ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 24.06.2018, 8:10
چرا اثر نمی‌کند

سیاوش لشگری

هنگامی که در بیرون از کشور سرمان را به عقب برمی‌گردانیم و به چهل سال تلاش بدون وقفه تعداد زیادی از اندیشمندان و نویسندگان ایرانی نگاه می‌کنیم، از حجم بزرگ کار آنها در همه این سالها شگفت زده می‌شویم و به تک تک آنها درود و آفرین می‌فرستیم که به‌جای فراموش کردن ایران و رفتن به‌دنبال تجارت و سیاحت و زندگی بهتر، مبنای زندگی خود را برپایه رهایی مردم خود از دست استبداد دینی و آگاه کردن هم میهنان قرار داده‌اند و برای تغییر اوضاع بد فعلی خواب از چشمان خود گرفتند تا سخنی را اندیشه کنند و یا مقاله‌ای را بنویسند.

آنها به هزار و یک زبان راه‌های مبارزه با رژیم سرکوبگر را بیان کردند و صد‌ها راه‌حل برای همبستگی در مقابله با رژیم ارائه دادند ولی مثل اینکه گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن و همتی برای تکان خوردن در بیرون دیده نشد و نمی‌شود. همه آن گفته‌ها بادی شدند و رفتند به ناکجا آباد مغزها و همه آن نوشته‌ها چون کتابخانه‌های سوخته اسکندریه خاکستر شدند و فراموشی گرفتند و آبی از آب مردم تکان نخورد و در به همان پاشنه چهل سال و سی سال و بیست سال و ده سال پیش چرخید و می‌چرخد.

راستی چه بر سر مقاله‌های پرخون آن همه سال از حسین باقرزاده آمد، و یا چه بر سر مقاله‌های متفاوت آن کسی رفت که، سالها نام واقعی و جنسیت او ناشناخته بود و بعد‌ها فهمیدیم او بانویی است بنام الهه بقراط. از نوشته‌ها و سخنرانی‌های پرمغز داریوش همایون چه اثری در ذهن ایرانیان باقی ماند و در راه مبارزه بکار گرفته شد. در چهل سال گذشته چند مصاحبه، چند تفسیر سیاسی چند سمینار، چند مناظره، و چند میزگرد در رسانه‌های ایرانی برپاشد. در همه این سالها چند نشریه وزین و خواندنی دایر و، چند روزنامه و هفته‌نامه و ماهنامه و فصلنامه و سالنامه بیرون آمد و بدون اینکه در ما مردم اثری بگذارد در نهایت بسته شدند و به بایگانی‌ها رفتند. چند رادیو و تلویزیون فارسی زبان راه افتادند و پس از مدتها کار به آخر خط خود رسیدند و دیگر نامشان را هم کسی بخاطر ندارد، چند تن از ارباب جراید پس از سالها تلاش جان به سلامت نبردند و درگذشتند و از زحمات خود کوچک ترین اثری ندیدند.

