ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 16.03.2022, 16:25
اولیگارش‌های روسیه

کاظم علمداری

دو هدف پوتین

مقاومت مردم اوکراین در برابر تجاوز نظامی روسیه صرفاً دفاع از سرزمین و خانه خود نیست؛ دفاع ‏از حُرمت انسانی، آزادی، دموکراسی و استقلال است که پوتین قصد نابودی آنها کرده است.

در بخش نخست توضیح داده شد که پوتین در حمله نظامی به اوکراین دو هدف را دنبال می‌کند. یکی ‏مقابله با لیبرال دمکراسی، و دوم باز سازی قدرت فراملی از دست رفته روسیه. خواست‌هایی که ‏کلیسای ارتدکس با او همراه است. گسترش لیبرال دمکراسی در اوکراین می‌تواند به جامعه روسیه هم ‏سرایت کند، و اهداف پوتین از جمله قدرت مادام العمری او، و موقعیت اُلیگارش‌های متحدش را با ‏خطرروبروکند. دمکراسی‌ها بر کشورهای همسایه اثر می‌گذارند. همان گونه که دیکتاتوری‌ها چنین می‌کنند. پوتین خواهان دیکتاتوری و دولت متحد خود در اوکراین مانند همسایه دیگرش بلاروس است.

نگرانی روسیه!‏

در توجیه حمله نظامی روسیه به اوکراین افرادی مانند جان میرشایمر، استاد دانشگاه شیکاگو، از ‏موضع رئالیسم، یا “واقعیت نظام جهانی” استدلال می‌کنند که غرب باید نگرانی روسیه که قدرت سابق ‏خود را از دست داده در نظر می‌گرفت. میرشایمر پیشنهاد می‌کند که اوکراین باید به یک کشور حائل ‏میان روسیه و غرب باقی بماند. معنی این سخن این است که اوکراین می‌بایست به خاطر نگرانی ‏روسیه منافع و آینده خود را نادیده بگیرد.

جهان وارد قرن بیست و یکم شده است. دوره استعمار، یا جنگ سرد، بلوک بندی شرق و غرب و جهان ‏دو ابرقدرتی پایان یافته است و با گسترش گلوبالیسم قدرت‌های منطقه‌ای بر آمده اند. گسترده اقتصاد ‏آمریکا که در نیمه دوم قرن بیستم ۴۰ درصد اقتصاد جهان را شامل می‌شد به ۲۵ درصد کاهش یافته ‏است. چین یک کشور فقیر و نیمه گرسنه، امروز به دومین اقتصاد جهان بدل شده و آمریکا را مقروض ‏خود کرده است. شوروی به ۱۵ جمهوری تقسیم شده و کشورهای اقماری خود را از دست داده است. ‏روسیه تنها با سلاح هسته‌ای می‌تواند قدرت نمایی و دیگران را تهدید کند. تا شاید ازاین راه مانع ‏دگرگونی رو به گسترش جهان به سمت لیبرال دمکراسی بشود.

نگاه کسانی مانند جان میرشایمر سلطه‌طلبانه و سلطه‌پذیر علیه استقلال و تمامیت یک ملت است. ‏اوکراین با ۴۳ میلیون جمعیت حق دارد برای تعیین سرنوشت و منافع ملی خود تصمیم بگیرد. سیاست ‏خارجی یک کشور براساس منافع ملی آن تعیین می‌شود، نه منافع قدرت‌های خارجی. اگر نظام جهانی ‏براساس دسترسی کشورها به سلاح هسته‌ای تعیین شود آنگاه باید برای کره شمالی هم امتیاز ویژه قایل ‏شد. اگر قدرت جهانی را براساس توان اقتصادی (تولید ناخالص داخلی) کشورها نگاه کنیم، روسیه بعد ‏از کره جنوبی و دررده دهم قرار دارد و یا کمی بالاتر ازاسپانیا است.

اسپانیا نیز روزگاری یک قدرت ‏جهانی محسوب می‌شد. همانگونه است کشور بریتانیای کبیر که روزگاری مدعی بود “خورشید در ‏سرزمین‌های آن هرگز غروب نمی‌کند”! بریتانیا امروزبه رده پنجم یا ششم سقوط کرده است. مردم ‏اوکراین با مقاومت در برابر تجاوز ارتش روسیه نشان داده‌اند که می‌خواهند راه کشورهای دمکراسی ‏را برود، نه کره شمالی و بلاروس را. راه حل میرشایمر تسلیم شدن در برابر قلدری‌های کشورو شاید ‏فردی باشدکه می‌خواهد زندگی میلیون مردم را در گرو خود نگهدارد.‏

نگرانی اوکراین

کشتار مردم لهستان، مجارستان، چکسلواکی، افغانستان، چچن، گرجستان و سوریه توسط روس‌ها ‏نمایانگر تکرار حملات نظامی و لاجرم نگرانی ملت اوکراین است. درهیچ یک از این موارد نه حمله‌ای به روسیه شده بود و نه تمامیت روسیه مورد خطر یا تجاوز قرار گرفته بود. پوتین خیلی ساده درسال ‏‏۲۰۱۴ کریمه، بخشی از خاک اوکراین را از این کشور جدا کرد. اگر اوکراین هم مانند ۱۳ کشور ‏بلوک سابق شرق به ناتو پیوسته بود روسیه نه می‌توانست کریمه را از آن جدا کند ونه فاجعه امروز ‏حمله نظامی گسترده به قصدنابودی تمام اوکراین رخ می‌داد؟

