ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 10.01.2021, 17:21
فیلسوف مصلح و‌ عارف مسلح

حمید فرخنده

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

طی سه دهه گذشته عبدالکریم سروش مرحله به مرحله از پیامبر اسلام، قرآن، وحی و پروژه سیاسی محمد افسون زدایی کرده است، بدون اینکه دین، اسلام و‌ پیامبر آن را کنار گذاشته باشد. سروش در “بسط تجربه نبوی” با به چالش کشیدن درک و دریافت سنتی از وحی قرآن را “کلام محمد” خواند و کتاب آسمانی مسلمانان را کتاب زمینی کرد. سپس چهار سال پیش در “رویاهای رسولانه” با سمعی- بصری ارزیابی کردن متن قرآن راهی برای تبیین و‌ تفسیر بسیاری از توصیفات آیات قرآنی که قرن‌ها مفسرین و متکلمین را بخود مشغول داشته است، باز کرد.

او در سخنرانی‌های اخیر خود تحت عنوان “دین و قدرت”، بی‌پرده و بی‌تعارف با نگاه تاریخی و پدیدارشناسانه از اقتدارگرایی محمد، پروژه او‌ برای تسخیر قدرت در جزیره العرب، اسلامی کردن آن سرزمین و پاک کردن آن از وجود مشرکین حتی به زور شمشیر و سربریدن آنها که تسلیم او‌ نمی‌شدند، می‌گوید. از استفاده پیامبر از “نصرت بالرعب” برای ترساندن و تسلیم شدن مخالفان یا مومن و وفادار نگهداشتن پیروانش و‌ بازتاب آن در آیات خوف‌انگیز قرآن، سخن می‌گوید. سخنانی که بر مبنای کاوشی گسترده در تاریخ اسلام و با استناد به روایات متواتر و قابل اعتنای محدثین، مفسرین، عرفا و تاریخ‌نویسان از صحیح بخاری، ابن هشام و سید بن طاووس گرفته تا ابن خلدون، مولوی و علامه سید محمد حسین طباطبایی استوار است.

سروش از داستانی شگفت‌انگیز و تمثیلی از سفر موسی و شخص صالحی [خضر] در سوره کهف می‌گوید که نه در تورات آمده و نه در انجیل؛ داستانی که با هدف خاصی از سوی مولف قرآن در این سوره آورده شده است. صحبت‌های شجاعانه و صریح عبدالکریم سروش با حیرت و واکنش بخشی از نواندیشان دینی که سال‌هاست در پی ارائه تفسیری رحمانی و بخشنده از اسلام و محمد هستند و البته کاملا با نیت خیر و برای تطبیق اسلام با موازین دموکراسی و حقوق بشر به وصله پینه کردن آموزه‌ها و فقه اسلامی و تفسیرهای امروزی و‌ مدرن از متون دینی و سیره و سوره پیامبر اسلام مشغولند، روبرو شده است.

آنها با استناد به بحث “ذاتی و عرضی” اتفاقات و پدیده‌ها در دین، یا نامعتبر دانستن احادیثی که از کاربرد خشونت توسط محمد برای به قدرت رسیدن و‌ گسترش اسلام می‌گویند و یا توجیه خشونت به‌کار گرفته شده توسط محمد تحت عنوان “پایان دادن به خشونت بزرگ‌‌تر قبایل پراکنده عرب علیه یکدیگر” به دنبال پاک کردن کارنامه محمد از خشونت‌های اعمال شده و یا تخفیف آنها و توجیه و تطهیر پی‌آمدهای اراده معطوف به قدرت او برای گسترش سلطه خود و اسلام بر مشرکان و‌ کفار در جزیره العرب و مناطق اطراف آن هستند.

عبدالکریم سروش دینداری را به سه دسته تقسیم می‌کند؛ دسته اول که عموم دینداران یا عوام را درمی‌گیرد را “دینداری معیشت‌اندیش” می‌نامد که قاطبه مردم را در برمی‌گیرد، آنها که “باید و نبایدها، حلال و حرام‌ها ” و خودی و غیرخودی‌های زندگی‌شان را از آن می‌گیرند. روحانیونی که “سقف معیشت را بر ستون شریعت بنا می‌کنند” نیز از نظر سروش بخشی از عوام هستند و در این گروه جای می‌گیرند. دسته دوم که عارفان و پیروان تجارب شهودی را در برمی‌گیرد “دینداری تجربت‌اندیش” می‌نامد. گروه سوم شامل دینداری نواندیشان دینی می‌شود که سروش آن را “دینداری معرفت‌اندیش” می‌نامد.

