iran-emrooz.net | Fri, 14.09.2012, 22:11
تفاوتهای فرهنگی و نزاعهای دینی
ایاز آسیم
(رفتارشناسی فرهنگی فیلم ضد اسلامی در آمریکا و واکنشهای شرق مسلمان)
۱- از روزگاری که مذهب در میان بشر نهادینه شد، اختلاف مذهبی نیز پدید آمده است. این اختلاف البته از تنوع نگرش و بینش انسانها و نیز تفاوت سطح آگاهی و دانش آنها برخاسته است و هیچ گریز و گزیری از آن نیست. اختلافهای عقیدتی و مذهبی در میان انسانها هیچ گاه در سطح نظر و باور محدود نمانده و بلکه به نزاعهای جدی و جنگ میان ملتها و فرهنگهای گوناگون کشیده شده است. بررسی موضوع از این زاویه نشان خواهد داد که خسارتها و تلفات مادی و انسانی و معنوی بشر بر اثر اختلاف و در پی آن نزاعهای مذهبی اگر کمتر از نزاعهای مربوط به قدرت و ثروت و کشورگشایی نبوده، کمتر از آن هم نیست؛ اما در مقطعی از تاریخ، بشر به این نتیجه رسید که اختلاف در بینش و نگرش و در نتیجه اختلاف عقیدتی و مذهبی در میان انسانها امری طبیعی است و باید آن را پذیرفت و آن را به رسمیت شناخت، و این اختلاف نباید به نزاع، رویارویی و جنگ بینجامد. چنین بود که مناظرات دینی حتی میان دانشمندان و کارشناسان ادیان نیز دست کم در انظار تودهها و مراکز همگانی و نیز در سطح گفتگوهای شفاهی تعطیل شد؛ هرچند ممکن است در محافل تخصصی و در سطح نوشتاری، نظریههای دینی ادیان مختلف توسط دانشمندان و کارشناسان نقد و بررسی شود که این نقد و بررسیها هیچ گاه از محافل تخصصی علمی و از میان متخصصان فراتر نرفت و به میان تودههای عمومی کشانده نشد.
۲- در طول تاریخ و در میان همۀ ادیان، پیوسته کسانی و گروههایی بودهاند و هستند که خود را متصدی و متولی دین خود میدانند. این گروهها نخست با فراگیری آموزهها و احکام دین خود، به سطحی از دانش و آگاهی و تخصص میرسند و سپس همان آموزش و آگاهی را مبنای "هویت" و "ارتزاق" و "کنش" خویش قرار میدهند. وقتی چنین شد آنها به موقعیت تازهای دست مییابند و آن اینکه خود را به طور انحصاری حافظ و مروج و نظریه پرداز و عالم و متولی و متصدی آن دین میشمارند. این گروهها در این فرایند و با چنین جایگاهی که برای خود تعریف میکنند، صاحب منافع میشوند و در دراز مدت، به نام دین، حافظ منافع شخصی و گروهی خود میشوند و تفسیری از دین ارائه میدهند که حفاظت و استمرار این منافع را تضمین میکند و آنان در همین راستا از حضور و مشارکت هر شخص و گروه دیگر در این طرح، خودداری میکنند و افزون بر آن حتی خارج از این چارچوب به هیچ فردی نیز اجازۀ اظهار نظر نمیدهند. پیوستن به این ساختار به معنی پذیرفتن همۀ شرایط و واقعیت موجود در این جریان است و حتی اگر کسی را که به آن بپیوندد و باکسب آگاهی و تجربه فراوان، این ساختار را نیازمند بازسازی و تجدید نظر بداند، تحمل نخواهند کرد و با تمسک به خشن ترین شیوهها به طرد و سرکوب و منزوی کردن وی اقدام میکنند. این ساختارها چنان جزم اندیش و جزم گرا میشوند که جز خود و باور و رفتار خود، هر اندیشه و باور و رفتاری را نفی میکنند و باطل میشمارند.
بعضی از این ساختار البته در طول تاریخ در مقاطع بلندی به قدرت نیز دست یافتهاند و با ابزار قدرت و به بهانۀ ترویج و حفاظت از دین به ترویج خرافات و إعمال خشونت روی آوردهاند. این گروهها در کنار حاکمان دیکتاتور، همواره از ناقضان حقوق بشر بودهاند و آزادیهای مدنی و دینی و فرهنگی انسانها را سلب کردهاند. جامعۀ بشری، این ساختارها را دست کم در قلمرو ادیان معروف به دین آسمانی در منطقۀ خاورمیانه و اروپا با گوشت و پوست و استخوان خود تجربه کرده و خاطرههای ناخوشایندی از آن دارد. چنین است که در دوران مدرن با ظهور نهادهای مدرن اجتماعی، به ویژه نهاد آموزش، امتیاز انحصاری سازمانهای دینی در زمینۀ آموزش و پژوهش دینی از آنها گرفته شد و به آموزشها و نظریههای مبتنی بر روش و منطق و دانش، رسمیت داه شد.
