ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 09.07.2007, 21:58
بازهم سخنی چند درباره فاجعه ٢٨ مرداد!

بابک امیرخسروی
چندی پیش آقای دکتر قائم مقام در مقاله‌ای از جمله نوشته بودند: «وابستگی حزب به شوروی تا آنجا پیش رفت که حزب توده با اینکه برخی از افسران سازمان افسریش در مسؤلیت‌های حساسی در حرکت کودتا حضور داشتند ... هیچ اقدامی در دفاع از آزادی مردم و حفظ دست‌آوردهای مبارزات ایشان در دهه‌ای که گذشته بود را نکردند... ». من در تذکری کوتاه، (سایت‌ها 23 اردیبهشت 1386)، به ایشان توضیح دادم:« رویدادکودتای 28 برای همه، ازدکتر مصدق گرفته تا حزب توده ایران، یک اقدام غافلگیرانه، غیرمنتظره و باور نکردنی بود. حتی برای خود سرلشگر زاهدی و کرمیت روزولت که کودتا بنام او در تاریخ ثبت شده است! آن چه واقعا برنامه‌ریزی شده بود، کودتای 25 مرداد بود. که نقشه آن را حزب توده ایران به یاری سازمان افسری‌اش به موقع کشف کرد و خبر داد. دکتر مصدق نیز موفق به خنثی کردن آن شد. دفاعیات دکتر مصدق در دادگاه شاهد این حرف من است. اما ماجرای 28 مرداد چیز دیگری بود و پیروزی آن ناشی از عوامل گوناگونی بود که در آن روز پیش آمد؛ و همه این رویدادها «قانونمند» نبود و برنامه‌ریزی نشده بود. و باز در کتابم، کوشیده‌ام، برمبنای اسنادی که آن وقت در دسترسم بود، باجزئیات اثرات همه این پیش آمدها را تجزیه و تحلیل کنم. لذا خطاهای رهبری حزب توده را و حتی برخی انتصابات و اقدامات نامیمون دکتر مصدق و جبهه ملی درآن روز را، در یک رویکرد علمی و منصفانه، می‌باید در پرتو این عامل‌ها به داوری گذاشت. هم درپلنوم چهارم حزب درسال 1337 و نیز در کتابم، خطاهای رهبری حزب و بی‌کفایتی آن در روز 28 مرداد و به ویژه در چند روز سرنوشت‌ساز میان 25 تا 28 مرداد را، علی رغم عامل فوق‌الذکر، مورد بررسی قرار داده‌ام. لطفا به آن جا مراجعه کنید».

دررابطه با نقش شوروی نیزاین نکته را خاطرنشان کرده بودم :« من شهادت می‌دهم که خطاهای رهبری حزب توده درقبال دولت آزادی خواه وملی دکترمصدق ناشی ازوابستگی اوبه شوروی، که متاسفانه یک واقعیت غم انگیز است، نبود. هرچه بود اساسا، ناشی ازنادانی، بی کفایتی وضعف آن چند نفر بود که سکان رهبری آن نیروی توانای حزب توده ایران را دودستی چسبیده بودند. خطاهااز جهاتی، بازتاب ایدئولوژی وتزهای حاکم برجنبش جهانی کمونیستی آن دوران نیزبود. این را هم مورد تاکید قراربدهم که پس ازدرگذشت استالین در5 مارس 1953، سیاست رهبری شوروی ازحالت انفعالی ومنفی درقبال دولت دکترمصدق، به سیاست نزدیکی وبهبود مناسبات گرایش یافت. اظهارات مالنکوف درشورای عالی ا.ج.س. شوروی شاهد آنست:«شوروی نسبت به کشورهای همسایه ادعای ارضی ندارد. احترام به آزادی وحاکمیت ملل دیگر، اعم ازبزرگ وکوچک، یکی ازاصول تغییرناپذیر سیاست شوروی است. دولت شوروی برای حل اختلافات مرزی ومالی خود باایران پیش قدم است».

