ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 21.11.2011, 13:09
سیاست و مشروعیت قهر

بیژن حکمت
مجید محمدی در سایت بی بی سی[۱] مقاله‌ای زیر عنوان "سیاست در جهان غیر دمکراتیک، کسب و کار آلوده به خون" نگاشته و پرسش‌های گوناگونی را پیش نهاده است که از دیدگاه من خلط مشروعیت اخلاقی اِعمال قهر داخلی و خارجی و ضرورت کاربردش برای رسیدن به دمکراسی بر تمام پرسش‌ها حاکم است. در این نوشته به سویه‌هایی از این مقاله می‌پردازم. این بحث‌ها تحت تاثیر وقایع اخیر جهان عرب تازه در گرفته و فرصت پرداختن دقیقتر به آن هنوز پیش روست. خاطرنشان کنم که نوشته مجید محمدی پر از پرسش است و گاه پرسشی جواب پرسش دیگرست. ازاینرو ممکن است در مورد فهم دیدگاه اثباتی نویسنده جایی به کجراه رفته باشم. اگر چنین بود پیشاپیش پوزش می‌خواهم.

مشکل اساسی نوشته مجید محمدی در اینست که نتیجه اقدام مسلحانه داخلی یا خارجی را در استقرار دمکراسی وآنهم به هربهایی که باشد مفروض می‌گیرد. تمام دیدگاه او سلبی و بر رفع مانع استوارست و با چند مقایسه تاریخی که انقلاب و جنگ به استقرار دمکراسی انجامیده و یا دستکم شرایطی بهتر از پیش پدید آورده است، بر مشروعیت و ضرورت انقلاب خشونت آمیز و دخالت نظامی خارجی صحه می‌گذارد. تجرید از شرایط واقعی، فروکاستن پرسش به تفابل استبداد و قهر و رفت و آمد بین استراتژی و مشروعیت همه باعث می‌شود تا در نوشته‌اش اغلب مشروعیت و ضرورت بجای هم یا باهم آیند و از اصول اخلاقی بی میانجی، سیاست استنتاج گردد. مجید محمدی می‌نویسد:

«اما پرسش اصلی آن است که آیا بدون حمله نظامی یا مقابله مسلحانه در داخل (از هر طرف) و خونریزی امکان جلوگیری از نقض حقوق بشر و برداشتن موانع اولیه و پیش روی حاکمیت مردم ایران (سپاه و روحانیت حکومتی) ممکن است؟
آیا طرفداران حقوق بشر می‌توانند به نحو مطلق با هر گونه خشونت در برابر رژیمی آماده خشونت به مقابله بپردازند و امید داشته باشند که موفقیت نیز پیدا کنند؟
آیا همه‌ی رژیم‌های دمکراتیک امروز دنیا با مشی غیر خشونت آمیز تاسیس شده و قوام گرفته‌اند؟
رژیم‌های حاکمانی مثل معمر قذافی، بشار اسد و علی خامنه‌ای تا چه حد باید به کشتار دست بزنند تا بتوان به مشروعیت مقابله نظامی با آنها (با یا بدون کمک خارجی) حکم داد؟»

در پاسخ به پرسش نخستین، مجید محمدی تظاهرات پس از انتخابات را آزمونی فیصله‌بخش می‌داند و می‌نویسد: «آیا چنین حکومتی با حضور چندین میلیون نفر در خیابان خواهد رفت یا در برنامه‌ها و سیاست‌هایش تجدید نظر خواهد کرد؟ اگر رفتنی و اهل تجدید نظر بود که در دهه آخر خرداد ۱۳۸۸ باید در مقابل خواست میلیون‌ها تن کوتاه می‌آمد».