هرچند در این روزگار حضور و وجود نهادهای سنتی دینی نیز نفی نشد؛ ولی با این حال، این سازمانهای سنتی به ویژه در جهان سوم و مشرق زمین با پیوستن به نهادهای خودکامۀ قدرت، از سویی به تقویت بافت سنتی خود اقدام کردهاند و از سویی دیگر، گاه گاهی به اختلافات موجود میان ادیان و مذاهب چنان دامن میزنند که آن را از سطح مطالعات آکادمیک به سطح افکار عمومی میکشانند.
۳- انسان و جامعۀ مدرن، با شاخصهای گوناگونی شناخته میشوند. آزادی، به ویژه بیان یکی از بنیادی ترین شاخصهای انسان و جامعۀ مدرن است. بشر برای به دست آوردن آزادی قرنها بلکه هزارها سال کوشیده است، تفکر کرده است، رنج کشیده است، کشته داده است و در نتیجه آن را به قانون تبدیل کرده است. آزادی در معنای فرهنگی و فلسفیاش، ناموس انسان و جهان مدرن است؛ از این رو حاضر است برای برای حفظ آزادی کشته بدهد و هزینه بپردازد و آن را مرگی ارزشی و هزینهای ارزشمند میشمارند.
آزادی از آغاز مدرنیته به این سوی، فرهنگ نهادینۀ جامعۀ مدرن به ویژه غرب مدرن است. نسلهای نوین غربی در فرهنگ آزادی به دنیا آمدهاند و در چنین فرهنگی بالیدهاند. در کنار آن اما بخش وسیعی از شرق به ویژه شرق میانه و از آن میان جهان اسلام با همۀ آموزههای والایی که دین اسلام برایشان به ارمغان آورده، همچنان در پیچ و خم فرهنگ سنتی خویش زیست میکنند، خرافات بخشی از باورها و رفتارهای آنان را شکل میدهد و خشونت، فرهنگ نهادینۀ آنان است. بخشی از خشونت موجود در میان آنان برخاسته از فرهنگ سنتی آنان است و بخشی نیز از سوی حکومتها در میان آنان نهادینه میشود.
در جامعهای که خشونت ولو به نادرست مبنای معرفتی دارد، رفتارها پرخاشگرانه و ستیزه جویانه میشود. نیز در چنین جامعهای، تودهها و افکار عمومی به اقتضای فرهنگ خشونت نهادینه شده، به إعمال خشونت رضایت میدهند و حکومتها نیز بیشتر از راه تنبیه و مجازات به اصلاح امور میاندیشند. همچنین کانونهای سنتی آموزش و تبلیغ دینی احکام خشن استنباط و صادر میکنند و احکام دینی پیرامون ارتداد و الحاد و در نتیجه اعدام و شکنجه و مجازات میچرخد و مردم هرگاه به کسی یا جریانی اعتراض داشته باشند، شعار نابودی آن را سر میدهند و هرگاه از حکومت ناراضی و منتقد باشند، مرگ حاکم را درخواست میکنند. از آن سوی، حکومتها نیز هرگاه با ناهنجاری یا جرم و یا نافرمانی شهروندان رو به رو شوند، راهی جز وضع مجازات و تنبیه و زندان و مرگ در پیش نمیگیرند. نتیجۀ این فرهنگ آن است که هرگاه در اختلافات فرهنگی و مذهبی، از سوی پیروان ادیان و مذاهب دیگر انتقادی به آموزهها یا شخصیتهای دینی آنان صورت گیرد، واکنشی مناسب شخصیت فرهنگی خود نشان میدهند و اعتراض و انتقاد خود را در چارچوب نزاع، خشونت، نفی ملیت و توهین و خشم به نمایش میگذارند.
در اینجا اگر نیک بنگریم با دو فرهنگ رو به روییم؛ فرهنگی که حافظ آزادی است و مدیران فرهنگی و سیاسی آن خود را متعهد به حفظ آزادی شهروندان خود میدانند؛ هرچند برخی شهروندان، آزادی خود را به نادرست به کار میبرند و موجب ایجاد هزینهای برای کشور خود شوند، و فرهنگ دیگری که حق اعتراض و انتقاد خود را با إعمال خشونت پی میگیرد. بدیهی است که تا هنگامی که زبان فرهنگی این دو طیف به هم نزدیک نشود، اختلافها همواره از لایههای نظری، به صورت نزاع، از میان لایههای اجتماعی سر بر خواهد آورد.
۴- منشور حقوق بشر، قوانین مدنی اکثر کشورها و نیز فرهنگی که آزادی را به رسمیت شناختهاند، از سویی توهین، تمسخر و نقد اهانت آمیز فرهنگ و افکار و عقاید دیگران را ممنوع دانستهاند و از سوی دیگر تصریح کردهاند که هرکس در گزینش هر عقیدهای آزاد است و هیچ کس و هیچ حکومتی حق سلب این آزادی را ندارد. در قوانین جهان مدرن، نه تنها از احترام و جایگاه دین کاسته نشده که به آن نگاه ویژهای نیز شده است. دین همۀ شهروندان و ادیان همۀ جهانیان و همۀ ادیان محترم شمرده شدهاند. حکومت در هر کشوری همچنان که حافظ جان و مال و امنیت و منافع شهروندان خود است، همچنان مسئول رفتارهای ناهنجار شهروندان خود نسبت به دیگر ملتها و فرهنگها نیز هست؛ بنابراین ،هیچ دولتی نمیتواند به بهانۀ آزادی و یا حفظ آزادی شهروندان در برابر اهانت شهروندانش به عقاید دیگر شهروندان یا دیگر کشورها بی تفاوت بماند و از خود رفع مسئولیت کند.