این دو جمله چکیده نزدیک به 350 صفحه از کتاب نهصد صفحه‌ای من تحت عنوان:«نظر از درون به نقش حزب توده ایران» بود (تهران 1375). درآن بررسی نسبتا جامع، همه اشاره‌های بازتاب یافته در دوجمله بالاموردبررسی قرارگفته‌اند: نظیر سیاست زیانبار و مخرب حزب در قبال دولت دکترمصدق و ریشه یابی آن؛ واقعیت غم انگیز و تاسف بار وابستگی حزب به شوروی و اثرات آن؛ خطاهای رهبری حزب در فاصله 25 تا 28 مرداد و علل وچگونگی بی تحرک ماندن رهبری درآن روز شوم؛ و یا در جستجوی زمینه‌های ایدئولوژیکی این وابستگی، در فصل ویژه ای، به نظریه معروف لنینی:«هژمونی طبقه کارگر در انقلاب‌های ملی ـ دموکراتیک» اختصاص داده شده است. نظریه‌ای که اندیشه راهنمای احزاب کمونیستی به ویژه درشرق در قبال نهضت‌های ملی ـ دموکراتیک بوده است. اضافه براین مباحث، موضوع «اتحاد شوروی و دکتر مصدق»، واقعیت سیاست شوروی در ایران، و نقش او سایر کشور‌های سوسیالیستی به هنگام معضل فروش نفت ملی شده ومساله طلاها، دردوفصل ازکتاب، بررسی شده است! اضافه برآن، درجای جای کتاب، به نقد سیاست شوروی، مثلا به هنگام تقاضای امتیازنفت شمال و یا ماجرای استالین ـ میرجعفرباقروف ساخته و پرداخته فرقه دموکرات آذربایجان پرداخته‌ام.

آقای خسرو شاکری در مطلبی تحت عنوان «آیا ما براستی اصلاح پذیر هستیم»؟ به نقد یاددشت فوق الذکرمن پرداخته وبه تزهای اصلی آن ایرادگرفته، می‌گوید: معنی حرف امیرخسروی این است که «کودتای 28 مرداد هیچ فاعلی نداشت، مگر «معجزه‌ای» که به رغم طرفین نزاع حادث شد؛ یعنی روزولت وهمدستان داخلی‌اش، از جمله برادران رشیدیان، هیچ تدارکی ندیدند؛ هیچ پولی خرج نکردند»! واقعامایه بس تاسف است که ایشان، علیرغم این همه اسناد وشواهدی که دردسترس عموم است، هنوز درچارچوب لاف زنی‌های کرمیت روزولت باقی مانده وبراین باور است که فاعل وتدارک کنندگان کودتای 28 مرداد، او وهمدستانش بوده اند!

آقای خسرو شاکری با آن که می‌گوید کتاب مرا خوانده است؛ پس قاعدتا با تمام بحث‌های که من درنقد سیاست شوروی نوشته‌ام، و در بالا عناوین مصل‌های مختلف مربوطه را یادآوری کرده‌ام؛ و عواقب هلاکت بار وابستگی حزب توده به شوروی را نشان داده‌ام، آشنا ست. با این حال، بدون ناراحتی وجدان مدعی است که من سعی کرده‌ام القا کنم که شوروی مخالف مصدق نبود! ایشان نیز به روال آقای قائم مقام، خطاهای رهبری حزب توده در قبال دولت دکتر مصدق را ناشی از وابستگی او به شوروی دانسته، می‌نویسد:« مگرغیر ازین است كه از همان سنگ اولِ بنا همه چیز را حزب كمونیست شوروی تعیین می‌كرد و كا. ژ. ب. (پیش از آن ان. كا. و. د.) به اجرا می‌گذاشت؟»!

در برابر این تذکر من، که سیاست رهبری دولت شوروی در آخرین ماه‌های حکومت دکتز مصدق ازحالت انفعالی و منفی در قبال دولت دکتر مصدق، به سیاست نزدیکی و بهبود مناسبات گرایش یافت. و اظهارات مالنکوف در شورای عالی ا.ج.س. شوروی راشاهد آورده بودم. برای پلمیک ورد گفتارمن، مطالبی به قلم جاری می‌سازد که شنیدنی است. می‌فرماید: «برغم ریاست صوری مالنکف، بریا هم چنان همه کاره شوروی بود...لذا عمال اوچون کامبخش و کیانوری همان سیاست پیشین رااجرا می‌کردند». وپس ازذکراطلاعات مخدوش نتیجه می‌گیرد:« ازهمین روبود که باند کامبخش ـ کیانوری که مطیع باند بریا درسازمان جاسوسی شوروی بودند، موفق شدند به انحاء مختلف با پیشنهاد مهندس علوی دایر بر راه انداختن یک اعتصاب عمومی دربرابرکودتا چیان، بازهم به کار شکنی ادامه دهند»! بعدا درتوضیحات خود، پوچ وبی پایه بودن استدلال ایشان را، روشن خواهم کرد.

