ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 20.05.2022, 10:37
کشورگشایی روسی با “کمونیسم ملی اسلامی”

علی فراستی

گفتگوی علی فراستی با فصلنامه “نگاهی نو” چاپ تهران
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

* در آثار شما به سه نسل از روشنفکران ایرانی اشاره شده که شیفته و یا متاثر از افکار و تبلیغات احزاب کمونیستی وابسته به شوروی بودند که تاثیر آن تا انقلاب ۵۷ ایران و سال‌های پس از آن آشکار است. آیا صرفا چپ‌گرایان ایرانی تمایل به شوروی یا روسیه داشتند و یا می‌توان به رجال ایرانی و احزاب غیرچپ‌گرا روسوفیل اشاره کرد؟

سابقه تمایل ایرانیان به اندیشه‌های سوسیالیستی به دوران قاجاریه و قرن سیزدهم خورشیدی بر می‌گردد آن‌هم در زمانی که اندیشه‌های سیوسیالیستی در اروپا رونق گرفت. تا قبل از انقلاب ۵۷ اساسا تحولات فکری و روشنفکری در ایران متاثر از فرهنگ اروپا بود و از زمان انقلاب ۵۷ و در اوج فرهنگ رسمی “آمریکاستیزی”، شاهدیم که روشنفکران ایرانی از فرهنگ سیاسی آمریکا هم متاثر شده‌اند.

گرایش به تفکرات سوسیالیستی بیشتر از جنبه عدالت‌طلبی برای اکثر ایرانیان جاذبه داشت تا از نگاه فلسفه ماتریالیستی. عدالت‌طلبی هم‌زمان یکی از ارکان اعتقادی شیعیان بود و به همین دلیل عدالت‌طلبی سوسیالیزم و شیعه در میان جامعه روشنفکری ایران اعم از مذهبی یا غیر مذهبی طرفدار یافت.

از زمان ترویج اندیشه‌های سوسیالیستی در ایران و تشکیل تجمعات مخفی و نیمه‌مخفی در داخل و خارج کشور، روشنفکران ایرانی جذب اندیشه‌های مترقی شدند. جنبش‌های ضداستعماری و نهایتا انقلاب مشروطه بازتابی از چنین تحولاتی بودند. با پیروزی بلشویک‌ها در روسیه و ترویج رسمی اندیشه‌های لنینی در جهان و در ایران، گرایش به سرنگونی ضربتی همانند آنچه در سال آبان ۱۲۹۷ خورشیدی (اکتبر ۱۹۱۷ میلادی) در روسیه اتفاق افتاد تبدیل به یک مشی پذیرفته شده در میان روشنفکران در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر شد. از آن زمان تحت تاثیر اندیشه‌های لنینسیتی، تغییر نظام سیاسی در سرلوحه افکار روشنفکران و جریانات سیاسی قرار گرفت. این اندیشه‌ها مستمرا توسط ارگان‌های دولتی حکومت شوروی و برخی حکومت‌های عضو پیمان ورشو، سفارت‌خانه‌های شوروی و از طریق احزاب و نشریات و رادیوهای وابسته یا متمایل به شوروی ترویح می‌شد.

بدون اغراق می‌شود گفت که فرهنگ سیاسی معاصر ایران اساسا با طرز فکری که حزب توده از سال‌های دهه ۲۰ خورشیدی در ایران ترویج کرد شکل گرفته است. این تاثیرگذاری تنها برای معتقدان فلسفه ماتریالیستی نبود بلکه تمامی فضای سیاسی ایران را تحت تاثیر قرار داد. افراد و جریانات مذهبی نیز از سال‌های دهه ۲۰ به شدت تحت تاثیر این فرهنگ سیاسی بودند و در تلاش برای حفظ نفوذ خود، بعضا با همان شیوه‌های رایج حزب توده برای جذب هوادار تلاش می‌کردند. یکی از جنبه‌های این فرهنگ سیاسی اندیشه‌های “غرب‌ستیزانه” بود که اساسا ریشه در معادلات جهان دو قطبی و تلاش اتحاد شوروی برای بسیج روشنفکران ممالک عقب‌مانده و یا در حال توسعه علیه رقیب جهانی (انگلیس) و سپس آمریکا شکل گرفت وگرنه ایرانیان از چند قرن قبل شیفته ادبیات و فرهنگ اروپایی بودند تا جایی که جوهره انقلاب مشروطه نیز از انقلاب کبیر فرانسه نشآت گرفته بود.

بنده جنبش چپ در ایران را به دو دسته تقسیم می‌کنم: چپ مذهبی و چپ غیرمذهبی. گروه‌های چپ مذهبی کسانی بودند که در مقابل گرایش گسترده روشنفکران و جوانان به فرهنگ سیاسی ترویج شده توسط اتحاد جماهیر شوروی و عوامل داخلی آن، تلاش کردند اسلام را با آموزه‌های لنینی بازتعریف کنند تا جاذبه داشته باشد. یک گرایش از روحانیون نیز وارد همین عرصه شدند که بعدا به “اسلام‌گرایان” معروف شدند. این گرایش در مقابل گرایش سنت‌گرایانه قرار گرفت که حاضر به ورود مستقیم به سیاست نشد.

روحانیون اسلام‌گرا و حامیان فکری آنان ضمن اقتباس از الگوهای سیاسی مارکسیست – لنینسیت‌ها با تدوین ایدئولوژی اسلام‌گرایانه و تلاش برای تصاحب قدرت سیاسی به رقابت جدی با احزاب سنتی چپ غیرمدهبی پرداختند. وجه مشترک هر دوی این جریانات غرب‌ستیزی و تلاش برای تصاحب قدرت سیاسی بود. به این ترتیب در زمان انقلاب ۵۷ عملا دو جریان در مقابل نظام سلطنتی قد برافراشتند: چپ مذهبی و چپ غیرمذهبی.

