ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 15.08.2013, 15:53
بابک احمدی: مصدق اصلاح‌گری زنده است


سه‌شنبه 22 مرداد 1392

شیدا قماشچی / تاریخ ایرانی: «دکتر مصدق، مردی که برای ما مهم و مطرح است، زادۀ زندگی با دیگران حتی پس از مرگش است. آنچه هایدگر “هستن با دیگران” خوانده است. این تأویل‌های دیگران است که او را مطرح می‌کند... نکتۀ مهم این است که تأویل‌های ما از کارهای دکتر مصدق نمایانگر (هم بازتاب و هم سازندۀ) شیوۀ بودن ما یعنی زندگی پراتیک ما در این جهان است.»

بابک احمدی از این منظر در کتاب «رسالۀ تاریخ، جستاری در هرمنوتیک تاریخ»، دکتر محمد مصدق را به تعبیر مارکس، «یک حقیقت پراتیک» می‌داند.

این نویسنده، مترجم و منتقد برجسته هنری در پاسخ به پرسش‌های «تاریخ ایرانی»، از نقش و نمود مصدق در حیات سیاسی – اجتماعی امروز ایران می‌گوید؛ از آنکه نامش بیان راستین تکالیف دموکراتیکی است که در جریان انقلاب مشروطه مطرح شدند.

***

شصت سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ از مصدق چه می‌خواهیم؟

نام دکتر محمد مصدق بیان راستین تکالیف دموکراتیکی است که در جریان انقلاب مشروطه مطرح شدند. تا دوران مصدق شماری اندک از آن تکالیف برآورده یا اجرا شده بودند اما به بخش عمدۀ آن‌ها توجه نشده بود و اجرای برخی هنوز هم در دستور کار نیروهای آزادی‌خواه و میهن‌دوست قرار دارند. از نظر بسیاری مصدق به عنوان نماد استقلال ملی و بیانگر خواست آزادی و زمینه‌ساز ایدۀ توسعۀ پیگیر و ضرورت ترفیع سطح زندگی اقتصادی توده‌ها زنده است. کودتایی که منجر به سرنگونی دولت ملی مصدق شد و دولت برآمده از آن که به شکلی پیگیر به سمت استقرار دیکتاتوری فردی محمدرضا شاه پیش رفت، راه توسعۀ سیاسی ایران را با خشونت مسدود کرد و پس از دوره‌ای سرکوب و خفقان به یاری نیروهای بیگانه توسعۀ آمرانۀ اقتصادی را در دستور کار قرار داد. از این‌رو، به چشم نیروهای دمکرات و آزادی‌خواه نام مصدق نه فقط بیانگر استقلال ملی، بل چونان راه‌گشای حقوق دموکراتیک مردم جلوه می‌کند. از یاد نبریم مصدق که ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست شرکت انگلیسی و دولت انگلیس را از تمام حوزه‌های استخراج، بازاریابی و فروش نفت ایران به عنوان مهم‌ترین برنامۀ خود معرفی کرده بود، خواست دیگری را نیز پیش روی مردم گذاشته بود و آن انتخابات آزاد و دموکراتیک و اصلاح قانون انتخابات بود. نیروهای ملی و دمکراتی که جبهۀ ملی را در جریان تحصنی تاریخی شکل داده بودند آن کنش سیاسی را با شعار آزادی انتخابات آغاز کرده بودند.

ایمان مصدق به اینکه دموکراسی به معنای ادارۀ امور مردم به دست خود مردم است در قیاس با برداشت سیاستمداران ایرانی دورانش از آزادی سیاسی و حقوق دموکراتیک، نزدیکترین برداشت را به معنای امروزی دموکراسی ارائه می‌کند. مصدق در نطقی در مخالفت با دولت رزم‌آرا در مجلس شورای ملی در ۶ تیرماه ۱۳۲۹ چنین گفته بود: «من گفتم اگر از راه آزادی و دموکراسی بتوانیم کاری بکنیم از طریق اختناق و زور و قلدری برای مردم کاری نمی‌توانیم انجام دهیم... او گفت این حرف‌ها که شما می‌گویید برای شب مردم شام نمی‌شود و من گفتم حکومت زور و قلدری ممکن است یک شب یا حتی چند سال به مردم نانی بدهد ولی تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت کنند هیچ‌گاه صاحب نان نمی‌شوند و باید همیشه سر بی‌شام زمین بگذارند.» اعتقاد مصدق به دموکراسی و به اینکه خود مردم باید در امور اصلی زندگی اجتماعی دخالت کنند به ما یاری می‌کند تا نشان دهیم دموکراسی با خود عدالت و رفاه به همراه می‌آورد اما شعارهای عدالت‌طلبانه‌ای که دموکراسی را نادیده می‌گیرند در عمل به اردوگاه‌های کار اجباری و گسترش فقر و مصیبت در زندگی اکثریت مردم منجر خواهند شد. این‌سان، مصدق با استقلال و آزادی یعنی دو شعار اصلی مردم در این شش دهه زنده ماند.