آقای شاکری باآن که علاقمند بتاریخ وتاریخ نویسی است؛ متاسفانه مسائل چند بعدی وپیچیده ی سیاسی ـ اجتماعی ایران، نظیرفاجعه 28 مردادرا؛ وحتی همین موضوع غم انگیزوابستگی حزب توده به شوروی را، که بی گمان یک روزه صورت نگرفت؛ وبرخلاف نظرایشان ازابتدا وسنگ بنای آن چنین نبوده است؛ بسیار ساده می‌کند. متاسفانه نوشته «مورخ» محترم، ازحد گزارشات ژورنالیست‌های جنجالی که به خیال خود افشا گری می‌کنند، فراتر نمی‌رود. آقای شاکری به تصورخود، سند «عبودیت» حزب توده ایران را ازهمان لحظه پا به حیات گذاشتن، «با تکیه برمدارک آرشیو شوروی»،«ثابت» می‌کند. ومرا به چالش می‌طلبد که خودم را« به کوچه علی چپ» زده‌ام و «محتوای مقاله ی مستند» ایشان را نادیده گرفته ام! به «محتوای مقاله ی مستند»، دربخش دوم این نوشته، خواهم پرداخت. وآن گاه خواننده متوجه خواهد شد که چرا نادیده گرفته ام! ولی درابتدا، بناچا ر ، برای رد ادعاهای ناواردآقای شاکری لازم است کمی دراطراف مسئله 28 مرداد ونقش ورفتار رهبری حزب توده ایران ونیز نقش حکومتیان دراین فاجعه تاریخی، مکث بکنم. زیرا اشتباهات وندانم کاری‌های آن‌ها، چنان چه ملاحظه خواهد شد، متاسفانه کم ضررترازحزب توده ایران نبوده است.

بدوا این نکته را یاد آوری کنم که انگیزه من درتذکربه آقای قائم مقام، ازجمله این بود که به دوست مورد احترامم برسانم که آن چه برسرما آمده ومی آید، نباید همواره ویا تنها درعامل خارجی، که بی گمان وجود دارد وفعال است، جستجو کنیم وبه آن تقلیل دهیم. به خود بنگریم وبه نقد خود بپردازیم. که این اسساسی ترین دارو ودرمان است.

بدبختانه این «تئوری توطئه» ونقش دست خارجی، عمیقا درفرهنگ ما ایرانیان ریشه دوانده است؛ و درهررویدادی درپی دست خارجی هستیم؛ وبا انداختن گناهان به گردن آن‌ها، بارخودراسبک می‌کنیم ومسئولیت‌های خودی رادرسایه قرارمی دهیم . ناگفته نماند که درکمال تاسف، ویژگی بسیاری از طرفداران جبهه ملی در موضوع مورد بحث؛ این است که اضافه بر«گناهکارخارجی» یک« گناهکار داخلی» را که حزب توده ایران باشد، اضافه می‌کنند، تا کاسه کوزه‌هارا سراو بشکنند. دراین ماجرای بزرگ، آقای شاکری یک جمله درنقد مسئولیت دولت برسرکارننوشته‌اند. وتا آن جا که دنبال کرده ام، درجای دیگرهم به بررسی این موضوع نپرداخته است. ترجیع بند اظهارات ایشان درسرتاسر مقاله، عبارت ازاین است: «باند کامبخش ـ کیانوری که مطیع باند بریا درسازمان جاسوسی شوروی بودند، مقصر اند!

