ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 11.02.2021, 17:51
بازنگری، خونسردی / ادامه یک بحث ملی

محمد قائد

نویسنده، روزنامه‌نگار و نقدنویس

آیا سرهم‌کردن روایات دردآلود امردادی، در دو سئانس ۱۴ و ۲۸ مرداد، رفته‌رفته اندکی فرو می‌نشیند و جای خود را به کمترحرف‌زدن و قدری تأمل می‌دهد؟ امید که چنین باشد.

تحولی است مثبت که مرثیه‌سرایی روی این مضمون از مـُد بیفتد: متجددها و روشنفکران نتوانستند نهضت مشروطیت را به ثمر برسانند. و روی این مضمون (همان اندازه الکی): فقط طی سه روز دموکراسی‌ و دولت ملی‌مان به باد رفت.

آیا محتوای کتابهای تاریخ ربطی به زندگی امروز دارد؟ اگر ندارد چرا باید خواند، و اگر دارد آیا می‌توان پنداشت مفروضات زمان مورد بحث آنها کاملاً متفاوت با زمان حال است؟

ادعا می‌تواند فارغ از نتایج تجربه و شواهد عینی، و حتی خلاف آنها باشد؟ اگر کسی اصرار کند زمانی آب در دمای پنجاه درجه جوش می‌آمد، آدم قدری مطلـّع از قوانین طبیعت و تعاریف علمی با او وارد بحثی داغ می‌شود؟ یا فقط سرش را تکان می‌دهد و نشنیده می‌گیرد؟

یا اگر کسی حنجره پاره کند که در روزگار مرحوم ابوی‌اش، قیمت مس از طلا بیشتر بود شما دست به کار نگارش رساله‌ای در رد این ادعا می‌شوید، یا فقط پوزخند می‌زنید؟

روشنفکران پیشرو مشروطیت، هرچه بودند یا نبودند و هر خطایی کردند یا نکردند، هفت کفن پوسانده‌اند. امروز اگر حوصله دارید نگاه کنید به کانالهای تلویزیون وطنی و خطیبانی که بیست‌وچهارساعته دربارهٔ حکومت و ملت و قانون افاضات می‌کنند. آن روشنفکرهای متهم به جهالت و خیانت باید از پس اینها بر می‌آمدند. البته که می‌توانستند برآیند، به این شرط که فرض کنیم آب در پنجاه درجهٔ سانتیگراد جوش می‌آمد.

اوایل دههٔ ۸۰ مضمون کتابی با عنوان مشروطهٔ ایرانی (به قلم ماشالله آجودانی)را نشریات دوم خردادی وارونه کردند و به خورد خوانندگانشان دادند. آن متن بحث می‌کرد که خطا بود برخی روشنفکران صدر مشروطیت برای کاستن از فشار شریعتمداران ادعا کنند فکر حکومت مردم و قانون مردمی اساساً در فقه نهفته است. حاشیه‌نویس‌ها ادعا کردند: ببینید، این کتاب هم می‌گوید روشنفکر فقط یعنی روشنفکر دینی. مؤلف اگر هم به فکر ردّ تفسیرهای خودساخته از کتابش افتاد دیر بود و اصل حرف او تحریف‌ شده ماند.

و همچنان در بوق می‌کنند استیک‌بار جهانی ۲۸ مرداد کودتا کرد چون می‌خواست نفت ایران را بدزدد. شخص محمد مصدق در رنجنامه‌اش تصریح می‌کند عکس لوله‌ای سرّی که نفت ایران را یواشکی به آن سوی مرز انتقال می‌داد ضمیمه است. ویراستار یادداشت‌ها توضیح می‌دهد عکسی لابه‌لای اوراق دستنوشته یافت نشد. روشن است چرا یافت نشد: چنین لوله‌ای وجود نداشت.

