ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 23.01.2011, 10:40
مردی که به قدوقواره‌ی کشورش نمی‌خورد

سعید شروینی
کارهایی که در مقیاس ملی و بین‌المللی کرد در اروپا کم‌سابقه بودند. در عرصه‌ی سیاست معتقد بود که « با شیطان هم باید گفت‌وگو کرد». این رویکرد او همیشه موفق نبود. کیسینجر مشی‌یی متفاوت از او داشت، ولی نتوانسته است که درایت و رویکردهای او را نستاید.

در خانواده‌ای یهودی و متمول و اهل سرمایه زاده شده بود، ولی از همان دوران دبیرستان به سوسیال‌دمکرات ها متمایل شد. می‌گفت که عمویش با نشان‌دادن زندگی کارگران و دستمزدبگیران به او در شکل‌گیری این گرایش نقشی اساسی داشته است.

با نمرات خوبی دیپلم گرفت و می‌خواست پزشکی بخواند. اوتو باوئر، رهبر معروف چپ‌های اتریش رایش را زد: پزشکی را ول کن، حزب به دکتر و مهندس زیاد احتیاج نداره، به حقوقدان و سیاست‌شناس نیاز دارد. او هم دل به خواندن حقوق داد.

در همان دوران دانشجویی برای مبارزه با حکومت اقتداگرای اتریش با رفقایش گروه «جوانان سوسیالیست‌های انقلابی» را تشکیل داد. فعالیت‌های «غیرقانونی‌»اش بالاخره «کار» دستش داد و دستگیرش کردند. دفاعیه‌ای که سال ۱۹۳۶ در دادگاه قرائت کرد، شجاعانه بود و لذا بازتابی بین‌المللی یافت. بعد از مدتی از زندان آزاد شد ولی از تحصیل محرومش کردند. تا از این محرومیت رها شود، هیتلر در اتریش بود و او هم در زندان. دو سه‌ ماهی در زندان بود و شرط آزادی‌اش این شد که کشور را ترک کند. اول می‌خواست به بولیوی برود، رفقای سوئد که دعوتش کردند، ترجیح داد که در همین اروپا بماند.

رفقا هم تبعیدش کردند

تا جنگ جهانی دوم تمام شود، ۸ سالی را در تبعید گذراند، خویشان دور و نزدیکش این «سعادت» را هم نداشتند. ۲۵ تای آنها سراز اتاق‌های گاز و سلول‌های مرگ رژیم هیتلری درآوردند و تا پایان جنگ بر زندگی‌اشان نقطه‌ پایان گذاشته شد. در همین دوره تبعید در سوئد ویلی‌ برانت را شناخت و تا آخر عمر نه تنها با او دوست نزدیک ماند، بلکه همراه با اولاف پالمه سه غول سرشناس سوسیال‌دمکراسی جهان را ساختند.

جنگ که تمام شد، دو سال دیگری را برای جمع‌آوری کمک‌های اسکاندیناوی برای اتریش در سوئد ماند و سال ۱۹۴۷ به اتریش برگشت. ولی مهاجران چندان وجهه‌ای در میان حزب و مردم نداشتند و برکشیدن او در حزب هم به رغم لیاقت‌هایش با فضای همچنان مسموم ضدیهودی در اتریش چندان برای حزب «سودمند» تشخیص داده نمی‌شد. طرفه این که او تاکیدی بر یهودی بودن خود نداشت و اقدام سال های بعد او، یعنی به کارگیری برخی از افراد متهم به همکاری با رژیم هیتلری در کابینه‌اش از یک حزب کوچک، مشاجره و مناقشه‌ای پایدار را با یک یهودی سرشناس و با جامعه‌ی یهودی اتریش و اسرائیل دامن زد. استدلالش این بود که مادام که این افراد لایق هستند و جنایتی مرتکب نشده‌اند باید به آنها اجازه‌ شرکت در روندهای سیاسی و به آزمون گذاشتن خودشان را داد.

با این همه، رفقایش در سال‌های اول پس از جنگ فرصت ماندن در اتریش را به او ندادند و همان سال ۱۹۴۷، تحت عنوان ادامه ماموریت در سوئد به تبعیدی دوباره فرستادنش. سه سالی هم این گونه مجبور به ماندن در بیرون از اتریش شد.



