ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 24.11.2021, 19:30
وعده‌های فریبنده برای بازگشت مهاجران

کمپین حقوق بشر در ایران

موضوع «مهاجرت» ایرانیان به خارج از کشور در دهه‌های پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران یکی از اصلی‌ترین چالش‌های جامعه ایرانی و حاکمیت بوده است. «فرار مغزها»، «تبعید خودخواسته»، «خروج سرمایه‌های انسانی»، «مهاجرت اجباری ورزشکاران»، «کوچ هنرمندان» و مانند این مفاهیمی هستند که در همین چند دهه اخیر وارد ادبیات روزمره جامعه ایرانی شده است. پرسش اینجاست که چه چیزی باعث و بانی اصلی بالا رفتن هر روزه شمار شهروندان ایرانی است که می‌خواهند به هر قیمتی شده ادامه زندگی‌شان را در جایی به جز سرزمین مادری سپری کنند؟

تهدیدها و فشارهای سیاسی و امنیتی، تنگناهای اقتصادی و فرهنگی و میسر نبودن زمینه‌های مناسب برای بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی و هنری و فرهنگی و نامطمئن بودن از وضعیت اقتصادی در آینده ایران، اقشار گوناگونی را مجاب کرده که آنچه در وطن خود داشتند در چمدانی خلاصه و رخت مهاجرت بر تن کنند. شهروندانی که به نظر می‌رسد با تداوم وضع موجود بر شمار آنها اضافه نیز خواهد شد.

سوی دیگر موضوع مهاجرت ایرانیان، مساله بازگشت کسانی‌ است که در دهه‌های گذشته سرزمین مادری خود را ترک کردند. مقامات جمهوری اسلامی ایران ادعا می‌کنند که مسیر بازگشت برای همه ایرانیان به کشور مهیا و آماده است و اصرار دارند که هیچ مشکلی برای ایرانیان مقیم خارج از کشور در آمد و رفت به ایران پیش نخواهد آمد. با این وجود، برخوردهای امنیتی و قضایی با بسیاری از شهروندان دو تابعیتی در سال‌های گذشته، بیش از پیش این واقعیت را آشکار کرده که پیامد بازگشت به وطن می‌تواند با آنچه مقامات توصیف می‌کنند تفاوت بنیادین داشته باشد.

به نظر می‌رسد رویکرد حاکمیت در موضوع مهاجرت و همچنین بازگشت به وطن در یک نقطه اساسی مشترک است؛ عمیق‌تر شدن شکاف بین شهروندان و حاکمیت یا به تعبیری دامن زدن به مفهوم «خودی» و «غیرخودی» از طریق ناچار کردن شهروندان به کوچ اجباری یا متهم کردن شهروندان دوتابعیتی به همکاری با سرویس‌های امنیتی و جاسوسی کشورهای غربی. روایتی که در چهل چند سال گذشته سرپوشی بر تبعیض‌های آشکار اعمال شده بر شهروندان از سوی حاکمیت و به تبع آن بالا رفتن میل ایرانیان به مهاجرت بوده است.

مهاجرت پی‌درپی ایرانیان از سرزمین مادری؛ جبر زمان یا ناکارآمدی حاکمیت؟

علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران اخیرا در دیدار با گروهی از نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی کشور مدعی شد که «در بعضی از دانشگاه‌ها عناصری هستند که جوان نخبه را تشویق می کنند به ترک کشور. من صریح می‌گویم این خیانت است، این دشمنی با کشور است».

روایت رهبر جمهوری اسلامی ایران از مهاجرت نخبگان ایرانی و ربط دادن موج مهاجرت نخبگان به تلاش‌ «دشمنان نظام» در تاریخ جمهوری اسلامی سابقه‌ای طولانی دارد؛ چندی پس از انقلاب سال ۵۷ روح‌الله خمینی، رهبر انقلاب، در سخنانی برای نخستین‌بار مفهوم «فرار مغزها» را به میان آورد. روح‌الله خمینی در پاییز سال ۱۳۵۸ مشخصا از «فرار مغزها» دفاع کرده بود و گفته بود «بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند». رهبر تازه به قدرت رسیده آن سال‌ها صراحتا گفته بود که دیگر «جای زندگی برای آنها نیست» و آنها «باید هم فرار کنند».