روس‌ها که در آن زمان همسایه شمالی ما بودند، هر دوی این جریانات را به نظام سلطنتی وابسته به غرب ترجیح می‌دادند. برای آنها در جهان دوقطبی، خارج کردن ایران از اردوگاه غرب یک برگ برنده محسوب می‌شد. بی‌دلیل نبود که در بحبوحه انقلاب و در شرایطی که امکان کودتای نظامیان علیه انقلابیون مطرح بود، شوروی تحت رهبری برژنف ارتش سرخ را به مرزهای شمالی ایران گسیل کرد و اخطار نمود که در صورت دخالت نظامی آمریکا و یا کودتای نظامیان؛ ارتش سرخ وارد خاک ایران خواهد شد. باید یادآور شد که طبق مفاد قرارداد دیماه ۱۲۹۹ خورشیدی (ژانویه ۱۹۲۱) که در زمان لنین بین دو کشور ایران و شوروی به امضاء رسید؛ شوروی برای خود حق عبور از مرز در صورت احساس خطر از داخل مرزهای ایران را ملحوظ کرده بود.

به‌طور خلاصه، گرایش به سمت اندیشه‌های چپ‌گرایانه شامل یک طیف گسترده می‌شد که یکطرف این طیف عناصر و جریانات روسوفیل (روس‌گرا) قرار داشتند و در طرف دیگر عناصر و جریانات مستقل، مذهبی و ملی‌گرا قرار داشتند که صرفا تحت تاثیر اندیشه‌های چپ‌گرایانه بودند.

* اهمیت ایران برای شوروی کمونیستی چه بود؟ آیا آزمایشگاه صدور انقلاب به کشوری مذهبی بود یا ملاحظات ژئوپلیتیکی و امنیتی در آن موثر بود؟ و یا کشورگشایی نظامی تزاری را این بار با کشورگشایی مرامی لنینی ادامه دادند؟

در تاریخ معاصر روسیه شاهد سه نظام سیاسی بوده‌ایم: نظام تزاری تا سال ۱۲۹۵ خورشیدی (۱۹۱۷ میلادی)، نظام کمونیستی تا سال ۱۳۷۰ خورشیدی (۱۹۹۱ میلادی) و نظام نئوتزاری که تعریفی از نظام کنونی روسیه است. سیاست کشورگشایانه روس‌ها در طول تاریخ ۳۰۰ ساله اخیر این قوم همواره یکی بوده و این سیاست با تغییر نظام سیاسی در این کشور تغییر چندانی نکرده است بلکه تحت الفاظ و زرورق‌های گوناگون توجیه شده است. برای روشن شدن مطلب سه نقل قول از هر یک از سه دوره را می‌آورم تا منظورم روشن شود:

یک) پطر اول (که اشتباها در برخی انتشارات از او به عنوان “پطر کبیر” نام می‌برند) در وصیت نامه‌ای که به او منتسب است چنین نوشت:

“هر چه بیشتر به قسطنطنیه[۱] و هندوستان نزدیک شوید. آن‌کس که بر آن نواحی حاکم شود، به‌طور بالقوه حاکم جهان خواهد بود. هر از گاهی ترک‌ها و ایرانی‌ها را تحریک به جنگ با یکدیگر کنید. خود را در سواحل دریای سیاه مستقر سازید و به‌تدریج آن را و هم‌چنین سواحل دریای بالتیک را از آن خود سازید، چرا که این دو نقاط عامل موفقیت مضاعف ما هستند. اضمحلال ایران را تسریع بخشید و تا خلیج فارس نفوذ کنید. حتی اگر لازم است از طریق سوریه و راه بازرگانی سابق شرق مدیترانه در آن نفوذ نمائید و هم‌زمان تا هند پیشروی کنید که آنجا انبار جهان است. با رسیدن به آنجا ما می‌توانیم به گنجینه طلای انگلیس چنگ بیندازیم”.

اگرچه می‌گویند این وصیت‌نامه با خط پطر اول نبوده و به نام او نگاشته شده است، ولی محتوای سیاست خارجی سه قرن اخیر روسیه مطابقت رفتار دولتمردان روسیه با این وصیت‌نامه را عیان می‌کند.

ب) سیاست توسعه‌طلبی روسیه با روی کارآمدن لنین و تنها یک سال پس از انقلاب اکتبر مجددا احیاء شد ولی این بار در زرورق حمایت از زحمت‌کشان و ملل ستمدیده. ک. ترویانوسکی از تئوریسین‌های بلشویک و از نزدیکان لنین در کتاب خود تحت عنوان «شرق و انقلاب» منتشره در سال ۱۲۹۷ خورشیدی (۱۹۱۸ میلادی) چنین نوشت:

«اهمیت ایران برای ایجاد یک بین‌الملل کمونیستی در شرق غیرقابل انکار است. اگر ایران مرزی است که باید از آن عبور کرد و به دژهای انقلاب در شرق، یعنی هندوستان، دامن زد، پس ما باید در گام نخست، انقلاب را در ایران بر پا کنیم. یک تحریک و انگیزش لازم است؛ یک کمک بیرونی نیاز است؛ لذا ما محتاج یک تصمیم‌گیری قاطع هستیم. این انگیزش، این ابتکار و این قاطعیت می‌تواند توسط انقلابیون روس و با واسطگی مسلمانان روسیه تحقق یابد».