اکثر مسلمانان اما، به‌ویژه دینداران معیشت‌اندیش و تجربت‌اندیش، دین و به‌طور مشخص دین اسلام، پیامبر و کلامش را به‌خاطر افسون‌کنندگی‌ها و رازآلود بودنش دوست می‌دارند. برای عاشقان رازآلودگی، دین افسون‌زدایی شده مانند قهوه‌ای که کافئین آن گرفته باشند دیگر آنها را از خستگی بدر نمی‌آورد، ماءالشعیری است که مستی نمی‌آورد و‌ در خلسه فرونمی‌برد. چنان دینی، چنین پیامبری و چنین کتاب مقدسی چنگی به دلشان نمی‌زند و تعهد به آداب آن دین دیگر مصداق معامله نسیه هم در بازار خداپرستی‌شان نیست.

چالش سروش به‌عنوان پرچمدار دینداری معرفت‌اندیش نه تنها با فقیهان تاریک‌فکر که با دینداران روشنفکر وارد مرحله تازه‌ای شده است. سروش با اینکه در چهل سال گذشته از فقیهان و فقه “فربه شده” یا “رشد سرطانی” فقه فاصله گرفته اما صراحت اخیرش در اقتدارگرا بودن پیامبر اسلام و آمادگی او برای سر بریدن و ذبح کردن برای گسترش سلطه اسلام حداقل در این مورد هم با فقیهان سنتی و سلفی هم‌سخن شده است، که البته اولی‌ها تاریخ صدر اسلام و اقتدارگرایی محمد را توجیه‌گر اقتدارگرایی و سنت‌گرایی دینی امروز خود می‌دانند، اما سروش از این هم نظری تنها بعد تاریخی و پدیدارشناسی زندگی محمد و اسلام را منظور دارد، چراکه “نمی‌خواهد خرد نوین را تابع دیانت کند.”

شاید برای تعدیل سرخوردگی برخی از نواندیشان دینی از سخنان اخیرش، تلطیف چهره اقتدارگرای پیامبر اسلام و ابراز علاقه و ارادت خود به محمد است که سروش در آخرین توصیف خود پیامبر را “عارف مسلح” می‌نامد. عارفی صاحب ولایت که دست به شمشیر بردنش، گردن زدن مشرکان و کفار حربی، قطع عضو محاربان، کشتن مرتدان و سودای جنگ‌های توسعه‌طلبانه برای تسلط بر امپراطوری‌های همسایه حق او و عین عدالت بود.

شاید در هیچ کشور اسلامی تحول در عرصه معرفت دینی و عطش دموکراسی‌خواهی میان اندیشمندان دینی به اندازه ایران نبوده است. بدون شک پی‌آمدهای فاجعه‌بار انقلاب ایران که نقش دین و نحله‌های مختلف دینداری در پیروزی آن و نهایتا برقراری نظام استبداد دینی در کشور عامل تعیین کننده بود در افزایش شتاب تحولات معرفتی در عرصه دین تاثیر گذار بوده است. نوعی ادای دین دین و جبران مافات دینداران.

مواضع اخیر سروش گرچه بحث‌ها و سردرگمی‌هایی میان نواندیشان دینی در پی داشته، اما هم با داده‌های تاریخی و شرق‌شناسانه از اسلام و پیامبر آن و هم با آموزه‌های دینی دینداری معیشت‌اندیش و روایت فقیهان سنتی از  روش و‌ منش محمد و تاریخ صدر اسلام همخوانی داشته است. هم‌نظری دینداری معیشت‌اندیش و معرفت‌اندیش در مورد دیروز اسلام علیرغم نتیجه‌گیری و جایگاه کاملا متضاد این دو جریان دینی در جهان امروز.