مصدق کیست؟ نمایندۀ چه خواسته و مطالبه و آرمانی تاریخی است؟ مبارزه با استعمار (آیا در این روزگار این موضوع وجهی دارد)؟ یا نماد مبارزه با استبداد؟ نماد آزادی‌خواهی و دموکراسی؟
وقتی می‌گوییم مبارزه با استعمار امروز وجهی ندارد به این دلیل است که بساط استعمار دست‌کم به معنایی که از سدۀ هجدهم مطرح بود و در آثار ادم اسمیت، دیوید ریکاردو و کارل مارکس از آن یاد می‌شد سرانجام برچیده شده است. اما در سال‌های پس از جنگ دوم وضع چنین نبود. جنبش‌های ملی کردن صنایع و مبارزه برای استقلال اقتصادی از ایران، گواتمالا و مصر تا شیلی ادامه داشت و ایدئولوژی ناسیونالیسم قدرت خود را از واقعیت «ضرورت مبارزه با استعمار فرتوت» به دست می‌آورد.
از سوی دیگر به نظر بسیاری از نیروهای چپ‌گرا مبارزه با استعمار نو (آنچه فانون و چه‌گوارا «نئوکولونیالیسم» خوانده‌اند و نظریه‌پردازان مارکسیست بیشتر با مراجعه به مفهوم لنینی امپریالیسم از آن یاد کرده‌اند) در دستور کار است. مبارزه با جهانی شدن و تظاهرات علیه سیاست‌های بیش و کم متحد قوی‌ترین کشورهای سرمایه‌داری نمایانگر چنین برداشتی است. واقعیت این است که معنایی تازه از استقلال سیاسی مطرح شده که در تدوین این معنا شور جهان سومی (که یکی از برپاکنندگان آن مصدق بود) دیگر چندان نقش ندارد، هر چند هنوز در برخی کشورهای آمریکای لاتین و خاورمیانه نشانی از آن باقی است. تدقیق این معنای تازۀ استقلال سیاسی نیازمند چارچوب نظری‌ای است که بنیان آن ارائۀ تحلیل تازه و دقیق از «ساز و کار اقتصاد بین‌المللی» باشد. به نظر می‌رسد که ما بنیان نظری محکمی برای درک و تحلیل زندگی اقتصادی امروز در اختیار نداریم و بحران اقتصادی‌ای که چند سال است ادامه دارد و زندگی میلیون‌ها نفر را که عمدتا از طبقات تهیدست و کارگری هستند بسیار دشوار کرده، به خوبی نمایانگر ابهام نظری و سردرگمی در زمینۀ خاص اقتصاد است. سرگشتگی‌ای که نظریه‌پردازان چپ و راست یکسان گرفتار آن هستند.

مصدق فرد است یا جریان؟ اتوپیای تاریخی است یا بدیل و الگویی برای امروز؟ برای امروز ما چه کارکردی دارد؟ چه پتانسیل اجتماعی و سیاسی را می‌تواند خلق و نمایندگی کند؟

نام مصدق دست‌کم در واپسین دوران پرافتخار زندگی‌اش به جریانی سیاسی گره خورده بود. جبهه‌ای وسیع‌تر از جبهۀ ملی که او آشکارا حامی و به یک معنا پدر معنوی آن بود. از این جهت می‌گویم وسیع‌تر از جبهۀ ملی که جریان چپ‌گرای سالمی چون نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی با آرمان‌ها و فعالیت‌های مصدق همراهی تام داشت و نیز بخشی از نیروهای مذهبی در مقاطع مختلف با آن سیاست‌ها همراه بودند. دو نام درخشان روحانیت ایران مرحوم زنجانی و مرحوم طالقانی بیان برجسته و آشکار دلبستگی نیروهای اسلامی پیشرو با نهضت ملی بودند.