این واسطه مسلمان روس فردی بود از اهالی تاتارستان روسیه به نام «میر سعیدسلطان قلی‌اف» که در غرب به نام سلطان گالیوف شناخته می‌شود. وی از نزدیکان لنین، نظریه‌پرداز اسلام‌شناس که مبتکر نظریه ترکیب اسلام و کمونیسم برای پیشبرد اهداف توسعه‌طلبانه روسیه بود. نظریات او برای ایجاد حزب کمونیستی برای مسلمانان شوروی و تلاش او برای تشکیل جمهوری‌های خودمختار برای مسلمانان شوروی از جانب کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی در زمان لنین انحراف از برنامه‌های بلشویسم تلقی شد ولی‌‌ همان نظریه‌ها برای تهییج مسلمانان کشورهای دیگر به منظور ابزاری برای صدور انقلاب و برپایی انقلابات مشابه تا زمان فروپاشی شوروی به‌کار رفت.

ج) سه قرن بعد از نگارش وصیت‌نامه پطر اول و ۷۶ سال پس کتاب ترویانسکی، رهبر حزب لیبرال- دموکرات روسیه، آقای ولادیمیر ژیرینوفسکی معاون رئیس دومای روسیه که در ۱۷ فروردین ۱۴۰۱ درگذشت، در سال ۱۳۷۳ (۱۹۹۴ میلادی) تنها سه سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی‌‌ همان استراتژی توسعه‌طلبانه را با کلمات دیگری برای ترسیم خطوط سیاست خارجی روسیه کنونی چنین بیان می‌کند:

“سیاست خارجی روسیه باید به‌طور همزمان هم انحرافی (گمراه کننده) باشد و هم توسعه‌طلبانه. این دو مؤلفه ارتباط مستقیم با امنیت ملی همسایگان ما دارد. ملت روسیه برای ادامه حیات خود نیازمند پیشروی به سمت جنوب است که محدوده «فضای حیاتی» روسیه را به نمایش گذاشته و به‌طور هم‌زمان یک مرکز تمدن قدیمی نیز هست. در پناه این پیشروی، روسیه باید در موقعیت‌های ژئوپولیتیکی زیر مستقر شود: در شمال: اقیانوس قطب شمال، در شرق: اقیانوس آرام، در غرب: اقیانوس اطلس از طریق دریای سیاه و مدیترانه و نهایتا در جنوب: اقیانوس هند. در چنان شرایطی، روسیه به‌عنوان ابر قدرت اورو-آسیائی باید مناسبات دوستانه با هند، چین و ژاپن برقرار نماید ولی بر عکس، به کشورهای ترکیه، ایران، افغانستان و احتمالا پاکستان باید عنوان «کشورهای تحت‌الحمایه و تحت اداره روسیه» را اعطاء نمود. قفقاز، آسیای میانه و خاورمیانه در کنار آن به‌عنوان نواحی بی‌ثبات پیش‌بینی می‌شوند که منبع جنگ جهانی سوم هستند و تنها با پیشروی روسیه می‌توان از چنین جنگی پیش‌گیری نمود. این پیشروی باید با اهرم نظامی، یعنی ارتش روسیه تحقق یابد. پیشروی فدراسیون روسیه به سمت جنوب یک رسالت تاریخی و یک امر حیاتی برای ملت روسیه است. تحقق آن مشروط به بازسازی ارتش روسیه بوده و این بازسازی تنها در پناه جنگ تامین خواهد شد. حقانیت این اقدام را پس از قدرت گرفتن روسیه، متعاقب جنگ جهانی دوم شاهد بودیم. یکبار دیگر با پیشروی ارتش روسیه به سمت جنوب می‌توان آن فرضیه را ثابت کرد. بازسازی ارتش روسیه پس از دخالت نظامی آن در مولداوی، قفقاز و آسیای میانه آغاز شده است.”[۲]

آقای ژیرینوفسکی از حامیان سرسخت پوتین و مروج نظریه “احیاء امپراتوری نئوتزاریسم” با توسل به قدرت نظامی بود و در زمان حیات خود تحقق این آرزو را در اوکراین مشاهده کرد. این گونه نظریه‌های استعماری در محافل حکومتی روسیه نفوذ داشته و به گونه‌ای بیانگر جنبه‌هائی از سیاست خارجی این کشور محسوب می‌شود. وی پس از اشغال شبه‌جزیره کریمه و آغاز تهاجم پنهان روسیه به شرق اوکراین رسما پیشنهاد نمود که به ولادیمیر پوتین لقب «تزار روسیه» اعطاء شود.

این سه نقل قول به‌خوبی نشان می‌دهند که سیاست کشورگشایانه روس‌ها در طول سه قرن با روکش‌های مختلف کماکان ادامه داشته و ملل و اقوام حاشیه امپراتوری روسیه همواره قربانی این سیاست بوده‌اند. اوکراین آخرین قربانی آن سیاست تا این زمان است ولی تاریخ نشان داده است که روسها هیچ‌گاه از سیاست کشورگشایی با اعمال حداکثر خشونت رویگردان نبوده‌اند.

* نسل دوم چپ‌گرایان ایران که به مبارزه مسلحانه روی آوردند، تا چه میزان تحت تاثیر آموزه‌ها یا سیاست‌های اعمالی شوروی بودند؟ شما در مقالاتی به ردپای ارتباطات مامورین شوروی با گروه‌های چریکی ایرانی در ترور مستشاران آمریکایی در ایران اشاره کردید. گواه و مستندات شما برای این ادعا چیست؟

نسل دوم چپ‌گرایان ایرانی نسلی شورشی و آرمان‌گرا بود که تحت تاثیر فضای جهان بین سال‌های ۳۰ تا ۵۰ خورشیدی و در میانه جنگ سرد بین دو قطب جهانی قرار گرفت. در آن دوران مبارزات استقلال‌طلبانه در آسیا و آفریقا اساسا به‌صورت مسلحانه و با حمایت مادی و معنوی بلوک شرق پیش می‌رفت و در اروپا و آمریکای لاتین نیروهای ملی با اتخاذ جنگ چریکی اهداف سیاسی خود را پیگیری می‌کردند.

