ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 01.04.2022, 14:17
نگاه دقیق‌تر به آنچه در اوکراین می‌گذرد(۲)

بیژن ققنوس

بخش دوم، پوتین

‏«خانواده ما اتاقی در خانه‌ای شلوغ در مرکز سن‌پترزبورگ داشت، در هر اتاق آن خانه خانواده‌ای زندگی می‌کرد یکی از ‏سرگرمی‌های نوجوان‌ها در خانه تعقیب و آزار موش‌ها بود، روزی موش بزرگی را در گوشه‌ای گیر انداختم و آن‌قدر اذیتش ‏کردم تا به خشم آمد، به سویم جهید و زخمیم کرد، درسی شد برای زندگیم که دیگر هیچ موجودی را در تنگنا قرار ندهم.»‏‏(ولادیمیر پوتین، خاطرات)

آشکار است که رخداد‌های سیاسی در درجه نخست محصول پروسه‌های اقتصادی و اجتماعی هستند، اما افراد و رهبران هم ‏بدونه شک مهر و اثرشان را بر تحولات می‌نهند و این امر در نظام‌های اقتدارگرا بیشتر صادق است. از این‌رو همزمان با ‏آغاز جنگ جهانی دوم عرصه تخاصم روانی و تجزیه و تحلیل روانشناسانه هم به عرصه‌های نبرد افزوده شد، به دیگر ‏سخن می‌کوشیم بفهمیم، در ذهن و ناخوداگاه دشمن چه می‌گذرد، تا بدانیم چرا چنین کرده و در آینده چه خواهد کرد.

پوتین نوجوان خود را برای خدمت در «کا گ ب» آماده می‌کند

‏ پوتین نو جوان با آنکه چندان بزرگ نبود، نقش بزن بهادر محل را ایفا می‌کرد، اما شانس بزرگ زندگیش این بود که با ‏راهنمایی معلم جودویش در باند‌های «جوانهای بزهکار »وارد نشد.(قتل یک معترض؛ ا گلدفارب، م لیتویننکو)

‎تقریبا همه کسانی که پوتین را موشکافانه نگریسته‌اند، از جمله «دمیتری موراتوف» برنده روس جایزه نوبل صلح، معتقدند ‏که او از نوجوانی شخصیتی سلطه جو، متمایل به ریسک و جویا نام داشته، در این رابطه خاطره‌ای را چنانکه پوتین خود ‏نقل کرده‎ می‌آوریم:‏

پوتین در ۱۶ سالگی به دفتر «کا گ ب» در «سن‌پترزپورگ» مراجعه و خواهان عضویت و همکاری با آن می‌شود، کسی که در ‏دفتر او را پذیرفته به او می‌گوید بهتر است ابتدا مدرسه‌اش را به پایان برساند، به علاوه «کا گ ب» در حال حاضر احتیاج به ‏افراد حقوق‌دان دارد و بهتر است با یک پایان‌نامه دانشگاهی مراجعه کند.‏

با خواندن این سطور آنچه به ذهن متبادر می‌شود آن است که در تمام اتحاد شوروی دهه ۶۰ چند نوجوان داوطلب پیوستن به ‏‏«کا گ ب» آن‌هم در سن ۱۶ سالگی بودند و می‌توان آن را یک پدیده عادی نگریست؟

سال‌های اقامت در آلمان

پوتین چنانکه وعده داده بود پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به «کاگ‌ب» می‌پیوندد، و سال‌های ترقی آرام و معمولی او ‏شروع می‌شود، چنانکه پاره‌ای از همکارانش گفته‌اند در حضور روسایش معمولا ساکت بود. او بلافاصله داوطلب رفتن به ‏اروپا می‌شود و همزمان ازدواج می‌کند(«کاگ‌ب» ترجیح می‌داد ازدواج کرده‌ها را به خارج بفرستد، تجربه نشان داده بود آنها ‏کمتر در «تله» می‌افتند).

کاترین بلتون در «مردان پوتین» می‌نویسد:‏ او را مستقم به «درسدن» در جنوب «آلمان شرقی» می‌فرستند، چون امن‌تر از برلین بود. تمام ابعاد فعالیت‌های او روشن ‏نیست و بعضی ظاهرا ترس دارند همه چیز را بگویند اما این را می‌دانیم که در بخش جاسوسی تکنولوژی کار می‌کرده و در ‏سال‌های آخر، ریاست دفتر کوچک «درسدن» را بر عهده داشته است.