حزب توده را باید شناخت، آن گاه داوری کرد

اشکال اساسی «مورخ» محترم این است که حزب توده ایران را نمی‌شناسد وبیهوده خودش را وارد این معقولات می‌کند. آقای شاکری اگر حزب توده ایران را می‌شناخت، می‌دانست که در سال‌های ملی شدن صنعت نفت، سال‌ها بود که کامبخش از ایران خارج شده و به مانند سایر رهبران مهاجر (رادمنش، اسکندری، طبری، کشاورز، روستا، آوانسیان و...) نقشی در زندگی حزب دردرون کشور نداشت. تا استالین زنده بود (5 مارس 1953) یعنی چند ماه پیش ازکودتا، حتی برخی از این رفقا که ساکن مسکو بودند، مجاز نبودند با هم جلسه کنند و به مشورت بپردازند. این گردهمائی‌ها بتدریج پس از درگذشت استالین ممکن گردید. درآن سال‌های بحرانی و دوران تروراستالینی، رابطه منظم و سیستماتیک بین اعضای داخل و خارج، به ویژه با رفقای ساکن شوروی نا ممکن بود. بنا براین معلوم نیست این زوج «کامبخش ـ کیانوری» که مورخ محترم این همه روی آن تکیه می‌کند، درآن وانفسای 28 مرداد؛ وقتی حتی اتفاقات یک ساعت بعد را نمی‌شد حدس زد؛ با امکانات و سطح تکنولوژیکی آن روزها، چگونه عمل می‌کرده و دستور می‌گرفته است؟ دکتر فریدون کشاورز در جعلیات خود، که دست کمی از آقای شاکری ندارد، مدعی است در28 مرداد کیانوری به بهانه تلفن به دکتر مصدق، با سفارت شوروی تماس می‌گرفت و رهنمود می‌خواست؟ من پوچ و جعلی بودن این ادعا را در کتاب نشان داده‌ام و شرح آن دراین جا به درازا می‌کشد. آقای شاکری متاسفانه از او الهام گرفته و همان شیوه‌ها را بکار می‌بندد.

اگر آقای شاکری حزب توده ایران را می‌شناخت، از من سوال نمی‌کرد: پس رهبری در دست کیها بود؟ و خود می‌دانست که درآن سال‌ها، رهبری حزب دست 5 نفر بود: (دکتر مهندس کیانوری، دکتر بهرامی، دکتر یزدی، دکتر جودت و مهندس علوی). در آن زمان کیانوری در کادر رهبری در اقلیت قرار داشت. بهرامی و جودت و یزدی یک بلوک بودند. مهندس علوی هم معمولا میانه را می‌گرفت و به نعل و به میخ می‌زد. این 3+1 که به «اکثریت» مشهور بود، از حمایت کامل مهندس شرمینی برخوردار بود.

مهندس شرمینی عضو پر انرژی کمیته مرکزی و رهبر بلامنازع معنوی و عملی سازمان جوانان بود. این سازمان، درجایگاه یک حزب موازی عمل می‌کرد و هسته چپ روی‌ها و تندروی‌ها درآن روزگار بود. شرمینی و کیانوری متقابلا دشمن هم بودند. و از این منظر، حمایت شرمینی کفه‌ی ترازوی «اکثریت» را سنگین‌تر می‌کرد. اگر کیانوری می‌توانست، صرفا ازراه حرافی ومهارت درجدل که استاد آن بود، این اکثریت را «مجاب» کند ونظرخود دراین یا آن مورد را پیش ببرد؛ خود تاییدی برگفتارمن در«بی کفایتی ونادانی وضعف عمومی سیاسی آن چندنفربود که سکان رهبری نیروی توانای حزب توده ایران را دردست داشتند».

برخلاف تصور«مورخ» محترم، درآن ماه‌های بحرانی، تقریبا پس از 30 تیر1331، امابه ویژه پس از حادثه 9 اسفندماه 1332، سیاست وموضع کیانوری درقبال دولت دکترمصدق در راستای نسبتا صحیح تری قرار داشت. این موضوع در نامه‌های اعضای هیات اجرائیه تهران، پس ازکودتای 28 مرداد به اعضای کمیته مرکزی مقیم مسکو، که ارتباطات تا حدی برقرارشده بود، ونیزدربحث‌ها و قطعنامه‌های پلنوم چهارم کم وبیش بازتاب یافته است.

