ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 12.07.2005, 22:11
موفقیت تاكتیكی و شكست استراتژیك نظام ولایی

دكترحسين باقرزاده
سه‌شنبه ٢١ تیر ١٣٨٤ – ١٢ ژوئیه ٢٠٠٥
.(JavaScript must be enabled to view this email address)


با روی كار آمدن آقای احمدی‌نژاد و یك دست شدن جمهوری اسلامی، سیاست‌های داخلی و خارجی‌ حكومت ایران دستخوش تحولات عمیقی خواهد شد و این تحولات تاثیرات درازمدتی بر آینده ایران خواهد گذاشت. این تحولات نه فقط ممكن است به بروز بحران‌های جدیدی در جمهوری اسلامی منجر شود و بلكه به احتمال زیاد عواقب وخیمی برای ایران و مردم ایران نیز در پی خواهد داشت. قدرت ولایت فقیه در مبارزه قدرت در درون رژیم و در درون جناح وابسته به خود یك موفقیت تاكتیكی و كوتاه مدت به دست آورده است. ولی این موفقیت یك اشتباه استراتژیك برای‌ رژیم بشمار می‌رود و علاوه بر آن ممكن است هزینه سنگینی به جامعه ایران تحمیل كند.

دستگاه ولایت فقیه اگر به موفقیت هاشمی ‌رفسنجانی تن داده بود ممكن بود با محدودیت‌هایی‌ روبرو شود و قدرت‌طلبی رفسنجانی به بهای كاهش نسبی قدرت ولی‌ فقیه تمام شود. ولی در این صورت، رژیم جمهوری‌ اسلامی در برابر خواست فزاینده مردم ایران برای دموكراسی و آزادی و رفاه از یك سو و فشار جهان غرب برای كنترل فعالیت‌های اتمی‌ رژیم ایران از سوی‌ دیگر، توان مقاومت و انعطاف ‌پذیری بیشتری‌ داشت و می‌توانست حیات خود را برای چند سالی تضمین كند. سیاست كوتاه‌ نظرانه دستگاه ولی‌ فقیه شانس «چینی‌كردن» ایران را كه مد نظر رفسنجانی‌ بود از بین برد و به این ترتیب ولی فقیه آینده نظام خود را قربانی امتیازات موقت و كوتاه مدت خویش كرد.

در واقع، رفسنجانی بهترین شانس رژیم برای بقای احتمالی جمهوری اسلامی و لو برای‌ چند سال كوتاه بود. او حمایت بخش وسیعی از حاكمیت و روحانیت و بازار را پشت سر خود داشت. تجربه دراز مدت او در طول حیات جمهوری اسلامی از توان او در سوار شدن بر بحران‌ها و مهار آن‌ها به نفع خود حكایت می‌كرد. بخشی از نیروهای اصلاح‌طلب و به خصوص تكنوكرات‌های آن (از جمله كارگزاران سازندگی) در خدمت او قرار می‌گرفتند. بعلاوه، او نشان داده بود كه در عالم سیاست یك ماكیاولیست به تمام معنا است و از قربانی كردن دوست و دشمن (حتی به صورت خشونت‌‌آمیز) برای حفظ و تحكیم قدرت خود ابایی ندارد. از نظر غربیان نیز (آن دسته كه خواهان نوعی ‌مصالحه با رژیم اسلامی‌ هستند) رفسنجانی بهترین گزینه انتخابات اخیر بود. او كسی‌بود كه جهان غرب و به خصوص اروپا می‌پنداشت كه می‌تواند با غرب كنار بیاید و معامله كند - و این امر می‌توانست در ادامه حیات جمهوری اسلامی نقشی اساسی داشته باشد.