در مسیر پیشرفت تاریخ ایران از دهۀ ۱۳۴۰ که آغاز آن همزمان با پیدایش جبهۀ ملی دوم و اختلاف‌هایی بود که در میان رهبران مشهور به «مصدقی» آشکار شد، نام دکتر مصدق برتر و فراتر از جبهه‌ای سیاسی یا حزب و احزاب مختلف به گوش رسید. پیرمرد که در حصر خانگی در احمدآباد به مرگ نزدیک می‌شد و راه ارتباط او با نزدیکترین همفکران‌اش بسته بود، دیگر به چشم ملت یک قهرمان مبارزه و مقاومت می‌آمد. دلیل حکم من این است که یک میلیون نفر در اسفند ۱۳۵۷ یعنی یک ماه پس از پیروزی انقلاب، در سالگشت مرگش به احمدآباد بر سر مزار او رفتند اما جبهۀ ملی که هم واپسین نخست‌وزیر را تقدیم شاه کرده بود و هم نخستین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی به آن تعلق داشت سرانجام نتوانست کنگره‌ای برای بحث بر سر وحدت نیروهای خود و حتی تدقیق اختلاف‌های درونی‌اش سازمان دهد.

امروز مصدق چون یک آموزگار اخلاق در چشم ما ظاهر می‌شود. جدا از تمام بحث‌هایی که دربارۀ اشتباه‌های سیاسی او همچنان با شدت جریان دارند، و البته با توجه به دگرگونی عظیم جامعۀ ایران پس از سقوط دولت ملی (از اصلاحات ارضی دهۀ ۱۳۴۰ تا انقلاب ۱۳۵۷، جنگ هشت ساله با عراق و ظهور گرایش‌های اصلاح‌طلب در دل جمهوری اسلامی و سرانجام پیدایش دموکراسی‌خواهی در اذهان پیشرفته‌ترین لایه‌های اجتماع) نام مصدق همچنان به عنوان مصلح اجتماعی و آموزگار سلامت مالی، وطن‌دوستی و احترام به حقوق ملت می‌درخشد.

مصدق بغض فروخوردۀ تاریخی است یا کارکردی امروزی در حیات سیاسی دارد؟ چرا به تاریخ نپیوست و هنوز برانگیزانندۀ بسیاری تمایلات، تعیین‌کنندۀ بسیاری جناح‌بندی‌ها و تمیزدهندۀ بسیاری از وجوه فکری و سیاسی است؟

در پاسخ به پرسش نخست نوشتم که نام مصدق بیان تکالیف دموکراتیکی است که در انقلاب مشروطه مطرح شدند و برخی هرگز اجرایی نشدند. تا این تکالیف (که به گمان من امروز مهم‌ترین آن‌ها بنیان دولت دموکراتیک مدرن است) مطرح باشند و مبارزۀ اجتماعی (بیشتر در پوشش اصلاح‌طلبی) ادامه یابد مصدق با ما همراه خواهد بود. تا زمانی که مسالۀ فساد مالی دولتی مطرح باشد مصدق در وجدان اخلاقی ملت باقی خواهد ماند. تا زمانی که قانون محترم دانسته نشود نام مصدق راهنمای قانونگرایان خواهد ماند. جدا از مسایل دولت، تا زمانی که مردم حقوق یکدیگر را به رسمیت نشناسند، یا از پرداخت مالیات طفره روند، یا با طرح انواع نظریه‌های توطئه گریبان خود را از بار مسوولیت سیاسی‌شان خلاص کنند و از آزادی به دلیل مسوولیتی که به بار می‌آورد بگریزند، مصدق همچنان به صورت ناقدی اصلاح‌گر و آموزگاری عملگرا زنده خواهد ماند.

من کاری به مباحث مرتجع‌ترین سلطنت‌طلبان ندارم که یا بدون پنهان کردن عقاید و خواست‌های خود به مصدق می‌تازند یا به شکلی حقارت‌بار با پنهان کردن عقاید واقعی‌شان ناسزاهای بازمانده از «ماموریت برای وطنم» محمدرضا شاه را تکرار می‌کنند. معتقدم مباحث انتقادی‌ای که ناقدانی دانا با توجه به وضعیت امروز دربارۀ سیاست‌های مصدق مطرح می‌کنند مباحث بسیار مفیدی هستند. به گمان من سرانجام منطق مدافعان مصدق چون قوی‌تر است در عرصۀ بحث دموکراتیک پیروز خواهد شد اما می‌توان از ناقدان مصدق نیز بسیاری چیزها آموخت و دربارۀ مطالب آن‌ها اندیشید و بحث کرد. همین یک نکته به تنهایی نمایانگر فعلیت آرمان‌ها، روش‌ها و سیاست‌های آن مرد بزرگ تاریخ ماست.