حمله نظامی ارتش سرخ شوروی به افغانستان منجر به کشته شدن بیش از یک میلیون نفر مردم ‏غیرنظامی و ۹۰ هزار نیروی مجاهد و کشته شدن ۱۴.۵ هزار سرباز شوروی در کنار ده‌ها هزار ‏زخمی و ویرانی‌های دیگر شد. مقابله روسیه با استقلال طلبان چچن مطابق منابع روسی منجر به کشته ‏شدن ۱۶۰ هزار نفر، و براساس خبرگزاری الجزیره ۳۰۰ هزار نفرگزارش شد. آیا این نگرانی‌ها در ‏مورد اوکراین که پوتین موجودیت آنرا زیر پرسش برده و آنرا بخشی از تاریخ، فرهنگ و سرزمین ‏معنوی روسیه دانسته است درست نیست؟ پوتین در پی آن بوده است که یک دولت مطیع روسیه در ‏اوکراین بوجود آورد.

اوکراین برای دوری جستن از خطر درگیری و رفع هر گونه نگرانی از روسیه و غرب به تشویق ‏آمریکا و اروپا پس از جدایی از اتحاد جماهیر شوروی سلاح‌های هسته‌ای خود را از بین برد، یا به ‏روسیه داد. این عمل درست با امضای توافق مبنی براینکه هیچ زمان دو طرف غرب و روسیه نیروی ‏نظامی علیه اوکراین به کار نبرند در مراسمی علنی با حضور رئیس جمهور اوکراین، بیل کلینتون، ‏جان میجر، نخست وزیر انگلستان و بوریس یلتسین، رئیس جمهور روسیه امضا شد. این مراسم با ‏حضور خبرنگاران انجام گرفت و از تلویزیون‌ها پخش شد. اما پوتین یک بار در سال ۲۰۱۴ با جدا ‏کردن کریمه از اوکراین و این بار با حمله نظامی با تمام نیرو وحتا تهدید اتمی به اوکاراین این توافق ‏را نقض کرد.‏

ابزار تبلیغاتی پوتینیسم

پوتین برای پنهان کردن جنایات خود در اکراین تمام رسانه‌های غیردولتی را مسدود کرده است تا ‏مردم مجبور باشند خبرهای ساختگی رادیو و تلویزیون دولتی روسیه را بشنوند و ببینند. او حتا اعلام ‏کرده است که برای مقابله با فاشیسم نیروی نظامی‌اش را به اوکراین گسیل داشته و نام آنرا “عملیات ‏ویژه” گذاشته است، نه حمله نظامی به کشوری که حتا یک تیر به سمت روسیه شلیک نکرده بود.‏‎ ‎

پوتین هم زمان برنامه‌هایی در جهت تقویت روحیه ناسیونالیستی روس‌ها وضرورت حمایت از ‏رهبر قدرتمندی که حافظ اقتدار روسیه است تنظیم کرده است. دستگاه تبلیغاتی دولتی با ایجاد توهم در ‏باره هویت برتر فرهنگی و تاریخی روسیه در مردم احساس حقانیت، اعتبار و غروری می‌دمد. این ‏شیوه به ویژه برای آن بخش از جامعه که دسترسی به منابع خبری و رسانه‌ای مستقل را ندارند تعیین ‏کننده است.‏

پوتین بر بستر همین توهم برتردانی به روس‌ها توانسته خود را به عنوان رهبری قدرتمند که سازندۀ ‏عظمت از دست رفته روسیه است بقبولاند. این احساس همگانی خواه نا خواه شرایط زورمندی پوتین و ‏ممانعت از به قدرت رسیدن نیروهای آپوزیسیون و رقیب را نیز فراهم می‌کند. بنابراین تعجب نباید ‏کرد به رغم کشتاری که علیه مردم اوکراین به راه انداخته است شاید میزان محبوبیت او در روسیه حتا ‏بالا برود.‏

تلویزیون آر تی‎ (RT‎‏)‏

‏ مهمترین سلاح کرملین استفاده از فضای کشورهای دمکراتیک و شبکه‌های خبری برای تبلیغات به ‏نفع روسیه است. تلویزیون آر تی شبکه اصلی تبلیغات روسیه در خارج است. مارگاریتا سیمونیان، سر ‏دبیر شبکه تلویزیونی بین المللی آر تی وقتی در سال ۲۰۰۵، ۲۵ سال داشت به سمت سر دبیر شبکه که ‏با عنوان “روسیه امروز / راشا تودی” شناخته می‌شد منصوب گردید. مأموریت او تبلیغ کشور روسیه و سیاست‌های دولت پوتین در کشورهای دیگربوده است. این کانال به زبان‌های انگلیسی، عربی، و اسپانیولی ‏برنامه پخش می‌کند. وب سایت آن نیز به زبان‌های روسی، فرانسوی و آلمانی خبرها و تحلیل‌های ‏مورد نظر دولت را بازتاب می‌دهد.