سروش به‌عنوان اندیشمند و فیلسوف دینی دغدغه حقیقت دارد و سیاستمداری او ذیل حقیقت‌جویی او قرار می‌گیرد. چنانکه از مشخصات و‌ ملزمات کار دانشمند و حقیقت‌جویی است. او برنامه‌ای فردی را پیش می‌برد هر چند در عرصه سیاسیت نیز گاه ورود می‌کند و “نصیحت الملوک” می‌نویسد. بخش بزرگی از روشنفکران یا نواندیشان دینی اما در سازمان‌ها و احزاب سیاسی ایران حضور دارند، در کار جمعی سیاست‌ورزی مشارکت می‌کنند و سال‌هاست تلاش دارند تفسیری امروزین و دموکراسی‌خواهانه از دین ارائه دهند، آنها مجبورند به حساسیت‌ها و باورهای دینداران معیشت‌اندیش در مورد مقدسات دینی و سوءاستفاده فقیهان قشری و عوام‌فریبان صاحب قدرت از اعتقادات مردم علیه رقبای سیاسی خود توجه کنند و تمرکز بر سیاست‌ورزی که وظیفه اصلی آنهاست را در اولویت قرار دهند.‌

هرچند عبدالکریم سروش می‌گوید مسلمانان می‌توانند به دموکراسی دست یابند یا به حقوق بشر پایبند باشند اما تاکید دارد از دل این فقه اسلامی دموکراسی بیرون نمی‌آید. او از این منظر آب پاکی روی دست نواندیشان و مصلحان دینی ریخته است. سروش معتقد است نواندیشان دینی به‌جای جهد بی‌توفیق یا کم‌حاصل برای بیرون کشیدن یا ارائه تفسیر حقوق بشری از فقه اسلام، باید فلسفه و نگاه خود به دین را اساسا و پایه‌ای تغییر دهند تا بتوانند مفهوم حق را وارد فقهی کنند که بر اساس تکلیف‌مداری بنا شده است. او خانه فقه سنتی در عرصه حق‌مداری را از پای‌بست ویران می‌داند و تلاش برای تعمیر این بنای قدیمی را کافی نمی‌داند.

سکولارهای دموکراسی‌خواه ضمن دفاع کامل از حق آزادی بیان و نقد و‌ نظر در عرصه دانش و تفکر از جمله معرفت دینی، عرصه اصلی مبارزه سیاسی خود را فراموش نمی‌کنند، با استبداد و اقتدارگرایی دینی و غیردینی مبارزه می‌کنند و در عین تلاش برای پاسخگو کردن قدرت، به اعتقادات و‌‌ باورهای مذهبی مردم و‌ مقدسات آنها نیز احترام می‌گذراند. مگر غیر از این است که نهایتا سهم دین را باید به دین سپرد و سهم حکومت را به آرای عمومی؟


نظر خوانندگان:


■ دین از حکومت باید جدا شود! مسئله این ست. در زیر فشار حکومت مطلقه دینی ولایت فقیه، این نتیجه‌گیری یا «رهنمود» با واقعیت های جامعه ایران هم‌خوانی ندارد: «سکولارهای دموکراسی‌خواه ضمن دفاع کامل از حق آزادی بیان و نقد [....] با استبداد و اقتدارگرایی دینی و غیردینی مبارزه می‌کنند و در عین تلاش برای پاسخگو کردن قدرت، به اعتقادات و‌‌ باورهای مذهبی مردم و‌ مقدسات آنها نیز احترام می‌گذراند.»
مشکل اصلی ما امروز فقط حکومت دینی و اقتدارگرائی آن ست بقیه نکات فرعی ست.
با احترام آ.بزرگمهر


■ جناب آقای فرخنده با درود به شما اگر با همین استدلال آقای سروش پیش برویم می‌توانیم بسیاری از حاکمان پیشین را «فیلسوف مصلح و‌ عارف مسلح» بنامیم. به عنوان مثال من تیمور لنگ را پیشنهاد می‌کنم, ایشان بسیار متدین اهل شریعت بود قرآن را از حفظ داشت و از پنج سالگی نماز ایشان قضا نشده بود.
با احترام کامران