۵- نکته بسیار مهم آنکه ادیان، شخصیتهای دینی، کتابهای دینی و شهروندان متدین، همه محترمند، اما واقعیت آن است که آنچه به یک دین اهمیت میدهد مفاهیم و آموزههای آن است و سپس شخصیتهای آن. از این رو، اگرچه پیامبران از جایگاه رفیعی در میان مؤمنان برخوردارند، ولی آنان نیز همانند یک مومن- اما مومن سطح بالا- حافظ و مروج دین خود میباشند، ولی هیچگاه عین دین نیستند و نقد و بررسی شخصیت و رفتار آنان به بزرگی و اهمیت نقد دین آنان نیست؛ از این رو، نمیتوان پیروان او یا پیروان ادیان دیگر را به بهانۀ شکستن قداست او، از نقد رفتار و شخصیت و سیرۀ او بازداشت؛ چنان که بر پایه شواهد موجود در منابع تاریخی مسلمانان در زمان حضرت محمد(ص) کسانی در نبوت او تشکیک میکردند یا در برخی مواقع برخی از یاران و پیروانش به رفتار او انتقاد میکردند و او خود پاسخ آنان را میداد و هیچ کس را به خاطر این کار، نه تکفیر میکرد، نه مجازات. این مطلب و این شواهد تاریخی بر ما روشن میسازد که به نقد از دین یا نقد شخصیتهای دینی خود، با آرامش، منطق و دانش پاسخ دهیم.
۶- در کار ادبی و هنری، قلمرو جزء جزء مفاهیم و موضوعات تعریف شده و از هم باز شناخته شدهاند. نقد و انتقاد از هر موضوع، مطلب، جریان، مکتب یا هر شخص و شخصیت، آدابی دارد و تعریفی. نمیتوان و نباید به بهانۀ نقد، عقده گشایی کرد. هم خِرد انسانی و هم مبانی اخلاقی- حقوقی جهان مدرن اجازه نمیدهند به بهانۀ نقد و محاکمۀ یک فرقه و یا یک گروه رادیکال برخاسته از میان یک دین و فرهنگ، همۀ ماهیت و مقدسات آن دین و پیروان آن به کلی هجو شوند. هجو با نقد متفاوت است و کسی که به کار خطیر هنر با ابزار ارتباطی و در غالب رسانههای تصویری مدرن اقدام میکند، قطعا باید این حوزهها را شناخته باشد.
۷ - جریان ساخت فیلم"معصومیت مسلمانان"که با نامهای دیگری چون "برائت از مسلمانان"، "بیگناهی مسلمانان" و "زندگی محمد رسول اسلام" نیز شناخته شده و این روزها به اعتراضهای خشونت آمیز مسلمانان انجامیده است نیز اگر از این زاویه بررسی شود، قطعا تفاوت دو فرهنگ آشکارا دیده میشود، ولی همۀ حقیقت به این مطلب، محدود نمیشود، بلکه حقایق دیگری هم در پس این جریان وجود دارد. بخشی از حقیقت به نزاعهای سیاسی سران کشورهای ایدئولوژیک شرق و غرب و دخالتها و جهت دهی آنان مربوط میشود.
بخش دیگری از حقیقت به تنشزا بودن ذاتی بینش و کنش ایدئولوژیک مربوط میشود. در نگرش و کنش ایدئولوژیک، هر کس خود را حق مطلق و دیگران را باطل مطلق میپندارد و با این جزم گرایی به عرصۀ کنش روی میآورد و همۀ ابزارها را به خدمت ایدئولوژی در میآورد. همچنان که گفته شد باب نقد و انتقاد دینی هیچ گاه در جهان بسته نشده و میتوان با حفظ آداب دانش و پژوهش و نقد، در کانونهای علمی و آکادمیک، و رسانههای تخصصی، بحثها و مناظرات دینی را زنده و پویا نگاه داشت.
اگر مقصود از ساخت و پخش فیلم "معصومیت مسلمانان" نقد دینی بود، میشد آن را در جای خود انجام داد و نیازی به ساخت فیلم نبود؛ چرا که جایگاه فیلم، اغلب اثرگذاری و جهت دهی و پیام گذاری برای افکار عمومی و تودههای مردمی است. اینک میتوان احتمال نزدیک به یقین داد که مقصود سازندگان فیلم، نه یک بحث علمی تخصصی بلکه تحریک احساسات افکار عمومی و تودههای مردمی بوده است.