می‌توان گفت که تداوم این نگاه به جامعه علمی و دانشگاهی و به تبع آن شروع پروژه پاکسازی دانشگاه‌ها از اساتید و دانشجویان در جریان انقلاب فرهنگی، مهاجرت اولین گروه از جامعه علمی و نخبگان کشور را پس از انقلاب باعث شد. مهاجرتی که تا سال‌های میانی دهه شصت خورشیدی همچنان در میان جامعه دانشگاهی و علمی کشور ادامه داشت. نگاه کلان حاکمیت به مقوله مهاجرت نخبگان در تمام سال‌های بعد و پس از به قدرت رسیدن علی خامنه‌ای هم بر مبنای همین رویکرد ساخته و تعمیم داده شد. در مقابل موج مهاجرت نخبگان کشور پس از پایان جنگ هشت‌ساله با عراق و بیشتر در سال‌های پایانی دهه هفتاد شمسی فراگیر شد. اوایل دهه نود خورشیدی انتشار گزارشی که در روزنامه شرق منتشر شد حکایت از آن داشت که «بیش از ۶۲ درصد از مدال آوران المپیک کشور، طی سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۶ از ایران مهاجرت کردند.»

علی خامنه‌ای اوایل دهه هشتاد خورشیدی و در دیدار با جمعی‌ از برگزیدگان‌ المپیادها‌‌ و آزمون‌های‌ سراسری ضمن ادعا درباره «تلاش‌ بیگانگان‌ برای‌ ربودن‌ استعدادهای‌ انسانی‌ و ثروتهای‌ حقیقی‌ دیگر کشورها» گفته بود «این‌ مسئله‌ بعد بسیار منفی‌ خروج‌ برخی‌ نخبگان‌ از کشور را تشکیل‌ می‌دهد، ضمن‌ آنکه‌ اگر جوان‌ هوشمندی‌ صرفا برای‌ زندگی‌ راحتتر در خارج‌ میهن‌ خود را رها کند، این‌ مسئله‌ نیز نامطلوب‌ است‌.»

درست چند سال قبل از سخنان رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره شرایط زندگی راحت و بهتر در خارج کشور اتوبوس حامل دانشجویان برتر دانشگاه صنعتی شریف در راه بازگشت از شهر اهواز به دره سقوط کرد و شش دانشجوی نخبه ریاضی دانشگاه شریف که از برگزیدگان المپیادهای داخلی و بین المللی بودند جان باختند. یکی از بازماندگان این حادثه مریم میرزاخانی استاد فقید ریاضیات در دانشگاه استنفورد آمریکا بود. کسی که چندی بعد از آن سانحه از ایران مهاجرت کرد و بعدتر اولین و نخستین زن جهان لقب گرفت که صاحب «مدال فیلدز»، بالاترین جایزه ریاضی در جهان شده است.

شکی نیست که شمار نخبگان دانشگاهی و علمی ایران که در دهه‌های هشتاد و نود خورشیدی از ایران مهاجرت کردند قابل قیاس با دهه‌های قبلی نیست. آمارهای مختلف رتبه ایران را در سال‌های اخیر در میان کشورهایی که با مساله «فرار مغزها» روبرو هستند، رتبه‌ای بالا ارزیابی می‌کنند. در «سال‌نامه مهاجرتی ایران ۱۴۰۰»، آمده است که رتبه «دانشجو فرستی» ایران در کل دنیا نوزدهم است. البته باید در نظر داشت که مبنای این آمار، جمعیت دانشجویان ایرانی ساکن خارج از کشور در سال ۲۰۱۸ میلادی است.

در یک نگاه کلان می‌توان گفت که رویکرد حاکمیت نسبت به مساله مهاجرت نخبگان در تمام سال‌هایی گذشته برآمده از همین نگاهی است که بر مبنای روایت رهبران جمهوری اسلامی ایران ساخته و پیاده سازی شده است. روایتی که در آن از یک مفاهیمی چون «خیانت به وطن» و یا «همکاری و همراهی با دشمن» برجسته می‌شود و از سوی دیگر باعث بیشتر شدن میل به مهاجرت در میان نخبگان و متخصصان می‌شود.

انتشار یادداشتی در هفته نامه صبح صادق، ارگان معاونت سیاسی سپاه، مثال صریح و دقیقی برای توضیح نگاه کلان حاکمیت به ماجرای فرار مغزها است. یادداشتی که به تاریخ ۲آذرماه ۱۴۰۰ و دقیقا بعد از ادعاهای علی خامنه‌ای درباره مهاجرت نخبگان منتشر شد، می‌گوید «غربی‌ها با ایجاد فرصت زندگی بهتر از زندگی در ایران علیه ما توطئه می‌کنند».