سیمونیان با افتخار می‌گوید که تعداد بینندگان این شبکه از مرز ‏دو میلیارد نفر گذشته است. یعنی اگر این رقم درست باشد، بیش از یک چهارم جمعیت جهان زیردستگاه ‏پروپاگاندای روسی قرار دارند. به ویژه برای طرفدارن مسکو ساکن کشورهای غربی خوراک تحلیلی و ‏تبلیغی فراهم می‌کند. بعد از حمله نظامی روسیه به اوکراین تعدادی ازکارکنان این شبکه در اعتراض ‏به جنگ استعفا دادند. درآمریکا برای مقابله با دستگاه پروپاگاندای روسیه این کانال تلویزیونی روز ۴ ‏مارس ۲۰۲۲ بسته شد

اولیگارشیِ اقتصادی پوتینیسم

سایت تلویزیون دولتیِ انگلیسی زبان روسیه از قول مجله معروف و تخصصی فوربس که با شناسایی ‏ثروتمندان جهان و میزان ثروت آنها سالانه گزارش منتشر می‌کند تعداد ثروتمندان میلیاردی روسیه را ‏بالای صد نفر معرفی می‌کند. پوتین به شرط وفاداری به او، دست آن‌ها را باز گذاشته است که بدون ‏مداخله درسیاست، هرقدر که می‌توانند به ثروت خود بیافزایند. مجله فوربس همچنین نام، تصویر، و ‏حوزه فعالیت‌های اقتصادی و مالی ده نفر اول آن‌ها را منتشرکرده است. سایت مذکور همچنین پوتین را ‏در سال ۲۰۱۲ سومین فرد ثروتمند جهان معرفی کرده است. اسامی این ده نفر و میزان ثروت آنها ‏درزیر آمده است.‏‎ ‎

سرمایه‌داری کئوپراتیو

مناسبات اقتصادی روسیه نه از جنس سرمایه‌داری متعارف، بلکه از نوع “سرمایه‌‌داری کئوپراتیو” ‏است. سه ویژگی برجسته‌ی این اقتصاد شامل: بازار آزاد اما بدون شفافیت و رقابت، مداخله مقام‌های ‏دولتی دراقتصاد، و واگذاری امتیاز‌های ویژه میانِ شبکه‌ای از دوستان و آشنایان پوتین است که همگی ‏بسیار ثروتمندند و مشترکاً یک الیگارشی مالی بسیارقدرتمند را تشکیل می‌دهند.‏

روسیه به‌طور عمده اقتصاد نفتی شبیه کشورهای صادرکننده‌ی نفت دارد و درآمد عمده جامعه از ‏فروش نفت تأمین می‌شود. بنابراین ویژگی دیگر این اقتصاد، سلطه کامل دولت بر منابع نفتی است. از ‏این راه برای الیگارشی دولتی (حلقه‌ای از نزدیکان پوتین) امکان کسب رانت و سوءاستفاده‌های مالی ‏فراهم می‌گردد. همین الیگارشی حاکم اقتصادی- سیاسی، افزون بر نفت، ارتش، رسانه‌ها و پلیس را ‏نیز در کنترل خود دارد و می‌کوشد که تبلیغات و اثرات دموکراسی غربی را خنثا کند. پوتین این ‏مناسبات را در انحصار خود نگهداشته است. بنابراین منافع اعضای این الیگارشی حکم می‌کند که ‏پوتین را در مرکز قدرت نگه‌دارند. قدرت یک یک آنها با قدرت پوتین گره خورده است. برخلاف ‏جامعه‌های دموکراتیک، اپوزیسیون نقشی در کنترل نهادهای سیاسی و رسانه‌ای تعیین‌کننده دولت ندارد ‏و اکثرقریب‌به‌اتفاق این نهادها در انحصار حلقه الیگارشی حاکم است‎.

‎ ‎در سایتِ تلویزیونِ انگلیسی زبانِ روسیه بر اساسِ رتبه‌بندیِ جهانی؛ نامِ ده نفر از میلیاردرهای روسی ‏منتشر و میزانِ ثروتِ آن‌ها نیز بر اساسِ تخمینِ سالِ ۲۰۱۳ ، برآورد شده است. ثروت آن‌ها در سال ‏‏۲۰۱۸ افزایش یافته است. برای نمونه، ثروت علیشرعثمانوف، متولد ازبکستان، بالای ۱۸ میلیارد ‏دلار گزارش شده است‎.

در فهرست زیر، نام و رتبه‌بندی داخلی و جهانی ده میلیاردر برجسته در روسیه آمده است. رقم‌ها به ‏میلیارد دلار است. شماره اول در فهرست زیر، رتبه جهانی ثروت آن‌ها، و شماره دوم رتبه ثروت‌شان ‏در روسیه است. نام پوتین که به استناد مجله فوربس آمریکا، سومین فرد ثروتمند جهان با رقم ‏تخمینی۴۰ میلیارد دلار، در این لیست نیامده است.‏‎ ‎

‎#1 #34 Alisher Usmanov ‎علیشرعثمانوف $17.6 ‎
‎#2 #41 Mikhail Fridman ‎میخائیل فریدمن $16.5 ‎
‎#3 #47 Leonid Mikhelson ‎لئونید میخیلسون $15.4 ‎
‎#4 #52 Vicktor Vekselberg ‎ویکتورو وکسلبرگ‎ $15.1 ‎
‎#5 #55 Vagit Alekperov ‎وجیت آلکپروف $14.8 ‎
‎#6 #56 Andrey Melnichenko ‎آندره ملنیچنکو $14.4 ‎
‎#7 #58 Vladimir Potanin ‎ولادیمیر پاتینین $14.3 ‎
‎#8 #62 Vladimir Lisin ‎ولادیمیر لیسین $14.1 ‎
‎#9 #62 Gennady Timchenko ‎جنیدی تیمچنکو‎ $14.1 ‎
‎#10 #69 Mikhail Prokhorov ‎میخائیل پروخورف‎ $13.0‎
Putin 3rd on Forbes ‘most powerful’ list.‎

