ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 28.09.2010, 23:30
زهرا رهنورد

حسین باقرزاده
سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۸۹ – 28 سپتامبر 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

در بین شخصیت‌های اصلاح‌طلب فعال در جنبش سبز، زهرا رهنورد از موقعیت و منزلت خاصی برخوردار است. او اگر چه در گذشته عمدتا در صحنه دانشگاه و آموزش دانشگاهی فعال بوده و کمتر در صحنه سیاسی ایران نقش داشته، از هنگام شکل‌گیری جنبش سبز به صورتی بی‌نظیر و با پشتکار خستگی‌ناپذیری به فعالیت در این جنبش پرداخته و اثرات محسوسی بر آن گذاشته است. او هم‌چنین بیش از هر شخصیت اصلاح‌طلب دیگر در ۱۵ ماه گذشته تابوهای متعددی را یکی پس از دیگر در نظر و عمل شکسته، و ظاهرا به همین دلیل نیز مورد وقیح‌ترین طعن‌ها و نیش‌خندهای بلندگوهای تبلیغاتی جناح حاکم مانند کیهان شریعتمداری قرار گرفته است. خانم رهنورد در واقع اولین زن ایرانی است که در صحنه سیاسی کشور در صف مقدم یک جنبش مردمی نقش ایفا می‌کند و بر آن تأثیر می‌گذارد. حضور او در این موقعیت از یک تحول بنیادین در فرهنگ سیاسی کشور ما حکایت می‌کند - تحولی که سلطه انحصاری فرهنگ مردسالار بر رهبری سیاست ایران را در هم می‌شکند.

در ادبیات جنبش سبز معمولا از سه نفر به عنوان رهبران آن در داخل کشور یاد می‌شود: آقایان خاتمی، کروبی و موسوی. این سه تن سابقه فعالیت سیاسی زیادی در جمهوری اسلامی داشته‌اند. آقای خاتمی سالیان درازی در دهه اول انقلاب وزیر ارشاد جمهوری اسلامی بود و سپس هشت سال را به عنوان رییس جمهور این نظام گذراند. کروبی دو دوره ریاست مجلس شورای اسلامی را به عهده داشت و در سال ۱۳۸۴ نامزد ریاست جمهوری شد. و موسوی هشت سال نخست‌وزیر این نظام در دهه اول انقلاب بوده است. علاوه بر این، دو تن اخیر در انتخابات سال گذشته نامزد ریاست جمهوری بودند و به نتایج اعلام شده این انتخابات از سوی دولت اعتراض داشتند. حضور این سه تن در رأس جنبش اعتراضی مردم ایران در یک سال گذشته، و موضع‌گیری‌های هر یک از آنان، در شکل‌گیری و جهت‌گیری این جنبش طبیعتا نقش بزرگی داشته است. ولی علاوه بر اینان، دست کم از یک نفر دیگر می‌توان یاد کرد که بدون سابقه سیاسی مشابه و حتا بدون این که در جریان انتخابات سال گذشته به دنبال مقامی سیاسی بوده باشد در جنبش سبز به فعالیت پرداخت و گاه اثراتی بیش از هر یک از افراد یاد شده فوق بر این جنبش گذاشته است: زهرا رهنورد.

رهنورد گرچه در آغاز به عنوان همسر موسوی، نامزد ریاست جمهوری، در جنبش سبز مطرح شد، ولی به زودی نشان داد که او تنها «همسر یک سیاستمدار» نیست و بلکه خود داعیه دارد. البته حضور او در صحنه سیاسی ایران به عنوان همسر سیاستمدار در جمهوری اسلامی خود تابوشکنی بزرگی بود. سیاست‌مداران (مرد) جمهوری اسلامی سیاست را همیشه یک پدیده «بیرونی» دیده‌اند و حضور همسران «اندرونی» خود را در این صحنه کمتر برتابیده‌اند. تنها در شرایطی که پروتوکل ایجاب می‌کرد، مانند سفرهای خارجی یا پذیرایی از همسران مهمانان خارجی، ممکن بود که همسر یک دولت‌مرد جمهوری اسلامی در برابر دوربین ظاهر شود و یا به گفتگوی بی‌ضرری با یک خبرنگار بپردازد. در این مورد، اما، رهنورد در بحبوحه فعالیت‌های انتخاباتی دست در دست شوهر خود (یک تابوشکنی دیگر) ظاهر شد و همراه او به فعالیت پرداخت. این البته اول کار بود. حوادث بعدی، این انتخابات را به مقدمه‌ای برای شکل‌گیری بزرگترین جنبش دموکراتیک مردم ایران در طول سه دهه گذشته تبدیل کرد و زهرا رهنورد نیز به عنوان یک شخصیت مستقل در آن به فعالیت پرداخت.

