀ متوسطِ وسیع اما روبه اضمحلال شکل گرفته است. این مطالبات ماهیت فرهنگیِ برجسته‌ای دارند و خمیرمایۀ آن‌ها آزادیِ اجتماعی، رونق حیات فرهنگی، سیاستی نسبتاً دموکراتیزه و، اقتصادی رو به توسعه است. بن‌مایۀ نهر دوم، مطالبات اقتصادپایه است و مطالبه‌کننده نیز معمولاً طبقات فرودست‌اند که زیر فشار خردکنندۀ فقرِ فزاینده صدایشان درمی‌آید و ممکن است به تحرکات تند نیز متوسل شوند. تنها در نقطۀ پیوندِ این دو نهر، عنصرِ نهاییِ مشترکشان (یعنی سیاست) رخ می‌نماید: مطالبۀ تغییرِ عنصرِ سیاسیِ حکومت!

علت روشنی دارد: به حکمِ عقل سلیم و فوریتِ نیاز، باید در گام اول مطالبۀ اصلی (که ماهیت صنفی دارد و افراد بیشتری را زیر بیرق خود می‌آورد) مطرح شود. کارگران هفت‌تپه در گام اول برای دریافت حقوقِ پرداخت نشده و حقِ کارگران فصلی و، در گام دوم برای تعیینِ مدیریت باثبات و قابل‌ اتکا (دولتی) اقدام می‌کردند و در مراحل اولیه حتی مطالبه‌ای دربارۀ همکارانِ دستگیرشده نداشتند. جالب است که معلمان نیز تنها پس از چند هفته طرح تقاضای اجرای رتبه‌بندی، اخیراً آزادیِ معلمان دستگیر شده را به مطالبۀ خود اضافه کرده‌اند. تبدیل اعتصاب صنفی به اعتراض سیاسی هم (با وجود احتمال)، اساساً در ساختار این مطالبات نیست.

برخورد روشنفکران با این جریان‌ها چگونه است؟ بسیار ساده! برای شروع طرح مطالبات صنفی را تأیید می‌کنند اما ازآنجاکه سوار بر ذهنیاتِ معمولِ خودشان دچار امتناع پراتیک هستند (یعنی نمی‌توانند بروند سراغ حکومت و یقه‌اش را بگیرند و از اریکۀ قدرت فرو بکشند) مشتاقِ ارتقای فوریِ تحرکات صنفی به عرصۀ بیانِ تقاضاهای شاذ سیاسی‌اند؛ اذهانی غرق در رؤیای انقلاب؛ هر چند گاهی در زبان مخالف آن! قابل درک است: روشنفکران خودشان آگاه‌اند که ریشۀ تقریباً همۀ معضلاتِ اقتصاد و معیشتِ جامعه سیاست‌های رأس حکومت است و انتظار دارند طبقات فرودست یا اقشارِ متوسطی که برای مطالباتِ صنفی به خیابان می‌آیند نیز این موضوع را فوراً و به فراست بفهمند و مبارزۀ خود را ثمربخش کنند. استقبالِ فعالان سیاسی از اعتصاب کارگری یا تظاهراتی چون جنبش سراسری معلمان به همین دلیل است و ناخودآگاه مضمونِ اعلانات آن‌ها نیز در همین جهت؛ یعنی دعوت به ارتقای تحرک به مراحل بالاتر، افزایش ملاطِ سیاسیِ جنبش و آمیختنِ مطالبات سیاسی با مطالبات صنفی.