در تمام متون سیاسی دو گروه چریکی معروف ایران یعنی سازمان چریک‌های فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق مراجعات مکرر به جنبش‌های استقلال‌طلبانه و چریکی در کشورهای “جهان سوم” شده است که منشاء اتخاذ مشی مشابه توسط همان گروه‌ها بوده است. بنده در کتابی که در سال ۱۳۷۵ تحت عنوان “مبارزه مسالمت‌آمیز، هم استراتژی، هم تاکتیک” منتشر کردم مفصلا به ریشه‌های اتخاد مشی خشونت‌آمیز و اساسا ورود عنصر خشونت در فرهنگ سیاسی ایران پرداخته‌ام.

خشونت سیاسی و فرهنگ تصاحب قدرت سیاسی به شیوه لنینی از نتایح ترویج ایدئولوژی مارکسیست-لنینیستی در فرهنگ سیاسی ایران در سالهای ۳۰ تا ۵۰ خورشیدی است. در این دوران، اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اقماری آن مراکزی برای تربیت چریک تشکیل داده بودند. در خاورمیانه، کشورهای یمن جنوبی، عراق، سوریه، مصر و اردوگاه‌های فلسطینی مسئولیت آموزش و تسلیح عناصر و گروه‌های شوروشی خاورمیانه را به عهده داشتند. بسیاری از آرمان‌گرایان ایرانی آموزش‌های اولیه خود را در این کشورها و مراکز فراگرفتند. این مراکز به‌طور غیرمستقیم تحت نظر سازمان‌های اطلاعاتی شوروی و یا کشورهای اقمار آن بودند.

لازم به ذکر است که خشونت سیاسی اساسا جزیی از فرهنگ سیاسی ایرانیان نبود. انقلاب مشروطه به شکل مسالمت‌آمیز به نتیجه رسید و تنها بعد از ورود نیروی قزاق به معادلات سیاسی به نبرد مسلحانه منجر شد. جنبش ملی شدن نفت اساسا با اتکاء به مشی مسالمت‌آمیز و همراه کردن مردم در فرایند سیاسی به نتیجه رسید.

انقلاب ۵۷ نیز جنبشی مسالمت‌آمیز بود و تنها در سه روز آخر بین ۱۹ تا ۲۲ بهمن ۵۷ به خشونت گرایید آنهم پس از آنکه قدرت سیاسی عملا به حکام جدید منتقل شده بود. آیت‌الله خمینی و تمامی روحانیون مطرح در رهبری انقلاب تا آخرین لحظه با هرگونه “جهاد مسلحانه” مخالفت می‌کردند و بنده شاهد بودم که در روزهای ۱۹ تا ۲۲ بهمن که مردم به پادگان‌ها و مراکز نظامی حمله کرده و سلاح‌ها و تجهیرات نظامی را غارت می‌کردند، عده‌ای از روخانیون با وانت و بلندگو به مردم در خیابان ژاله و در مقابل پادگان‌ها می‌گفتند که “امام فرمان جهاد نداده. سلاح‌هایتان را تحویل بدین”.

بنده مدعی هستم که خشونت بین روزهای ۱۹ تا ۲۲ بهمن ۵۷ تنها باعث خروج انقلاب از مسیر مسالمت‌آمیز آن شد و از آن پس دولت تازه تاسیس مرحوم مهدی بازرگان با محدویت‌های فراوان روبرو شد. مسلح شدن کمیته‌هایی که تا آن زمان غیرمسلح بوده و صرفا خدمات عمومی ارائه می‌دادند و هر آنچه از آن به‌عنوان “انحراف از آرمان‌های انقلاب” نام برده می‌شود منشاء در همان سه روز درگیری مسلحانه داشت. لازم به یادآوری است که در از زمان شهریور تا بهمن ۱۳۵۷ بسیاری از جوانان (که شخصا تعدادی از آنها را می‌شناختم) به لبنان و اردوگاه‌های فلسطینی و گروه “امل” لبنان رفتند تا آموزش جنگ چریکی ببینند. جالب این بود که تعدادی از آنها پس از ۲۲ بهمن به ایران بازگشتند.

در مورد ردپای ارتباطات مامورین شوروی با گروه‌های چریکی ایرانی در ترور مستشاران آمریکایی در ایران لازم است مقداری به عقب برگردیم:

سرلشگر نیروی زمینی احمد مقربی معاون اداره پنجم ستاد ارتش و رئیس رکن ۵ ستاد ارتش بود و مسئول خرید اسلحه از امریکا و نظارت بر مستشاران ارشد آمریکایی در ایران را به عهده داشت. وی اطلاعات محرمانه در مورد عناصر کلیدی هیئت مستشاری آمریکا را در اختیار روس‌ها می‌گذاشت و آنها نیز طرح ترور تعدادی از مستشاران نظامی آمریکا را به دو گروه چریکی ایران واگذار می‌کردند.

احمد مقربی (به عنوان شاه‌جاسوس شوروی) و دستیارش به نام علی‌نقی ربانی (هر دو از وابستگان حزب توده) در تاریخ ۲۵ دیماه ۱۳۵۶ حدودا یک سال قبل از پیروزی انقلاب ۵۷ اعدام شدند. برای روس‌ها نحوه دستگیری مقربی تا سال ۵۷ که انقلاب به وقوع پیوست در‌ هاله‌ای از ابهام قرار داشت و به همین دلیل کوزیچکین (افسر عالی‌رتبه کا گ ب در تهران) از سازمان مجاهدین خلق خواست که اسناد دستگیری مقربی را از بایگانی اطلاعاتی ساواک خارج کرده و به او تحویل دهند. محمدرضا سعادتی مسئول اینکار شد و در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ هنگام تحویل پرونده مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی در تهران) دستگیر شد. کوزیچکین بعدا به انگیس پناهنده شد و خاطرات خود را منتشر کرد. این خاطرات بعدا به فارسی ترجمه و منتشر شد و در آن به جزئیات دستگیری سعادتی پرداخت.

