ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 03.04.2011, 16:25
نوبت اصلاح‌طلبی در کشورهای عربی

دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی/ محمدعلی سبحانی کارشناس مسائل خاورميانه و سفير سابق ايران در لبنان

پس از تحولات سال 1990 و پايان جنگ سرد به مرور نظام بين المللى دیگری در جهان شکل گرفته است. تا پيش از آن در دنيا دو قطب غرب و شرق وجود داشت که کشورها را به دو دسته تقسیم کرده بود و هر کدام از نفوذ دیگری نگران بود. این نگرانى‌ها بود که منازعات را به وجود مى‌آورد. سايه اصلى بر سر منازعات، چه در سطح داخلى و چه در سطح بين المللى، مبارزه ضد استعمارى بود. حتى وقتى منازعات در داخل کشورها رخ می‌داد مردم در عین حال که در حال مبارزه علیه استبداد بودند، ‌علیه استعمار خارجی نيز جنگ داشتند. يعنى مردم به طور ناخواسته در اين واقعيت قرار داشتند که برای این که مبارزه شان پیش برود بايد به طور همزمان برعليه استبداد و استبداد مبارزه کنند.

در حال حاضر بحث غرب و شرق به معناى گذشته وجود ندارد و شکل منازعات تغییر کرده است. در جهان امروز ديگر کشورها همانند دوران جنگ سرد به دبنال مبارزه با دشمنان خود نيستند. کشورها به دنبال مشارکت درنظام بین الملل هستند تا حذف و جایگزینی يکديگر. يعنى هر کشوری فکر می‌کند بايد نقش خود را در سیاست و اقتصاد منطقه افزايش دهد تا به دنبال آن بتواند از امکانات بیشتری در نظام بین الملل برخوردار باشد و اين امکانات بيشتر به رفاه مردم کشور از يک سو و افزایش موقعیت کشورها و جایگاه مردم آنها به عنوان انسان‌های آن کشورها منجر شود. وقتى از تغيير سخن مى‌گوييم به اين معنا است که در جهان ماقبل از 1990 هيچ‌کس تصور نمى‌کرد نظام کمونیستی شوروى با آن قدرت و عظمت به آن شکل از هم فرو بپاشد و کشورهاى بلوک شرق به سمت غرب هروله کنند. در سال 90 در ذهن نمى‌گنجيد که یک سیاه پوست رئيس جمهور آمريکا شود.

به هر حال ما با تغییرات جدی در جهان مواجه هستیم. در دنیای امروز اصولا آن نگاه‌هایی که در گذشته وجود داشت ديده نمى‌شود. تغييراتى که در سطح جهانی رخ داده، ماهیت منازعات را تغییر داده است. به اين دليل به نظر من دوره انقلاب‌ها به سر آمده و در اين جهان انقلاب‌ها معنا و مفهومی‌ ندارند.

در جنبش‌هاى اخير شمال آفريقا و خاورميانه نيز شاهد انعکاس اين تحولات هستيم. شعارهایی که در اين اعتراضات سر داده می‌شود، نه ضد روسى، نه ضد آمرکایی و نه حتى ضد اسرائیلی است. مردم اين کشورها مشخصا به دنبال آن هستند که مشکل اولیه خود را حل کنند پس از آن مطالبات ديگر خود را خواستار شوند. یعنی مردم اولويت بندى دارند و مى‌خواهند در وهله اول در قدرت و حاکمیت و سرنوشت سياسى خود مشارکت پیدا کنند. این تغيير نگاه در مردم به همان تغییراتی که در جهان رخ داده و تغییر منازعات سیاسی و بين المللى بر می‌گردد. وقتى مجموعه تحولات اخير در کشورهاى عربى را کنار هم بگذارید متوجه می‌شوید که بحث انقلاب در شرایط جاری وجود ندارد. يعنى مردم به دنبال تغییر وضعیت خود به شرایط بهتری هستند. از آنجا که دموکراسى در دنياى امروز و در همه مکاتب و کشورها و گرایش‌ها به عنوان بهترين شیوه کشورداری مورد قبول واقع شده است و دموکراسى محل تلاقی خواسته‌هاى همه جنبش‌هاى سياسى مردم در اين کشورها شده است.