نظری که درست از کار درنیامد

از سال ۱۹۵۰ در اتریش بود و در امور مربوط به سیاست خارجی در درون حزب و دولت فعال. به خصوص سال ۱۹۵۵ این سوی میزی نشسته بود که مولوتف هم بر سر آن نشسته بود. موضوع هم امضای قرارداد بی‌طرفی اتریش در گستره‌ی بین‌المللی بود. بعدها گفت که این روز یکی از روزهای بزرگ زندگی‌اش بوده، ارتش‌های خارجی اتریش را ترک کردند، هر چند که این کشور در پیوستن به روند اتحادیه اروپا با ممنوعیت‌ها و محدودیت‌هایی روبرو شد.

سال ۵۹ بالاخره در راس دستگاه دیپلماسی اتریش نشست. به بسط روابط با کشورهای در حال توسعه پرداخت و به رغم تاکیدش بر غرب‌گرایی اتریش، اولین وزیر غربی بود که راه دوستی با شماری از کشورهای بلوک شرق را هموار کرد و برای اولین بار به این کشورها سفر نمود. سفیر وقت آمریکا در وین در گزارشی به واشنگتن نوشت که او تاثیری عمیق و پایدار بر سیاست داخلی و خارجی اتریش باقی خواهد گذاشت، ولی با مواضع و پیشینه‌ای که دارد بعید است که به مقام صدراعظمی برسد.

پیش‌بینی سفیر اما درست از کار درنیامد. سال ۱۹۷۰ این خود او بود که حزبش را با یک دولت اقلیت به قدرت رساند. با تغییری که در قانون انتخابات اتریش داد، یک سال بعد دوباره انتخابات شد و این بار سوسیال‌دمکرات‌ها اکثریت مطلق آرا را از آن خود کردند و در دو دور دیگر نیز. این گونه بود که او ۱۳ سال بر مسند صدراعظمی اتریش تکیه زد و موجی از تحولات را در درون این کشور و در عرصه‌ی بین‌المللی دامن زد.

گام‌های بی‌سابقه در اروپا

قانون خانواده در دوران او تحولات شگرفی را به سود زنان به خود دید. مرد و زن در مناسبات خانوادگی از حقوق برابر برخوردار شدند، بچه‌های روابط رسمی و ثبت‌شده و غیرثبت‌شده به حقوق برابر دست یافتند، سقط جنین را به قیمت سردکردن مناسباتش با کلیسا آسان‌تر کرد و در احقاق حقوق همجنسگراها گام‌های جدی به جلو برداشته شد. واردکردن دو زن به کابینه هم در آن زمان امری غریب در اروپای مرکزی به شمار می‌رفت.

مجانی‌کردن بسیاری از هزینه‌های تحصیل و دمکراتیزه‌کردن اداره مدارس و نیز امور دانشگاه‌ها از طریق مداخله‌دادن دانشجویان نیز از کارهای دولت او در عرصه‌ی آموزش و پرورش و تحصیلات عالی بود.

سرمایه‌گذاری‌های وسیع دولت، ایجاد رشد اقتصادی و اشتغال، سطح نازل تورم، کاهش اعتصاب و افرایش سطح رفاه، اتریش را در دوران او به نمونه‌ای قابل اعتنا در اقتصادهای اروپا بدل کرد. منتقدان متهمش می‌کردند که با این کارها هزینه روی دست دولت می‌گذارد و بدهی بار می‌اورد. پاسخش این بود که «چند شب بی‌خوابی به خاطر چند میلیارد شیلینگ بدهی دولت آسانتر از دیدن صدها هزار بیکار در جامعه است.» گرچه سیاست اقتصادی او در همه ابعاد موفق نبود و برخی پیامدهای منفی هم داشت، اما همچنان اتریش را در مقیاس بین‌آلمللی از رآس‌نشینان‌های جدول کرده بود.