در طول پانزده ماه گذشته، رهنورد با کردار و گفتار خود به مراتب از مواضع سه تن رهبران یادشده فوق فراتر رفته و تابوهای زیادی را شکسته است. او البته در اندیشه و دیدگاه سیاسی بسیار به همسر خود نزدیک است. آقای موسوی نیز نشان داده است که گرچه خود در چهارچوب مذهب و ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی می‌اندیشد و به قانون اساسی نظام ملتزم است، در عین حال در درون جنبش سبز به تکثر اعتقاد دارد و نه تنها حضور دگراندیشان را نفی نمی‌کند و بلکه آن را از دستاوردهای مهم جنبش سبز می‌داند. ولی دیده نشده است که او یا آقایان خاتمی و کروبی تا به حال با کسانی جز «خودی‌ها» دیدار کنند (جز در مواردی مانند همدردی با خانواده‌های زندانیان یا قربانیان) و یا با نیروهای سکولاری که در صحنه مدنی یا سیاسی ایران به فعالیت مشغولند ارتباط برقرار کنند. آنان حتا از گفتگو با خبرنگاران مستقل یا رسانه‌های فارسی زبان خارج کشور احتراز می‌کنند و به تابوهای تحمیل شده از سوی نظام حاکم در این باره تن داده‌اند.

خانم رهنورد البته اگر قرار بود نقشی در سطح همسر یک سیاستمدار ایفا کند قاعدتا می‌بایست در چهارچوب معینی که رفتار و کردار همسر او تعیین کرده است به کار می‌پرداخت. ولی او به مراتب از این محدوده‌ها فراتر رفته است. مثلا او در نزدیک شدن و همراهی با فعالان سکولار جنبش زنان تردید به خرج نداده و در مبارزه برای حقوق زن با آنان همکاری کرده است. علاوه بر این، او در باره تابوهای دیگر جمهوری اسلامی مانند قتل عام سال ۱۳۶۷ با صراحت بیشتری در مقایسه با رهبران یادشده فوق سخن گفته است. از جمله، در مصاحبه اخیر خود با نیک‌آهنگ کوثر در سایت «خودنویس» (۱) از این قتل عام تحت عنوان «جنایت» و «لکه‌های سیاهی ... که به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد» یاد کرده است. فراموش نکنیم که رهبران اصلاح‌طلب در جمهوری اسلامی تا همین یکی دو سال گذشته حتا به ندرت حاضر می‌شدند در مورد این فاجعه سخنی بگویند. و اکنون زهرا رهنورد در عین این که از همسرش به عنوان یک «مذهبی دوست‌دار امام خمینی» یاد می‌کند که باید به او حق داد تا «عنوان يک فرد مذهبی و دوستدار امام خمینی از او به نیکی یاد کند» ابایی ندارد که قتل عام سال ۶۷ را جنایت و لکه سیاه بنامد.

رهنورد در این مصاحبه در مورد تکثر در جنبش سبز و اهمیت فرهنگ نقد و نقدپذیری نیز سخنانی شنیدنی دارد، و این فرهنگ را برای جلوگیری از خودمحوری، خودکامگی و دیکتاتوری لازم می‌شمارد. او قدر مشترک جنبش سبز را «اصول و ارزش‌های آزادی‌خواهانه و دمکراتیک» می‌داند. او می‌داند که خانه از پای‌بست ویران است و اعتقاد دارد که اگر موسوی یا کروبی در این انتخابات پیروز می‌شدند «قطعا رييس جمهور موفقی نبودند چرا که ساختار انقلاب اسلامی خیلی زود از مسیر سالم خودش خارج شده بود بسیاری از اتفاقات و انحرافات در این ایام گریبانگیر کشور ما شده است که کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری یکی از آنها و باعث برملا شدن آن شد». و سرانجام وقتی در برابر این سؤال قرار می‌گیرد که چرا به «خاوران» نرفته‌اید تا با خانواده‌های قربانیان سیاسی و عقیدتی همدردی کنید، ناله‌اش بلند می‌شود که از مشکلات و مصائب و دردهای ما بی‌خبرید و نمی‌دانید که در «محیط پلیسی و خفقان» موجود ما چه می‌کشیم.