برخى نسبت به اين که اين تحولات به دموکراسى در اين کشورها منجر شود ابراز ترديد مى‌کنند ولى من نسبت به آينده اين تحولات خوشبین هستم و معتقدم آن چه که در آينده در اين کشورها خواهيم ديد در مقاسيه با وضعيت کنونى دموکراتيک‌تر خواهد بود. کشورهایی که در حال حاضر دچار اين جنبش‌ها شده اند کشورهايى هستند که گرفتار حکومت‌های توتالیتر و ديکتاتورى بوده و هستند و نه فقط از فقدان آزادی بلکه از گونه ای از مشکلاتی که زندگی اقتصادی آنها را هم تحت تاثیر قرار داده،‌ رنج مى‌برند.

چنانچه گفته شد پس از تحولات سال 90 تحولات زيادى در جهان رخ داد. بسيارى از کشورها با اين تحولات همگام شدند و به قواعد دموکراتيک روى آوردند. اروپاى شرقى، ‌آمريکاى لاتين و حتى بسيارى از کشورهاى آفريقايى در راستاى اين تحولات به تغييراتى در نحوه کشوردارى خود دست زدند. با اين وجود کشورهای عربی عموما جزء آن دسته از کشورها هستند که به دلايل مختلف در آن دوره که تحولاتی در جهان رخ داد که به افزايش نقش مردم و مشارکت سیاسی مردم منجر شد، نتوانستند با این تغییرات همراه شوند.

هرچند این تغییرات ممکن است با مشکلات و موانعی هم روبرو باشد و به کندى پيش رود ولى گريزناپذير است. ممکن است در جاهایی مقاومت‌هایی که از طرف رهبران این کشورها صورت می‌گیرد به گونه‌هایی از خشونت منجر شود. ولی به نظر من روند این یک روند غيرقابل اجتناب است و کشورها به هر صورت با این تغییرات مواجه خواهند شد. امروز تقریبا در کشورهای عربی و حتى کشورهاى غير عرب منطقه جنبش‌هاى مردمى ‌را مى‌بينيم که مشارکت جويى و آزادی خواهی نقطه اشتراک تمام این جنبش‌ها است.

با اين وجود،‌ هر کشوری شرایط خاص خود را دارد و نحوه مواجهه حکومت‌ها با اين تحول متناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی این کشورهاست. برخى از اين کشورها به خاطر درآمد بالا و جمعیت کم مشکلات اقتصادی کمترى در آنها ظهور کرده است. با اين وجود مردم اين کشورها خصوصا طبقه متوسط شهری آگاهی دارند که امکانات آنها می‌تواند در یک چارچوب و سیستم اقتصادی درست استفاده شود و با توجه به منابعى که در اختيار اين کشورها هست پيشرفت‌هاى بيشترى صورت گيرد. در اين کشورها پيشرفت و توسعه جدى صورت نمى‌گيرد و نوعی از توزیع پول و امکانات مشکل معيشتى آنها را حل می‌کند؛ ولی در عين حال منابع آنها را هم از بين مى‌برد.

در بعضى از کشورها نظير مصر و تونس که داراى منابع کم و جمعيت زياد هستند، ‌در کنار مشارکت جویی و آزادى خواهى اعتراض به بيکارى، ‌مشکلات معیشتی هم پيش از هر چیز دیگری خود را نشان داده است. نکته مهم این است که حرکت‌های اعتراضی و جنبش‌ها امری نیستند که جریان پشت پرده ای بتواند آن را اداره کند. اين اعتراضات به واقعیت‌های جوامع مربوط می‌شود، به تحولات پيچيده اى که در سطح جوامع رخ داده ارتباط دارد و از اين رو گریز ناپذیر است.

