ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 14.05.2020, 18:30
‍«ابوقراضه‌‌های گرانبها»

مهدی تدینی

اول قرار نبود سرنوشت این شکلی به نظر رسد، اما سرنوشت به تنها چیزی که اعتنا ندارد آرزوها و خیال‌های آدم‌هاست. تاریخ راهی را که آدم‌ها به او دستور می‌دهند نمی‌رود؛ راه خودش را می‌رود، بی‌اعتنا به دادوقال دولتمردان و مردمان. به همین دلیل سرنوشت به شکلی درمی‌آید که شباهتی به آرزوهای مردان تاریخ‌ساز ندارد. وقتی باتیستا، دیکتاتور کوبا، در ژانویۀ ۱۹۵۹ فرار کرد و فیدل کاسترو و یارانش تفنگشان را به نشانۀ پیروزی بلند می‌کردند، هیچ هنرمند سوررئالیستی با همۀ توانایی‌اش در خیالپردازی فکر نمی‌کرد نیم‌قرن بعد کوبایی‌ها به بهترین تعمیرکاران ماشین‌های کلاسیک آمریکایی تبدیل شوند؛ هیچ نویسندۀ داستان‌های علمی‌ـ‌تخیلی تصور نمی‌کرد نیم‌قرن بعد ماشین‌های آمریکایی دهۀ ۱۹۴۰ همچنان در خیابان‌های کوبا جولان خواهند داد و شهر به موزۀ بزرگی از خودروهای کلاسیک بدل می‌شد این عتیقه‌های تمیز و براق جاذبۀ توریستی کوبا می‌شود.

مارکسیست‌ها از روز اول در یک چیز تردیدی نداشتند: اینکه مارکسیسم «مترقی‌ترین» جنبش است و همۀ مخالفانشان را از لیبرال تا محافظه‌کار، از کاپیتالیست تا دهقان، از دموکرات تا سلطنت‌طلب، «مرتجع» و «واپس‌گرا» می‌نامیدند. البته در قرن بیستم همۀ جریان‌های سیاسی همدیگر را «مرتجع» می‌نامیدند. اما واقعیت این است که ناسزای «مرتجع» را چپ‌ها به همه یاد دادند و دیگران هم برای اینکه انبان ناسزاهای سیاسی‌شان خالی نماند، این ناسزا را هم علیه حریفان به کار می‌بردند، ولی سند منگوله‌دار این تعبیر به نام مارکسیست‌ها بود.

مارکسیسم (با همۀ شاخه‌هایش) اصلاً با این هدف آزادی‌های فردی را محدود کرد و بخش بزرگی از فردیت انسان را گرفت که او را به سطح بالاتری از پیشرفت و آزادی برساند. این هم نوعی قرارداد اجتماعی بود: فرد بخش بزرگی از حقوق فردی و آزادی‌هایش را می‌داد و در قبالش امنیت اجتماعی می‌گرفت. معقول و منصفانه به نظر می‌رسید. اما وقتی می‌بینیم تعمیرکار آفتاب‌سوختۀ کوبایی سر در کاپوت یک کادیلاک ساخت ۱۹۵۰ فرو کرده تا مشکل سیمکشی آن را حل کند، همه‌چیز دوباره نامعقول به نظر می‌رسد؛ «زمان‌پریشی» آزاردهنده‌ای در این‌جا رخ داده... مرد تعمیرکار سر از کاپوت درمی‌آورد، چشمانش را تنگ می‌کند و شمع ماشین را در آفتاب با دقت نگاه می‌کند...

ریشۀ این سرنوشت نامنتظره و زمان‌پریشانه کجاست؟ چرا بهشت مارکسیستی به جای آنکه آینده را نشان دهد به موزۀ زندۀ گذشته‌های دور بدل شد؟ چرا جنبشی که شعارش «ترقی» بود از آخرین واگن تاریخ بیرون افتاد؟

کلی‌ترین و ساده‌ترین جواب این است که مارکسیسم از لحظۀ تولد «واکنشی به پیشرفت» بود. مارکسیسم واکنش به انقلاب صنعتی بود، می‌خواست انسان‌ها را از بلایای پدیدآمده در پی انقلاب صنعتی نجات دهد و متوجه نبود نفس این واکنش «محافظه‌کارانه» است. هیچ مارکسیستی برنمی‌تافت کسی او را «محافظه‌کار» بنامد، اما واقعیت این است که مارکسیسم (یعنی اندیشه‌های مارکس و انگلس) واکنشی بود به سرنوشتی که انقلاب صنعتی برای مردم انگلستان رقم زده بود؛ یعنی درک آن‌ها از اقتصاد کاپیتالیستی بر مبنای آن چیزی بود که دو سه نسل پیش از آن‌ها از انقلاب صنعتی درک کرده بودند. بنابراین مارکسیسم از ابتدا شورشی علیه انقلابی صنعتی بود که موتور محرکش سرمایۀ خصوصی بود. پس مارکسیسم نوعی انقلاب ضدانقلابی ــ ضدانقلاب صنعتی ــ بود و جنبشی که از اول شورش علیه صنعتی‌سازی است سرنوشتی غیر از این نمی‌تواند داشته باشد.

درست است که خود سوسیالیسم در خیلی جاها نوع خاصی از صنعتی‌سازی دولتی را با ضرب‌وزور قدرت سیاسی پیاده کرد، اما آن صنعتی‌سازی دولتی کوچه‌ای بن‌بست بود که امروز در انتهای آن، تعمیرکار کوبایی ما کاپوت کادیلاک را می‌بندد و سراغ یک پونتیاک دهۀ پنجاهی می‌رود...

از انقلاب کوبا (۱۹۵۹) خریدوفروش و واردات خودرو ممنوع شد. از ۲۰۱۴ مردم اجازه یافتند خودرو بخرند، اما ابتدا قیمت‌ها سرسام‌آور بود، برای مثال پژوی ۵۰۴ مدل ۲۰۱۳ که در اروپا ۲۰ هزار یورو بود، در کوبا ۲۰۰ هزار یورو قیمت داشت! با این اجازۀ جدید در چند سال اخیر چهرۀ خیابان‌های کوبا قدری عوض شده، اما باید پرسید اگر قانون منع خریدوفروش خودرو درست بود چرا آن را لغو کردند و اگر نادرست بود چه کسی جوابگوی اجرای ۵۵ سال قانون غلط است؟

اگر هم قرار است مردم به پیشرفت در بخش‌های خاص مانند بهداشت و درمان (البته اگر واقعی باشد) دلخوش کنند، باید بگویم کاریکاتور اگر زیبا بود، همه به جای عکس خود، کاریکاتورشان را به دیوار می‌زدند. کاریکاتور برای سخره و خنده است، از جمله توسعۀ کاریکاتوری!


منبع: کانال تلگرام نویسنده