نخست باید بخاطر آورد که تظاهرات پس از انتخابات ابعادی سراسری نداشت. یعنی آنچنان توازن نیرویی پدید نیامد که بتواند حکومتگران به عقب نشینی یا سرکوبی به گستردگی سوریه وادارد. در انقلاب پنجاه و هفت نیز می‌شد از سرکوب تظاهرات و کشتار میدان ژاله به همین نتیجه‌گیری رسید. تداوم مبارزه اما در دستگاه سرکوب شکاف انداخت و پیروزی مسالمت‌آمیز انقلاب را ممکن ساخت. گرچه فروریختن دستگاه دولت و برنامه اسلام‌گرایانی که در انقلاب سرکردگی یافتند، قهر و خشونت و سرکوب را بر جامعه حاکم ساخت. امروز هم به هیچ وجه نمی‌توان با قاطعیت گفت که اگر مردم در ابعاد گسترده تر و روند پیوسته تری به میدان آمدند، حکومتگران قادرند سرکوبی نظیر سوریه اعمال کنند. شکاف در دستگاه سرکوب و حکومت نیز احتمالی است که باید بدیده گرفت. اینکه حکومت حاضر نیست مسئولیت کشتار را بعهده بگیرد و با هزار دروغ قتل ندا را به مخالفان نسبت می‌دهد، گویای چه نوع دغدغه و حساسیتی است؟ استفاده از لباس شخصی‌ها بجای نیروهای مسلح رسمی گویای کدام نگاه به این نیروهاست؟ وانگهی در هر انقلاب خشونت باری، پرسش سیاسی اینست که هژمونی قهر در دست کیست و چه نتایجی ببار خواهد آورد نه اینکه بطور کلی اعمال قهر مشروع است یا نه؟ تمام مقاله مجید محمدی در تقابل تجریدی استبداد و قهر و در توجیه مشروعیت قهر- چه داخلی و چه خارجی - نگاشته شده است و انهم برای سناریویی خود ساخته و تازه فکر هم می‌کند از دیدگاه یک کنشگر سیاسی دست به قلم برده است. درست مثل اینست که یکسال پیش از کنشگران سوری می‌پرسیدند اگر بشار دست به سرکوب جنبش احتمالی مردم زد آیا باید به قهر متقابل روی آورد و خواهان دخالت نظامی خارجی شد یا باید بر شیوه‌های مسالمت آمیز پای فشرد؟ امروز هنوز نه ماه بعد از بپاخاستن مردم سوریه و این سرکوب بی امان و بی سابقه، رهبران سیاسی هنوز پاسخی قظعی ندارند. دخالت ترکیه و تهدید به تحریم اقتصادی، اقدامات اتحادیه عرب وعقب نشینی جمهوری اسلامی همه عواملی است که در ارزیابی هر تصمیم سیاسی موثرند و یکسال پیش هیچکدام پیشدیدنی نبودند همانطور که بروز و پیوستگی تظاهرات قابل پیش بینی نبود.

نویسنده خود را از هرگونه مراجعه‌ای به انقلاب‌های مسالمت‌آمیز بی‌نیاز می‌بیند گویی حکومت پینوشه، بن علی یا سادات هیچکدام حکومت‌های مستبد و سرکوبگر نبودند یا مبارزه مردم لهستان بیست سال با مقاومت مسالمت‌آمیز در برابر یک دولت توتالیتر ایستادگی نکرد. به احتمال زیاد در پاسخ گفته خواهد شد که تاریخ، وضعیت سیاسی و موقعیت جهانی این حکومت‌ها متفاوت بود. اگر چنین است پس نفس استبداد و سرکوب، مقابله قهرآمیز مخالفان دمکراسی خواه را مدلل نمی‌کند و باید آن تفاوت‌هایی را پیش کشید که اعمال قهر را در ایران ضروری می‌کند و از تجرید قهر برای توجیه قهر متفابل دست برداشت.