در تحلیل هفته‌نامه صبح‌صادق، که یکی از مهمترین نشریات حاکمیتی است، ادعا شده که مهاجرت نخبگان بخشی از «ماموریت سفارت‌خانه‌های غربی در ایران» است و خواستار ورود نهادهای امنیتی به این موضوع شده است. بنا به تحلیل هفته‌نامه صبح صادق «سناریوی مهاجرت نخبگان» با «ارائه مشوق‌هایی چون پیشنهاد شغل و درآمد مناسب، موقعیت‌های علمی مطلوب و … در مجموع ایجاد فرصت برای زندگی مطلوب‌تری از آنچه در ایران هست» هدف سفارت‌خانه‌های غربی بوده است.

به زعم نویسنده این یادداشت، مهاجر فرستی توطئه شومی است که سال‌هاست کلید خورده و از جانب عناصری در محافل علمی‌ـ دانشگاهی دنبال می‌شود.

از دست رفتن امید به آینده نزد دانشجویان نخبه و بی‌ارزش شدن اعتبار دانش و توان علمی در مقابل روابط رانتی و میزان وابستگی به قدرت، دورنمایی جز بیشتر شدن میل جامعه نخبه دانشگاهی به مهاجرت پیش رو نمی‌گذارد. نگاهی به برخورد حاکمیت و دستگاه‌های امنیتی در قدرت با علی یونسی و امیرحسین مرادی دو جوان نخبه و دانشجوی دانشگاه شریف و اعمال سخت‌ترین شکنحه‌های جسمی و روحی بر این دانشجویان، تنها به دلیل اجتناب آنها از همراهی  با خواسته‌ ناحق دستگاه‌های امنیتی برای اعتراف اجباری، نمونه واضحی از نگاه حاکمیت به ارزش نخبگان است.

سیاسی شدن مهاجرت؛ از کوچ اجباری قهرمانان و هنرمندان تا مصائب پناهندگی شهروندان

مهاجرت سرمایه‌های انسانی از ایران در بسیاری از موارد بر مبنای نوعی «اجبار» صورت گرفته است؛ اجباری که دقیقا حاصل تبعیضی آشکار از سمت حاکمیت بوده است. اعمال قوانین سخت‌گیرانه و تبعیض‌آمیز علیه ورزشکاران و وجود سانسور و محدودیت‌های فراوان برای بسیاری از هنرمندان و اهالی فرهنگ و رسانه و فعالان مدنی باعث شده است تا در سال‌های اخیر شاهد مهاجرت بسیاری از این گروه افراد باشیم. از آنجا که پشت تمام این شکل از مهاجرت‌ها، اعمال تبعیضی آشکار از سوی قدرت نمایان است، حاکمیت با هدف و برنامه‌ای مشخص بستر تخریب این چهره‌ها را فراهم می‌کند. به تعبیری، بار دیگر بر تداوم همان سیاست ایجاد شکاف میان نخبگان و متخصصان با جامعه اصرار می‌ورزد، چرا که در غیر این‌صورت ناگزیر است درباره اعمال تبعیض علیه سرمایه‌های انسانی کشور پاسخگو باشد.

در روزهای گذشته علیرضا فیروزجا، شطرنج‌باز ایرانی که چندی ‌پیش از ایران به فرانسه مهاجرت کرد، با تیم ملی فرانسه نایب قهرمان اروپا و همچنین نفر دوم رنکینگ جهانی شد. یکی از اصلی‌ترین دلایل مهاجرت او به فرانسه مشکلاتی بود که به دلیل محرومیت ورزشکاران ایرانی از مسابقه با ورزشکاران کشور اسرائیل در زمان حضورش در تیم ملی ایران برای او پیش آمده بود. پیش‌تر کیمیا علیزاده، دارنده مدال برنز المپیک، بعد از مهاجرت به آلمان، زیر پرچم پناهندگان در المپیک ۲۰۲۰ توکیو شرکت کرد. تفسیرها و گزارش‌های رسانه‌های جمهوری اسلامی و در راس آنها تلویزیون از رویارویی کیمیا علیزاده با ورزشکار تیم ایران در المپیک و سعی این رسانه‌ها در تخریب چهره علیزاده نمونه‌ای گویا از پیاده‌سازی سیاست حاکمیت در مواجهه با این شکل از کوچ اجباری نخبگان ورزشی است.

