ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 18.12.2008, 10:16
شاهرخ مشکین قلم با سیزده کار تازه در فرانکفورت

شهروند / طالعی
مشکین قلم ایرانی و کارین گونزالس اسپانیائی از داستان سهراب و گردآفرید یک فلامینکوی ماندگار ایرانی ساختند.

حرکت، نه در اندام که در همه سلول ها است: شاهرخ مشکین قلم و کارین گونزالس، این بار با فلامینکوی ایرانی ی سهراب و گردآفرید صحنه را افتتاح می کنند: سهراب، میوه یک شب عاشقانه رستم پهلوان ایرانی و تهمینه شاهدخت تورانی، بی آن که بداند رستم پدر اوست، به اغوای فرمانروای توران، به ایران زمین تاخته است خون پدر بر زمین بریزد. در مرز دو سرزمین، مرزبان ایرانی را به خاک می افکند. گردآفرید، دختر شیردل مرزبان، کلاهخود بر سر و زره رزم برتن، به خونخواهی ی پدر اسب به میدان می تازد و در برابر سهراب سینه سپر می کند. در رزم تن به تن، اسب گردآفرید پی می شود، سوار بر خاک می افتد و سهراب بر سینه او می نشیند، تا به زندگی او پایان دهد، اما کلاهخود از سر گردآفرید می افتد و در میان انبوه گیسوان عنبرین، دو چشم زیبای ایرانی، به ناگهان دل و دین از سهراب می ربایند. به این ترتیب، فرزند رستم، که در کاخ شاهی ی توران زمین بالنده شده است، عاشق دختری می شود که خود نمی داند هم میهن او است.



فلامینکوی ایرانی!

حالا، قرن ها پس از آفرینش شاهنامه فردوسی، سهراب، شاهرخ مشکین قلم ایرانی است که در پاریس بالیده و گردآفرید، کارین گونزالس فرانسوی اسپانیائی تبار. میدان، صحنه تئاتر گاولوس فرانکفورت که به همت کنون فرهنگی اکسیر، برای این اجرای بی بدیل آماده شده است.

شاید برای نخستین بار در تاریخ رقص تئاتری جهان، شاهد نمایش فلامینکوئی هستیم که با حس قوی ی کارین گونزالس و پرداخت هنرمندانه شاهرخ مشکین قلم، ایرانیزه شده است. سازنده موزیک متن، "کیخسرو پوران سری" ریتم های پرتحرک فلامینکوی اسپانیائی را، چنان هنرمندانه با ملودی های اصیل ایرانی در هم آمیخته است که هیچ نامی زیبنده تر از "فلامینکوی ایرانی" برای کار او نمی یابیم.

شاهرخ مشکین قلم، خود به تنهائی گردبادی تماشائی ست بر صحنه، اما این بار، کارین گونزالس، در کنار مشکین قلم، چنان به چرخش های این گردباد لطافت می بخشد که تماشاگر، می خواهد خنکای آن را در زیر پوست خود احساس کند. او، تا به پایان رسیدن رقص دونفره سهراب و گردآفرید، بر صندلی میخکوب می ماند، نفس در سینه حبس می کند، سرتا به پا گوش و چشم می شود و حرکت را در تمام لحظه ها در تمام سلول های خود احساس می کند. انگار دو هنرمند، با نرمش مارسان خود، جمعیت را افسون کرده اند.