مثلاً فرض کنید همین گروه «جامعه نو» (که قاعدتاً در زمرۀ اهل فکر قرار می‌گیرد) مطلبی دربارۀ اعتصاب معلمان بنویسد. چه می‌نویسد؟

احتمالاً عدم تحققِ مطالبات معلمان را به ناکارآییِ بنیادینِ حکومت ربط می‌دهد و، چپاولِ ثروت ملی توسط آقازاده‌ها و غارتگریِ مافیای سطوحِ بالای حکومت را ناشی از ماهیت غارتیِ حکومت اعلام می‌کند و لزوم ریشه‌کنیِ آن را خاطرنشان می‌کند و قطعاً هزینه کردنِ دلارهای ملت برای مخارجِ فرقه‌های نیابتی در کشورهای عربی را (که نقطۀ تمرکزِ مقالات آن است!) به باد دادن حقِ معلمان معنا می‌کند؛ با تصورِ بی‌خبریِ معلمان از این بریزوبپاش‌ها، کلی عدد و رقم هم ردیف می‌کند تا ثابت کند حقوقِ معلمان صرفِ فرقه‌بازی و تمایلاتِ بیمارگونۀ رأس هرم می‌شود. می‌خواهد فوراً آن‌ها را دربارۀ ماهیتِ کانونِ اصلیِ مسببِ مصیبتِ اقتصادی آگاه کند و هرچه زودتر به عرصۀ مخالفت سیاسی با حکومت بکشاند. کار ما خرده‌روشنفکرها، معمولاً همین است.

البته ما در «جامعه ‌نو» چنین نمی‌کنیم و دیگران را هم بر حذر می‌داریم. استقبال گرم، تشویق همدلانه و تلاش برای هدایتِ غیرمسئولانۀ جنبش‌هایی ازاین‌دست به رویارویی با حکومتی که به‌راحتی دستش به سرکوب باز می‌شود، اشتباه است. اگر توانش هست، ارائۀ تحلیلی واقع‌بینانه و غیراحساسی از وضعیت (توسط روزنامه‌نگار، اقتصاددان و جامعه‌شناس) کافی است. خوب است که فعالان سیاسی هم (ضمن حمایت از حق‌خواهی) اگر برنامۀ بدیلی دربارۀ موضوع دارند عرضه کنند و البته تعیین تکلیف... ابداً. باید باور کرد که هشیاریِ راهبران و نمایندگانِ کارگران و معلمان و رانندگان و کشاورزان و، شناختِ غریزیِ آن‌ها از تاکتیک‌های عملِ اجتماعی، بیشتر از فعالان سیاسی است. معلمان در قطعنامۀ پایان تحصن هفتۀ قبل صرفاً دربارۀ ادعای نبود بودجه، به افزایش بودجۀ نهادهای غیرپاسخگو اشاره کرده‌اند. دچار احساساتِ خام، اتوپیای سیاسی و اثرپذیریِ واکنشی و القایی نمی‌شوند و به خاکی هم نمی‌زنند.

رفتار معلمان (به‌ویژه تا امروز) نمایانگرِ شعورِ بالا و آگاهیِ وسیعِ آن‌ها نسبت به موقعیت است. احتمالاً بهتر از خود ما می‌دانند که نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم آن‌ها بحرانِ پراتیکِ روشنفکریِ ما را که در گل‌ولایِ براندازی و اصلاحات مانده‌ایم چاره کنند. همان‌قدر که آگاه‌اند کف زدنِ رسانه‌های خارجیِ مخالفِ این حکومت، از حبِّ آن‌ها نیست و از بغضِ معاویه است، می‌دانند که شعار دادن علیه حساسیت‌های این حکومت به جمع نگه داشتنِ معلمان و به خشونت نکشیدنِ تحرکشان کمکی نمی‌کند. این شعورِ پیشرفته‌ای است که در مقطعِ زمانیِ گرد آوردنِ «پتانسیلِ تأثیر»، متوجهِ رابطۀ معکوسِ قدرتِ یک تحرک اجتماعی و انجامِ اَعمال رادیکال باشیم و آن‌ها (معلمان) چنین شعوری دارند... پاییزی که آن‌ها می‌خواهند در پایانش جوجه‌های خود را بشمرند، با پاییزِ حیاتِ غالباً سترونِ خیلی از روشنفکران، تفاوت دارد!