پل کلبنیکوف سردبیر نسخه روسی مجله فوربس بود. او آمریکایی روسی تبار بود که به مدت ده سال ‏سردبیر مجله فوربس روسی زبان بود که به واسطه حرفه‌اش درباره زندگی روس‌های ثروتمند و فساد ‏آن‌ها، تحقیقاتِ گسترده‌ای انجام داده بود؛ اما مورد غضب الیگارشی مالی دولت پوتین قرار گرفت و در ‏نهایت او را در جریانِ یک تیراندازی در حال رانندگی در سال ۲۰۰۴ به قتل رساندند. ظاهراً قتل او ‏یکی دیگر از کشتارهای قراردادی با گروه حرفه‌ای ضربت بود. پلیس برای ظاهر سازی سه شهروند ‏چچنی را به اتهام قتل کلبنیکوف دستگرکرد.ً آنها بعداً آزاد شدند. کلبنیکوف مدرک دکترای خود را ‏درتوسعه کشاورزی روسیه گرفته بود. درپی تحقیقات خود در سیستم روسیه در سال ۲۰۰۰ کتابی با ‏عنوان پدرخوانده کرملین: بوریس برژوفسکی و غارت روسیه چاپ کرد که بعداً نام آنرا به «زوال ‏روسیه در دوران سرمایه داری تبهکاری» تغییر داد. برخی قتل او را در ارتباط با افشای اسامی ۱۰۰ ‏ثروتمند روسی می‌دانند. کلبنیکوف در تیراندازی به او به شدت زخمی شد، اما در راه بیمارستان ‏دستگاه اکسیژن را از او جدا کردند و درگذشت. کلبنیکوف قربانی امیدواری خود برای تغییر از درون ‏در نظام پوتینیسم شد.‏‎

ولادیمیر پاپوف در کتاب «روسیه پس از فروپاشی شوروی» می‌نویسد: وضعیت تولید دردهه ‏‏۹۰ میلادی از دوران جنگ جهانی اول، وخیم تر بود و سهم اقتصاد سیاه، در میانه ی دهه ی ۹۰ به ‏‏۵۰% تولید ناخالص داخلی افزایش یافت. به نحوی که با افزایشِ میزانِ فساد؛ ضریب جِینی (فاصله فقر ‏و ثروت) نیز از ۲۶% در سال ۱۹۸۶ به ۴۲% در سال‌های ۲۰۰۶- ۲۰۱۳ رسید.

پال گروکرگ، اقتصاد دان آمریکایی، برنده جایزه نوبل می‌گوید به دلیل حمله نظامی به اوکراین در آمد ‏داخلی روسیه نزدیک به ۱۵ درصد کاهش پیدا خواهد کرد و به سطح دوره بعداز فروپاشی شوروی ‏خواهد رسید.

همان‌طور که پیشتر گفته شد پوتین از نظر سیاسی یوری آندروپوف، رئیس کا گ ب و دبیرکل حزب ‏کمونیست قبل از گورباچف را الگوی خود می‌شمرد. آندروپوف از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۲ رئیس دستگاه ‏امنیتی شوروی “کا.گ. ب” بود و پوتین زیر دست او کار می‌کرد. آندروپوف به این نتیجه رسیده‌ بود ‏که اقتصاد شوروی نیاز به بازسازی دارد و باید نوسازی شود ولی هم‌چنان اعتقاد به حفظ دیکتاتوری ‏کامل حزب برای سرکوب مخالفان و کنترل جامعه داشت. پوتین عملاً دکترین او را ادامه داده است. ‏گورباچف به رغم نظر آندروپوف رفرم سیاسی و اقتصادی را همزمان آغاز کرد و درپی آن جمهوری‌های پانزده گانه و کشورهای اقماری شوروی از هم پاشید. پوتین در صدد “اصلاح” اشتباه گورباچف، ‏یعنی باز سازی قدرت فرا ملی از دست رفته بوده است.

الیگارشی سیاسی

حلقه سیاسی پوتین مکمل حلقه اقتصادی اوست. او برای ادامه قدرت انحصاری و درازمدت خود از هر ‏دو گروه بهره برده است. مارگاریا سیمونیان، سردبیر تلویزیون دولتی انگلیسی زبان روسیه می‌گوید: ‏‏”تصمیم گیری بزرگ در روسیه به یاری پول‌های بزرگ اتخاذ می‌شود”.‏‎

کنترل و سرکوب مخالفان وجه مشخصه سیاست پوتینیسم است. پوتین تا به حال توانسته با تکیه بر ‏ناسیونالیسم افراطی روس و کنترل منابع اقتصادی و اهرم سیاسی نه تنها مدافعان انتخابات آزاد و ‏لیبرال دمکراسی، کنشگران مدنی، حقوقی و خبرنگاران را در روسیه سرکوب کند، بلکه متحدین و ‏افراد وابسته به حلقه حکومت که از او فاصله می‌گیرند را نیز حذف کرده است. در اینجا به چند نمونه ‏از آنها اشاره می‌شود. موارد سرکوب کنشگران مدنی، حقوقی و خبرنگاران را در بخش دیگر توضیح می‌دهم‎.

