۱- در سفر نتانیاهو به واشگتن، جمعبندی نتایج جنگ ۱۲ روزه و اتخاذ تصمیمات جدید در دستور کار ترامپ و نتانیاهوست. برای نتانیاهو، رفوی سوراخهای «گنبد آهنین» و خنثی کردن قدرت موشکی ج.ا. یکی از مهمترین مطالبات از ترامپ خواهد بود.
۲- در ایام پیش از جنگ ۱۲ روزه، ج.ا. با فرصتسوزی در مذاکرات و عدم فهم محدودیتهای زمانی، فرصت استفاده از تمایل ایالات متحده به حل صلحآمیز مسائل فیمابین را از دست داد و نتانیاهو توانست، مجوز حمله به ایران را از ترامپ بگیرد. امروز هم گذاشتن شروطی نظیر فلان یا بهمان تضمین از سوی آمریکا پیش از آغاز مذاکرات، تکرار خطای مدهش فرصتسوزی اول است و به احتمال زیاد، نه فقط به تقویت دفاع ضد هوایی اسرائیل و دادن هواپیماهای بی۲ و بمبهای سنگر شدن منجر میشود، بلکه آبستن توافق ترامپ با حمله دوم و نابود کردن همه تاسیسات موشکی ایران است.
ج.ا. در موقعیتی نیست که برای آمریکا شرط و شروط بگذارد. فرصت برای انجام مذاکرات بدون قید و شرط و دستیابی به توافق، بسیار محدود و تعادل قوا در واشنگتن بسیار شکننده است.
۳- جنگ ۱۲ روزه، سه بازنده بزرگ و دو برنده داشته است. بازنده اول ج.ا. بود که علاوه بر ضربات نظامی سنگین، متحمل ضربات حیثیتی بزرگی هم شد. بعد از جنگ، نظام اسلامی، در سه جبهه هوا، زمین و حکمرانی، بیدفاع و دچار تعلیق شد. در هوا، آسمان کشور به تصرف ارتش اسرائیل در آمد. در زمین، روشن شدن ابعاد نفوذ سازمانهای اطلاعاتی خارجی و بویژه موساد در نهادهای اطلاعات و امنیت نظام، بزرگترین زمین لرزه اطلاعاتی را پدید آورد و با امواج بیاعتمادی، این دستگاهها را تامرز فروپاشی پیش راند. در حوزه حکمرانی، با مخفی و ایزوله شدن رهبر نظام، سیاستورزی کلان گرفتار تعلیق و حرج و مرجی شد که از جمله در تقابل آشکار مجلس و دستگاه دیپلماسی خود را نشان داد. نظام همچنان در شرایط ترس از فقدان سپر امنیتی و تعلیق سیاستورزی قرار دارد. تولید «روایت فتح» و در بوق و کرنا کردن آن، فقط در خدمت ایجاد سر و صدا برای رهایی از ترس فلجکننده و ارضای ارزشیهای متوهم، انجام شده است.
۴- علاوه بر مردم ایران که توانستند با مهارتی باور نکردنی، خرج خود را از مهاجمان و حکومت فرسوده و بیلیاقت جدا کنند و در صف برندگان قرار بگیرند، دولت نتانیاهو هم میتواند خود را برنده جنگ بداند.
۵- بازنده بزرگ دیگر جنگ، جریان «پهلویست» به رهبری رضا پهلوی بود. مدعی تاج و تخت، از زمانی که اختیار دفترش را به شماری «منتظر الوزاره» جوان سپرد، در سراشیبی سقوط مجدد قرار گرفت. سفر به اسرائیل برای زیارت نتانیاهو و دیوار ندبه، خود را «رهبر انقلاب ملی» نامیدن و به شوهایی از جنس کنفرانس مونیخ و اجلاس ژنو تسلیم شدن، گامهای مهمی در این سقوط آزاد بودند. دفاع آشکار و پنهان از حمله اسراییل به ایران و سرانجام اعلام آمادگی انجام پرواز پیروزی به تهران در بحبوحه جنگ، ضربه سختی بر حیثیت سیاسی آقای پهلوی وارد ساختند. او که زمانی برای بازگشت به ایران و دفاع از کشور در مقابل ارتش عراق اعلام آمادگی کرده بود، حالا به نقطهای سقوط کرد که برای انجام پرواز پیروزی در پناه جنگندههای اسرائیلی، اعلام آمادگی نمود!
۶- جریان اصلاحات به رهبری آقای خاتمی و پامنبریخوانی جلاییپورها و ابطحیها ، بازنده دیگر جنگ ۱۲ روزه بود. هر دو بیانیه خاتمی، نشانههای فرجام تلخ بیعملی و خلا سیاستورزی اصلاحطلبانه در میان اصلاحطلبانی است که نتوانستند از رانتهای اقتصادی، منزلتی و سیاسی دل بکنند. آنها حالا به مجیزگوی ارزان ولایت فقیه و خامنهای بدل شدهاند. بیانیههای خاتمی، باعث شرم و تاسف عمیقاند.
