ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 04.04.2012, 17:54
آقای گرگین: روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی

امیرمصدق کاتوزیان
(متن گفتار شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱- برابر با ۳۱ مارس ۲۰۱۲- در مراسم یادبود آقای گرگین در پاریس)

با سلام و با سپاس از خانم عاطفه گرگين برگزاركننده اين يادبود و با تسليت به شما و دامون گلسرخى.

خانم عاطفه گرگين از شما خواهش مى‌كنم يك بار ديگر مراتب تسليت مرا به خواهرانتان ايران و آصفه، برادرانتان هوشنگ و جمشيد، خانم اعظم گرگين همسر و افشين گرگين فرزند آقاى گرگين برسانيد.

با شادباش نوروزى- هرچند امسال نه نسيم نورزى از بام خانه - كه همان خانه مسكونى آقاى گرگين در زمان اقامت در پراگ است - گذشته و نه از اسكناس نوى مزين به امضاى آقاى گرگين خبرى هست. امسال زمستانم سر نشده؛ شايد چون مير نوروزى مى‌دانسته از آن جمعه نحس، جمعه سيزدهم اولين ماه سال نوى ميلادى تا به امروز، كه يك روز قبل از سيزدهمين روز آغاز سال نوى خورشيدى است، سياهپوش آقاى گرگين بوده‌ام. گرچه مى‌دانم اگر آقاى گركين در محفلمان بودند، بيشتر مى‌پسنديدند مثل نوروز رنگين، بشاش و شادكام باشيم.

سخن از آقاى گرگين است؛ كسى كه هر نوروز صدايش در فضاى خانه، چه در ايران و چه در خارج، طنين مى انداخت؛ و كسى كه وقتى مى‌پرسيدى: "چگونه معرفی‌تان كنم؟"، به جاى اينكه بگويد: "مدير سابق شبكه دوم" ، "بنيانگذار راديو اميد" يا "سردبير راديو آزادى"، مى گفت: بگو "روزنامه نگار و فعال فرهنگى".

گويى شأن اين دو - "روزنامه نگار" و "فعال فرهنگى" - برايش از هر عنوان و سمت ديگرى بالاتر بود. و به علت نگاه خاصى كه به اين هر دو داشت، بى دليل هم نبود كه چنين مى پنداشت.

روزنامه نگارى - انگونه كه او مى‌كرد - كار هركسى نيست. در كنار صحت و دقت و سرعت، يك طرفه به قاضى نرفتن و يكسويه بازتاب ندادن و مراقب توازن و تعادل و انصاف بودن، كار آسانى نيست. به خصوص اگر منظور از "انصاف" نه فقط "انصاف به خرج دادن در حق همفكرانت" كه منصفانه برخورد كردن با افراد و طيفى باشد كه حتى دورترين فاصله را دارند و همزمان مقابلت ايستاده اند.

از هر كسى هم برنمی‌آيد كه ضمن رعايت ساختار و چارچوب و خط قرمز - كه به قول آقاى گرگين هميشه بوده، هست و خواهد بود - در حوزه مسئوليت فردى به جاى وادادن و گردن گذاشتن به سلسله مراتب قدرت، حرفش را بزند؛ چه در وطن در ساختمان راديو و تلويزيون وقتى مقام امنيتى نظام سابق (كه منتظرم خاطراتش را بخوانم) هنگام ايراد يك سخنرانى به علت نسبتت با داماد مغضوب نظام در حضور كارمندان و ديگران به تو سربسته طعنه مى‌زند و تو بلافاصله به گونه‌اى معنى دار در ميانه حرفهاى او سالن را ترك مى‌كنی؛ و چه در يك گردهمايى در لوس‌آنجلس وقتى باورت را درباره راه تنش زدايى ميان تهران و واشينگتن و لزوم مذاكره مستقيم بى پرده با عموم در ميان مى‌گذاری، و بعد در مناظره اى علنى، مستقيم و زنده نشان مى‌دهی كه رقيبت براى اتهام همكارى تو با نظام حاكم حتى يك سند هم در دست ندارد كه ارائه دهد.

كار آسانى نيست كه در عالم روزنامه نگارى راه را از چاه باز شناسى و بدانى كه نتيجه باور به "همه يا هيچ" معمولا "همه" نيست كه "هيچ" است؛ و به رغم چنين پيش فرضى، به آن دانشجوى سرخورده فرصت دهى در تلويزيون رسمى مملكت شكايتش را از وضع موجود طرح كند. و در زمان اقامت در خارج از ایران هم به همه وقت دهى كه محترمانه به‌رغم داشتن نظرات مخالف با هم گفت و گو كنند.

كار هركس نيست از حاشيه به متن نقب زدن، تا حد ممكن فضايى براى دگرانديشى و دگرانديشان فراهم كردن، زير بال و پر هنرمندان و فرهنگدوستان را گرفتن، و حسابى براى خواص و نخبگان باز كردن و همزمان متعهد به عوام و ارتقاء سطح فرهنگ جامعه باقى ماندن.

"رونامه نگارى" و "فعاليت فرهنگى" براى آقاى گرگين پديده‌هايى جدايى ناپذير بود و از همين رو با ابتذال سر آشتى نداشت. به همين دليل براى مخاطب شأن و احترام قائل بود؛ و گرنه آسان‌ترين كار اينست كه به شنونده و تماشاگر آن چيزى را ارائه دهى كه او در آن زمان دوست دارد بخواند، بشنود یا ببيند تا از این راه بيشترين ميزان مخاطب را جلب كنى.

و اين همه نمى‌بود مگر به اين علت كه آقاى گرگين "روزنامه نگارى" را نه "خو گرفتن به روزمرگى" كه "بيهقى وار نگاشتن نامه اعمال روز و روزگارمان" تعريف مى كرد. و از همين رو درگير انديشيدن به هدف كار خود بود. بى دليل نيست كه گرچه از كتابهاى خاطرات شاخص ترين روزنامه نگاران غرب (مثل دن ردر و والتر كرانكايت) چيز زيادى عايدش نمى‌شد، اما از خواندن هيچيك نمى‌گذشت. و بيهوده نيست كه علاوه بر نوشته هاى مارشال مك لوهان و ديگر نظريه پردازان رسانه‌اى در دوران "دهكده جهانى" به خواندن نوشته هاى واسلاو هاول و تجويز لزوم درمان فرهنگى جامعه بى اندازه علاقمند بود.

اكنون آقاى گرگين كه حكومت انقلابى تاب تحملش را نياورد قلم را نه در ميهن كه در غربت بر زمين گذاشته و جايش هر جا كه "روزنامه نگارى" و "فعاليت فرهنگى" ادامه دارد همزمان خالى و پراست. خالى، چون نمى‌توانى به او تلفن كنى و بگويى: "آقاى گرگين سلام، عیدتان مبارک... كى براى عيد ديدنى بيايم؟". و پر، چون هستيش چراغى را روشن كرد كه خاموش شدنى نيست؛ و پر، چون پژواك صداى نوروزيش هنوز طنين انداز است وقتى که مى گفت:

صد بار زهر يأس مرا مى‌كشت
گر پادزهر من نشدى اميد