بوریس بریزوفسکی که خود یک الیگارش تجاری، مقام دولتی، و عضو آکادمی علوم روسیه بود؛ از در ‏مخالفت با پوتین درآمد و بعد از این‌که رابطه‌اش با پوتین به هم خورد به انگلستان پناهنده شد. اما ظاهراً ‏نتوانست از چنگ دستگاه ترور پوتین بگریزد. در تبعید، بریزوفسکی تهدید کرد که پوتین باید از قدرت ‏پایین کشیده شود. اما طولی نکشید که در ماه مارس سال ۲۰۱۳ در خانه خودش در برکشایر در ‏انگلستان در یک خودکشیِ ظاهرسازی‌شده، جسدش درحمام خانه‌اش پیدا شد. پرونده تحقیقات در مورد ‏مرگ او هنوزباز است.‏‎

سرگئی یوشنکوف سیاستمداری فعال در روسیه بود که تلاش می‌کرد ثابت کند دولت روسیه در پشت ‏بمب‌گذاری یک بلوک آپارتمان بود. درست چند ساعت پس از آن‌که سازمان سیاسی یوشنکوف (روسیه ‏لیبرال)، توسط وزارت دادگستری به عنوان یک حزب شناخته شد، با شلیک گلوله‌ای به سینه‌اش ترور ‏شد و جانش را از دست داد. برای توجیه حملات خونین علیه چچن‌ها اینگونه تروربه جدایی طلبانه ‏چچن نسبت داده می‌شد.‏‎

الکساندر لیتوینکوف مأمور پلیس مخفی روسیه و یکی از منتقدین جدی پوتین بود. وی در یک ‏افشاگری صریح، پوتین را متهم به برنامه‌ریزی قتل آنا پولیتکوفسکایاکرده بود. خبرنگاری که در پی ‏جمع آوری اسناد برای نشان دادن نقش دستگاه امنیت پوتین و ارتش روسیه در فجایعی که در چچن می‌‏گذشت. پس ازترور آنا پولیتکو فسکایا، لیتوینکوف از ترس جانش به انگلستان پناهنده شد. اما شش سال ‏بعد زمانی که فکرمی کرد با گذشت زمان دلیلی برای نگرانی وجود ندارد قربانی عملیات بسیار ‏حرفه‌ای پلیس مخفی روسیه شد. وی سه هفته بعد از نوشیدن یک فنجان چای در یک هتلی در لندن، که ‏توسط پلینیوم مرگ بار ۲۱۰ آلوده شده بود جانش را از دست داد.

تحقیقات نیروهای امنیتی در بریتانیا نشان داد که لیتوینکوف توسط آندره لوگووی و دیمیتری ‏کوتون از عوامل پلیس مخفی روسیه، مسموم شده بود. طرح ترور او «احتمالاً توسط نیکولای ‏پاتروشوف، دبیر شورای امنیت فدراسیون روسیه، پیشنهاد شده و توسط رئیس‌جمهور پوتین» تصویب ‏شده بود.‏‎

حمله شیمیایی به سرگئی اسکریپال، جاسوس سابق روس و دخترش یولیا در بریتانیا نمونه دیگری از ‏ترور این گروه از جاسوسان روسی است. درپی افشای این اقدام تروریستی، انگلستان ۲۳ تن از ‏دیپلمات‌های روسی را از خاک بریتانیا اخراج کرد. روسیه نیز به تلافی، اقدام مشابهی انجام داد و ۲۳ ‏دیپلمات انگلیسی را از روسیه اخراج‌کرد. ترزا می، نخست وزیر بریتانیا، در تاریخ ۵ اکتبر ۲۰۱۸، ‏بار دیگر اعلام داشت: بر اساس اطلاعاتی که در اختیار سرویس‌های اطلاعاتی (بریتانیا) قرار گرفته، ‏دو افسرسرویس اطلاعاتی ارتش روسیه الکساندر پتروف و پروسلاین بوشیروف مظنون‌های حمله‌ی ‏شیمیایی به اسکریپال بوده‌اند. بعد از این موضع‌گیری مشخص نخست وزیر بریتانیا، و تـأیید آن توسط ‏آمریکا و سران چند کشور اروپایی، پوتین اعلام کرد که این دو نفر نه افسر سرویس اطلاعاتی ارتش ‏روسیه، بلکه شهروندان عادی بودند.‏‎

چند روز بعد، وقتی سفر این دو نفر به شهر محل اقامت اسکریپال ثابت شد، تلویزیون انگلیسی زبان ‏دولتی روسیه آر تی اعلام کرد که این دو نفر به‌عنوان “گردشگر” چند روز به انگلستان سفر کرده ‏بودند و دو ساعت به سالزبری، محل اقامت اسکریپال برای دیدن کلیسای جامع سالزبری به آن‌جا رفته ‏بودند.‏‎

یک وبسایت روزنامه‌نگاری تحقیقی می‌گوید که به هویت واقعی یکی از مأموران اطلاعاتی روسیه ‏‏(روسلان بوشیروف) که به حمله با سم اعصاب در سالزبری بریتانیا مظنون هستند پی برده است. گروه ‏روزنامه‌نگاری “بلینگ‌کت” مدعی شده که نام واقعی این شخص در واقع سرهنگ آناتولی چپیگا است‎.