این شیوه برخوردی که با اقشار دیگر جامعه همچون هنرمندان و یا فعالان فرهنگی و رسانه‌ای هم دیده می‌شود. چندی پیش اصغر فرهادی، کارگردان نام‌آشنای ایرانی و برنده دو جایزه اسکار، در واکنش به اظهار نظر مدیر گروه مستند روایت فتح که فرهادی را فیلمسازی نزدیک به حاکمیت نامیده بود نوشت: «چگونه من را منتسب به حکومتی می‌کنید که بارها پیغام فرستاده‌اید: «بهتر است فرهادی به ایران بازنگردد»؟

نکته‌ای که اصغر فرهادی به آن اشاره کرده درحقیقت گویای این است که گروهی در حاکمیت از مهاجرت چهره‌های هنری و فرهنگی همچون اصغر فرهادی استقبال می‌کنند و اساسا بر خالی شدن همه عرصه‌های فرهنگی و هنری از چهره‌های شاخص اصرار دارند. به نظر می‌رسد شیوه‌های تنگ کردن عرصه فعالیت هنری و فرهنگی و اعمال تبعیض بر فعالان این عرصه‌ها مختلف است؛ از فشارهای امنیتی گرفته تا صدور احکام ناعادلانه حبس. فشارهایی که بسیاری از فعالان را مجبور به مهاجرت می‌کند.

خروج مهدی حاجتی، نماینده سابق شورای شهر شیراز و مسعود مساعد، روزنامه‌نگار، از ایران در شرایطی سخت و با تحمل سختی‌های فراوان و به جان خریدن مصائب مهاجرت غیرقانونی، نمونه اخیری از این دست مهاجرت‌هاست که مشخصا حاصل صدور احکام ناعادلانه قضایی علیه این افراد است.

این شکل از مهاجرت که در دهه‌های اخیر برخی فعالان را مجبور به مهاجرت از ایران کرده بود، در سال‌های اخیر علاوه بر نخبگان دانشگاهی، در میان اقشار بیشتری از ایرانیان از جمله وکلا و روزنامه‌نگاران نیز رواج یافته است. از دل کندن از هر آنچه کاشتند و داشتند و تن دادن به مهاجرت اجباری ولو قانونی، تا یافتن راه‌هایی گاه بسیار پرخطر برای پناهنده شدن در کشورهای دیگر، جملگی تصمیماتی بوده است که مصائب غیرقابل پیش بینی و سختی برای بسیاری از ایرانیان به دنبال داشته است. در گزارش اخیر نشریه تایمز که براساس داده‌های جدید وزارت کشور بریتانیا تهییه شده است، بیش از یک چهارم مهاجرانی که با قایق‌های کوچک و سبک از کانال مانش می‌گذرند، ایرانی هستند. مسیری بسیار پرخطر که در برخی مواقع گذر از این مسیر در واقع قمار افراد با جان‌شان است.

براساس آمار رصدخانه مهاجرت ایران که زیر نظر دانشگاه صنعتی شریف اداره می‌شود، تعداد پناهجویان ایرانی (یعنی کسانی که در انتظار نتیجه درخواست پناهندگی خود هستند) ۷۷هزار و دویست و هفده نفر و تعداد پناهندگان ایرانی (یعنی کسانی که با درخواست آنها مبنی بر پناهندگی پذیرفته شده است) ۱۳۴هزار و هفتصد و هفتاد و شش نفر در پایان سال ۲۰۲۰ میلادی است.

اگر خروج از کشور برای پناهندگان ایرانی بیش از هر چیز برابر با رها کردن هرآنچه در سرزمین مادری داشتند و شروع دوباره‌ی یک زندگی نامعلوم و گنگ است، برای گروه کثیر دیگری از ایرانیان، «مهاجرت» برابر با «انتقال» همه سرمایه‌هایی‌ست که شاید در طول سالیان سال با کار و پس‌انداز در سرزمین خود به دست آورده‌اند و حالا برای نجات سرمایه‌شان از تباه شدن در اقتصاد ناپایدار ایران، آن را در دیگر کشورها سرمایه‌گذاری می‌کنند. با بالا رفتن معنادار سرمایه‌گذاری بسیاری از ایرانیان مرفه در کشورهای مختلف دنیا در طول چهار دهه گذشته، حجم بالایی از سرمایه‌های مادی که می‌توانستند در چرخه اقتصادی ایران نقش مهمی داشته باشند، در کشورهای دیگر سرمایه‌گذاری شدند. شاید آخرین نمونه آن، رشد چشمگیر خرید ملک در ترکیه توسط ایرانیان بوده است که حتی واکنش علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی را هم در پی داشت.

می‌توان گفت اگر تا پیش از این داشتن برخی سرمایه‌های مادی مانع اصلی مهاجرت سرمایه‌داران خرد و کلان از کشور بود، حالا همین اقشار برای حفظ سرمایه‌های خود میل به مهاجرت دارند.