آقای شاکری درپلمیک با من می‌فرماید:«بتر آن که او مدعی می‌شود که مصدق قطعا اطلاع خود از کودتا رانه ازطریق کیانوری که از طریق سرهنگ مبشری کسب کرده است»! (دراین جا منظوراو کودتای 25 مرداداست). ازپلمیک‌های ارزان قیمت‌اش می‌گذرم. همین قدر بگویم که ایشان متاسفانه چنان در پلمیک به هرقیمت، گیر کرده است که حتی متوجه پیامد حرف و «استدلال» خود نیز نیست! اگر جریان به همان ترتیبی باشد که ایشان مدعی است. یعنی «فردناشناس» که بارها دکتر مصدق در دادگاه از او یاد می‌کند، کیانوری بوده باشد نه سرهنگ مبشری، آن گونه که من حدس زده‌ام. دراین صورت اساس استدلال او درباره نقش کارشکنانه «باند کامبخش ـ کیانوری» در28 مرداد، کاملا سست می‌شود. زیرابه این ترتیب، دست کیانوری، درکودتای 25 مرداد کاملا باز بود؛ ومی توانست به مراتب آسان تر، سیاست دولت شوروی را درمخالفت با مصدق، آن گونه اومدعی است، عملی سازد!

دلیلی نداشت، که کیانوری، این جزوباند بریا، (طبق فرمایش شاکری)، ماموریت تلفن کردن ومطلع ساختن دکترمصدق ازکودتای 25 مرداد رابرعهده سرهنگ مبشری بگذارد! خود این کاررا برعهده می‌گرفت، ودرعمل اقدام نمی‌کردومصدق را هم چنان بی خبرازدنیا می‌گذاشت، که کاملا غافلگیربماند. دراین صورت کودتای برنامه ریزی شده، موفق ازآب درمی آمد! وبرنامه طبق نظرباند بریا و بدست سرسپردگان او («باند کامبخش ـ کیانوری») عملی می‌شد!

آقای شاکری با حرکت ازاستدلال خود، یک توضیح قابل فهم به خوانندگان بدهکار است: چرا «باند کامبخش ـ کیانوری»، مجری دستورات ک.گ.ب.، در25 مرداد ماموریت داشت درجهت حفظ دکتر مصدق درکرسی قدرت عمل کند. ولی سه روزبعد همین باند، اینبارماموریت می‌یابد با «کارشکنی‌ها به انحاء مختلف»، موجبات سقوط دکترمصدق را فراهم کند؟

مطلب البته در این باره بسیار است. ولی حتی اگرهمین تصویرکلی و کوتاه از تناسب نیروها در رهبری حزب واطلاعات دیگری که عرض شد را، با نقشی که آقای شاکری به «باند کامبخش ـ کیانوری» می‌دهد مقایسه کنیم، فانتزی و سبک بودن ادعاهای او که تماما ساخته و پرداخته ذهن ایشان است، برملا می‌شود.

نکته شایان درنگ دراین بحث، خبرخودکشی لاورنتیف سفیرجدید دولت شوروی است که جانشین سادچیکف شد که ملییون خاطره‌های بسیاربدی ازاو داشتند. بلافاصله پس ازسقوط دولت دکتر مصدق لاورنتیف خودکشی می‌کند. به نوشته ژرار دوویلیه:«سفیرشوروی درایران ازترس دولت خود دست به خودکشی زد. ولی ازمرگ نجاتش دادند....زیراازواکنش دولت خود واهمه داشت. چون این کار پیروزی بزرگی برای آمریکائی‌هابود.عبدالحسین مفتاح، معاون وزارت خارجه دردولت دکترمصدق که همان پست رادرحکومت زاهدی اشغال نمود، می‌نویسد:«روز29 مرداد وقتی به وزارت خارجه رفتم ازسفارت شوروی خبردادند که سفیرخودرامسموم کرده ودربیمارستان شوروی بستری است. پس ازتحقیق معلوم شد که اومتخصص این گونه انقلابات بوده وپیروزی 28 مرداد را شکستی برای خود دانسته واقدام به خودکشی کرده که فورا نجاتش دادند».(به نقل ازگذشته چراغ راه آینده است.صفحه 629)

تلاش من در کتابم این بود و همان را نیز به اجمال دردو جمله به آقای قائم مقام عرض کردم که برای توضیح این فاجعه تاریخی، به نقش عوامل خودی بپردازیم. که در بین این عوامل خودی، نقش ارتجاع داخلی نیز نباید از یاد برد. زیرا ارتجاع داخلی فقط سرسپردگان اجنبی نبودند. بل بخشی از نیروهای جامعه ایران بوده و هستند که باید به حساب آورد.