رفسنجانی قصد چینی ‌كردن ایران را داشت. مدل چین كه توانسته است پس از بحران خونین میدان تیان‌من با موفقیت پیش رود و حیات نظام «كمونیستی» آن را برای نزدیك به دو دهه حفظ پیدا كند برای رفسنجانی‌ جاذبه زیادی ‌داشت. گرایش رفسنجانی به تقویت بخش خصوصی در اقتصاد (كه خانواده‌اش در آن سهم عمده‌ای دارند) و سهل‌گیری در رفتارهای شخصی و معاشرتی جوانان كه در تبلیغات انتخاباتی‌اش نمود فراوانی داشت از این شیفتگی حكایت می‌كرد. البته نه ایران چین بود، و نه حكومت مذهبی ایران از چنان ظرفیت ایدئولوژیك و فرهنگی برخوردار است كه بتواند آزادی‌های شخصی و اجتماعی جوانان را همانند چین تحمل كند. از این رو، تصور رفسنجانی برای تداوم میان‌مدت یا درازمدت حیات جمهوری اسلامی به شیوه چین توهمی‌ بیش نبود. ولی او احتمالا می‌توانست با اتكا به درآمد سرشار نفت برای سرپوش گذاشتن بر بحران‌های اجتماعی و اقتصادی‌ ایران از یك سو، و چانه‌زنی با جهان غرب برای حل مشكل اتمی شدن ایران از سوی دیگر، جمهوری‌ اسلامی‌ را تا حدی حفظ كند و سرنوشت محتوم آن را برای مدت كوتاهی به عقب بیندازد. این گزینه به هر حال برای ولی فقیه كه به بهای كاهش دامنه نفوذ و قدرت او تمام می‌شد مطلوب نبود و با برخوردی كودتایی عقیم ماند. اكنون ریاست جمهوری اسلامی ایران به كسی سپرده شده است كه نه تنها موی ‌دماغ ولی فقیه نخواهد بود و بلكه مخلصانه در خدمت تحقق آرمان‌ها و منویات ولی فقیه قدم برخواهد داشت.

حضور رفسنجانی در مقام ریاست جمهوری می‌توانست توهمی از ادامه اصلاحات را نیز به بخشی از جامعه القا كند. رفسنجانی‌ خود را «پدر» اصلاحات می‌دانست و حكومت خاتمی را ادامه طبیعی‌ حكومت خود می‌پنداشت. بخشی از اصلاح‌طلبان نیز ریاست جمهوری رفسنجانی را بهترین گزینه برای جنبش اصلاحی می‌دانستند. پس از سرخوردگی مردم از جنبش اصلاحی كه در انتخابات دوره دوم مجالس شهر و روستا و دور هفتم مجلس شورا نمود پیدا كرد این جنبش در منتهای ضعف خود قرار داشت و شانس پیروزی نامزدهای اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست جمهوری‌بالا نبود. از این رو افراد زیادی از میان اصلاح‌طلبان استدلال می‌كردند كه در برابر تهاجم بی‌امان نهادهای وابسته به ولی ‌فقیه تنها رفسنجانی است كه می‌تواند جنبش اصلاحی را در پناه خود بگیرد و آن را دست كم تا ٤ سال دیگر كه احیانا اصلاح‌طلبان بتوانند دو باره روی پای خود بایستند از نابودی كامل حفظ كند. آنان نیاز داشتند تا در برابر ضربات مهلك ولی ‌فقیه به حوزه امنی‌ پناه برند و در سایه قدرت نهاد دیگری آینده خود را حفظ كنند. در فقدان هر حوزه امن دیگر و به خصوص حمایت مردمی كه در سال‌های اخیر به شدت به تحلیل رفته بود، آنان به ریاست جمهوری رفسنجانی امید بسته بودند تا شاید بتوانند در پناه قدرت او از اضمحلال كامل در امان بمانند.

