ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 23.02.2009, 21:41
“ما” بى شماريم

ابراهيم نبوى/دوم دام دات کام


نامه را براى كسى مى نويسند. و من گفتم اين نامه را براى احمدى نژاد مى نويسم، همو كه چنان از دستش خشمگين ام كه مى توانم تمام كلمات را در وصف اين سه سال سياه، اين سه سال نكبت، اين سه سال سكوت، سنگى كنم و بنشانم به پيشانى اش. اما نتوانستم، كه كلمه را حرمت چنان است كه وقتى مى توانى بارانش كنى و جمله جمله مهر ببارى، سنگ چرا بشوى و خشم چرا بگويى؟

گفتم نامه را براى خاتمى مى نويسم، همو كه هشت سال اميد و هشت سال شور و هشت سال آزادى را به او مديونم و چنانش دوست مى دارم كه مى توانم كلمه را باران كنم، دانه دانه، ببارم نرم نرم و بگويم كه تمام آن سالها را به روز بايد كنند و تمام آن روزها را بايد ساعت ساعت بشمارند و تمام آن ساعات را دقيقه دقيقه بايد بگذرانند تا بدانند ما چه لحظه هايى را در روزگار تو گذرانديم. اما باران نمى شوم و چنين نمى بارم، چرا كه اگر چه او را دوست مى دارم و حرمتش مى گذارم، اما آنچه مى كنم براى او نيست. مى خواهم خاتمى بيايد، اما نه بخاطر آنكه او را دوست مى دارم، و نه بخاطر آنكه مى خواهم بيايد تا از شر نكبت موجود محمود راحت شويم، نه، خاتمى را براى خودمان دوست مى دارم.

اصلا خاتمى مهم نيست، احمدى نژاد هم مهم نيست، اين " ما" هستيم كه موضوع اصلى زندگى هستيم. نامه ام را براى " ما" مى نويسم. " ما" مى خواهيم كه احمدى نژاد برود و چنان مى كنيم كه برود و " ما" مى خواهيم خاتمى بيايد و چنان مى كنيم كه بيايد. ما مى خواهيم، چون سرنوشت ما و سرنوشت ميهن ما و سرنوشت زندگى ما و سرنوشت فرزندان ما را در اين روزها رقم مى زنند. ما مى خواهيم و مى كنيم و مى توانيم و هستيم و تا آخرين لحظه اى كه به آنچه مى خواهيم نرسيده ايم، نخواهيم ايستاد. ما مى خواهيم.

" ما" تصميم گرفته ايم كه سرنوشت مان را تغيير بدهيم. ممكن است صد و بيست روز ديگر، به راست يا دروغ، بگويند كه نگذاشتند يا نتوانستيم كارى كه مى خواهيم بكنيم. بى ترديد رنج خواهيم كشيد، اما حداقل مى دانيم كه هر آنچه از دست و زبان مان مى آمد كرديم و نتوانستيم. ديگر از آينه خجالت نمى كشيديم كه چرا مى توانستى و نكردى؟ چرا روزى كه بايد تا صبح مى نوشتى تا مردم را به خيابان بكشانى ننوشتى و خوابيدى؟ چرا روزى كه بايد از صبح تا شب در خيابان مى رفتى تا براى مردم بگويى اين نكبتى كه در آن زندگى مى كنند حقير و زشت است و حق آنان بزرگتر از اين است، نرفتى و در خانه ماندى و از قطار سرنوشت جا ماندى؟ ما به آينه نگاه مى كنيم و با خودمان عهد مى كنيم تا هر آنچه از دست مان مى آيد بكنيم. ما تصميم گرفته ايم سرنوشت مان را تغيير بدهيم.