در نتیجه مطالب محرمانه‌ای که احمد مقربی به روس‌ها گزارش داده بود چند افسر ارشد آمریکایی در ایران با مشخصات زیر لو رفته و سپس ترور شدند:

- در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۵۲ سرهنگ اوئیس ‌هاوکینز، معاون اداره مستشاری ارتش آمریکا در ایران توسط دو تن از اعضاء سازمان محاهدین خلق به‌نام‌های علیرضا آشتیانی و وحید افراخته به قتل رسید. این ترور به دستور رضا رضایی و تنها دو هفته قبل از کشته شدن او انجام گرفت.

- در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۴ سرهنگ پل شیفر و سرهنگ جک ترنر در محله قیطریه توسط اعضاء سازمان مجاهدین خلق ترور شدند. محسن بطحایی و محسن خاموشی به سمت این دو آمریکایی شلیک کردند و سپس کیف اسناد آنها را با خود بردند. به گفته وحید افراخته این کیف از طریق واسطه‌ها نهایتا به سرویس اطلاعاتی شوروی (کا گ ب) رسید.

سه مستشار امریکایی شناسایی شده متخصصین عالی‌رتبه و مبرز دقیق‌ترین وسایل الکترونیکی بودند که جریان نصب و اجرای سیستم‌های پیچیده استراق سمع جاسوسی را در «کبکان» واقع در مرز ایران و شوروی در قالب یک طرح سرّی هدایت می‌کردند. ارتباط این کارشناسان با ارتش ایران صرفاً با حساس‌ترین عناصر اداره دوم نیروی هوایی، دایره ضد جاسوسی اداره مستشاری آمریکا در نیروی هوایی (واقع در لویزان) و ایستگاه سازمان سیا در ایران (واقع در داخل سفارت آمریکا) بوده است. تنها احمد مقربی به این اطلاعات محرمانه دسترسی داشت.

نکته مهم و بی‌سابقه در این عملیات، دست‌یابی سازمان مجاهدین خلق به کیف‌های دستی دو مستشار مزبور که اسناد و مدارک بسیار با ارزشی در آنها قرار داشت. بعدها وحید افراخته پس از دستگیری در بازجویی اعتراف کرد که اسناد و مدارک مزبور برای تحویل به دولت شوروی و جلب پشتیبانی آن دولت، به خارج از کشور ارسال گردید. وحید افراخته در بازجویی یادآور شد که چون سازمان مربوطه قدرت استفاده از اطلاعات به دست آمده را نداشته لذا اعضای کادر رهبری گروه تصمیم گرفتند که این اطلاعات را از طریق اعضای گروه در خارج از کشور در اختیار مامورین کا گ ب در پاریس و لندن قرار داده و در قبال آن تقاضا نمایند تا از کمک‌‌های شوروی در مورد دریافت سلاح، مهمات، فرستنده رادیویی به منظور اجرای تبلیغات و همچنین تبادل و همکاری اطلاعاتی با یکدیگر، ادامه تماس و عدم تبلیغ بر علیه یکدیگر و سایر کمک‌های احتمالی برخوردار شوند.

- سپس در تاریخ ۶ شهریور ۱۳۵۵ سه مستشار نظامی آمریکایی در تهران به نام‌های روبرت کرون گارد، ویلیام کاترل و دونالد اسمیت ترور شدند. یک روز پس از این ترور،‌ که تبلیغات وسیعی نیز از سوی رسانه‌های گروهی غربی به ویژه آمریکایی درباره آن صورت گرفت، در چند نقطه دنیا از جمله آلمان، برزیل، ایالات متحده، انگلیس و کانادا، عناصری از سازمان جاسوسی شوروی دستگیر و افشا گردیدند. این نکته نیز احتمال دخالت شوروی در پشتیبانی اطلاعاتی عملیات ترور سه مستشار را تقویت می‌کرد. در واقع، نهادهای اطلاعاتی شوروی پس از دریافت اطلاعات محرمانه از شاه‌جاسوسانی همچون مقربی، اطلاعات لازم برای ترور کلیدی‌ترین مستشاران آمریکایی در تهران در اختیار سازمان‌های چریکی قرار می‌داد. این خط ترور با دستگیری و اعدام احمد مقربی متوقف شد.

* آیا ترکیب دیدگاه‌های مارکسیستی با باورهای اسلامی توسط مجاهدین خلق ادامه همان مسیر «کمونیسم ملی اسلامی» بود که توسط میرسعید سلطان قلی‌اف مدون شده بود؟

نه دقیقا. تلاش برای تطابق آموزه‌های سوسیالیستی با اسلام به یک قرن قبل بر می‌گردد. نظر به اینکه بسیاری از روشنفکران و جوانان آرمان‌گرا به آموزه‌های سیوسیالیستی گرایش پیدا کرده بودند؛ هم روشنفکران دینی و هم روحانیت تلاش کردند ضمن نشان دادن تشابه‌های نظری بین اسلام و سوسیالیزم و برجسته کردن جنبه‌های مبارزاتی و عدالت‌طلبانه شیعیان، از عبور افراد از فلسفه الهی به فلسفه ماتریالیستی بکاهند. همین گرایش پس از پایان جنگ دوم جهانی و قدرت‌گیری حزب کمونیست در فرانسه رخ داد. یکی از کلیساهای فرانسه تعداد زیادی از کشیش‌ها را آموزش داد تا در میان اقشار محروم و کارگری فرانسه به ترویج مسیحیت با تکیه بر جنبه‌های عدالت‌طلبانه مسیحیون بپردازند. یکی از این کشیش‌ها (آلن) از دوستان نزدیک بنده در فرانسه بود که هنوز کشیش است و چند سال پیش به دعوت من به مدت یک هفته به ایران سفر کرد. وی توضیح داد که بسیاری از آن کشیشان بعدا به حزب کمونیست فرانسه پیوستند و آن برنامه متوقف شد.