۷- تحول خواهانی که حسابشان را با اصلاحطلبی زرد جدا کردند و به گفتمان «مقاومت در مقابل ولایت» مهندس موسوی پیوستند، اکنون در موقعیتی قرار دارند که بتوانند نقشی مهم و تاریخی در مدیریت عبور از بحران یازی کنند. نقشآفرینی این جریان به مقدار زیادی به نقشآفرینی جامعه در آزاد ساختن زندانیان سیاسی گره خورده است.
۸- اینک که دوران پسا خامنهای عملا آغاز شده است، سوال مرکزی این است که آیا گروههای برخوردار حاکم خواهند توانست وحدت خود را حفظ کنند؟ این گروهها که شامل سپاه، روحانیت، ابر سرمایهداران کاسب تحریم، فنسالاران، دیوانسالاران و طبقه سرمایهدار کلاسیک یا بخش خصوصی است، تا کنون ذیل نظریه ولایت فقیه و مدیریت خامنهای، رانتهای کلان غیر مولد ناشی از نفت، معادل و انفال تحت کنترل رهبر را، بدون توسل به خشونت و سلاح، بین خود تقسیم کردهاند. آیا آنها قادر به حفظ ولایت فقیه و تداوم توزیع صلحآمیز رانتها خواهند بود؟ شواهد این را نشان نمیدهند.
۹- سپاه از همه سو آبستن انشقاق است. علاوه بر جنگ قدرت میان باندهای محلی، ساختار جدا از یکدیگر قرارگاههای اقتصادی نظیر خاتم، سپاه پادگان نشین، سپاه قدس، سپاه مشغول در سازمان اطلاعات که اداره کشور را عملا در دست دارد و بالاخره سپاه مسلط بر پلیس و نیروی انتظامی، همگی مستقیما به خامنهای وصل شدهاند و با کنار رفتن او ، یک خلا بزرگ سازمانی دهان باز خواهد کرد که معلوم نیست به شلیک برادران دیروز و سرداران فربه و پخمه امروز علیه یکدیگر منجر نشود.
۱۰- روحانیت آبرو باختهتر از آن است که بتواند نقش تعیین کنندهای در حفظ انسجام نظام بازی کند. سرمایه اصلی روحانیت، باورمندان شیعه بودند که دیگر وجود موثری ندارند. روحانیون بیش از آنکه یار شاطر باشند، بار خاطر، آویزان به خامنهای و سربار نظامند و توانایی ایفای نقش در حفظ انسجام نظام را ندارند.
۱۱- ابر سرمایهدارانی که در اشکال مافیایی و تشکیل الیگارشیهای پیچیده، کنترل اقتصاد سیاه و بخش قابل اعتنایی از اقتصاد سفید را در چنگ دارند، عملا سهم شیر را در توزیع رانتها از آن خود کردهاند. انسجام آنها که همواره در سایه حرکت کردهاند اما، به انسجام در میان شرکای نظامی و روحانی شان گره خورده است و قائم بالذات نیست.
۱۲- سه نیروی برخوردار فنسالار، دیوانسالار و سرمایهدار بخش خصوصی که به مثابه شریک درجه دوم و حامی اصلاحطلبان، زیر چتر ولایت فقیه، از رانتها بهره برده و میبرند، هیچ نقش تعیینکنندهای در حاکمیت ندارند و میتوانند در دوران بحران پسا خامنه ای، ظرفیتهای متفاوتی از خود نشان بدهند.
۱۳- نظر به تمام موارد یاد شده و شدت بحران اقتصادی که مردم را به عبور از آستانههای تحمل سوق داده است، حکومت هیچ شانس قابل مشاهدهای برای عبور از بحران پسا خامنهای ندارد.
۱۴- حسن روحانی، که خاطره خیانتش به آرای ۲۴ میلیونی و خنده زهرآگینش در کشتار ۹۸ از خاطرهها نرفته، هیچ حمایت جدی مردمی ندارد. در عین حال فرماندهان سپاه و روحانیت پیرو خامنهای هم او را خودی نمی دانند و در نتیجه او قادر به ایفای نقش رهبری نیست.
۱۵- آینده امید بخش ایران در گرو سنتز اجتماعی دو جنبش و خیزش بزرگ معاصر، یعنی جنبش سبز و خیزش زن-زندگی-آزادی است که میتواند به شکل بسیج ملی، تسخیر خیابان و مدیریت سیاست به مثابه علم تلفیق سازش و قاطعیت، به تسلیم واداشتن و منکوب کردن گروههای برخوردار بزرگ، به سیاست ترجمه شود. موسوی میتواند در این مسیر نقشی تاریخی و تعیین کننده ایفا کند و بویژه از این نظر شکستن حصر او و آزادی زندانیان سیاسی، برای ایران اهمیت رهبردی دارند.
۱۶- ما در خارج، نمیتوانیم نقش تعیین کنندهای داشته باشیم، اما میتوانیم با تجمیع قوا در اشکال مناسب، به تحولطلبان داخل کمک کنیم و نقش موثری به مثابه حامی، تولیدگر سیاست و پشت جبهه جهانی، ایفا کنیم. شکست استراتژیک پهلویسم، راه را برای منزوی کردن افراطیون جنگ طلب و دست یابی به تفاهمهای بزرگ تر باز کرده است.