" ما" مى دانيم كه اگر همه مان به خيابان بياييم، اگر همه مان سرنوشت مان را بنويسيم، اگر همه مان با صداى بلند از حق مان، از سرنوشت مان، از نظرمان و از زندگى مان دفاع كنيم، ديگر سياه جامگان نكبتى كه پول مى گيرند تا به نفع پادگان ها راى بدهند، نخواهند توانست نعره بكشند كه صندوق ها از آن آنان است. ما حق داريم و مى خواهيم از حق مان استفاده كنيم. برادر من! خواهر من! دوست من! در انتخابات قبل، يا در همين هفته قبل، به تو گفتم كه چون تو تحريم كردى چنين بلايى سر ما آمد. ديگر اين را تكرار نمى كنم، اين تقصير تو نبود، تقصير از ناتوانى ما بود كه نتوانستيم " ما" را به خيابان بياوريم. اگر ملت آمده بودند، هيچ كسى نمى توانست صندلى رياست جمهور ملت را از ما بدزدد و كرسى هاى مجلس را از ما بدزدد، تقصير تو نبود، تقصير " ما" بود.

برادر من! خواهر من! تقصير تو نيست كه نمى خواهى به خاتمى اعتماد كنى، اين حق توست. تقصير تو نيست كه فكر مى كنى خاتمى براى تو كارى نكرد، تو حق دارى اين چنين فكر كنى. من نمى خواهم اين حق را از تو بگيرم و تو را مجبور كنم چنان كنى كه من مى خواهم. نمى خواهم تو را متهم كنم كه مقصر نكبتى هستى كه بر سرمان آمده است. ما اگر ايستاده بوديم، اگر ايمان داشتيم، اگر زحمت كشيده بوديم، اگر با چنگ و دندان از حق مان دفاع كرده بوديم، مجبور نبوديم تو را متهم كنيم و حالا چهار سال سياه را به بطالت و سياهى تلف نمى كرديم. تقصير از تو نبود، تقصير از "ما" بود.



"ما" گروهى بيشماريم، ما آن هايى هستيم كه اصلاحات را به حكومت تحميل كرديم، و وقتى ترديد كرديم و سست شديم، دولت و قدرت را از دست مان درآوردند. ما دولت را مى خواهيم چون دولت حق ملت است و ما ملتيم. ما قدرت را مى خواهيم، چون ملت شايسته ترين مالك براى قدرت است و ما ملتيم. ما ثروت ملى مان را مى خواهيم چون ثروت ملى متعلق به مردم است و ما همه اين چيزها را با آمدن به خيابان از شما مى گيريم، روز ۲۲ خرداد ما هستيم و شما.

دوستان ساده اى دارم من، بعضى شان فكر مى كنند اگر راى ندهند، حكومت مشروعيت اش را از دست مى دهد، آنها سالهاست راى نمى دهند و باز هم حكومت بدون هيچ مشروعيتى توى سر ما و آنها مى زند و آنها دل شان به اين خوش است كه شناسنامه شان پيردخترباكره اى است كه مى توانند سالها بعد به شاهزاده اى يا رفيقى يا ژنرالى يا قهرمانى بفروشندش.

هر بار در هر انتخاب سعى مى كرديم آنان را قانع كنيم تا بيايند و راى بدهند، اما امروز وقت ما ارزشمندتر از آن است كه با دوستان تحريمى تلف اش كنيم. ما بايد تمام خواب ماندگان را بيدار كنيم، كسانى كه ماشين پيدا نمى كنند به سر صندوق ها برسانيم، به كسانى كه گوش شان نمى شنود خبر انتخابات را بدهيم، آنهايى كه دودل هستند از ترديد بيرون بياوريم، آنهايى كه سووال دارند قانع كنيم، آنهايى كه خواب شان برده است بيدار كنيم، اما ما وقتى نداريم كه براى كسانى كه خودشان را به خواب مى زنند صرف كنيم. ما كار داريم، صد روز وقت داريم و بايد صد روز اين ما را جمع كنيم و براى خاتمى تبليغ كنيم تا " ما" پيروز انتخابات باشد.