■ جستار نیکویی نگاشته‌اید. این که امروز سروش واقعیت هایی را که سالهاست منتقدان اسلام درباره ی این دین می‌گویند پذیرفته است و حساب خود را از هوداران فریبکار اسلام رحمانی جدا می‌کند گامی به پیش است هرچند دیر هنگام.. سالهاست منتقدان اسلام با تکیه بر قران و سیره‌ها و احادیث نشان داده‌اند که این دین سرشار از خشونت و زورگویی و تجمیل و دینی تبعیض بنیاد است. اما ماله‌کشان اسلامی از تکذیب واقعیت دست بر نداشته و برخی هنوز هم دست بر نمی‌دارند.
در پایان جستارتان فرموده‌اید سکولارهای دمکراسی خواه... به اعتقادات و باورهای مذهبی مردم و مقدسات آن‌ها احترام می‌گذارند. این سخن به این معناست که اگر مردم به خرافات مذهبی مانند جن، معجزه، غیبت، شفای بیماران، تقلید از آخوند سینه‌زنی و قمه‌زنی، باور به فرودستی زنان و سرکوب باورمندان به دیگر دین‌ها و..... باور داشته باشند باید به آنها احترام گذاشت و دست از نقد خرافه‌های دینی برداشت. این سخن شما که بویژه در میان بسیاری از کنشگران سیاسی و چپ رایح بوده و هست از عواملی است که جامعه‌ی ایران را به این روز انداخت. انتقاد از دین مانند انتقاد از هر پدیده‌ی فکری و اجتماعی کار روشنفکران حقیقت‌جو است که معیاری جز حقیقت‌های آزمون‌پذیر ندارند و این کار با احترام به باورهای مذهبی مردم ناسازگار است که هم ره به سانسور و خودسانسوری می‌برد و هم دست خرافه‌پراکنان دینی را باز می‌گذارد. بپندارید که اگر گالیله و نیوتن و ولتر و پاستور و داروین و ماتریالیستها .... می‌خواستند به باورهای مذهبی مردم احترام بگذارند امروز چه وضعی داشتیم
باران آذر مینا


■ آذر مینای گرامی، البته که مخالفان خرافه باید حق نقد آن را داشته باشند. نقد خرافات اما در درجه اول وظیفه سیاستمداران یا احزاب سیاسی نیست، بلکه وظیفه یا حیطه کار آموزش و پرورش، هنرمندان و‌ دانشگاهیان است. وظیفه سیاستمداران فراهم کردن شرایطی است که همه حق آزادی بیان و ‌نقد داشته باشند. دین می‌تواند در سیاست دخالت کند، که عملا در همه جا کم و بیش این اتفاق می‌افتد. آنجا که دین نباید دخالت کند در حکومت است.
با احترام/ حمید فرخنده


■ جناب فرخنده گرامی با نظر شما که نقد خرافات کار سیاستمداران نیست موافقم زیرا انان به پشتیبانی مردم نیازمندند اما شما نفرمودید چرا سکولارهای دمکراسی‌خواه باید به اعتقادات و باورهای مذهبی مردم احترام بگذارند. دانشمندان، فیلسوفان و هنرمندان و ..... هم می‌توانند سکولار دمکراسی‌خواه باشند و به اعتقادات مردم و باورهای مذهبی شان احترام نگذارند و در نقد و افشای آنها بکوشند. گذشته از این حزب های سیاسی نیز بر پایه ای فلسفی و جهان بینی مشخصی استوار اند برای نمونه کمونیست‌ها و سوسیالیستها پایه‌ی فلسفی ماتریالیستی دارند و حزب‌های لیبرال بر فلسفه‌ی روشنگری متکی هستند که هر دو سکولار و منتقد دین‌اند. نگاهی به سیر سکولاریسم و لائیسته در اروپا نشان می‌دهد که بدون پیکار با خرافات و نقد دین و حتا کاربست زور قانونی نمی‌توان دستگاه‌های کشیشی و اخوندی را واداشت که حد خود را نگه دارند و لائیسیته و جدایی دین از دولت رابپذیرند.
پاینده باشید / باران اذرمینا