بازگشت به وطن؛ فاصله معنادار روایت مقامات با واقعیت موجود

رویه مقامات جمهوری اسلامی ایران در برخورد با موضوع مهاجرت ایرانیان و اصرار به وارونه جلوه دادن حقیقت، همواره در یک مسیر از پیش تعیین شده و مشخص پیش رفته است. تلاش مقامات برای نشان دادن علاقه‌شان به بازگشت ایرانیان مهاجر نیز در دهه هشتاد خورشیدی شکلی جدی‌تری و روندی جدید به خود گرفت.

تشکیل شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور در اواخر سال ۱۳۸۳ یکی از این دست اقدامات بود. نهادی که زیر مجموعه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران است. نهادی که در تمام سال‌های فعالیت، مدعی تسهیل شرایط بازگشت ایرانیان مقیم خارج به کشور بوده است.

چند روز پس از ادعای علی خامنه‌ای مبنی بر «خیانت» برخی عناصر در ترغیب دانشجویان به مهاجرت و باز شدن دوباره  بحث مهاجرت و خروج سرمایه‌های انسانی از مملکت، حسین امیر عبداللهیان، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، با تاکید بر اینکه «بحث ایرانیان دو تابعیتی باید یک‌بار برای همیشه حل شود» گفت «این مساله باید در سطح قانون‌گذاری در مجلس موضوع آن انجام شود». وزیر خارجه ایران از راه‌اندازی «سامانه‌ای در وزارت خارجه» خبر داده بود که به ایرانیانی که برای بازگشت به کشور نگرانی داشتند، راهنمایی و اعلام می کند که آیا مشکلی برای «ورود و برگشت» دارند و یا نه. وزیر خارجه مدعی شده بود که  اگر پس از استعلام از این سامانه «مشکلی پیش آمد وزارت خارجه مسئول است و ما این مسئله را تضمین می کنیم».

ادعاهای وزیر خارجه دولت ابراهیم رئیسی درحالی‌ست که اساسا وزارت خارجه هیچ «اختیار قانونی» ندارد که بتواند تضمین کننده موضوع ورود و خروج افراد باشد. با این‌حال اصرار به فراهم بودن شرایط بازگشت به وطن برای ایرانیان مهاجر در ماه‌های گذشته از زبان دیگر مقامات حاکمیت هم شنیده شده است. اصراری که با واقعیت موجود و تجربه جمهوری اسلامی در برخورد با آنها که به شوق کار و فعالیت به وطن بازگشتند اما سر از زندان و حبس درآوردند، اصلا همخوانی ندارد.

چندی پیش کیوان صمیمی، زندانی سیاسی محبوس در اوین، در صفحه تلگرام خود روایت یک جوان نخبه زندانی به نام علیرضا گلی‌پور را که در حبس با او آشنا شده نوشت. روایت دانش‌آموز تیزهوشی که در ۱۴سالگی دیپلم ریاضی می‌گیرد و از دانشگاه صنعتی شریف در رشته الکترونیک فارغ التحصیل می‌شود و سپس مقطع دکترا رشته مخابرات در آلمان شروع می‌کند و پیش از دفاع از پایان‌نامه خود با اصرار مقامات علمی ایرانی و برای کمک به پروژه های حساس مخابراتی به وطن بازمی‌گردد. به نوشته کیوان صمیمی زیر بار نرفتن علیرضا گلی‌پور جهت همکاری با نهادهای امنیتی، او را با اتهام جاسوسی روبرو می‌کند و حالا بیش از ۹ سال است که در زندان به سر می‌برد. این درحالی‌ست که حتی وزارت اطلاعات «کتباً به دادستانی اعلام کرده است که مورد وی جاسوسی نیست».

می‌توان به جرات گفت که تضاد منافع نهادهای اطلاعاتی و امنیتی در پرونده‌های شهروندان دو تابعیتی و یا ایرانیان مقیم کشورهای دیگر که به کشور بازگشته‌اند و بازداشت شدند، به خوبی و بیشتر از هر جای دیگر آشکار است. با نگاهی به پرونده زندانیان دوتابعیتی که در سال‌های اخیر بازداشت شدند می‌توان به وضوح ردپای نهادهای امنیتی مانند سازمان اطلاعات سپاه و یا قرارگاه ثارالله سپاه را پیدا کرد. نهادهایی که نفوذ آنها در دستگاه قضایی و به‌خصوص در پرونده‌های این چنینی نه تنها روند دادرسی عادلانه را ناممکن می‌کند بلکه وعده‌ها و فرش قرمز خیالی مقامات جمهوری اسلامی را نزد گروه کثیری از ایرانیان خارج از کشور بدل به راهروهای سرد و تاریک زندان می‌کند.