موانعی که خانم رهنورد به آن‌ها اشاره می‌کند البته برای همه کسانی که با واقعیات موجود جامعه ایران آشنا هستند قابل درک است. همین موانع نیز قطعا دایره عمل آقایان موسوی و کروبی را محدود کرده است. از این نکته نیز می‌گذریم که رهبران اصلاح‌طلب جنبش سبز در دهه اول انقلاب هر یک در موقعیت خاصی در حکومت بوده‌اند و نمی‌توانند خود را از مسئولیت فجایعی که در آن دوره گذشته است کاملا بری بدانند. اهمیت عمل خانم رهنورد، اما، در این است که به رغم موانع یادشده، او با این صراحت سخن می‌گوید و تابوهای تحمیلی رژیم حاکم را در هم می‌شکند. بیهوده نیست که او در معرض یکی از وقیح‌ترین طعن‌ها و نیشخندهای کیهان شریعتمداری قرار گرفته است. از دید کیهان که زن را فقط یک شیئ جنسی می‌شناسد که تنها نوع جوان آن ارزش دارد، خانم رهنورد یک «عجوزه» است. این تعبیر را کیهان قبلا در باره زنان دیگری که افتخار جامعه ایرانی بشمار می‌روند و جوانی خود را پشت سر گذاشته‌اند (از جمله سیمین بهبهانی و شیرین عبادی) نیز به کار گرفته است. برای کیهان سن مخالفان مرد (حتا مسن‌ترین آنان) که بدترین القاب را نثار آن‌ها می‌کند مطرح نیست، ولی وقتی زنی اثری می‌آفریند یا کاری می‌کند که مطلوب کیهان نیست سن او مطرح می‌شود و بدترین لقبی که کیهان برای او می‌شناسد عجوزه است. کاربرد این لقب البته بیش از هر چیز برملا کننده فرهنگ منحطی است که کیهان از آن تغذیه می‌کند. عرض خود می‌برد (و احیانا زحمت دیگران می‌دارد).

در دوران یک سد ساله پس از انقلاب مشروطیت، زنان زیادی در ایران در برابر فرهنگ و هنجارهای مردسالار برخاسته‌اند، زنجیرهای بسته بر دست و پای خود را شکسته‌اند و در زمینه‌های فرهنگی، ادبی، هنری و اجتماعی در بالاترین سطح درخشیده‌اند. در یکی دو دهه اخیر، زنان به خصوص در پیکارهای مربوط به حقوق خویش ابتکارات و توانایی‌های زیادی از خود نشان داده‌اند. در صحنه سیاسی ایران، اما، شرکت زنان در گذشته محدود بوده است. در زمان شاه، زنان به وزارت و وکالت رسیدند. در جمهوری اسلامی نیز زنانی به مجلس و ارگان‌های دیگر حکومتی راه داده شده‌اند. اما این مقام‌ها بیشتر به زنان «تفویض» شده تا این که آنان با مبارزات مستقل خود به آن دست یافته باشند. علاوه بر این، پهنه سیاست اعم از حضور یا شرکت در ارگان‌های حکومتی است. زنان هیچگاه در ایران در صف مقدم مبارزات سیاسی در سطح یک جنبش ملی نبوده‌اند. و اکنون برای اولین بار است که این پدیده در ایران رخ می‌دهد. زهرا رهنورد در یکی از سخت‌ترین شرایط مبارزه سیاسی ایران در صف مقدم حرکتی میلیونی قرار گرفته است. حضور او در این موقعیت از یک تحول بنیادین در فرهنگ سیاسی کشور ما حکایت می‌کند - تحولی که سلطه انحصاری فرهنگ مردسالار بر رهبری سیاست ایران را در هم می‌شکند.

---------

1. http://www.khodnevis.org/persian