امروز دیگر کسی ادعای وجود عکس لولهٔ سرّی انتقال نفت نمی‌کند اما مسئولین رژیم مقدس اذعان دارند که نمی‌دانند صادرات نفت به کجاها می‌رود و عایدات آن دقیقاً چه می‌شود. و خبرهای مبهوت‌کننده در زمینهٔ چپو اموال عمومی به دست رندان حق‌پرست صاعقه‌‌‌وار می‌‌بارد.

و دموکراسی‌مان: مصدق بی‌آنکه قصد مطایبه داشته باشد می‌نویسد حزب توده (نیرومندترین حزب کمونیست ِ بیرون از قدرت بعد از همتای ایتالیایی‌اش) در انتخابات مجلس هفدهم نتوانست صاحب حتی یک کرسی شود. پنجاه و اندی سال بعد، ابتدا برق‌آسا نتیجهٔ انتخابات اعلام می‌شود، سپس جزئیاتی جفت‌وجور می‌کنند. و در جهان دربارهٔ انتخابات ایران کتاب و رساله‌ می‌نویسند زیرا بشریت تاکنون چنین چیزی ندیده است.

در سال ۱۳۵۹ نزدیک ۱۳ میلیارد دلار سپرده‌های ایران نزد بانکهای خارجی توقیف شد (با توجه به ۱۸۰ درصد تورم انباشته در آمریکا طی سی سال، معادل بیش از ۲۳ میلیارد دلار امروزی). طبق قرارداد الجزایر در باب حل‌وفصل ماجرای گروگانگیری، بیش از ده‌ و نیم میلیارد از این مبلغ به مدعیان وشاکیان مصادرهٔ اموال در جمهوری اسلامی رسید.

اگر ایران سی سال پس از ۲۸ مرداد نتوانست یک سنت، یک پنی، یک فرانک از اموال خارجیان را بگیرد و امروز هم نمی‌تواند چرا تصور می‌کنیم زمانی قادر بود کل شرکت نفت ایران و انگلیس را با یک قیام و قعود صاحب شود؟

نخست وزیر دولت عاقد قرارداد الجزایر(محمدعلی رجائی) فردی خشک‌اندیش، شدیداً مکتبی و مورد حمایت بازارـ حوزه، و معاون اجرایی‌اش(بهزاد نبوی) که پای آن امضا گذاشت دینداری اصلاح‌طلب بود که اکنون جزو اسرای پیژامه‌پوش‌ است. این هم از ادعای علی شریعتی دائر بر برائت اهل دیانت از قراردادهای وطن‌ برباد ده.

بسیاری از ما خیال می‌کنیم تاریخ یعنی متنی که دربارهٔ خودمان و برای دلخوشی خودمان بنویسیم، و اهمیت چندانی نمی‌دهیم تاریخ قدرتهای غربی از سال ۱۵۰۰ به روشنی نشان می‌دهد همواره در برابر دشمن مشترک یکپارچه عمل کرده‌اند: در برابر ناپلئون، در برابر رایش، در برابر اتحاد شوروی.

دوست داریم فکر کنیم کشوری با یک صدم جمعیت جهان و اقتصادی کوچک‌تر از این مقدار می‌تواند بین قدرتهای بزرگ شکاف بیندازد چون چاه نفت دارد و حق با اوست، و باقی همه باطل‌اند. نتیجهٔ رقت‌انگیز چنین اوهامی را می‌توان در داستان نیروگاه اتمی بوشهر دید که حتی از اعلام دوساعتهٔ نتیجهٔ انتخابات هم بدتر است.

رابطهٔ عمیق دو موضوع را دست‌کم نگیریم. دهها هزار بار گفته‌ایم و خروارها کاغذ سیاه کرده‌ایم که مجلس اول را روس منحوس به توپ بست و مجلس دوم با ضرب‌الاجلش بر سر داستان شوستر تعطیل شد.