تلاش من این بودکه بررسی شود چه عواملی موجب گردیدند و چه شد آن آشوبی که در صبحگاه 28 مرداد بدست چند صد تا یکی دوهزارنفراوباش ولومپن‌های اجیر، مجهز به چوب و چماق و قمه از سبزه میدان و جنوب شهربه راه افتادند؛ و ماموریتی جزبرپا کردن آشوب وآتش سوزی نداشتند؛ ودرگذشته نیز بارها ازاین آشوب‌ها برپا کرده بودند. دربعدازظهرآن روز، جای خودرا به حرکت تانک وزره پوش داد؛ که برای سرنگون کردن وقتل نخست وزیر، بسوی اقامت گاه اوسرازیرشدند؟ آن هم با تانک وزره پوش‌هائی که دراختیارسرتیپ کیانی معاون ستاد ارتش بود که ماموریت داشت آشوبگران را سرکوب کند؟

آیا کودتای 28 مرداد برنامه ریزی شده بود؟
نقش کرمیت روزولت چه بود؟

همان گونه که گفتم، آقای شاکری به د نبال این باور عامیانه است که طراح و فاعل کودتای 28 مرداد هم بمانند کودتای 25 مرداد، کرمیت روزولت وهمدستان اوست! آقای محترم! کودتائی که شایسته این نام باشد برای 25 مرداد برنامه ریزی شده بود. که از تمام ویژگی‌های یک کودتای کلاسیک برخوردار بود. این کودتا، از ماه‌ها قبل به دقت تدارک دیده شده بود. در بادی امر توسط انگلیس‌ها تحت عنوان «عملیات چکمه» به رهبری وود هاوس سرجاسوس انگلیسی، تدارک دیده شده بود. پس از پیوستن آمریکا به نقشه کودتا ودخالت «سیا»، تحت عنوان«عملیات آژاکس»، مشترکا روی آن کارشد. سپس درایران با عوامل کودتا مورد بررسی دقیق زمینی قرارگرفت. وبدست گارد شاهنشاهی مجهز به تانک ومسلسل ودرخفا برای نیمه‌های شب 24 به 25 مرداد برنامه ریزی شده بود. قراربود با انجام آن درنیمه شب، سحرگاه مردم تهران وشهرستان‌ها با حکومت نظامی ودولت سرلشگر زاهدی، سرازخواب بلندکنند. افسران توده‌ای که عضو گارد شاهنشاهی بودند خبراین کودتا راازطریق شبکه حزبی به کیانوری می‌رسانند. «فرد ناشناس» (به فرمایش آقای خسرو شاکری، کیانوری ویا آن گونه که من کوشش کردم پی جوئی کنم، سرهنگ مبشری، بارهنمود کیانوری)، با جزئیات ازطریق تلفن به آگاهی دکترمصدق می‌رساند. واین چنین کودتا خنثی می‌شود. ماجرا را وجزئیات تلفن«فرد ناشناس»را دکتر مصدق بارها دردادگاه شرح می‌دهد.

آقای شاکری! اگر «معجزه‌ای» رخ داد در همین خنثی شدن کودتای 25 مرداد بود. اطلاع تصادفی یک افسر توده‌ای در آخرین لحظه از ماجرا، همه نقشه‌هائی را که ماه‌ها روی آن کار شده بود، برباد داد. پس از شکست کودتای 25 مرداد رشته امور از دست ارتجاع داخلی وجهانی، خارج شده بود. شما اگر کمی در احوال افرادی که به عنوان فاعلان کودتا نام برده‌اید تفحص می‌کردید، ملاحظه می‌کردید که هرکدام درسوراخ موشی مخفی شده و در تلاش فرار از پایتخت بودند، نه تدارک کودتای دیگر! اجمالا به جنبه‌هائی از وضع کودتاچیان درفاصله 25 تا 28 مرداد می‌پردازم. با این امید که «مورخ» محترم شاید در دیدگاه خود بازنگری کند.