آخرین ترور سیاسی، مسمومیت آلکسی ناوالنی، رهبر حزب آینده و پایه گذار بنیاد مقابله با فساد بود. ‏ناوالنی را ازطریق لباس زیر آلوده به مواد کشنده مسموم کردند. او که در حال حاضر سرشناس‌ترین ‏چهره‌ی مخالف پوتین و منتقد بی‌پروای رفراندوم قانون اساسی است که درپی مسمومیت شدید به کُما ‏رفت و در بیمارستانی در آلمان بستری شد. ناوالنی پس از باز گشت از آلمان به روسیه به جرم معرفی ‏نکردن خود هر دو هفته یک بار به اداره پلیس، حکمی که قبلا برای او صادر شده بود، دستگیر و ‏زندانی شد. پیش از او دست کم ده شخصییت سیاسی دیگر منتقد و مخالف پوتین توسط نیروهای امنیتی ‏روسیه به شیوه‌های مختلف مسموم شده اند.‏‎


ادامه دارد

* منابع تمام اطلاعات نقل شده در کتاب “چرا شوروی فروپاشید...” موجود است‎.

بخش نخست چهره عریان پوتینیسم



نظر خوانندگان:


■ جناب آقای دکتر علمداری گرامی. بخش اول و دوم مقاله پوتینیسم همچون نظامی ایدئولوژیک که قطعا از دل دستگاه ک‌گ‌ب روسیه شوروی و ایدئولوگهای کمونیست آن سازمان پرورده شده و پوتین آن را نمایندگی و معرفی می‌کند بسیار جامع و روشنگر و مستند به مدارک و شواهد متقن و قابل درک و فهم می‌باشد و اینجانب به سهم خودم از تلاش جنابعالی در روشنگری نوحاکمان امروز روسیه بویژه برای آگاهی مردم ایران و از آن مهم‌تر برای خوابزدگان و هواداران حزب توده ایران ممنون و متشکرم.
بدون شک پا گرفتن نظم نوین پوتینیسم که سی سال پس از فرو پاشی حزب کمونیست شوروی به کمک عوامل متعددی تحقق پذیر گشته که نگاه جامع به آن و برشمردن تاثیر هرکدام از آن عوامل بر روند رویدادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی روسیه‌ی امروز بار مطالعه و تحقیق را سنگین‌تر می‌کند. آنچه من در تحلیل شما نیافتم تاثیر عوامل ناشی از کارگزاران حزب کمونیست سابق و بویژه آدم‌هایی نظیر پوتین که در سازمان امنیت روسیه سابقه همکاری داشته‌اند با پوست انداختن آنها و تطهیر مجددشان است که برخی از آنها را در اولیگارشهای نوین روسیه می‌توان دید و از آنجا که نظام کنونی روسیه را فقط اولیگارشها اداره نمی‌کنند باید دانست که نظامیان وفادار به حزب کمونیست و کادر های حزبی و مدیران سابق چه نقشی در پایداری نظم پوتینیسم دارند. پدیده‌ای که بعد از انقلاب اسلامی خودمان شاهدش بودیم و دیدیم کسانی را که نان و نمک محمد رضا شاه را خورده بودند چگونه ظرف چند ماه با پشتیبانی حزب توده به زیر عبای خمینی خزیدند و هم اکنون آقای عمویی به حمایت از حزب کمونیست روسیه که از متحدان اصلی پوتین به شمار می‌رود از حمله و تجاوز به اوکراین حمایت کرده و این کشتار قرون وسطایی را صحه می‌گذارد. بی‌گمان پرداختن به این سایه روشن‌های پوتینیسم را از جنابعالی انتظار دارم. درکتاب خاطرات کوزیکچین کاردار سفارت شوروی که از ایران فرار کرد و رابط حزب توده ایران با حزب کمونیست شوروی بود نکته‌ای را دارد روشنگر که می‌گوید چگونه افراد آندروپوف از شبکه بیمارستانهای شوروی در کشورها و بویژه ایران قبل از انقلاب درآمدهای این بیمارستانها را تبدیل به شمش های طلا می‌کردند و از طریق مجراهای دیپلماتیک و شخص خودش به روسیه برده به آنان می‌دادند. حزب کمونیست اینگونه آغشته به فساد مالی و عاری از نظارت و ممیزی بوده که فرو می‌پاشد و بی‌گمان کار گزارانش در دوره پوتینیسم دارند همان تجربه را تکرار و باز تولید می‌کنند.
پایدار باشید / مستفا حقیقی


■ با درود. جناب علمداری گرامی، شما مطرح می‌کنید که “جهان وارد قرن بیست و یکم شده است. دوره استعمار، یا جنگ سرد، بلوک‌بندی شرق و غرب و جهان ‏دو ابرقدرتی پایان یافته است و با گسترش گلوبالیسم قدرت‌های منطقه‌ای برآمده‌اند.”
حال از شما پرسیده می‌شود که با این دیدگاه، شما وجود “ناتو” را چگونه توجیه می‌کنید؟ این نیروی نظامی، نه تنها بعد از فروپاشی شوروی و پیمان ورشو، برچیده نشد بلکه با عضوگیری بیشتر، بطور خزنده به‌سوی شرق در حرکت بوده است و عملا، سرزمین‌های بیشتری را به پایگاه نظامی آمریکا، بدل کرده است. لذا، استدلال شما، چندان قابل‌توجیه نیست. در همین رابطه، شما می‌گویید که دوران بلوک‌بندی و بلوک‌سازی بین غرب و شرق گذشته است. حال از شما پرسیده می‌شود چگونه شما، پیمان جدید بین آمریکا، انگلیس و استرالیا را در خاور دور که خود آنها می‌گویند “برای جلوگیری از نفوذ چین است” توجیه می‌کنید؟ آیا این یک بلوک‌بندی آگاهانه از سوی غرب نیست؟ نمی‌توان دوگانه به امور نگاه کرد.
نادر هژبری