مجید محمدی می‌نویسد: «نمی‌توان فعال سیاسی بود و برای سقوط رژیم به انتظار حوادث نشست (تحلیلگر سیاسی تا ابد می‌تواند به نحوی سازگار، ضد هر گونه خشونت باقی بماند). این که مردم ایران خود باید روزی تصمیم بگیرند و چنین کنند (در یک سال یا صد سال آینده) رافع مسئولیت فعال سیاسی و سیاستمدار نیست.» چه کسی گفته است که کنشگر سیاسی باید در انتظار حوادث بنشیند؟ آگاهی رساندن، سازماندهی، شبکه‌سازی و استفاده از فرصت‌ها برای تظاهرات، اعتصاب یا هر اقدام دیگری که نشانه تداوم مبارزه در شرایط سرکوب باشد، همه وظایف یک کنشگر سیاسی است. همانطور که کوشش برای فرادستی استراتژی انتخابات آزاد و همسویی بین داخل و خارج در دورنمای یک تحول مسالمت آمیز به دمکراسی، و ناگزیر نقد و سنجش راه‌های قهرآمیز وظیفه اوست. اگر مجید محمدی هم گذر به دمکراسی را فقط از راه قهر ممکن می‌داند، باید بعنوان یک کنشگر سیاسی به سازماندهی قهر می‌پرداخت تا دستکم اگر کار به برخورد مسلحانه کشید، گرایشی دمکرات بر مخالفان مسلح حاکم باشد. ولی همه خوب می‌دانیم – زمانیکه مجاهدین، کومله و حزب دمکرات دست از مبارزه مسلحانه برداشته اند- سازماندهی قهر، از نوع ریگی یا پژاکی آن فراتر نخواهد رفت و تاثیری در پییشرفت مبارزه دمکراتیک نخواهد داشت. ناگزیر تنها در عمل مشروعیت سازی برای دخالت نظامی بر جای می‌ماند.

بدون تردید این حرف به معنای نفی مطلق قهر در مبارزه سیاسی نیست، ولی اگر ما به مردم و مبارزه مردم برای رسیدن به مردم سالاری باور داریم، مهمترین وظیفه ما کمک به آگاهی وسازمانیابی همین مردم است تا بار دیگر که جنبشی برخاست، منسجم تر و پیوسته تر باشد. در روند پیکار و گسترش جنبش مردم است که بنا بر وضعیت، پرسش استفاده از قهر و شکل مشخص آن می‌تواند پیش کشیده شود. نهادن چنین پرسشی امروز، «خارج از متن» است، بویژه وقتی در تعیین معیار مشروعیت، قوانین بین‌المللی از دایره استدلال بیرون می‌ماند و بین حمله نظامی یک یا چند جانبه و «دخالت بشردوستانه» تفاوتی گذاشته نمی‌شود.[۲]

نویسنده از پرسش‌های اخلاقی در یکی گرفتن انقلاب و دخالت نظامی فراتر نمی‌رود و باز می‌نویسد: «در این میان دوگانه‌ی داخلی- خارجی دوگانه‌ای نیست که مرزهای اخلاقی و حقوقی را به روشنی تبیین کند. درونزا یا برونزا بودن کمک به مردمی زیر سلطه، معیار تحلیلی خوبی برای داوری نیست .اگر نه خارجی‌ها، بلکه مردم ایران روزی از سر خشم برخی روحانیون را در خیابان‌ها "به درخت آویزان کردند" باز هم می‌توان گفت این راه حلی درونزا بوده و بسیار بهتر از حمله هوایی ناتو به مراکز حکومتی یا تاسیسات اتمی ایران است؟" آیا صرف این که یک عمل توسط مردم ایران انجام شود برای آن مشروعیت آور است و صرف این که توسط نیروهای خارجی انجام شود مشروعیت زداست؟»