براستی ایرانیان بیرون از کشور را با چه زبانی می‌شد در کنار هم نشانید و به‌جای به خود فکر کردن، آنها را به فکر و فداکاری برای زندگی همگانی و مجموعه مردم ایران کشانید، باید به آنها چه گفته می‌شد که نویسندگان و گویندگان ایرانی نگفتند و ننوشتند؟ چه شد زحمات احمد احرار، امیر طاهری، شاهین فاطمی، باقر مومنی، هوشنگ وزیری، صدرالدین الهی، علی کشتگر، پرویز اصفهانی، مهدی خانبابا تهرانی، محمد ارسی، عباس پهلوان، باقر پرهام، فرج سرکوهی، پرویز صیاد، احمد زیدآبادی، عبدالرحمن امیرفیض،‌ هادی خرسندی، عبدالستار دوشوکی، فاضل غیبی، حسین مهری، ابراهیم نبوی، علیرضا نوری‌زاده، منوچهر جمالی، مجتبی واحدی، مهدی فلاحتی، اسماعیل نوری علا، رامین کامران، فیروز نجومی، مجید محمدی، مسعود نقره کار، وحید حمیدی، جهانگیر لقایی، حسن شهباز، بهروز صور اسرافیل، حمید آقایی، امیر ممبینی، کاظم علمداری، علی‌اصغر راشدان، ناصر زرافشان، ایرج ربیعی، سیروس آموزگار، هرمز حکمت، همایون کاتوزیان، جلال ایجادی، تورج فرازمند، ایرج گرگین، شجاع الدین شفا، هوشنگ معین‌زاده، اسماعیل خویی، محمد علی مهرآسا، مرتضا میرآفتابی، عباس نیری، ماشا الله آجودانی،، پری سکندری، مرتضی دهکردی، برزو نجمی، بهرام محیط، عبدالرضا انصاری، علی‌اصغر حاج سیدجوادی، علی صدارت، اردشیر لطفعلیان، مرتضا محیط، هومر آبرامیان، کورش گلنام، ف م سخن، ناصر انقطاع، پرویز قاضی سعید، سیروس شرفشاهی، تقی مختار، مانوک خدابخشیان، میرزا آقا عسگری مانی، بیژن صف‌سری، مهدی خلجی، رامین جهانبگلو، ایرج مصداقی، علیرضا میبدی، برزو پناهی، تقی روزبه، رضا تقی‌زاده، حسن دایی و بسیاری دیگر از اندیشه‌وران راست و چپ و میانه و بی‌طرف و با طرف که خوشبختانه بیشتر آنها در قید حیاتند و با پوزش از آنها که نامشان بیادم نیامد و از قلم افتاد و اینها تنها سی درصد نام کسانی است که به ذهن من رسید، تعداد آنها خیلی بیش از این‌هاست که در رسانه‌های معمولی و سایت‌های مجازی مانند گویانیوز و اخبارروز و عصرنو و ایران امروز و العربیه فارسی و کیهان لندن از زوایای گوناگون هر روز و هنوز می‌نویسند و افکار خود را در اختیار مردم قرار می‌دهند. ولی تا به امروز که چهل سال از شروع کار آنها می‌گذرد و به اندازه چند کتابخانه راه حل ارائه داده‌اند، با جرات می‌توان گفت کوچکترین اثری درمردم ما نداشته و هر کس یا براه خود می‌رود و یا اصلا توجهی به این همه کار و تلاش از این تعداد بزرگ هم میهنان خود ندارد که همواره به جستجوی راه حل رهایی از وضع رقت بار مردم ایران و چه باید کردهستند.

هیچ دلیلی نمی‌تواند بازگوکننده چرایی این وضع رقت بار ملی ما ایرانیان باشد جز بی‌تفاوت بودن شخصیت ایرانی در برابر وظایف ملی و حتا وظایف انسانی که روزگار سیاه این روش دامان کشور و ملت ما را چسبیده و رها نمی‌کند. ادامه این روند بی‌تفاوتی، ایران را در خطر بنگلادشی و سودانی شدن قرار داده است. هر چه سریع‌تر این اوضاع برچیده نشود دیگر هیچ راه نجاتی برای هشتاد میلیون از هم میهنان ما باقی نخواهد ماند. نمی‌خواهم کسی را بترسانم و یا تحریک کنم اما تغییر ندادن به وضع فعلی می‌تواند ایران را از سر فقر به روسپی‌خانه‌ای بزرگ برای کشور‌های همسایه تبدیل کند که نمونه کوچکش فعلا در جوار حرم امام رضا برای خوشگذرانی زوار عرب براه افتاده و روز بروز هم بزرگتر می‌شود و یا روز افزونی صدور و فرار خواسته و ناخواسته دختران ایران به بنادر آن‌سوی خلیج فارس برای کسب درآمد و گذران زندگی خود و خانواده.

با این خرابی‌ها و جمعیت زیاد که به‌زودی به جمعیت صد میلیون نفر می‌رسیم پول نفت به هیچ جایی کفایت نخواهد کرد و حقوق نیمی از کارمندان ارتش و دولت و پلیس هم نخواهد شد، چه رسد به تامین نیازهای گوناگون کشوری که سالهای سال به ویرانی کشیده شده و کار سخت و مضاغف مردمش را طلب می‌کند تا کشور کمر راست کند و مردم به یک آسایش نسبی برسند.