او تعریف می‌کند در دسامبر ۱۹۸۹ (تقریبا یک ماه پس از فروریختن دیوار برلین) وقتی جمعیت زیادی خشمگین جلوی دفتر ‏‏«کا گ ب» در «درسدن» جمع شده و می‌خواستند وارد ساختمان شوند و تمام تلاش او برای تماس با مسکو و یا واحد‌های ‏ارتش شوروی در آلمان شرقی به نتیجه نرسید، در این زمان او خود را همانند «اسکارلت» در «بر باد رفته»، آنگاه که از ‏خشم چنگ بر آسمان می‌کشید، یافت.‏

این البته تصویری است که او می‌کوشد از خود بدهد اما در واقع در این زمان از مدتها قبل عضو باندی از «کا گ ب» بود ‏که بیش از هر چیز در فکر فردای خود پس از فروپاشی بودند(مردان پوتین، کاترین بلتون).

بازگشت به سن‌پترزبورگ

پس از تجمع مردم خشمگین در اطراف دفتر «کا گ ب» پوتین مجبور به سوزاندن بخش بزرگی از اسناد شده و همراه ‏خانواده رهسپار  سن‌پترزبورگ می‌شود و خلاف انتظارش، به ظاهر، نه رانندگی تاکسی بلکه معاونت شهرداری پترزبورگ در ‏انتظارش بود.‏

او در این دوره از یک‌سو کارایی قابل ملاحظه در حل‌وفصل مسائل عملی روزانه از خود نشان داد. از دانستن زبان ‏آلمانی و دانسته‌هایش از آلمان برای تماس با شرکتهای آلمانی و فیصله دادن به مشکلاتی که پترزبورگ در آنزمان همانند ‏اکثر شهرهای شوروی با آن دست به گریبان بود، استفاده کرد. از سوی دیگر او در رأس باندی از اعضای «کا گ ب»، ‏مافیا(گروه تامبو) و الیگارش‌های شهر قرار گرفت. به کمک همین باند پوتین بندر سن‌پترزبورگ (در این زمان هنوز ‏لنینگراد) به محور فعالیت‌های مافیای کلمبیا برای انتقال مواد مخدر به تمام اروپای غربی تبدیل شد. در اثبات این مدعا شواهد ‏فراوانی در دست است. از جمله به اعترافات یکی از بلندپایگان «کا گ ب» در برابر دادگاهی در لندن می‌توان اشاره ‏کرد(یوری شوتز). به‌علاوه نوشته مستندی از یکی از همکاران زن او موجود است که به‌طور مبسوطی باند او را افشا می‌کند(او ‏جز معدود افرادی بود که پس از این افشاگری سربه‌نیست نشد، اما تا پایان زندگیش ایزوله و در تنهایی زیست)‎.

پوتین در مسکو، پوتین رهبر

پوتین در ۱۹۹۶ به مسکو منتقل و در «اف اس ب»(سازمان جانشین «کا گ ب»)، در رده‌های میانی مشغول به کار شد. ‏اولین ارتقا او بسیار برق‌آسا بود و بعد از دو سال به ریاست «اف اس ب» برگزیده شد.(گویا این ترقی غیرمعمول به پیشنهاد ‏آناتولی چوبایس، معمار اصلاحات اقتصادی روسیه پس از شوروی، و کسی که چند روز قبل کشور را به‌ دلیل جنگ در ‏اوکراین ترک کرد، صورت گرفت).‏

در عین حال پوتین شروع به نوشتن دکترای خود در اقتصاد کرد(چنانکه در ایران هم همین رویه در میان سرداران سپاه ‏مرسوم است). این تز اقتصادی اگرچه قسمت بزرگی از آن رونویسی از تحقیقات دو تن از استادان دانشگاه «پیتسبورگ» ‏امریکا بود، قسمت‌هایی از آن بیانگر اندیشه و طرح‌هایی در زمینه آینده صنعت گاز روسیه بود که بعد‌ها به اجرا درآمدند.

در میانه ۱۹۹۹ جهش شغلی جدید پوتین را شاهد هستیم. او به عنوان نخست‌وزیر از جانب یلتسین به «دوما» پیشنهاد و ‏پذیرفته می‌شود(یا بهتر بگوییم از طرف الیگارش‌های اطراف یلتسین انتخاب و با سودای جانشینی او کاندید شد). قدم بعدی ‏چند ماه بعد برداشته می‌شود و درست در پایان سال با کناره گیری یلتسین، پوتین به عنوان کفیل ریاست جمهوری زمام امور را ‏در دست می‌گیرد.‏

