ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 09.01.2019, 22:52
نه شه‌پرستم، نه چپ‌ستیزم، ایران دوستم

بهرام خراسانی

چندی است گفتگو دربارۀ سخنان و رفتار آقای رضا پهلوی، به یک ‏گفتمان جدی میان کنشگران و سیاست‌ورزان ایرانی فراروییده است. ‏گروهی به دلیل وابستگی تباری به خاندان پهلوی در نکوهش او سخن می‌گویند، و گروهی نیز به امید یا سراب ایرانی بهتر، در ستایش ‏او سخن می‌گویند. خود این گفتگو، بازتاب آنست که چه کسی خوشش ‏بیاید و چه خوشش  نیاید، این شخص از سوی ایرانیان دیده می‌شود و نمی‌توان او را پنهان ساخت.

دیروز آقای اصغر جیلو گفتارنامه‌ای ‏با نام «ابهامات بیانیه جمهوریخواهان را روشن کنید» نوشته بود ‏که خواننده‌ای به نام «رضایی»، یادداشتی پای آن گذاشته و ‏گفتارنامه را به نقد کشیده بود. چون من دورادور با نام آقای ‏جیلو آشنا و با درونمایه گفتارنامه ایشان همسو بودم، بی‌آنکه ‏برخلاف برخی از گفتارنامه‌نویسان سربزرگی کنم و یاداشت‌نویسی را ‏دون جایگاه خود بدانم، یادداشتی در پشتیبانی از دیدگاه آقای ‏جیلو و نقد یادداشت آقای رضایی درپای گفتارنامه ایشان نوشتم. ‏پس از آن شخصی به نام کاظم محمدی که برای نخسین بار با نام شریف ‏ایشان آشنا می‌شدم، در یادداشتی نوشته بود: «آقای خراسانی! شما ‏مدتهاست به عنوان یک کمنتار نویس حرفه‌ای در سایت‌های اینترنتی و ‏با ادعای اینکه «من یک جمهوریخواه هستم» به تخریب جمهوریخواهان ‏و در درجه اول چپ‌ها مشغولید. ..... بهتر است راه هوشمندانه تری ‏انتخاب کنید چون این شیوه‌ها مدتهاست نخ نما شده است‏‎.‎‏»

راستش ‏اینکه درونمایه و سبک نوشته «دادستانه» و کیفرخواستی ایشان به ‏گونه‌ای بود که برای نخستین بار، دون جایگاه خود دانستم با او ‏رویاروی سخن بگویم، و بهتر دانستم آن را به شکل یک گفتارنامه ‏کوتاه منتشر سازم. آنچه در زیر می‌آید، این پاسخ کوتاه به ‏کیفرخواست آقای محمدی است: 
  ‏
نخست اینکه من «یک کمنتار نویس حرفه‌ای در سایت‌های اینترنتی» ‏نیستم بلکه گاه در همین سایت، اخبار روز و گاهی عصر نو، ‏گفتارنامه یا به زبان شما مقاله می‌نویسم. اگر خواستید، می‌توانید برای آگاهی یا تکمیل پرونده به آرشیوها سری بزنید. ‏اما آنگاه که کسی گفتارنامه خوب یا پرمایه‌ای بنویسد و پیشاپیش ‏نویسنده را از راه نوشته‌هایش بشناسم، دون جایگاه خود نمی‌بینم ‏که از او پشتیبانی کنم، یا نوشته‌اش را نقد کنم. از نگاه من، ‏این وظیفه هر کنشگری است که از نوشته‌ای که حرفی برای گفتن ‏دارد پشتیبانی کند و یا آن را نقد کند.

دوم اینکه من در نوشتن دیدگاههای خود از کسی پروا ندارم و ‏بسیار آشکار می‌نویسم، حتی اگر طرف خود را یک بازجو یا دادستان ‏بپندارم. نه به کسی چیزی بدهکارم، و نه دنبال خوشنام شدن نزد ‏این یا آن گروه سیاسی هستم.‏

سوم اینکه بلی من جثه آن «اتحاد» را کوچک دیده‌ام، اما ‏اکنون می‌گویم من درباره  برخی از آن سازمانها اشتباه کرده‌ام ‏زیرا باید می‌گفتم جثه کوچک و مغز کوچکی دارند.

برای آگاهی ‏بیشتر، می‌افزایم که بزرگی و کوچکی جثه یک آدم یا سازمان یک ‏پدیده عینی است، نه ذهنی و دلبخواه. هنگامی که یک سازمان ‏اجتماعی پرپیشینه نمودی در جامعه ندارد، یعنی جثه کوچکی دارد. ‏یا اگر یک سازمان خوشنام در گذر دست کم ۳۵ سال زندگی در خارج ‏از کشور و محیط آزاد نه توانسته است یک جریان فکری اثرگذار ‏بیافریند و نه توانسته است بر شمار همراهان خود بیفزاید، این ‏سازمان هم جثه کوچکی دارد و شاید هم مغز کوچکی دارد.