عمويى دارم پير، او فكر مى كند وقتى حواسش نبوده انقلابش را دزديده اند، او سالهاست به كاليفرنيا رفته است، او نمى خواهد به خاتمى راى بدهد، او منتظر است احمدى نژاد آنقدر كشور را نابود كند تا مردم بيدار بشوند و حكومت را از بين ببرند تا او برگردد و آن را دوباره بسازد. او تحمل هواى دودآلود تهران را ندارد، او تحمل ندارد كسى سر نوه اش حجاب بگذارد، او دوست ندارد كسى را با ريش ببيند، او ايران را مى خواهد به همان سى سال قبل برگرداند و منتظر است ساعتها به عقب بروند تا او به گذشته برگردد. او حاضر نيست يك قدم هم از خواسته هاى خودش كوتاه بيايد.

عموجان! اسماعيل عزيز! دكتر! هادى جان! رفيق قديمى! ما تو را دوست داريم، به تو احترام مى گذاريم. مى دانيم كه وقتى مى رفتى اصلا فكرش را هم نمى كردى كه سى سال بمانى، اما ماندى، كم كم به آن آب و هوا عادت كردى، كم كم به دموكراسى و آزادى معتاد شدى و حالا نمى توانى يك قدم هم كوتاه بيايى، اگر اينجا بيايى يك هفته نشده مريض مى شوى. ما مى دانيم موضوع راى ندادن در انتخابات براى مبارزات آخر هفته تو حيثيتى است، اما راى دادن براى هر روز ما زندگى است.

ما در اين سى سال به هواى مسموم تهران عادت كرديم و ديگر وقتى سرب وارد ريه مان مى شود سرفه نمى زنيم، ما هواى آلوده دوست نداريم، اما يك نفر بايد بماند تا اين هواى آلوده و اين وضع ناگوار را درست كند. ما مانده ايم تا ايران را درست كنيم، ما بسختى حجاب را تحمل مى كنيم تا بتوانيم حجاب اجبارى را زمانى نداشته باشيم، ما بسختى از فيلترها عبور مى كنيم تا بتوانيم خبرها را به مردم برسانيم، تا بتوانيم يك فضا براى نفس كشيدن و يك پنجره براى بودن بسازيم. ما به سانسور عادت كرديم، نه بخاطر اينكه سانسور را دوست داريم، بخاطر اينكه در اينجا وقتى كتاب مى نويسى ده هزار نفر آن را مى خوانند، ما مى خواهيم در همين جا تا مى توانيم كتاب چاپ كنيم. ماندن در ايران براى ما يك اجبار نيست، بلكه عشق است، ماندن در ايران براى ما يك انتخاب نيست، بلكه تنها راه نجات ميهن است. ماندن در ايران و تغيير ايران به آن صورت كه " ما" مى خواهيم، حق ماست. ما اين حق را روز ۲۲ خرداد مى گيريم.

عموجان! اميدوارم بزودى شرايط كشور چنان شود كه حتى تو هم بتوانى تاب تهران را بياورى و حتى شده است براى چند روز برگردى، اما اگر نمى خواهى اينجا زندگى كنى و نمى توانى اينجا را تحمل كنى، نگو كه براى از بين رفتن حكومت بايد كشور هم نابود شود. كشور يعنى ما، و ايران يعنى سرزمينى كه ما در آن نفس مى كشيم. ما همين كشور را دوست داريم، ما مى خواهيم دموكراسى را به سرزمينى بياوريم كه مردمش فارسى حرف مى زنند، ما مى خواهيم باد در خيابان حافظ توى موهاى همسرمان و دخترمان بپيچد. ما مى خواهيم در دكه روزنامه فروشى ميدان گلها دويست روزنامه را با خط قشنگ فارسى ببينيم، ما مى خواهيم كنسرت صداى سيما بينا را در تالار رودكى راه بيندازيم، ما سى سال است كه تلاش مى كنيم تا روزنى باز كنيم، به ما نگو كه بيفايده است، ما مجبوريم. اين را بفهم!