اكنون این آرزو بر آب شده است و جنبش اصلاح‌طلبی كه می‌‌خواست از درون حكومت آن را متحول كند به بیرون رانده شده است و دیگر هیچ پایگاهی ‌در قدرت ندارد. با توجه به این امر و با فقدان پایگاه مردمی آن كه در دو سه سال اخیر روی داده است، دیگر باید پایان رسمی ‌این جنبش را اعلام كرد. با به انجام رسیدن دوره ریاست جمهوری خاتمی، آخرین حلقه‌های ارتباطی‌ حكومت با مردمی كه در اكثریت میلیونی‌ خود خواهان استقرار آزادی و دموكراسی‌ در ایران بوده‌اند قطع می‌شود. اینك مردمند با خواست‌های اولیه آزادی ‌و رفاه و دموكراسی و حكومت یك‌پارچه‌ای با حربه سركوب و اختناق، در برابر هم. دیگر نمی‌‌توان مردم را با وعده اصلاحات سرگرم كرد و یا تحقق خواست‌ها‌ی آنان را به آینده‌ای نامعلوم موكول كرد. دیگر برای مردم راهی جز عمل مستقیم برای ابراز خواسته‌ها و آرمان‌هایشان باقی نمانده است. دیگر حتی از قانونمندی‌ نمی‌توان دفاع كرد.

اگر تا دیروز حكومت اصلاح‌طلب از مردم می‌خواست به قوانین موجود (ولو بد) تن دهند، امروز دیگر این ندا خریدار ندارد. حكومت می‌گفت برای انجام تظاهرات اجازه بگیرید (قانون است) و مقامات اصلاح‌طلب وزارت كشور قول می‌دادند كه در حد مقدورات خود از پاسخ به این حق شهروندی سر باز نزنند. در عمل البته در موارد بسیار كم و محدودی به این قول عمل می‌شد، و مردم قانون‌گرا در غالب موارد از این حق خود می‌گذشتند. امروز كه رابطه حكومت با مردم قطع می‌شود رعایت قانون بی‌معنی می‌شود. مردم تجمع و تظاهر را حق خود می‌دانند و دیگر برای اعمال این حق به انتظار اجازه مقامات نمی‌نشینند. یك ماه پیش زنان موفق شدند بدون این كه به انتظار اجازه مقامات بنشینند تظاهرات چشمگیری در برابر ورودی اصلی دانشگاه تهران برگزار كنند. امروز (سه‌ شنبه) تظاهرات وسیع دیگری در حمایت از اكبر گنجی و سایر زندانیان سیاسی در همان محل برگزار شد - و باز بدون اجازه مقامات. تظاهرات امروز با سركوب شدید پلیس روبرو شد، ولی این سركوب نخواهد توانست از تجمعات مشابه جلوگیری كند. نافرمانی مدنی‌ شروع شده است...

در فضایی این چنینی، جامعه به تدریج رادیكالیزه می‌شود و درگیری بین حكومت و مردم تشدید خواهد شد. حكومت یكدست شده فاشیستی در برابر خواست‌های آزادی‌خواهانه چاره‌ای جز كاربرد حربه سركوب و اعمال خشونت ندارد. نتیجه سركوب، پایان دادن به تظاهرات مسالمت‌آمیز و راندن نیروهای جوان و پرشور به فعالیت‌های زیرزمینی و احیانا خشونت‌بار است. در سیاست خارجی دوران «تنش‌زدایی» به پایان می‌رسد و جمهوری اسلامی‌ به دوره انزوای‌ دو دهه اول حكومت خود باز می‌گردد. در این جا نیز تغییر شرایط بین‌المللی جای زیادی برای سركشی‌های جمهوری اسلامی‌ باقی نمی‌گذارد. سیاست سركوب در داخل و سركشی در خارج از یك سو به شورش‌های داخلی دامن می‌زند و از سوی دیگر ممكن است به تنش‌های سیاسی‌ و نظامی بین‌المللی منجر شود. ایران وارد یكی‌ از بحرانی‌ترین دوره‌های حیات خود پس از استقرار جمهوری ‌اسلامی می‌شود. آیا نیروهای‌ دموكرات ایران خواهند توانست پیش از این كه سیاست‌های بنیادگرایانه رژیم حاكم مصالح و منافع مردم ایران را در معرض تهدید جدی قرار دهد چاره‌ای برای آن بیندیشند؟