خوب گیریم که از دید مشروعیت فرقی نداشت ولی آیا از دیدگاه تبعات و نتایج ایندو باهم فرقی ندارند؟ مشروعیت هیچ عملی ضرورت آنرا توضیح نمی‌دهد. محمدی تنش و تناقضی را که بین عمل اخلاقی و نتایج آن وجود دارد، بدیده نمی‌گیرد. سیاستمدار بیش ازمشروعیت عمل به نتایج و تبعات آن می‌اندیشد: وزیر خارجه فرانسه می‌گوید حمله نظامی به ایران ما را به وضعیت غیر قابل کنترلی می‌کشاند و وزیر خارجه آلمان از نتایج معکوس یک حمله نظامی سخن می‌گوید. ولی نویسنده همه دغدغه‌اش مرزهای اخلاقی و حقوقی است ونه تبیین شرایط سیاسی واقعی ایران. سخن از کمک به مردم زیر سلطه است و نه آگاهی، سازمانیابی و مبارزه مردم برای رهایی از سلطه. به درونزایی انقلاب فقط از دیدگاه حقانیت قهر می‌نگرد و نه از منظر آگاهی، همبستگی مردم و تغییری که در توازن نیرو بین طرفداران استبداد و آزادیخواهان پدید آمده است. حمله هوایی ناتو به مراکز حکومتی یا تاسیسات اتمی ایران حتی اگر به سقوط حکومت هم بیانجامد مردم را در پراکندگی و تقابل باقی خواهد گذاشت.

ما هم تجربه جنگ تحمیلی عراق را داریم و هم مبارزه مسلحانه مجاهدین را. اگر قرار بود جنگ و سلاح کارساز باشد، امروز اینجایی که هستیم نبودیم. این هردو برخلاف تصور عاملان آن بر عکس، به تحکیم جمهوری اسلامی و استبداد دینی کمک رساند. حملات آنچنانی ناتو نیز معلوم نیسست نتایج بهتری ببار آورد و در بهترین حالت سرآغازی برای جنگ داخلی در ایران نباشد.

۱۸ نوامبر ۲۰۱۱
-------------------------------------
۱- http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/11/111116_l13_hezbollah_al_qaeda.shtml
۲- در این زمینه بنگرید به مقاله کاظم علمداری: "حمله نظامی اسرائیل و مداخله بشردوستانه ربطی بهم ندارند" در تارنمای ایران امروز
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/33007/



نظر کاربران:

در این نوشته، قهر در معنای کاربرد سلاح آمده و نه هر نوع اعمال فشاری از راه تظاهرات و اعتصاب عمومی که در شکل مسالمت‌آمیزست. حرف شما کاملا درست است که بدون اعتصابها و فشارها و حضور خیابانی مردم... ، هیچ دیکتاتوری نه تن به سازش داده و نه به کنار رفته است.

*

نکته زیر فقط در ارتباط غیر مستقیم با بحث آقای حکمت قرار دارد. نظر ایشان در مورد خود قهر ناروشن است. قهر در ماهیت خویش تنها با کار برد سلاح تعریف نمیشود. تمام مثالهایی که ایشان برای اثبات مسالمت آمیز بودن بعضی تحولات ذکر کرده اند همگی در ماهیت خویش به زور اعتصابات و تظاهرات و تحریمها و فشارهای خارجی پیروز شده اند. این امر عموما صحیح است که هزینه این نوع مبارزات و هزینه نتایج منفی مترتب بر آنها بسی کمتر از توسل به سلاح و یا دخالت نظامی خارجی برای ایجاد تغییر ات بوده است ... ولی آیا بدون حضور وسیع و سراسری مردم در خیابانها و یا اعتصابهای فلج‌کننده عمومی و حتما توام با فشارهای خارجی هیچ دیکتاتوری حاضر به عقب نشینی ویا کناره گیری شده است؟
با توصیه و نصیحت و نامه نویسی و تشویق مردم از سوی اپوزیسیون به شرکت در انتخابات قلابی و نیمه قلابی، و یا مذکراتی که این اعتصابها و فشارها و حضور خیابانی مردم... پشتوانه‌اش نبوده باشد، هیچ دیکتاتوری نه تن به سازش داده ونه به کنار رفته است... موضوع این است که حتی عده‌ای تحت شعارهای مبارزات مسالمت آمیز حتی کاربرد چنین اشکالی از زور بی‌سلاح را هم بر نمی‌تابند و...