این که در فضای رسانه‌ها نیز خود را در اختیار خبرنگاران قرار دهد و از موضع بالا و «رهبر» با آنها صحبت نکند نیز از دیگر ابداعات او در فضای اروپا بود.

گفت‌و گو با شیطان

در زمینه سیاست خارجی چندان دل خوشی از ائتلاف آلنده با کمونیست‌ها نداشت. به گفته‌ی پسرش «استدلالش متاسفانه این بود که :کسی که با سگ به رختخواب می‌رود، نباید انتظار داشته باشد صبح بدون شپش بلند شود.» با این همه، پینوشه که به قدرت رسید درهای اتریش را برای سوسیالیست‌های و کمونیست‌های شیلی باز کرد و به هزاران نفر از آنها پناه د اد. عذر سفیر اتریش در سانتیاگو را هم خواست، چون به نظر او در کمک به انتقال این افراد کم‌کاری کرده است. همکاری‌ تنگاتنگش با ساندیست‌ها در نیکاراگوئه هم از نظر پسرش جبران آن دیدگاه بسیار منفی در باره کمونیست‌ها بود.

ارائه طرح مارشال برای توسعه کشورهای در حال توسعه و پیش برد سیاست همیاری میان شمال و جنوب به اتقاق پالمه و برانت در کارنامه او ثبت است.



او اولین رهبر غرب بود که ریشه‌های تاریخی مناقشه خاورمیانه و لزوم تشکیل کشور مستقل فلسطینی را بازشناخت و به رغم فشارها، انتقادها و مخالفت‌ها عرفات را به وین دعوت کرد و ساف را به رسمیت شناخت. با معمر قذافی هم حاضر به گفت‌وگو بود. استدلال می‌کرد که با گفت‌وگو بهتر می‌توان این گونه آدم‌ها را به راه آورد و مقیدشان کرد. تا آنجا رفت که این شعار را هم بر زبان راند: « با شیطان هم باید گفت‌وگو کرد».

این رویکرد او همیشه موفق نبود، ولی به هر صورت اجرایش هم کار آسانی نبود و اعتماد به نفس ویژه و فرمولبندی‌ها و شرایط دقیقی را می‌طلبید که سوتفاهم ایجاد نکند و تا حد ممکن اردوی خودی را هم به تردید و ابهام نیاندازد. خودش از این که با عرفات به راه گفت‌وگو رفته، تا به آخر خشنود بود . می‌گفت که این گفت‌وگوها لزوماً باعث نشد که عرفات یک باره خشونت و ترور را محکوم کند و یا حتی از ترور سادات استقبال نکند ولی در درازمدت تاثیر خودش را گذاشت.

باری در رویکرد گفت‌وگو با «ناصالحان» می‌توان اما و اگرهای بسیار کرد. ولی ارزیابی کیسنجرکه در مجموع سیاست متفاوتی را در مقام وزیر خارجه آمریکا رقم زده بود نسبت به او شاید قابل تامل باشد. کیسینجر در کتاب خاطراتش که ۱۹۷۹ انتشار یافت نوشته است: «یکی از کج‌وکولگلی‌ها رایج در تاریخ این است که توانایی‌ها و لیاقت‌های بزرگ برخی از سیاستمداران با قدوقواره‌ی کشور تحت زمامداری آنها نمی‌خواند. برونو کرایسکی درک و فهم بسیار ژرفتری نسبت به مسائل بین‌المللی دارد تا شمار دیگری از رهبران کشورهای بزرگ.»

۲۲ ژانویه صدمین سال تولد کرایسکی بود. هنوز هم ۵۹ درصد اتریشی‌ها او را برترین صدراعظم دوران پس از جنگ می‌دانند. این نظر صرفاً ناشی از این نیست که سیاستمداران کنونی غرب و اتریش نماد میانمایگی به حساب می‌آیند، بلکه تاکیدی است بر متفاوت‌بودن و تابوشکنی‌های کرایسکی در زمانه‌ای که زیست. او سوسیال‌دمکراتی بود که شاید اگر در قبر بداند که حزب بن‌علی هم عضو انترناسیونال سوسیالیستی بوده به خود بلرزد.

.(JavaScript must be enabled to view this email address)