مشابه همین حرکت در آمریکای لاتین و به‌خصوص در برزیل وجود داشت که “الهیات رهایی‌بخش” نام گرفت. الهیات رهایی‌بخش عکس‌العمل کشورهای مسیحی جهان سوم در مقابل ظلم و تعدی بود و به صورت رهیافتی متجلی شد که راه رهایی از این ظلم و تعدی را در درون دین مسیحیت ولی با برجسته کردن جنبه‌های عدالت‌طلبانه و ظلم‌ستیزانه این دین نشان می‌داد. این گرایش هیچگاه مورد تائید واتیکان قرار نگرفت ولی تا زمان فروپاشی کمونیسم طرفدارانی در ممالک کاتولیک آمریکای جنوبی داشت.

در ایران سابقه گرایش به ترکیب آموزه‌های شیعی و سوسیالیزم به دوران میرزا کوچک خان و نهضت جنگل بر می‌گردد. با گشایش فضای سیاسی بعد از شهریور ۱۳۲۰ و رشد هدایت شده حزب توده، تلاش روشنفکران دینی در قالب‌های متعدد منجمله در “نهضت خداپرستان سوسیالیست” به رهبری نخشب و سپس در نهضت آزادی ایران و جریان دکتر شریعتی متجلی شد. در یکی از زندگی‌نامه‌های مرحوم مهدی بازرگان خواندم که ایشان قبل از عزیمت به فرانسه در زمان پهلوی اول گرایشات کمونیستی پیدا کرده بود ولی در فرانسه با مسیحیانی آشنا شد که معتقد بودند دین پاسخ تمامی ابهامات مرام اشتراکی را داده است. از آن زمان مسیر جدیدی در زندگی مرحوم بازرگان گشوده می‌شود. وی تلاش فراوانی در نظریه‌پردازی جدید برای تبیین دیدگاه‌های دینی منطبق با علوم جدید برای نسل جوان ایفاء کرد. یکی از دست‌آوردهای مهم مهدی بازرگان کشاندن روحانیت به صحنه اجتماع و به میدان سیاست بود.

منظورم ار مطالب بالا این است که در اواخر قرن دوازدهم تا اواسط قرن سیزدهم خورشیدی در نقاط مختلف جهان نوعی واکنش جدای از هم به ترویج کمونیسم و فلسفه ماتریالیستی از سوی عناصر، جریانات و روشنفکران دین‌گرا شکل گرفت که لزوما هدایت شده از یک مرکز و یا هماهنگ با هم نبودند. فضای عمومی آن دوران در جهان و در ایران چنین اقتضاء می‌کرد و سازمان مجاهدین خلق هم در چنین فضایی از دل نهضت آزادی ایران متولد شد. حرکت میر سعید سلطان قلی‌اف در روسیه و همزمان با دوران لنین نیز تلاش مشابه‌ای بود در درون امپراتوری روسیه و برای جلب و بسیج مسلمانان ساکن این امپراتوری.

میر سعید سلطان قلی‌اف از نزدیکان لنین، اسلام‌شناس و مبتکر نظریه ترکیب اسلام و کمونیسم به نام “کمونیسم ملی اسلامی” در روسیه بود. نظریات او برای ایجاد حزب کمونیستی با تابلوی اسلامی برای مسلمانان شوروی و تلاش او برای تشکیل جمهوری‌های خودمختار برای مسلمانان شوروی، از جانب کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی انحراف از برنامه‌های بلشویسم تلقی شد و وی از حزب بلشویک اخراج گردید. اما همان نظریه‌ها برای تهییج مسلمانان کشورهای دیگر، به منظور ابزاری برای صدور انقلاب و برپایی انقلابات مشابه در ممالک مسلمان تا زمان فروپاشی شوروی به‌کار گرفته شد و شاید بتوان گفت که روس‌ها میوه این نظریه را نهایتا در انقلاب ۱۳۵۷ ایران چیدند.

لازم به ذکر است که میرسیعد سلطان قلی‌اف پس از تحمل چندین دوره حبس و تبعید در اردوگاه‌های کار اجباری، نهایتا به دستور استالین در سال ۱۹۴۰ اعدام شد.

اگرچه در سال‌های اولیه به قدرت رسیدن، بلشویک‌ها شعارها و اعمالی بروز دادند که باعث جلب حمایت معنوی روشنفکران و سیاستمداران کشورهای حاشیه امپراتوری روسیه شد ولی این کشور مجددا به سیاست دیرینه روسیه، یعنی کشورگشایی، ولی این بار با شعار حمایت از زحمتکشان ممالک دیگر روی آورد. در این میان ممالک مسلمان و در راس آنها ایران نقش عمده‌ای در سیاست خارجی و کشورگشایانه لنین و سپس استالین بازی می‌کردند. برای نفوذ موثر در این ممالک می‌بایست شعارهای انقلابی و عدالت‌طلبانه در قالبی نوین و مطابق درک و نیازهای همان ممالک تولید و صادر می‌شد. در این راستا توجه به تز «کمونیسم ملی اسلامی» اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند.