از این زمان پوتین و باند «اف اس ب » و مافیای همراهش سناریویی را که یکبار در سن‌پترزبورگ تمرین کرده بودند به اجرا ‏درآوردند. بر اساس این سناریو پوتین می‌بایست نقش یک مرد جوان، چابک و ناجی ملت را ایفا کند، نقشی که به خوبی اجرا ‏شد، به طوری که در کمتر از یکسال، یعنی تا میانه سال ۲۰۰۰ و انتخابات ریاست جمهوری، ۵۰ درصد بر محبوبیتش ‏افزوده شد(برای درک حوادث نیمه ۱۹۹۹ رجوع شود به گزارش‌هایی که از بمب‌گذاریهای مسکو از اوت تا سپتامبر ۱۹۹۹ در ‏دست است، در این رابطه افشاگری‌های «لتویننکو» افسر سابق « کا گ ب » که جان خود را در این راه از دست داد ‏بخصوص حائز اهمیت است). درک درست وقایع این زمان و نحوه عمل تیم پوتین در این مقطع از آن جهت حائز اهمیت زیاد ‏است که درک کنیم همین شیوه در ۲۰۰۸ «گرجستان»، ۲۰۱۴ «کریمه» و ۲۰۲۲ در «اوکراین» به‌کار گرفته شد.

در مغز پوتین چه می‌گذرد

فروپاشی اتحاد شوروی بزرگترین فاجعه ژئوپلتیک قرن بیست بود.(پوتین)

بدون شک مهمترین سوالی که در واکاوی پوتین مطرح است، این است که در مغز او چه می‌گذرد، و سودای کدام برنامه ‏توسعه‌طلبانه را در سر دارد و چرا؟
‎ ‎
پاسخ به این سوال به‌خصوص در رابطه با فردی که حتی همسر سابقش پی بردن به مکنونات قلبی‌اش را مشکل می‌داند(در ‏ذهن پوتین، میشل الچانی‌اف) البته که آسان نیست. به‌علاوه بپذیریم او همپا با دگرگونی یا بهتر بگوییم جهش پایگاه اجتماعی‌اش ‏از یک کارمند میان‌پایه امنیتی، به یک رئیس جمهور مادم‌العمر در ۲۲سال گذشته تحولات فکری ژرفی را پشت سر گذاشته ‏است.‏

‏۲۲سال قبل در اولین هفته‌های نخست‌وزیری‌اش، بمبگذاران در آسمانخراش‌های مسکو را تهدید کرد که «فکشان را پائین می‌آورد»(گرچه بمبگذاران واقعی کسانی جز دوستان خودش در «کا گ ب» نبودند). در سال‌های بعد حداقل در مجامع ‏عمومی این اصلاحات عامیانه و پرخاشگرانه جای خود را به کلمات قصار «ایمانوئل کانت» دادند و بالاخره در دهه گذشته ‏اندیشه‌های «ایوان ایلین»، «نیکلای بردیایف» و «الکساندر دوگین» راهنمای عملش گردیدند(رجوع شود به نوشته‌های «الچانی اف» و «هانا توبورن»).

این تلون و بی‌ثباتی در اندیشه، خود را طبیعتا در رفتار سیاسی پوتین هم منعکس نموده؛ روزی در مراسمی در مقبره لنین، ‏چندی بعد در حالی که در پیشگاه تمثال یکی از عالیجنابان ارتدوکس به زانو افتاده و بالاخره در مراسمی، همراه با افراد ملبس به ‏یونیفرم گارد روسیه تزاری دیده می‌شود که همه نشانگر چیزی جز ابن‌الوقتی و «اپورتونیسم» نیست.‏

اما در شناخت اندیشه پوتین بدون شک باید بر «اندیشمندانی» که او بدان‌ها در یک دهه گذشته اقتداکرده، تاکید ویژه‌ای نمود. ‏چنانکه کتابهای آنها را به کادرهای دولتی معرفی و آنها را موظف به خواندن آثارشان کرده است. یعنی مایل است که اندیشه‌های آنها مبانی فکری «امپراطوری» او را تشکیل دهند:‏

۱. ایوان ایلین: متفکر فاشیست که روسیه را قربانی غرب وحشی می‌دانست. ایلین پس از انقلاب بلشویکی مجبور به ترک ‏روسیه شد و دهه ۵۰ در سویس درگذشت، اما تولد مجدد او در اوایل هزاره اخیر هنگامی بود که فیلم‌سازی روس او را به ‏پوتین معرفی کرد و شرح داد که ایلین در یکی از آثارش پیش‌بینی کرده که پس از سقوط کمونیسم قدرت‌های غربی در صدد ‏تجزیه و نابودی روسیه بر می‌آیند، اما جوانی پر توان و با انرژی برخواسته و آنها را درهم می‌کوبد.‏‎ ‎

و درست در این نوشته‌های ایلین است که پوتین گویی خویشتن را در آیینه دیده. از این رو در ۲۰۰۵ ترتیب بازگردان جسد ‏ایلین را به روسیه داد، خود به مطالعه آثارش پرداخت و به گفته خودش آثار او کتاب بالینی او می‌گردند. به علاوه در ۲۰۱۴ ‏بیش از ۵۰۰۰ تن ازکارمندان دولت روسیه سه کتاب به عنوان هدیه دریافت کردند(این کتابها از ۳ تن بودند: ایلین، بردیایف و ‏دوگین).