در جست و جوی ریشه ها

شاهرخ مشکین قلم، رقصنده، پژوهشگر، عاشق و همیشه دانشجوی ایران زاد و بالیده در پاریس، برای رسیدن به این اوج، نیمی از کره زمین را، از هند تا قاره سیاه و اروپا در نوردیده است. ده سال پیش، در گفت وگوئی به من گفت که از کودکی، همراه پدر در محفل سماع درویشان غرب ایران حضور می یافته و از همانجا عاشق رقص شده و به گونه خودجوش آغاز کرده است. اما بعدها، در نوجوانی و جوانی، رقص، در کائنات شور و حوزه زمینی شعور، به همه چیز او تبدیل شده است. در کنار تحصیل رشته تاریخ هنر در پاریس، به اعماق آفریقا و شبه قاره هند رفته، صدها نوع رقص آئینی و بومی را قطعه به قطعه و بند به بند زیر زره بین پژوهش و تحقیق نهاده، ریشه یابی و تفسیر کرده و حالا، به جائی رسیده است که حرکت هر انگشتش بر صحنه، ترجمان واژه، جمله، ایما و اشاره ای است که تنها کارشناسان می توانند آن را بفهمند، اما تماشاگر عادی، می بیند که همه چیز در توازن است، چه آنجا که حرکات نشانه گذاری های رنج تاریکی باشند و چه آنجا که گردبادهای فراتر از حوزه امکان، راه به شادمانی روشنائی در این دنیای تیره بگشاید. مشکین قلم، بر صحنه، گاه در عمق درون خود گم می شود و گاه از خود کنده می شود و به آسمان می رسد. در اوج چرخشی که گوئی قصد دارد چرخش سیارات را به ما نشان بدهد، لحظه ای می رسد که احساس می کنی سر رقصنده با چشم هائی دوخته شده به ما بر گردن ثابت است، اما چرخش تن او صوت می شکند.

جهانی شدن، با شعر و موسیقی ایرانی

اما این بار، کار، با همه اجراهائی که تاکنون از شاهرخ دیده ام و دیده اید تفاوتی بسیار دارد. او برای امشب ما (شنبه ششم دسامبر 2008 میلادی) سیزده رقص نمایشی را تدارک دیده است که بر زمینه گزیده ترین شعرهای مدرن ایرانی و موسیقی اصیل اما پیشروی ما ساخته شده اند. با "سهراب و گردآفرید" شاهرخ مشکین قلم و کارین گونزالس، در همان نخستین لحظه ها، نشان می دهند که امشب باید شاهد جوشش آمیزه ای دیگر از کار این دو هنرمند بی همتا باشیم. آن ها، در تلفیق حرکات و آواها و اشارات فلامینکو با موسیقی ساخته یک هنرمند ایرانی، به چنان حس و درک مشترکی رسیده اند که می توانند بدون بیان یک کلمه، به همه ما نشان بدهند که با زبان قدرتمند موسیقی می توان همه مرزهای جغرافیائی جهان را نادیده گرفت و به انسانی جهانی تبدیل شد. این که مشکین قلم پس از سال ها پژوهش، جوهر دراماتیک داستان گردآفرید و سهراب را به جان درک کرده باشد، عجیب نیست. اما پیوند درونی ی یک هنرمند اسپانیائی با این اسطوره زیبای ایرانی، داستان دیگری است. و این داستان، بویژه در قطعات بعدی است که والائی ی تحسین برانگیز کار گونزالس را به رخ می کشد: در قطعه "تو را من چشم در راهم"، برگرفته از شعر نیما یوشیج، کارین گونزالس، تنها بر صحنه می آید. او، که به زبان های اسپانیائی، فرانسه و انگلیسی احاطه کامل دارد، در کنار شاهرخ مشکین قلم و سحر دهقانی، تنها چند جمله ای فارسی آموخته است، اما در اجرای رقص خود بر زمینه شعر نیما یوشیج، چنان است که من خیال می کنم این شعر زیبا را به تمامی در حافظه دارد. حرکات او، به واژه های نیما جان می دهند و آن ها را در حرکت ترجمه می کنند. کار او چنان عمیق و جانانه است که در بعضی لحظه ها احساس می کنی فریاد می کشد: همه دیوارها میان همه هنرهای همه کشورهای جهان فروریخته اند. من، نیمای شما را همانقدر می فهمم که شما لورکای مرا. و بی گمان، نیمای شما و لورکای مرا، هم میهنان گوته و شیللر هم می فهمند. و به راستی که چنین است: در فریاد شوق، کف زدن های طولانی، پا بر زمین چوبین کوبیدن ها و سوت زدن های بی وقفه ی پس از پایان اجرای قطعه "تو را من چشم در راهم" تماشاگران آلمانی، چیزی از ایرانی های حاضر در سالن کم ندارند.