■ ضمن تشکر از محقق و نویسنده محترم در رونمایی مفصل از حکومت مستبد و الیگارشی صفت روسیه پوتینی در حال حاضر، بد نیست اشاراتی به عوامل بازدارنده لیبرال‌دموکراسی جهانی بطور کلی و بخصوص عوامل رشد و تحکیم و ماندگاری حکومت‌های پوتینی در آینده نیز بشود. به نظر می‌رسد دو عامل مهم دست کم گرفته میشود. یکی ناتوانی و عدم ساختار غیردموکراتیک سازمان ملل در کنترل این چنین رژیم های خودکامه و دیگری عدم وجود سازمانی دموکراتیک برای سامان بخشیدن و کنترلی جهانی برمنع، گسترش، تولید و ساخت و فروش و مصرف و کاربرد انواع سلاح جنگی بین کشورها. درحال حاظر برنده واقعی این جنگ‌های کاملا ظالمانه همان اسلحه و رونق چشمگیر بازار اسلحه است. ایا همان الیگارشی پوتینی روسیه و کورپوریشن ترامپی غرب نمی‌توانند پشت این بازار پر سود اسلحه هم پنهان باشند؟
رضا سالاری


■ جناب آقای حقیقی گرامی 
ازحزب کمونیستی که در گذشته در شوروی قدرت انحصاری داشت اثری باقی نمانده است. آنچه با نام حزب کمونیست در روسیه امروز حضور دارد بله قربان گوی پوتین است. به همین دلیل بقایای فکری حزب توده خود را موظف می داند که از جنایات پوتین در اوکراین حمایت کنند. زیرا حزب به اصطلاح کمونیست از جنایات پوتین حمایت می کند. وگرنه هوش زیادی نیاز ندارد که انسان این جنایات را علیه مردم اوکراین ببیند و از شلیک توپ ها به ساختمان های مسکونی و بیمارستان و مدارس و کشته شدن افراد غیر نظامی ذوق زده بشود. نامزد حزب کمونیست روسیه پاول گرودینین در آخرین انتخابات ریاست جمهوری ۱۱.۷۷ در صد رأی آورد. همین قدرت کافی است که پوتین به آنها اجازه بدهد سهمی در پارلمانی که دربست در کنترل پوتین است داشته باشند. هیچ جریانی بدون پرداخت هزینه سنگین حاضر به مقابله با پوتین نیست. پوتینیسم اجازه فعالیت سیاسی و مدنی جریان های دیگر را نمی دهد. جالب است که ببینیم که در ستایش از جنایات پوتین خامنه ای، ترامپ و پیاده نظام های او در کانال تلویزنی فاکس آمریکا و برخی از چپ ها متحد اند. حلقه مشترک همه آنها مقابله با لیبرال دمکراسی است.  پوتین درآخرین دوره انتخابات اعلام کرده که نیازی  نمی بیند به عنوان کاندیدای حزب در انتخابات شرکت کند. او اعلام کرد که از احزاب دیگر انتظار دارد او را نامزد خود بدانند. احزاب هم به نسبت رأی خود در دوما سهم می برند. البته مجلس روسیه وضعیت بهتر از مجلس شورای اسلامی ایران ندارد. برای تأیید فرمایشات پوتین تشکیل می شود. 
از بقایای حزب توده انتظاری نداشته باشید که بتوانند ذوب شدگی خودشان را در منافع روس ها جدا کنند. آنها همواره در طول تاریخ فعالیت خود بیش از آنکه دلسوز منافع ایران باشند دلسوز منافع روسیه بوده اند حتا علیه منافع ملی ایران عمل کرده اند.  جزمیت ایدئولوژی دلسوزی و انصاف و عدالت را از آنها دور کرده است. ایدئولوژی در این افراد به ساختار ذهنی آنها بدل شده بطوری که گریز ازآن تعادل زندگی شان را بهم می زند. آنها معمولا دید توطئه گر پیدا می کنند. یعنی هم خود اهل توطئه هستند و هم همه چیز را توطئه می بینند. درباره بقایای جان سخت حزب توده که امروز هم جنایات پوتین را توجیه می کنند زیاد نباید تعجب کرد. آنها در تمام دوره حیات سیاسی شان از جرم و جنایت روس ها دفاع کرده اند. و زمانی که منافع ایران در میان بوده آنها مدافع منافع روس ها بودند. شما از آندرپوف نام برده اید. او عامل اصلی سرکوب خونین مردم مجارستان در سال ۱۹۵۶ بود. او در آن زمان سفیر شوروی در مجارستان بود. بعد ازآن او به ریاست ک. گ. ب. برگزیده شد. پس از سرکوب جنبش ملی مجارستان که خواهان استقلال از پیمان ورشو بودند امره نای نخست وزیر و همراهان او در ژوئن ۱۹۶۸ اعدام شدند. آندرپوف، پوتین و حزب توده آموزش دیده استالینیسم هستند.
با احترام، علمداری