اولین آزمایشگاه این نظریه جدید منطقه گیلان و جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان بود که از سه سال قبل از انقلاب اکتبر شورش دهقانی خود علیه استبداد حاکم و حامیان خارجی‌اش شروع کرده بود. میرزا کوچک خان که در جوانی طلبه بود و با احکام اسلامی آشنائی مکفی داشت جذب شعارهای عدالت‌طلبانه همسایه شمالی شد و بی‌توجه به (و شاید بی‌اطلاع از) رنج و عذابی که دیگر مسلمانان تحت سلطه بلشویک‌ها متحمل می‌شدند راه اجرای سیاست نوین روسیه را هموار کرد و خود نیز قربانی همان سیاست شد.

* آیا با حذف حزب توده و مجاهدین و چریک‌های فدایی خلق، خط نفوذ فکری شوروی در ایران قطع شد یا برخی گروه‌های مذهبی و حتی روحانیت چپ‌گرا نیز با پیروی از اندیشه‌های سوسیالیستی این خط فکری را ادامه دادند؟

همانگونه که قبلا اشاره شد، ترویج افکار چپی در ایران باعث درگیر شدن روحانیت با این مقوله شد. بخشی از روحانیون همچون مرحوم مطهری تلاش کردند پاسخ جامعه‌پسند به برخی ابهامات و سوالات پیدا کنند.

فراموش نباید کرد که یکی از ویژگی‌های اصلی نظام برآمده از کودتای بلشویکی آبان ۱۲۹۶ خورشیدی (اکتبر ۱۹۱۷)، از همان آغاز، گرایش شدید آن به «جهانی‌کردن» انقلاب کمونیستی از راه گسترش الگویی بود که بلشویک‌ها را در روسیه به یک قدرت سیاسی بلامنازع بدل کرده بود. تشکیل «انترناسیونال سوم» (کمینترن) در سال ۱۲۹۸ خورشیدی (۱۹۱۹) و بیست‌ویک شرط مندرج در اساسنامه این سازمان برای قبول عضویت جنبش‌ها و احزاب چپ سراسر جهان در آن، با همین هدف انجام گرفت. ازآن‌پس هر حزب کمونیستی و با متمایل به کمونیسم، در هریک از کشور‌های جهان، می‌بایست شکل سازمانی، ایدئولوژی، نوع فعالیت و نیز تاکتیک‌ها و استراتژی خود را برای دستیابی به قدرت، با حزب کمونیست شوروی هماهنگ کند. بدین‌سان «کمینترن» به مهم‌ترین بازوی نظام شوروی برای تأثیرگذاری بر سیر حوادث در جهان بدل شد.

شمار انبوهی از نیرو‌های زبده در بخش بسیار بزرگی از جهان، از کارگران و تکنوکرات‌ها گرفته تا برجسته‌ترین چهره‌های روشنفکری و حتی کادر‌های نظامی، طی مدت چند دهه، مجذوب شوروی و شکل حکومت آن شدند.

جدای از فعالیت سفارتخانه‌ها و مراکز فرهنگی شوروی در ممالک مختلف که تولیدات تئوریک کمینترن را به زبان‌های محلی و منجمله فارسی توزیع می‌کردند، فعالین جنبش چپ برای آموزش‌های پیچیده‌تر به شوروی دعوت می‌شدند و آموزش‌های نظری و تشکیلاتی، انتقال گزارشات محرمانه و حتی آموزش نظامی دیده و سپس به کشورهای مادر اعزام می‌گردیدند تا با تشکیل محافل و احزاب سیاسی کمونیستی، اهداف و برنامه‌های شوروی را پیگیری کنند. دانشگاه پاتریس لومومبا د مسکو از معروفترین مراکز آموزشی وابسته به کا گ ب بود. در واقع تقابل جهانی شوروی با رقبای استعماری دیرینه در اروپای غربی و بعدا آمریکا با ترویج اندیشه‌های کمونیستی در ممالک مستعمره و یا تحت نفوذ رقبا اوج تازه‌ای گرفت.

ایران به عنوان کشوری با بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر مرز مشترک با شوروی سابق اهمیت ویژه‌ای در سیاست کشورگشایانه این کشور بازی می‌کرد و به همین دلیل از همان آغاز، حکومت ایران حساسیت ویژه‌ای نسبت به فعالین کمونیست و فعالین مدهبی متاثر از کمونیسم داشت. در زمان پهلوی اول، پیروی از مرام کمونیستی ممنوع شد در عین حالیکه شوروی اولین شریک تجاری ایران بود. با سقوط رضا شاه و گشایش فضای سیاسی، حزب توده به عنوان اصلی‌ترین بازوی پیشبرد سیاستهای شوروی در ایران وارد فعالیت علنی شد. متعاقبا دو طرح ترور شاه با الگو برداری از آموزش‌های بلشویکی برای تسخیر ضربتی قدرت سیاسی به نتیجه دلخواه نرسید. با ممنوعیت حزب توده، توجه کمینترن به ترویج عقاید چپی بین روشنفکران دینی و روحانیون ضد حکومتی متمرکز شد. در آن دوران شاه دست گروههای مذهبی را برای مقابله با نفوذ کمونیست‌ها باز گذاشت.

گرایش گسترده روشنفکران ایرانی به آموزه‌های کمونیستی منجر به واکنش محافل مذهبی شد تا سراسیمه راهی برای تطابق دیدگاه‌های اسلامی با عقاید مارکسیستی بیابند. محافل، گروه‌ها و جریاناتی که در دهه‌های بعد با همان هدف تاسیس شدند در عین حالیکه سعی در توجیه دیدگاه‌های دینی با آموزه‌های کمونیستی می‌کردند ولی عملا فضا را برای ترویج عقاید رادیکال و ضدغربی مهیا می‌نمودند.