۲. نیکلای بردیایف: فیلسوف دیگری که که پوتین در سال اخیر از او منظما نقل می‌کند بردیایف است. اندیشه بردیایف بر ‏مبنای هم‌خوانی مارکسیسم و ارتدوکسی بنیاد گرفته و «کنسرواتیزم» در آن جایگاه ویژه‌ای دارد. اگرچه این «کنسرواتیزم» ‏چنانکه «الچانی‌اف» شرح می‌دهد برای بردیایف یک مفهوم اخلاقی است، اما پوتین به دلخواه از آن در مسایل سیاسی ‏و اجتماعی سواستفاده می‌کند و بدین گونه به گفته‌های خود باری روشنفکرانه می‌دهد. همین جا لازم به تاکید است که پوتین در ‏یک دهه اخیر تاکیدی ویژه بر «کنسرواتیزم» و هماهنگی آن با فرهنگ بالنده روس در مقابل فرهنگ میرنده اروپایی دارد و در ‏عرصه سیاست داخلی هم بر همین مبنا سعی در محدودیت اینترنت و یا تصویب غیرقانونی بودن همجنس‌گرایی و مجازات ‏زندان برای هر نوع تبلیغی در این رابطه کرده است. ‎

۳. الکساندر دوگین:‏‎ ‎ مفسران سیاسی و روزنامه‌نگاران همگی در تلاش هستند تا اهداف ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه را بفهمند و هدف ‏حمله روسیه به اوکراین را درک کنند. اما هر کسی که واقعاً می‌خواهد به جهان‌بینی پوتین و دیدگاه ژئوپلیتیکی که زیربنای ‏تحرکات سیاسی و نظامی او در سال‌های اخیر، از جمله کمپین اوکراین را تشکیل می‌دهد، دست یابد، بهترین کار این است که ‏به سخنان یک نفر گوش دهد: الکساندر دوگین.(هاآرتص، آمیت ورشیزکی)‏

دوگین فیلسوفی شناخته شده، حتی در ایران و به‌خصوص در محافل مذهبی، با گرایشات فاشیستی و از اندیشمندان نظریه «‏اروآسیا نو» است(بر مبنای این نظریه، «اروآسیا» منطقه تمدنی بالنده‌ای است شامل روسیه، بر خلاف اروپای میرنده). او ‏در دیدارش از ایران در شهر قم «مدرنیته» را ایده‌ای شیطانی خواند.

در ۲.۱۴ کارزاری منجر به برکناری او از ریاست دپارتمان جامعه‌شناسی روابط بین‌الملل در دانشگاه دولتی مسکو شد، ‏چراکه او علنا دعوت به قتل عام اوکرانی‌هایی کرده بود که با روسیه کنار نمی‌آیند، همچنین گفته می‌شود تز ضرورت اشغال ‏کریمه از اوست.(«هانا توبورن» به او لقب «مغز پوتین» را داده است)‏

در پایان

اکنون که تمام داستان او را از آغاز تا انتها از نظر می‌گذرانم، چهره جوان سرگردانی را می‌بینم که از کوچه پسکوچه‌های«سن‌پترزپورگ» شروع کرد و در اولین روز‌های رهبری دولت ابایی نداشت که در حضور خبرنگاران بگوید «فک ‏اینها را پایین می‌آوریم» و بعدها برای آنکه جایی در میان «بزرگترها» یابد کوشید در سایه «صلح جاویدان» کانت چهره‌ای از ‏خود نه همچون یک مامور «کا گ ب»، بلکه ادیبانه و منطقی به نمایش بگذارد.‏

اما کانت به سرعت جای خود را به «ایوان ایلین» داد و سمپاتی برای مارکسیسم جایش را به گنجاندن ماده‌ای در قانون اساسی ‏مبنی بر پذیرش ازدواج فقط برای یک زن و مرد را داد.‏ چرایی این تحول و زایش این «ایوان مخوف» و اینکه چرا سرباز روس امروز به قصابی ملت اوکراین کمر بسته را، در ‏مقالات بعدی پی می‌گیریم.‏

—————————-
منابع

‎1-Putin’s People: How the KGB Took Back Russia and Then Took ‎on the West, Catherine Belton
‎2- Inside the Mind of Vladimir Putin, Michel Eltchaninoff
‎3- Death of a Dissident, Alexander Goldfarb and Marina Litvinenko


بخش نخست مقاله: نگاه دقیق‌تر به آنچه در اوکراین می‌گذرد