■ نوشته‌اید “شاید برای تعدیل سرخوردگی برخی از نواندیشان دینی از سخنان اخیرش، تلطیف چهره اقتدارگرای پیامبر اسلام و ابراز علاقه و ارادت خود به محمد است که سروش در آخرین توصیف خود پیامبر را “عارف مسلح” می‌نامد. عارفی صاحب ولایت که دست به شمشیر بردنش، گردن زدن مشرکان و کفار حربی، قطع عضو محاربان، کشتن مرتدان و سودای جنگ‌های توسعه‌طلبانه برای تسلط بر امپراطوری‌های همسایه حق او و عین عدالت بود.” این تعبیر را من هم موافقم با ذکر این نکته که داستایوفسکی در رمان جنایت و مکافات این موضوع “عارف مسلح” را به “اجازه اخلاقی جنایت” تعبیر کرده است. (بخش ۲۱ و ۲۲ کتاب صوتی جنایت و مکافات)
mehamm


■ اینکه الآن سیاستمداری سروش ذیل حقیقت‌جویی او هست کوتاه شدن دستش از قدرت سیاسی هست. فرض کنید ولایت فقیه نباشد و “اصلاح طالبان” قدرت را گرفته و از ایشان دعوت به همکاری و شرکت در قدرت سیاسی نمایند.آیا زدن مخالفان عین عدالت نخواهد بود؟ آری قرآن یک کتابی ست که بر قدرت تاکید می‌کند قدرت خلفای عباسی که سیره نویسان درگاه قدرت هم برای بسط و مرجعیت بخشیدن آن سنگ تمام گذاشتند. سروش در مورد اسلام درکی تاریخی ندارد و منابعش قرآن و نوشته‌های سیره نویسان است و تهی از اسلام شناسی نوین که دنبال سند و مدرک تاریخی در مورد محمد و پیدایش اسلام است.
در مورد احترام گذاشتن سکولارهای دموکراسی‌ خواه به اعتقادات و‌‌ باورهای مذهبی مردم از طرف نویسنده باید گفت که مجله شارلی ابدو و شرکا را باید تعطیل کرد. و اگر ادامه داده و پیامبر و مقدسین را مسخره کردند و بعد بلایی سرشان آمد تقصیر خودشان است و چشمشان کور. این حق نقد خرافه از طرف مخالفان که نویسنده از آن حرف می‌زند حق و نقدیست سانسور شده و سر و دم بریده که طنز و کاریکاتور کشیدن در باره مقدسین در آن جایی ندارد. حرف حساب را آذر مینا و mehamm نوشته‌اند.
با درود سالی


■ با سلام و تشکر از مقاله شما،
احترام یعنی شما بگذاری دیگری نظرش را بگوید و بر دهانش نکوبی. او هم باید به شما که نظرت را می‌گویی احترام بگذارد و بر دهانت نکوبد. وقتی احترام به دیگری مستلزم سکوت من است، این دیگر احترام نیست، باج است که شما به دلایلی به دیگری می‌دهی. البته افراط در احترام‌گذاری، افراط در بی‌احترامی را هم طلب می‌کند. شارلی ابدو نمونه خوبی است. او افراط در بی‌احترامی می‌کند چون افراط طرف مقابل بر تحمیل نظرش بر دیگران تا کشتن آنها پیش رفته است. با وجودی که با سیاست مکرون به عنوان راست مزورانه، مخالفم ولی با این نظر او که ما از شارلی ابدو حمایت می‌کنیم کاملا موافقم حتی اگر نظر متفکرانی چون زیدآبادی که برایش بسیار احترام قائلم غیر از این باشد. آزادی بدون ابراز نظر در همه چیز، تهی است البته و بدون شک هیچکس نباید آزاد باشد که بتواند نظر مخالفش را در باره دست آوردهای بشریت چه دست‌آوردهای علمی و چه دست آوردهای اخلاقی، ابراز کند و همفکر بطلبد، چنانکه هیچکس نباید بتواند نظر مثبتش را نسبت به برده داری یا عدم تساوی انسانها ابراز کند با اقتدار قانون مواجه نشود. مشکل این است که با بسط احترام مجازی که حقیقتی در آن نیست بشر مرتب در همه حوزه‌ها عقبگرد خواهد کرد. همه علمها و حتا مذاهب در نتیجه بی‌احترامی به عقاید عموم بوجود آمده‌اند.
ح. ایرانی