" ما" از احمدى نژاد بدمان مى آيد، نه بخاطر اينكه با او دشمن هستيم، نه، از او بدمان مى آيد بخاطر اينكه او كوتاه فكر تر از مردم ماست، او كم سواد تر از متوسط ايرانيان است، او ناتوان است، او زندگى خطرناكى براى ما درست كرده. ممكن است بگويند لايق هر ملت حاكمى است كه دارد، اين درست و دقيقا به همين دليل ما نمى خواهيم شبيه احمدى نژاد باشيم. براى همين است كه مى خواهيم او برود، ما نمى خواهيم هر روز بگويند رئيس جمهور ما احمدى نژاد است، ما نمى خواهيم ما را مسخره كنند، ما نمى خواهيم سرافكنده باشيم، ما مى خواهيم سرمان را بلند كنيم و وقتى رئيس جمهورمان از صلح و آشتى و آزادى و عدالت حرف مى زند، با لذت به چهره اش نگاه كنيم و با غرور نگاهش كنيم و در دل مان افتخار كنيم كه او را انتخاب كرديم. ما مى دانيم كه روزى كه تلويزيون ها و رسانه هاى جهان خبر شكست احمدى نژاد را بدهند، جهان با انگشت ملت بزرگ ايران را نشان خواهد داد و ما غرق در افتخار و بزرگى خواهيم شد. ما مى خواهيم بزرگ باشيم.



ما مى خواهيم به خاتمى راى بدهم. نه بخاطر اينكه دوستش داريم، مطمئنا اگر كسى بهتر از او بود، به او راى مى داديم، بخاطر اينكه مى خواهيم سرزمين مان را نجات دهيم. " ما" بيش از آن كه خاتمى را بخواهيم، پيروزى مان را مى خواهيم. روزى كه خبر انتخاب احمدى نژاد داده شد، يك ملت مردد و بى فكر و يك مشت سياستمدار بى برنامه در مقابل بسيج و ارتش و نفت و دينداران رياكار زورگو شكست خورده بود. سه سال و هفت ماه و بيست و شش روز است كه ننگ اين شكست بر پيشانى ماست، "ما" براى حفظ شخصيت ملت مان، براى نمايش توانايى ملت مان، براى نشان دادن دانايى و توانايى مان نياز به پيروزى داريم و خاتمى راهى به سوى پيروزى ماست.

" ما" مى خواهيم پيروز شويم، ما بايد با تمام نيرو و اراده به ميدان بياييم، ما براى جنگيدن و پيروزى مى آئيم، ما در اين سى سال و زير سايه سياه سختى و جنگ و زور و بى خردى هزاران كشف تازه كرده ايم و هزاران پيام تازه ساخته ايم، ما موسيقى مدرن و كتاب تحقيقى و سينماى نوين و گرافيك ايرانى و بستنى كاله و ماشين سمند و فرهنگسراى بهمن و موشك شهاب و انرژى هسته اى و هزاران كارخانه و جاده و ميليونها كتاب و جنبش زنان و جنبش مطبوعات و جنبش اصلاحات و انديشه ايرانى توليد كرده ايم. اينها را دولت نساخته است، اينها محصول فكر و انديشه و تلاش ما در سالهاى پس از انقلاب است، ما مى خواهيم تمام اينها را حفظ كنيم و چيزهاى تازه اى را به آن بيفزائيم، ما براى حفظ آنچه ساخته ايم مى جنگيم. خاتمى يكى از ساخته هاى ماست. خاتمى محصول انديشه و خواست ما بود و حالا هم تجلى اراده ماست، مهم ما هستيم، ما. همان مايى كه روز ۲۲ خرداد پيروز ميدان جنگ امروز و ديروز مى شود.

ابراهيم نبوى
سى ام بهمن ۱۳۸۷
http://www.doomdam.com

از امروز تا ۲۲ خرداد مى خواهم كليه يادداشت ها و نامه ها و نوشته ها را براى دوستان علاقمند بفرستم. از كسانى كه دوست دارند نوشته هاى مرا بگيرند و بخوانند مى خواهم با گذاشتن اى ميل مناسب، براى اطلاع رسانى كمك كنند. ما در روزهاى آينده يك نشريه اى ميلى را براى مشتركان خواهيم فرستاد. لطفا نامه ها را به آدرس زير بفرستيد
.(JavaScript must be enabled to view this email address)