من چپ ‏ستیز نیستم، اما سازمان خوشنامی را که کمابیس ۲۰ سال  برای ‏اتحاد نیروهای چپ تلاش کرده و سرانجام از یک کوه موش زایانده، ‏نه چپ مارکسیستی می‌دانم و نه دارای جثه بزرگ. در اینجا روی سخن ‏من تنها با حزب چپ فدائیان خلق است. در کوچکی جثه کوچک این ‏سازمان همین بس که از فروردین‌ماه امسال کسان بسیاری از این ‏گروه پرسش‌هایی کرده‌اند که آنها به هیچیک از آنها پاسخ نداده‌‏اند. دو یا سه پرسش را خود این نگارنده در چارچوب گفتارنامه ‏پرسیده‌ام که به هیچکدام پاسخ نداده‌اند. برای یک سازمان سیاسی ‏مدعی سراسری بودن، این رفتار تنها دو دلیل می‌تواند داشته باشد. ‏یکی جثه کوچک، دیگری غروری کودکانه که هر دو به یکجا می‌رسند.

چهارم اینکه اگر بخواهید نفوذ پهلوی را در جامعه واقعی به ‏ویژه در میان کارگران و تهیدستان ارزیابی کنید، نیازی به رمل و ‏اسطرلاب نیست. همین بس که کسی چند روزی درمیان جامعه واقعی ‏زندگی و یا از دوستان امین خودش بپرسد تا از واقعیت آگاه شود. ‏برای آگاهی مدعیان شاید نه راستین چپ باید بگویم که اگر قرار ‏باشد گروه‌هایی مانند فرشگرد میداندار باشند، چه بهتر که شمار ‏هواداران پهلوی هرچه کمتر باشد. زیرا این گروه‌ها مردم را اگر ‏به دوزخ نبرند، به بهشت هم نمی‌برند. این وظیفه نیروی چپ واقعی ‏است (اگر وجود داشته باشد) که راهی بیابد تا هم نفوذ خود را ‏جایگزین رضا پهلوی کند، هم نیروی خود را جایگزین فرشگرد کند. ‏نه اینکه چشم همه را بر دنیای واقعی ببند تا شاید مگر جثه کوچک ‏خودش نمود پیدا کند. اگر آن چهار سازمان که اکنون منظورم جبهه ‏ملی نیز هست نتوانند این کار را بکنند، آنگاه به سادگی می‌توان ‏دریافت که آن اتحاد هم، جثه کوچکی دارد. ‏

پنجم اینکه من هیچ پارچه نخ‌نمایی را به کار نمی‌برم. آشکارا می‌گویم که اگر رضا پهلوی دل از کلاه دلکش پادشاهی بکند، و ‏آشکارا وفاداری خود را به جمهوری اعلام کند، آنگاه هیچ نیازی به ‏گروه‌هایی مانند فرشگرد نیست. هنوز او بیش از هرکس دیگر می‌تواند ‏نیروها را به گرد خویش فراخواند. اگر چپ یا اصلاح‌طلبان یا دیگر ‏گروه‌ها نتوانند برای آبادانی ایران این کار را بکنند، نباید ‏گناه را به گردن کسی انداخت. دستِ کم اینکه رضا پهلوی، اصلاح‌‏طلبان، یا همین حکومت موجود کمتر از سازمانی مانند «حزب چپ» ‏زیر نام مبهم حق تعیین سرنوشت و کشور کثیرالمله، راه را برای ‏جنگ قومی آماده می‌سازند و به آن دامن می‌زنند. در اینجا نیز ‏منظورم جبهه ملی و آن دو سازمان چپ دیگر نیست.

ششم) اکنون نیروی چپ هیچ چهره شناخته شده و قابل قبولی در ‏میان مردم ندارد. چپها در ۴۰-۳۰ سال گذشته آنچنان بی‌رحمانه در ‏نقد و انتقاد از خود کودکانه به جان هم افتاده‌اند که هیچ ‏آلترناتیو یا چهرۀ شناخته شده‌ای را از خود برجای نگذاشته ند. ‏این چپ ستیزی کسانی چون من نیست که به دلیل این درگیریهای بیجا ‏جثه شما اینچنین کوچک و سازمان‌تان پراکنده شده است. بهتر است ‏چپ‌ستیزی را در درون خود جستجو کنید. ببینید شما در میان ده‌ها ‏هزار نفر ایرانی باورمند به مارکسیسم چند نفر را با خود همراه ‏دارید. با چه کسی پیوند دوستی دارید؟ با حزب توده ایران چه کار ‏کرده‌اید. با بسیاری از نیروهای قدیمی چپ مانند فرخ نگهدار چه ‏کرده‌اید؟

چپ بزرگ جثه و بزرگ مغز آن است که بتواند همه را از ‏جمله رضا پهلوی را و حتی بخشی از اصلاح‌طلبان و نیروهای حکومت ‏را به همکاری با خویش بخواند. چپ تکرو و چپ بی‌برنامه و ‏سکتاریست، چپ کوچک جثه و کوچک اندام است. در نبود چپ بزرگ جثه ‏و بزرگ مغز، هر کوچک اندام دیگری هم که تنها یک سر و گردن از ‏این چپ بلندتر باشد، شاید بتواند کشور را به هر راهی که خواست ‏بکشاند. همین بس که رضا پهلوی اندکی بلندقدتر از شما باشد، تا ‏چنانچه روزی کار جمهوری اسلامی به پایان برسد، مهر خود را بر همه چیز ‏بکوبد. اگر هم جمهوری اسلامی توانست خود را از گرداب کنونی نجات ‏دهد، که دیگر همه این حرفها بیهوده است.

پیروز باشیم
بهرام خراسانی
‏۱۹ دی ۱۳۹۷‏