امروز می‌بینیم حکمرانان همان دولت، در برابر اعتراض مردم ایران به نتایج اعلام‌شدهٔ انتخابات، اعلامیه می‌دهند که در امور داخلی این کشور دخالت نمی‌کنند. معمولاً دولتها هستند که همدیگر را متهم می‌کنند طرف ناراضیان داخلی کشور دیگر را گرفته‌اند. شگفتا، این بار دولتی خارجی به مردمی دیگر اطمینان می‌دهد طرف دولتشان را نگرفته است.

دو فرض می‌توان قائل شد: یا روسیه به آن بدی که در کتابهای تاریخمان تصویر کرده‌ایم نبود؛ یا واقعاً به همان بدی بود اما بعداً سربه‌راه شد. اگر نبود، پس ادعاهای کتابهای عالمانهٔ ما عمدتاً بی‌پایه است؛ اگر بود، پس کفـّار اجنبی هم استعداد آدم‌شدن دارند.

تعجبی ندارد دولتی که چنان اعلامیه‌ای صادر می‌کند برنامهٔ گشایش تنها نیروگاه پادرهوای جهان را در کشو بگذارد و جواب سر بالا بدهد. بده‌بستان قدرتهای بزرگ بر ضجـّهٔ دولتی ضعیف تقدم دارد و حریف خوب می‌داند طرف چند مـَرده حلاّج است.

مشکل کجاست؟ تصور کنیم امروز یا در آینده کسانی در ایران بگویند باید ترتیبی داد ساعت ٦ صبح در سراسر مملکت همزمان نان و پنیر و چای شیرین به در خانه‌ها ببرند. وقتی این فکر به اندازهٔ کافی طرفدار پیدا کرد، اهل دیانت غریو خواهند کشید که، اولاً اصل طرح درخشان مربوط به صدر اسلام و علمای جلیل‌القدر شیعه است؛ ثانیاً باید بین پنیر و کره به مؤمنان حق انتخاب داد زیرا لا اکراه فی‌الدین؛ ثالثاً ساعت ٦ بسیار دیر است و به جهت رفاه حال مؤمنان زحمتکش وقت صحیح تحویل صبحانهٔ شرعی ساعت ٥ خواهد بود.

وقتی مدعیان نخستین را از میدان به در کردند و قدرت را گرفتند خواهند گفت مرگ بر رفاه‌طلبان که بویی از ضیافت الهی به مشامشان نخورده و در پی تنورشکم دم‌به‌دم تافتن‌اند. در سال ٥٦ که چپ و مجاهدین با شتابی بی‌سابقه هوادار می‌یافتند مرتضی مطهری یک صبح از خواب برخاست و گفت کارخانه نمی‌تواند متعلق به فرد باشد زیرا اسلام مالکیت بر ابزار تولید را قبول ندارد. چند سال بعد وقتی دانشجوهای پیرو خط امام می‌خواستند متن سخنرانیهای بدعت‌گذارانهٔ او را منتشر کنند، فرمهای چاپ‌شده به مقواسازی رفت.

سه اجرا از سناریویی ملال‌آور طی صد سال گذشته. متن مذاکرات مجالس اول و دوم و چهارم و پنجم مشروطه آکنده از همین ترفند است (مجلس سوم در آشوب جنگ جهانی اول تشکیل نشد): با تمام قوا می‌کوشیدند نقشه‌های همدیگر برای به‌دست‌گرفتن سررشتهٔ امور را خنثی کنند. از جمله، نقش حسن مدرس (درمجالس چهارم و پنجم) عمدتاً هدردادن وقت جلسات و خسته‌‌کردن سایر وکلا با بازیهای بی‌پایان ِ کلامی بود.