■ جناب آقای هژبری گرامی
بعد از فروپاشی بلوک شرق موقعیت ناتو متزلزل شد. در آغاز بحث پیوستن روسیه به میان آمد. ژنرال ویسلی کلارک فرمانده وقت ناتو در آن زمان مدعی است که از روسیه دعوت کردیم به ناتو بپیوندد قبول نکرد. برخی می گویند روسیه می خواست به ناتو بپیوندند اجازه ندادند. فرقی نمی کند که کدام روایت درست باشد. این مربوط به زمانی است که روسیه در دوره یلتسین و چند سال اول دولت پوتین به سمت ارزش های غربی گرایش یافته بودند. با مصادره اموال دولتی توسط کادرهای بالای حزب، روسیه به جای سرمایه داری لیبرال، سرمایه داری مافیایی و به دلیل درآمد نفتی سرشار، دولت رانت خوار شکل گرفت. جامعه ای قرار بود درآن برابری اجتماعی برقرار شده باشد نا گهان کسانی با میلیاردها دلار ثروت پیدا شدند و سهم پوتین را هم در نظر گرفتند. پوتینیسم اینگونه پایه گذاری شد. از این پس مقابله با لیبرال دمکراسی به اصلی از این سیستم درآمد. اولیگارش های پوتین دریافتند برای آنکه قدرت را بطور دائم در انحصار داشته باشند باید مقابله با لیبرال دمکراسی را تئوریزه کنند و با ناسیونالیسم افراطی  روسی و نقش کلیسا و ضدیت با غرب که به بخش جدایی نا پذیر از فرهنگ روسیه درآمده بود پیوند بزنند. این پوتینیسم را بیش از پیش تقویت کرد.  اینگونه عضویت روسیه در ناتو کاملا منتفی شد. بااشغال خاک گرجستان روسیه را از گروه اقتصادی ۸ هم  بیرون کردند. غرب متوجه این چرخش روسیه شده بود؛ نه تنها ناتو را ازبین نبردند بلکه کشورهای بلوک شرق هم یکی پس از دیگری دواطلبانه و از ترس حمله نظامی روسیه به ناتو پیوستند. اوکراین هم به دلیل همین خطر می خواست به ناتو پیوندند و به دلیل اقتصادی به اتحادیه اروپا. روسیه برای خود نقش برادر بزرگتر اروپای شرقی را قائل است و به سیم آخر زده به کلی منکر کشوری به نام اوکراین شده تصور می کند با حمله نظامی می تواند واقعیت های شکل گرفته را تغییر دهد. واقعیت این است که اوکراین امروز مجارستان و چکسلواکی گذشته نیست و روسیه هم اتحاد جماهیر شوروی نیست. برای سرکوب مردم مجارستان و چکسلواکی، شوروی از دیگر کشورهای بلوک شرق کمک نظامی می گرفت. امروز آن کشورها عضو ناتو شده‌اند. و ترامپ که همانند پوتین به دیکتاتوری و قلدری و پوپولیسم گرایش دارد تلاش کرد که ناتو را ازبین ببرد.  روسیه در انتخاب ترامپ نقش بزرگی بازی کرد. ترامپ تلاش کرد که از زلینسکی برای پرونده سازی علیه بایدن استفاده کند اما زلینسکی زیرک‌تر از آن بود که آلت دست ترامپ شود.  همکاری نکردن زلینسکی با طرح ترامپ علیه بایدن به استیضاح ترامپ کشیده شد. بنابراین ترامپ کینه ای علیه زلینسکی دارد که امروز در حمله نظامی روسیه با اوکراین نمی تواند خوشحالی خود را پنهان کند. 
آنچه من در باره واقعیت جهان امروز  و قدرت های منطقه ای نوشته ام بیشتر اقتصادی، تکنولوژیک، پیشرفت های صنعتی و حتا فرهنگی است. سقوط قدرت اقتصادی آمریکا از ۴۰ درصد به ۲۵ درصد ناشی از این واقعیت است. به نظرمن صف بندی اصلی و سیاسی امروز جهان میان دمکراسی و دیکتاتوری است، نه شرق و غرب. در رابطه با پیدایش قدرت های منطقه ای چندین سال قبل مقاله ای نوشتم که  لینک آنرا اینجا می گذارم: پایان تاریخ یا برگشت تاریخ؟
نمونه مورد اشاره شما در باره خرید زیردریایی و پشت پا زدن به فرانسه توسط آمریکا و انکلیس و استرالیا برسر یک پروژه اقتصادی بوده است. این رقابت و سبقت گیری اقتصادی از هم، ضرورت همآهنگی نظامی آنها را علیه خطر روسیه و چین از بین نمی برد. توجیه این رقابت و پشت پا زدن به فرانسه می تواند مقابله با نفوذ چین اعلام شود. این اصل قضیه را از بین نمی برد که این کشورها از نظر نظامی در برابر روسیه و  چین متحد عمل می کنند اما از نظر اقتصادی با هم رقابت می کنند. آمریکا از نظر سیاسی و نظامی با چین در تقابل است اما از نظر اقتصادی مراوده بسیار بزرگی باهم دارند. بطوری که صادرات چین به آمریکا به حد ۵۰۰ میلیارد در سال بالغ شده بود.
با احترام، علمداری