امید همه به جوانان‌مان بود که وقتی طرز برخورد آنها را با همدیگر در این سایت‌های مجازی می‌بینیم متاسفانه به‌وضوح احساس می‌کنیم که آنها هم پا جای پای خود ما گذاشته‌اند! با همان برداشت‌ها و جنگ و دعواها! با همان تحلیل‌های دایی جان ناپلئونی و خودخواهی‌ها و یکدندگی‌های خود ما! آیا به‌راستی راهی دیگر باقی مانده که اندیشمندان و نویسندگان و گویندگان ما ارائه نکرده باشند؟ از نوع ماندلایی‌اش گرفته تا گاندی‌وش و پینوشه‌گون و انواع و اقسام پادشاهی و اشکال مختلف جمهوری و هرچه را که بشر تا به امروز تجربه کرده است، ولی بهانه‌ها و ایراد‌ها و تهمت‌ها به همدیگر و خائن خواندن این و آن همچنان ادامه دارد و وسیله‌ای شده برای فرار از همگامی و همراهی بالفعل در راه آزادی ایران و بی‌اعنتایی به هر سخن و پیشنهادی و درخواستی حتا اگرمنطقی باشد!

مشکل ما چیست که هیچ سخنی دیگر برما اثر نمی‌کند و به لج‌بازی و پشت کردن به واقعیات و فرار از همگاهی‌ها ادامه می‌دهیم و منتظریم تا دیگران به‌جا و برای ما کاری بکنند و این همه آشفتگی را سرو سامان دهند. آیا ایران ما به راه فنا و نابودی افتاده است چنانکه بسیاری از امپراطوری‌ها فتادند و از میان رفتند؟


نظر خوانندگان:

■ آقای سیاوش لشگری نوشته‌ای را ارائه نموده که به یکی ازنقاط اساسی که گریبان گیر ملت ایران است اشاره کرده و در عرض نزدیک به چهل سال متفکران بی شماری مقالات زیادی در این مورد نوشته‌اند که گویا درک سی از چهار الی هفت میلیون ایرانی خارج نشین اثری نکرده و ایرانیان داخل نشین، بخصوص حاکمان مذهبی هم همچنین. بویژه وقتی درنظر می‌گیریم که مشتی از روشنفکران که تعدادشان بیشترتر از شمارش انگشتان دست یک انسان نبود، چنان اثرمثبت و واضحی در خیزش و جنبش مشروطیت داشتند. ایشان در انتهای نوشتۀ خود چنین نتیجه می‌گیرند، «مشکل ما چیست که هیچ سخنی دیگر بر ما اثر نمی‌کند و به لج‌بازی و پشت کردن به واقعیات وفرار از همگامی‌ها ادامه می‌دهیم و منتظریم تا دیگران به‌جا و برای ما کاری بکنند و این همه آشفتگی را سروسامان دهند. آیا ایران ما به راه فنا ونابودی افتاده است چنانکه بسیاری ازامپراطوری‌ها فتادند وازمیان رفتند؟»
این مشکل تنها برای جامعۀ ایرانی نیست؛ این مسئلۀ کل بشریت است. یک نگاه سریع به اوضاع جهان، بویژه امریکا که گویا اطلاعات در آن سانسور نمی‌شود، آماده در اختیار مردم است به آقای ترامپ رأی دادند که مشکلات آنان را حل کند. همچنین به کشورهای اروپائی چون انگلستان، فرانسه، اتریش، ایتالیا و...نگاه کنید و رشد ارتجاعی این جوامع را در مد نظر بگیرید. خواهید دیدن کشوری مثل دانمارک با جمعیتی پنج میلیون خویش تا سال های نه چندان دور جزء کشورهائی بود که بهترین محیط زیستن را برای مردمش فراهم کرده بود. اکنون بزرگ ترین رشد افکار ارتحاعی را دارد. خیلی از عناصر چون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و... وجود دارد که اوضاع بشر به اینجا کشانده. اگر آدم نئاندرتال که جمجمۀ بزرگ تری داشت به دست هوموساپین ها که مبنع بشر امروزیست که گویا جمجمه‌اش با گذشت زمان کوچک‌تر می‌شود، چیره نشده بود، بشر امروزی می‌توانست مضعل دروغین مذهب را برای خود حل کن؟ این چه کمبودی است در رشد فکری بشریست که او را وادار می‌کند به پذیرفتن دروغین مذهبی، بویژه به فرقۀ دروغین شیعه ایمان بیآورد؟ آیا اگر ایران در جنگ قادسیه پیروز می‌شد، و ایرانی هویت خویش را از دست نمی‌داد، از زردشت و یا دیگرمذاهب خرافاتی چنین دمبک و داستان نمی‌ساختند، سروکلۀ فردی مثل خمینی پیدا نمی‌شد، عکس و تار موی او را در ماه و لای کتاب «مقدس» خود نمی‌دیدند؟ سئوال مهم اینست از بین افرادی که شما نام بردید، چند فرد را می شناسید که به اصل وریشۀ فکری بشر ایرانی پی برده، آنرا موشکافی کرده و در نوشته‌های خود بیان کرده است. جزء چند نفر معدوی بنده کس را نمی‌شناسم. تا آنجا که اینجانب اطلاع دارم، و در حس وطن دوستی تمام متفکرین قلم به دست ایرانی شریک هستم و افکار آنان را قبول دارم، ولی اغلب آنها گزارشگرهای کارکشته‌ای هستند، و انگیزۀ آنان آنچه نیست که در ظاهر نمایان است، و به بافت فکر ایرانی توجه لازم نمی‌کنند.
آقای لشگری، موضوع شلخته‌گری ایرانیان بغرنج‌تر از آنست که به چشم می‌خورد. قلم بدستان متفکر ایران شاید بایستی بیشتر، بطور مدام و جدی‌تر به ریشه‌ها و باورهای انسانی، بویژه ایرانی بپردازند. گرچه، همانطور که شما در مقالۀ خود به خوبی خاطرنشان کردید و نتیجۀ این چهل ساله نشان می‌دهد، اثرمثبتی در افکار ایران نمی‌گذارد، این مبنی بر این نمی‌تواند باشد که بایست دست غوروجستجوی برداشت.
با آرزوی موفقیت، م. امینی


■  از اینکه جهان عمدتا به راست چرخیده است حرفی نیست ولی بهتر است بگوئیم قدرتمندان مالی و علمی و مالی جهان توانسته‌اند مردم جهان را به این جهت بچرخانند در بیش از چهل سال گذشته این چرخاندن یا چرخش شروع شده است. مشکل ما مردم ایران مانند همه مردم جهان است ولی با تفاوت هایی واضح و آشکار اولا مغز انسان مسائلی ساده و بدون نیاز به اندیشیدن و تفکر را بهتر می پذیرد بنا براین حرف های ترامپ را که میخواهد امریکا را آباد ولی جهان را خراب کند برای مردم امریکا پذیرش بهتری دارد و در ایران هم حاکمیت برای زندگی پس از مرگ که ابدی هم هست وعده میدهد و یا به امید آب وبرق و اتوبوس مجانی و پول نفتی که به در خانه می‌آورند بهتر می پذیرند. ثانیا وقتی بزرگان و اندیشمندان ما نمی‌توانند با هم یکی شوند و یا بر روی امور و اصول قابل قبولی توافق کنند که هر کسی ساز خودرا می‌زند از مردم عادی و معمولی چه انتظاری. می‌توان داشت ثالثا امکانات بیشتر و بهتر مانند تیغ دو لبه که از یکطرف می تواند و باید برای نجات مردم از حکومت جهل و خرافه مفید باشد برای دسترسی مردم هم قابل استفاده است ولی گروه ضدمردمی و سوء استفاده کنندگان هم از این این امکانات استفاده می‌کنند. کمتر کسی می‌تواند جنس و ماهیت دشمنان مردم را تشخیص دهد بنابراین تصمیم گیری برای مردم مشکل تر می‌کند.
حامد دلسوخته