انتقال انرژی میان دو هنرمند


کارین که با پایان قطعه دوم صحنه را ترک می کند، شاهرخ بر زمینه شعر "داروک" نیما یوشیج و صدای سیاوش شجریان بر صحنه می آید. چنان است که گوئی این دو هنرمند برجسته ایرانی و اسپانیائی، در فاصله های کوتاه میان رفتن و آمدن، قدرتمندترین انرژی را به یکدیگر منتقل می کنند. شور آن ها در اجرا چنان برانگیزنده است که در لحظاتی احساس می کنم در کار رقابتی سالم با یکدیگرند و جان در چله کمان گذاشته اند تا مرزهای دوردست تری را تصرف کنند.

مشکین قلم، در قطعه داروک دیگر یک رقصنده ادیب است. رقصنده ای که عمق درد تنهائی نیما یوشیج و عشق بی مرز او را به انسان و طبیعت درک کرده و می کوشد به واژگان آفریننده شعر نوی ما جسمیتی قابل لمس ببخشد. شعر نیما، صدای شجریان و رقص یگانه مشکین قلم، از قطعه داروک یک "اثر واحد هنری" می سازد که بی گمان با جامعیت خود ماندگار خواهد بود.

سحر دهقان، همکار دیگر مشکین قلم، پس از سه اجرائی که سالن را ابتدا به سکوتی عمیق فراخوانده و بعد به لرزه درآورده است، با قطعه "آیه های زمینی" بر صحنه می آید. زمینه کار، شعر فروغ فرخزاد است که "سوزی ضیائی" بر آن صدا گذاشته و آوازش را "ماری کیروز" اجرا می کند. حرکات سحر دهقان لطیف و حس او نسبت به یکی از زیباترین آثار فروغ، به رغم جوانی او، قوی و عمیق است. بعد از سحر، بار دیگر شاهرخ با شعر "دوستان شرح پریشانی من گوش کنید" وحشی بافقی بر صحنه ظاهر می شود که با صدای گرم شجریان اجرا می شود. بعد کارین گونزالس اسپانیائی را شعر دیلمان سعدی و آواز سوسن دیهیم همراهی می کند تا نوبت به فریاد برسد. شعری که زنده یاد فریدون مشیری تا حدی متاثر از نیما سرود و با صدای شجریان یکی از بلندترین اوج های کنسرت " بم" را ساخت. در اینجا است که وقتی شجریان می خواند: "من اسیر خفقانم، خفقان" شاهرخ احساس این خفقان را با حرکات بی بدیل خود به همه جمع منتقل می کند. رابطه او با متن این شعر، چنان درونی شده است که هر حرکت از ما را به فضای خفقان زده ایران اسلامی می برد، بغض در گلومان می نشاند و فریاد درونمان را، علیه این همه بیداد بر می انگیزد. شاهرخ مشکین قلم، هنرمندی سیاسی است، به شدت عاشق ایران و به همان شدت منزجر از نظامی که این سرزمین را هر روز بیشتر به تباهی می کشد. اما در کار، شعار نمی دهد. کارپایه هنر او، زیبائی است و قدرت حس.



ارتباط درونی گونزالس با موسیقی ایرانی

در قطعه آوای مهر که روی کاری به همین نام از حسین علیزاده طراحی شده است، باز هم کارین گونزالس است که بر صحنه می آید و گوشه ای دیگر از ارتباط عمیق و درونی خود را با موسیقی ایرانی به زیبائی نشان می دهد. بخش نخست برنامه، با رقص نی نوا به پایان می رسد که زمینه آن بخش هائی از سمفونی نینوای علیزاده است. در این جا سه هنرمند بر صحنه ظاهر می شوند، هرکدام حرکات خود را دارند که در لحظاتی به هم می پیوندد و یکسان می شود، اما در پایان، مثلثی می شوند که به هم بافته و در هم آمیخته اند.