اما سوال اصلى این است که سمت و سوی این تحولات چیست و به چه نتایجی خواهد انجامید؟ حداقل در مصر و تونس که اين تحولات به نتيجه رسيده و کشورهايى مثل لیبی، یمن و بحرین که در مسیر تحول قرار گرفته اند، وقتی مورد بررسی قرار می‌گیرند می‌بینیم که ضمن اینکه این تحولات گریزناپذیر بوده در عين حال هم در بخش مشارکت جویی و هم بخش آزادی طلبی چشم اندازی که در پیش رو است حداقل از گذشته بهتر خواهد بود.

حکومتى مثل حسنی مبارک که برخی معتقدند امنیتی‌ترین و یکی از سرکوبگرترین حکومت‌های جهان بوده است و مردم به هيچ وجه از آن راضى نبودند تغيير کرده است. در حال حاضر در آن کشور تحولی رخ داده است هر چند تحول بنیادی نیست.

به نظر مى‌رسد مردم هم در اين کشورها دنبال تحول بنیادی نیستند بلکه بیشتر به دنبال اصلاحات هستند. چرا که تحولات بنیادی سوابق و نتايج مشخص خود را در گذشته نشان داده و به نظر نمی‌رسد مردم کشورهای منطقه به دنبال دگرگونی کلی همه چیز باشند. به نظر می‌رسد یک نوع قناعت در جنبش‌هاى اجتماعى ایجاد شده است که گونه اى از اصلاحات مبتنى بر مطالبات مشخص پيگيرى شود. حتى اگر اين مطالبات به نحوى توسط حکام کنونى اين کشورها برآورده شود، مردم رضایت می‌دهند. مثلا اگر مبارک انتخابات مجلس 2010 را خوب برگزار کرده بود و اجازه داده بود که مردم با آزادی راى دهند و نمایندگان خود را انتخاب کنند و پيش از اين از کاندیداتوری پسرش برای آینده مصر صرف نظر کرده بود، چه بسا مردم مصر با او کنار مى‌آمدند و کنار رفتن آرام و آبرومند و تدريجى او او را مى‌پذيرفتند، ولی وقتی او اصرار و مقاومت مى‌کند و اعلام می‌کند که قدرت را واگذار نمى‌کند و برای انتخابات آینده نيز به دنبال جانشين کردن پسر خود است، مردم در مقابل او می‌ایستند و در نهایت مردم به چیزی کمتر از رفتن او رضایت نمی‌دهند و بعد از رفتن او مطالبات جدى تر خود را مطرح مى‌کنند و بر تحقق اين مطالبات پاى مى‌فشارند.

بنابراين حکومت‌هایی که مردم را به ستوه می‌آورند، با برخورد شديدتر مردم مواجه مى‌شوند. در اين کشورها فشارهاى بيشترى از ناحیه مردم صورت مى‌گیرد و تبعاتى نيزبه دنبال خواهد داشت. با اين وجود این تبعات و نتايج همراه با خشونت نیست. مخصوصا با توجه به افزایش آگاهی‌ها در سطح جوامع و تاثیرگذاران بر این جنبش‌ها تحولاتی بدون خشونت رخ می‌دهد. اگر در گذشته این تحولات به وقوع مى‌پيوست حجم تلفات و خشونت‌ها بسیار بالاتر بود. اما امروز خشونت کمترى روى مى‌دهد.

هرچند باید بپذیریم روند دموکراسی یک روند ناگهانى و دفعه ای نیست با اين وجود به طور کلی من به نتايج اين تحولات خوش بین هستم. انقلاب‌ها یک روند دفعتی دارند که در گذشته بسيار تجربه شده اند. با اين حال اين انقلاب‌ها لزوما به دموکراسی منجر نشده اند. لذا به نظر می‌رسد انتخابی که امروز جلوی راه مردم دنیا هست اين است که به هر شکلى هر چه زودتر به هدف و مطالبات خود نزديک شوند. به نظر مى‌رسد مردم در اين کشورهاى عربى گام به گام به دنبال گرفتن حقوق خود هستند.