اگر حزب توده با سرکوب حکومتی از فعالیت علنی محروم شد ولی این بار روحانیت متاثر از فرهنگ سیاسی حزب توده و عقاید چپی عهده‌دار سیاست ضدامریکایی شوروی در ایران شد. جالب اینکه روحانیونی همچون پدر حجت‌الاسلام موسوی خویینی‌ها جز رهبران فرقه دموکرات آذربایجان در زنجان بود و پس از انقلاب، فرزند همان روحانی رهبری بزرگترین تنش در مناسبات ایران و غرب را در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران بدست گرفت. در پناه فضای ضد آمریکایی پس از اشغال سفارت آمریکا و تنها یک ماه بعد از آن، ارتش سرخ شوروی با اشغال افغانستان در آذر ماه ۱۳۵۸، آرزوی دیرینه تزار روسیه را محقق کرد و به مرزهای تاریخی هندوستان (پاکستان فعلی) رسید.

آموزه‌های کمونیستی ترویج شده در ایران فضای روشنفکری جامعه را به شدت رادیکالیزه و ضد غربی نمود و در این میان آموزش‌دیده‌های دانشگاه پاتریس لومومبای مسکو و شنوندگان ۱۴ رادیوی فارسی‌زبان که از شوروی و یا کشورهای هم‌پیمان شوروی بر فضای سیاسی و روشنفکری ایران تاثیر می‌گذاشتند، نقش تعیین‌کننده‌ای در جهت‌دهی گروه‌های چریکی ایفاء نمودند. ردپای ارتباطات مامورین شوروی با گروه‌های چریکی ایرانی در ترور مستشاران آمریکایی در ایران به‌خوبی گواه این مدعاست. پس از انقلاب نیز ارتباط گروه‌های چپی با سفارت شوروی عمیق‌تر شد و با حمایت مادی و پشتیبانی شوروی اتفاقات ناگوار در ترکمن صحرا، کردستان، بلوچستان، خوزستان، آذربایجان تحت عناوین خودمختاری قومی شکل گرفت. در تهران . شهرهای فارس‌زبان، همین آشوب‌ها توسط گروه‌های چپی (مذهبی و غیر مذهبی) با حمایت مادی و معنوی روس‌ها ترویج می‌شد.

ترکیب دیدگاه‌های مارکسیستی با باورهای اسلامی توسط مجاهدین خلق و دیگر گروههای اسلامگرا ادامه همان مسیر «کمونیسم ملی اسلامی» بود که توسط میر سعید سلطان قلی‌اف مدون شده و سپس به اهرمی در سیاست خاورمیانه‌ای شوروی بدل گردید. احزاب بعثی در ممالک عربی، روحانیت سرخ در ایران، ترویج تفکرات علی شریعتی و امثال او، همگی خواسته یا ناخواسته در جهت سیاست ضدغربی و ضدآمریکایی اتحاد جماهیر شوروی در جهان دو قطبی عمل می‌کردند.

با آغاز انقلاب در سال ۵۶ روحانیت به سمت رادیکالیزه شدن پیش رفت و ضمن بهره‌گیری از شعارهای گروه‌های چپی، با اشغال سفارت آمریکا، پرچم مبارزه ضد آمریکایی و ضد غربی را از دست آنها گرفت. شباهت عجیب برخی تحولات پس از پیروزی انقلاب ۵۷ با شیوه‌های لنین و بلشویک‌ها در قبضه قدرت سیاسی در آبان ۱۲۹۶ خورشیدی (اکتبر ۱۹۱۷) و سال‌های پس از آن نشان می‌دهد که روحانیت حاکم نه تنها از طریق عوامل شناخته شده مسکو بلکه با کمک و هدایت همان کشور؛ گام به گام تبدیل به اصلی‌ترین هم پیمان روسیه در خاورمیانه گردید.

———————-
[۱] استانبول فعلی
[۲] برای اطلاعات بیشتر ر. ک. به «آخرین تهاجم به جنوب: ژئوپولیتیک ولادیمیر ژیرنوفسکی، نوشته مارک اسمیت منتشر شده در مجله» جینز دیفنس ریویو، ژوئن ۱۹۹۴. عنوان اصلی:
Mark Smith; The Last Dash South: The Geopolitics of Vladimir Zhirinovsky، Jane’s Defense Review, London، June 1994.



نظر خوانندگان:


■ یکی از بهترین و بیطرف‌ترین تاریخ مبارزات جوانان ایرانی علاقمند به حکومت کمونیستی در ایران را اکنون مطالعه کردم. خودم در سال‌های ۱۳۳۰/۱۳۴۰ شاهد قدرت و نفوذ حزب توده با کمک حکومت شوروی بودم. با کمال تاسف جوانان ما فریب تبلیغات رادیو مسکو را خوردند. آنها به خیال خود می‌خواستند ایران را در شبکه اقمار روسیه قرار دهند بدون اینکه بدانند کشورهای دیگر که به آن راه رفتند سخت پشیمان هستند.
مهدی هاشمی


■ از اینکه مقاله حاضر را «بیطرف‌ترین تاریخ مبارزات جوانان ایرانی علاقمند به حکومت کمونیستی در ایران» ارزیابی فرموده‌اید، جا دارد شما را در همین سایت فرهیختهٔ “ایران‌امروز” که امکان تبادل افکار بین خوانندگانش فراهم آورده ابتدا تشکر، و سپس ارجاع بدهم به لینکِ «آرشیو اندیشه» در بالای همین صفحه (بخش مقالات october 2021) و مطالعه مقاله «بابک امیرخسروی» با عنوان: حزب توده در ترازوی تاریخ. ارجاعات نویسنده در آن مقاله به «تولیاتی» و «موریس تورِز» در قضاوت فریبخوردگیِ «جوانان ایرانی علاقمند به حکومت کمونیستی در ایران» بسیار بیطرفانه است تا مقاله پیشِ رو.
با احترام /فرداد چراجی