در انتهای دههٔ بیست، صنعت نفتْ ملی اعلام شد با این خیال که نه تنها سراسر آبادان، بلکه تمام ایران مانند محلهٔ مهندسان انگلیسی شرکت نفت شود. آیت‌الله کاشانی را (که پس از تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران به فلسطین تبعید شده بود) با سلام و صلوات برگرداندند و سال ۳۱ رئیس مجلس کردند (گرچه هرگز پا به صحن علنی نگذاشت) تا چوب لای چرخ مصدق بگذارند مبادا ملیـّون در نقشهٔ واهی‌شان موفق شوند، دست بالا را بگیرند و دیگر نتوان پائین‌شان کشید.

یک نسل بعد، قانون اساسی فرانسه را به دست حسینعلی منتظری و حسن آیت دادند تا بیرحمانه مُـثـله کنند، با این ادعا که دموکراسی ناقص غربی در برابر دستپخت اینها هیچ است.

و امروز مملکت، به بیان ادبا، در شام بی‌فردایی است و حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی‌اش در معرض تهدید جدی قرار دارد. موقعیت ایران در سال ۱۳۹۰کهمان است که در ۱۲۹۰ بود حیران، نالان و منتظر ظهور منجی یا دست‌کم دخالت قدرتهای خارجی برای نجاتش از سرگشتگی با این تفاوت که در آن زمان اکثر مردم نمی‌فهمیدند کجای کارند و نمی‌دانستند در دنیا چه می‌گذرد. امروز می‌فهمند و می‌دانند.

نتیجهٔ‌ عملی، جنگی است فرسایشی بین اسلام که برای ادامهٔ استیلا با تمام قوا می‌زند، و ایران که با تمام قوا دفاع می‌کند. به نظر نمی‌رسد هیچ یک قادر به غلبهٔ نهایی و پایداری بر دیگری باشد.

ماجراهای مشروطیت، نفت و ۵۷ را که کنار هم بگذاریم به تصویری کلی می‌رسیم:

مردم ایران چون قادر به سازش با همدیگر نیستند نه در برابر قدرتهای خارجی وزنی می‌یابند و نه به ثبات اجتماعی می‌رسند.

دوم،‌ بدون همراهی ِ اهل تقلید و پرداخت‌کنندگان‌ وجوهات که ترقیخواهان را لعنت می‌کنند حرکت ممتد جامعه در مسیر ترقی ممکن نیست، و با مداخلهٔ مستقیم حافظان دین در امر سیاسی، بهبود ممکن نیست.

سوم: “زِهی تصور باطل زِهی خیال محال” که بتوان حافظان شریعت را واداشت به اجرای حرفی که پیشتر ‌زده‌اند متعهد بمانند. این طایفه عادتاً می‌سنجد که مصلحت وقت اقتضا می‌کند چه بگوید و با صرفه‌تر است چه بکند؛ آن گاه جملاتی مقدس در تأیید تصمیم خویش می‌یابد.

باقی حرفها و مذمّت دستهای پلید استعمار، مقصردانستن قدرتهای مداخله‌گر خارجی و سرزنش روشنفکران، نه بحث قانع‌کنندهٔ تاریخی بلکه عمدتاً قصهٔ کلثوم‌ننه است.

برخی نشریات ملی‌ـ‌مذهبی و اصلاح‌طلب و نواندیش دینی نهایتاً با نشریات ارزشی همداستانند که نه مدّاح، قاری، پیشنماز، مسئله‌گو، روضه‌خوان، جن‌گیر، رمـّال، بازاری، بلکه درس‌خوانده‌ها و منوّرالفکرها را باید سرزنش کرد که به ‌اندازهٔ بزغاله شعور نداشتند و ندارند، و مسبـّب تمام گرفتاریها بوده‌اند.

حتی مردمان کشورهای عرب‌زبان رفته‌رفته از ترجیع‌بندهای فرسوده دست برمی‌دارند و کسانی در میان آنها می‌کوشند پی علل واقعی ِ پریشان‌روزگاری ِ ملت خویش بگردند.

“صوفیان واستدند از گرو ِ می همه رخت
دلق ما بود که در خانهٔ خـَمـّار بماند”