بنابراين آنچه که از تحولات اخیر کشورهاى عربى مى‌توان برداشت کرد اين است که مردم به دنبال یک دگرگونی سریع نیستند. در اين جنبش‌ها مردم به خیابان می‌آیند و مطالباتی را مطرح می‌کنند و اگر رهبران آنها سریع جواب دهند دنبال کینه توزی و تغییر افراد نیستند مگر اين که آن رهبران مقاومت کنند و بخواهند به رفتار گذشته خود ادامه دهند.

در لیبی اگر قذافی از روز اول این حجم گسترده حضور مردم را جدی می‌گرفت و با آنها مذاکره مى‌کرد و حقوق آنها را به رسمیت می‌شناخت ما امروز با یک وضعیت دشوار برای او و حکومتش، مردم لیبی، جامعه جهانی و کشورهاى منطقه نبودیم. روند کنونى به نحوى است که نباید شکی داشت که حکومت قذافی پایان یافته است و امکان تداوم یک چنین حکومتی در جهان امروز و در فضای گسترده اطلاعات و آگاهى‌هايى که در اختیار ملت‌ها هست وجود ندارد. ولی قذافى با همان نگاه‌های سنتی قبلی خود تصور می‌کند می‌تواند هم مردم لیبی و هم دنیا را مجبور کند که او را به عنوان یک واقعیت بپذیرند. او الان اصرار می‌کند که اگر او برود هم لیبی دچار جنگ داخلی می‌شود و هم امنيت اروپا و هم انتقال نقت لیبی به جهان دچار مشکل می‌شود. او این تهدید‌ها را انجام می‌دهد که جامعه جهانى او را به عنوان يک واقعيت هرچند تلخ بپذيرد.

ولی ملاحظه می‌شود که این امکان علی رغم همه امتیازاتی که دراختيار قذافی است به وجود نمی‌آید و مردم در یک بخشى از کشور به یک حکومت مستقل مبادرت ورزیده اند و جامعه جهانى به دنبال مقابله با او هستند. اين قابل پيش بينى است که کشورهاى جهان و مردم لیبی این شرایطى را که قذافى مى‌خواهد تحميل کند نخواهند پذیرفت. لذا بازهم در مورد لیبی، مردم به دنبال یک مطالبات مشخصی هستند حتی حاضرند براى اين که به اين مطالبات بدون جنگ و خونريزى دست يابند با قذافی هم مذاکره و توافق کنند به شرطی که خواسته‌هایشان عملی شود. مردمى‌ که 42 سال است رنگ انتخابات آزاد را ندیده اند، مردمى‌ که در کنار سرزمينهاى اروپايى از پیشرفت‌هایی جهان مطلع هستند و اجازه انتخابات آزاد را ندارند، به دنبال آن هستند که مطالبات مشخص خود را تحقق بخشند.

بنابراين مردم ليبى به دنبال اين بودند که اين مطالبات را به طور مسالمت آميز پيگير شوند و حکومت لیبی را مجبور کنند که حق آنها را بدهد. ولی رفتار نامعقول خطرناک سرهنگ قذافی مردم را با یک شرایط دشوار مواجه کرده است.

علاوه بر مردم به نظر مى‌رسد که حکومت‌ها نيز در مواجهه با مخالفان خود با عقلانيت بيشترى برخورد مى‌کنند. در تونس،‌ مصر، ليبى، ‌بحرین و حتی یمن که اين تحولات در‌هاویه آتش است و درغليان و جریان است حکومت‌ها از حداقلی از عقلانیت در برخورد با مردم خود رفتار کرده اند. چرا که آنها مردم اين کشورها هستند. اين گونه از عقلانيت که در برخورد اين حکومت‌ها با مردم ديده مى‌شود در گذشته‌ها به هيچ وجه مشاهده نمى‌شود. اين قابل تصور نبود که مردم علیه رئیس دولت شعار دهند و از او بخواهند قدرت را ترک کنند و حکومت‌ها نتوانند آنها را سرکوب کنند.