در میان تشویق گرم حدود صد تماشاگر ایرانی و آلمانی، تنفس اعلام می شود تا سه هنرمند، پس از موج خیز تکان دهنده ای که آفریده اند، نفسی تازه کنند و برای ارائه بهترین کارهای این شب حاضر شوند:

شیرعلی مردان، که معرف حضور همه هست: یک ترانه محلی لری با صدای پروین، که شاید بیشترین دوستداران شاهرخ مشکین قلم، او را از طریق پایگاه اینترنتی خودش و یو تیوب با آن شناخته باشند. بعد، کارین کونزالس بر صحنه می آید تا نشان بدهد که حتی طنازی ها و دلربائی های رقص سولوی زنانه ایرانی را نیز، استادانه آموخته است. او، بر زمینه قطعه ای زیبا به نام "شیرین" می رقصد که موسیقی آن از مجید درخشانی است. اینجا دیگر گونزالس با ارائه کاری مینیمالیستی از یک رقص پرکرشمه ایرانی، به ما نشان می دهد که حتی رقص های پرکرشمه را نیز می توان وزین و در اوج ارزش هنری بر صحنه آورد.

و برنامه، را رقص استاد گروه، شاهرخ مشکین قلم بر زمینه شعر رمانتیک بوی باران فریدون مشیری، صدای شجریان و موسیقی یوسف زمانی به پایان می رساند. شاهرخ، اینجا دیگر ترکیبی از رقص، دکلمه و پانتومیم ارائه می دهد. او، حسرت باران را، در سرزمینی خشک تا آنجا بر زمینه شعر مشیری می شکافد که وقتی میان حرکات نرم خود دست نیایش به سوی آسمان خسیس می گشاید، همه ما را، در آرزوی باران برای سرزمینی که همین امسال مجبور به وارد ساختن بیش از شش میلیون تن گندم شد، شریک می کند.

یک دانشجوی دائمی

شاهرخ مشکین قلم، تنها رقصنده نیست. او، دائما در حال اندیشیدن، جست و جو و یافتن است. او، یک دانشجوی دائمی است و به نظر می رسد به خوبی می داند که مرگ هنرمند هنگامی آغاز می شود که گمان برد به کمال رسیده است. او، رهروی ست که دوست ندارد به پایان راه برسد. شاید از آن هنرمندانی است که می گویند: " راه خود هدف است". و این هنرمند جست و جوگر، که هربار با دستی پر از کارهای نو بر صحنه حاضر می شود، به شدت ضد خرافات است. شاید از همین روست که برای امشب سیزده قطعه را بر صحنه می آورد تا بگوید: عدد نمی تواند نحس باشد. سعد و نحس امور را، اندیشه های ما است که تعیین می کند. هرچه تاریک اندیش تر، نحس تر و هرچه روشن بین تر، سعد تریم.

پس از اجرا، سه هنرمند، در برابر جمعیتی می ایستند که بی هیچ اغراقی حدود ده دقیقه برای آنان کف می زنند، سوت می کشند، پا بر زمین چوبین می کوبند و دهها بار فریاد " دوباره، دوباره" سر می دهند. اما از اجرای اضافی خبری نیست. گروه انگار عمد دارد که روی "سیزده" بماند! و بعد، سه هنرمند، در میان گل هائی که تماشاگران به پای آنان ریخته اند می نشینند تا به دهها پرسش جمع، پاسخ دهند. پاسخ های شاهرخ، کوتاه، صمیمی، دقیق، صریح و جسورانه است.

از نگاه دیگران

بسیاری از هنرمندان ایرانی مقیم فرانکفورت در میان جمع تماشاگران و دوستداران شاهرخ حضور دارند. نیلوفر بیضائی، درباره کارهای شاهرخ می گوید: " چند سال پیش من بعد از دیدن کار شاهرخ مشکین قلم در نوشته ای آرزو کردم که جامعه ایرانی قدر کار او را بشناسد. اینجور که حالا می خوانم و می شنوم، چنین اتفاقی افتاده و بسیاری از ایرانیان، حتی در داخل کشور، شاهرخ را می شناسند و کارهایش را دنبال می کنند. کاری که امشب دیدیم، یک سری رقص سولو بود که در پایان به هم پیوست، اما یک مجموعه نشد. با این همه، هرکدام از رقص ها به جای خودش چفت و بست تئاتری داشت و بسیار خوب بود".

و حمید سیاح زاده، بازیگر تئاتر می گوید که تقریبا همه کارهای مشکین قلم را تا به امروز دیده است، اما امشب احساس می کرد که رقص های سولوئی که بر زمینه متن اجرا شد، کمی طولانی بود. او در عین حال هنر مشکین قلم و اعضای گروهش را، در تجسم بخشیدن به واژه می ستاید.