ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 19.08.2021, 9:49
بازهم درباره‌ دیکتاتوری و دموکراسی!‏

کیقباد یزدانی

شیفتگان دیکتاتوری و دشمنان دموکراسی به انگیزه‌های مختلف و شیوه‌های گوناگون دیکتاتوری را می‌ستایند و با ‏دموکراسی می‌ستیزند. در این میان دودسته و دو دیدگاه، آن‌هم از نوع افراطی‌اش بسیار بارزند: دسته‌ای که رو به گذشته ‏دارند و دل به صدر و بنیادِ هر چیزی بسته‌اند و از بیخ و بن با آزادی انسان و استقلال و فردیت او مشکل‌دارند و گروهی ‏که به گمان خود رو به آینده دارند و خواب جامعه‌ی آرمانی خود را می‌بینند؛ آرمانی که در آن “جامعه” اصل است و فرد ‏و هویت فردی محلی از اعراب ندارد.

از ویژگی‌های مشترک هر دودسته یکی این است که هر دو بر “وحدت” و ‏‏”یکدستی” پای می‌فشرند و تنوع و تفاوت را برنمی‌تابند و دیگر این‌که چون از پسِ دادگری راستین برنمی‌آیند، برابری ‏در نابرابری و ظلم بالسویه را به‌جای عدالت می‌نشانند. و بر این اساس، در چنین جوامع و نظام‌هایی “همه‌ی انسان‌ها در ‏برابر بی‌عدالتی که نام قانون به خود گرفته است، برابرند!”

از ویژگی‌های مشترکِ دیگر این دو گروه این است که مردم ‏را آن‌قدر در فقر و نداری و گرسنگی نگه می‌دارند تا آن‌ها بفهمند که “اقتصاد اصل است” و “آدم گرسنه ایمان ندارد” و ‏آزادی و دموکراسی و این‌جور حرف‌ها “روبنا”ی کم اهمیت و وسوسه‌های بیگانه و شیطانی‌ای بیش نیستند و در بهترین ‏حالت آن‌ها را در چرخه‌ی بی‌پایان اول “اقتصاد” بعد “دموکراسی”، اول شکم، بعد اندیشه و فرهنگ سرگردان می‌کنند.‏

من اما در اینجا می‌کوشم دیکتاتوری و دموکراسی را در یک مقایسه‌ی ساده در زندگی روزمره‌مان، در جایی که سال‌ها ‏زندگی می‌کردم (وطن) و در جایی که سالیان سال زندگی می‌کنم (غربتِ غرب)، به نمایش بگذارم تا بدانیم که در کجا و ‏چگونه زندگی می‌کنیم و چرا دموکراسی از حقوق بنیادین انسان‌هاست که انسان در هر شرایط و در هر نظام سیاسی باید ‏از آن برخوردار باشد.‏

دیکتاتوری برای من به‌عنوان یک انسان یعنی این‌که من در سرزمین خودم، نتوانم آن‌گونه که دوست دارم، زندگی کنم و ‏دموکراسی یعنی این‌که در سرزمینی دیگر می‌توانم آزاد بیندیشم و آزاد زندگی کنم.

دیکتاتوری برای من به‌عنوان کودک یعنی این‌که در خانه و سرزمین من، هر چه بزرگانمان دوست دارند در مغزم ‏فروکنند و مرا مطیع و مقلد خود بار بیاورند و دموکراسی یعنی این‌که در سرزمینی دیگر برای نظر و سلیقه‌ام احترام قائل ‏شوند و مرا آزاد و مستقل تربیت کنند.‏

دیکتاتوری برای منِ به‌عنوان یک زن یعنی این‌که من در وطن و خانه‌ی خودم، اختیار خودم را نداشته باشم، از بسیاری ‏حقوق اجتماعی محروم باشم و حتی در انتخاب پوششم آزاد نباشم و دموکراسی یعنی این‌که در سرزمینی دیگر از حقوق ‏برابر برخوردار باشم و این آزادی را داشته باشم که هم روبنده بگذارم و هم روسری را از سرم بردارم.

دیکتاتوری برای منِ دگراندیش یعنی این‌که من در سرزمین خودم حق آزادی بیان و اندیشه نداشته باشم و دموکراسی یعنی ‏این‌که در سرزمینی دیگر ترسی از بیان اندیشه‌هایم نداشته باشم و حتی برای آن مبارزه کنم.

دیکتاتوری برای منِ دگرباش یعنی این‌که من در کشور خودم، نتوانم سرم را در جامعه بلند کنم و ابراز وجود نمایم و ‏دموکراسی یعنی این‌که در سرزمینی دیگر مورداحترام مردم و تحت حمایت قانون آن کشور باشم.‏

دیکتاتوری برای منِ اهل سنت یعنی این‌که من در پایتخت میهن اسلامی خودم، یک مسجد و نیایشگاه نداشته باشم و ‏دموکراسی یعنی این‌که در سرزمینی دیگر و با دینی دیگر، فقط در یک شهر آن، ده‌ها مسجد و نیایشگاه داشته باشم.

دیکتاتوری برای منِ بهایی یعنی این‌که من به‌عنوان یک شهروند در وطن و خانه‌ی خودم حق موجودیت نداشته باشم و ‏دموکراسی یعنی این‌که در سرزمینی دیگر و با دین‌هایی دیگر از همه‌ی حقوق انسانی برخوردار باشم.

دیکتاتوری برای من به‌عنوان نویسنده، خبرنگار و کنشگر اجتماعی و سیاسی یعنی این‌که در کشورم رسانه و احزاب ‏آزاد و مستقل وجود نداشته باشند و زندگی و هستی من برای کوچک‌ترین انتقاد و کم‌ترین فعالیت به خطر بیفتد و ‏دموکراسی یعنی این‌که من در سرزمینی دیگر از بیان انتقادات و یا انجام فعالیت اجتماعی هراسی نداشته باشم.‏

اگر با همه‌ی این‌ها برای برخی، تنها پُر کردن شکم، “آزادی” زیرشکم و باز بودن دهان برای گفتن “زنده‌باد و مرده‌باد” ‏کافی است، دیگر “انتخاب” خودشان را کرده‌اند. فقط باید امیدوار باشیم که انتخاب خودشان را به دیگران تحمیل نکنند.‏

مرداد ۱۴۰۰‏