از سوی دیگر مردم نیز به دنبال آتش زدن و خشونت و نابودی همه چیز نیستند. در واقع نوعى از فرهنگ اعتراض مدنی در حال شکل گيرى است. از اين رو اين حرکت‌ها ويژگى انقلاب‌هاى گذشته را ندارد و به اصلاح طلبی و نوعی تحقق مطالبات به شکل غیر خشونت بار شبیه است. بعضى معتقدند اين نيز نوعى از انقلاب است و آن را انقلاب انقلاب آرام يا تدریجی مى‌نامند. من با اين نامگذارى چندان مخالف نيستم ولى من این انقلاب آرام و تدريجى را در قالب اصلاحات تعریف می‌کنم. اصلاحاتى که مردم به خاطر آن به خیابان می‌آیند و براى حقوق خود در خیابان می‌مانند تا حق خود را بگیرند.

در هيچ کدام از اين کشورها (غیر از لیبی که حکومت با هواپیمای جنگی به مردم حمله می‌کند و مقاومت غیرمنطقی می‌کند و استنثایی محسوب مى‌شود) مردم نه با تفنگ نه حتی با استفاده از سنگ و چوب به طور گسترده به خشونت ورزى مبادرت نمى‌کنند. هرچند خشونت‌هاى پراکنده ديده مى‌شود ولى اين جنبش‌ها مبتنی بر خشونت نبوده است. احزاب و گروه‌های تشکيلاتى و جهادی در آن نقش نداشتند. بنابر اين در مقایسه با قبل بسیار کمتر از خشونت استفاده شده است. به نظر مى‌رسد که مردم در این دنياى انفجار اطلاعات و گسترش فضای مجازی به یک جمع بندی رسیده اند که در وضعیت مناسبی زندگى نمى‌کنند و باید اين وضعیت تغییر کند و البته توانسته اند اعتراضات خود را شکل بدهند و به نتايجى هم رسيده اند.

حتی در کشورهایی که اين تحولات رخ داده ولی حکوت‌ها تغيير نکرده اند نيز اين جنبش‌ها به نتايجى رسيده اند، مثلا حق اعتراض را کسب کرده اند. در حال حاضر مردم در بحرين، يمن، ‌سوريه و حتى عربستان اعتراض مى‌کنند و حکومت‌ها ناچارند که حقوق آنها را رعايت کنند. در تمام کشورهای عربی این وضعیت وجود دارد و مطرح شدن مطالبات مردم به شکلی فعال شده است. هرچند اين قابل پيش بينى نيست که اين تحولات بتواند یک نتیجه قطعی و سریعی در جهت دموکراسى به وجود بیاورد ولی معتقدم گام به گام به سمت افزایش نقش مردم و آزادی‌های مردم پیش خواهد رفت. البته در زمينه اقتصادی و بهبود وضع رفاه مردم، مخصوصا در کشورهايى که از کمبود منابع رنج مى‌برند و به مشکلات خاص سیستمی‌ در اقتصاد خود مبتلا هستند، زمان طولانى‌ترى نیاز است. با اين وجود این اعتراضات و تلاش مردم براى تحقق مطالباتشان و عقب نشینی حکومت‌ها کم کم به شیوه برخورد و فرهنگى تبدیل می‌شود که از طرف مردم و از طرف حکومت‌ها پذيرفته مى‌شود و گام به گام مردم را به حقوق خود برای مشارکت مردم آزادى و زندگی بهتر نزديک مى‌کند.