الف ـ پس از شکست کودتای25 مرداد، محمد رضا شاه، محور اصلی کودتاچیان سحرگاه 25 مرداد، سراسیمه ووحشت زده از کشور فرار می کند. در تلگرامی که آقای بری سفیر آمریکا دربغداد به وزارت اموزخارجه کشور متبوعش درباره ملاقات خود با شاه دربغداد بتاریخ 26 مرداد، ارسال می‌کند، از روحیه درهم شکسته شاه صحبت می‌کند. شاه به سفیر آمریکا می‌گوید:«مجبور است به زودی کاری برای خود دست وپا کند. چون عیال وار است». درجای دیگراز سخنان خود شاه می‌گوید : قصد دارد از بغداد به ایتالیا و از آن جا به آمریکا برود و زمینی خریده و مثل فرمیه‌های آمریکائی به کشاورزی بپردازد! شاه تا ایتالیا هم نقل مکان کرد در آنجا بود که از خبر سقوط مصدق باخبر می‌شود.

ب ـ قاطبه سران کودتا نظیر سرهنگ نصیری عامل کوتای 25 مرداد، سرتیپ باتمانقلیچ رئیس ستاد دولت کودتا، سرهنگ زند کریمی رئیس ستاد کودتا چیان،سرهنگ آزموده ودیگران دستگیر شده وتحت بازجوئی‌هاقرارداشتند. بخش‌های اصلی گارد شاهی خلع سلاح شده بود. وفرماندهان تیپ‌های رزمی تهران یا به دولت دکترمصدق وفاداربودند ویابه نوعی بی طرف بودند.

ج ـ دکتر مصدق با انحلال نهائی مجلس 17 درصبح روز 25 مرداد، (مستقل ازدرست وبه مصلحت بودن یا نبودن این تصمیم)، یکی ا زمراکز فعال تحریکات دائمی علیه دولت را ازمیان برداشت. دریک کلمه تناسب نیروها به طورچشمگیری به سود هواداران نهضت ملی تغییریافته بود؛ ضربه روحی شدیدی به کوتاچیان وارتجاع داخلی وارد آمده بود. حلقه محاصره علیه سرلشگرزاهدی تنگ ترمیشد و اگردولت دکتر مصدق چند روزی دوام می‌آورد، بقیه کودتا چیان نیزدستگیر می‌شدند. لذا ازهمان فردای کودتای 25 مرداد، به فکرفرارازتهران ونقل مکان به یکی ازشهرستان‌ها می‌افتند. به این حساب که عملیات علیه دولت دکتر مصدق راازخارج ازپایتخت سازمان دهی کنند. برای تدارک این طرح، سرلشگرزاهدی پسرش اردشیررا به اصفهان وسرهنگ فرزانگان را به کرمانشاه برای دیدار با سرهنگ تیموربختیارمی فرستد. شرح این ماجراها چون به تفصیل می‌انجامد ازآن می‌گذرم.

د ـ وضع ستاد مرکزی کودتاچیا ن سرلشگر زاهدی: درپی گزارش اردشیرزاهدی ازسفرش به اصفهان وسرهنگ فرزانگان ازکرمانشاه، سرلشگر زاهدی وچند نفری که با اوباقی مانده بودن، تصمیم می‌گیرند بعد ازظهر پنجشنبه 29 مرداد ویا صبح جمعه 30ام مردا دبه سمت کرمانشاهان حرکت کنند. زاهدی دررویای تشکیل«دولت آزاد» درکرمانشاه بیاری تیموربختیاروحمله به دولت مرکزی ازایالات بود، نه درکارتدارک کودتا ازتهران، آن هم در28 مرداد! زیرا برای اوهم، کودتا ازتهران ناممکن می‌نمود. ملاحظه می‌شود که وقتی سردسته کودتا نومیدانه درفکرفرار بود چگونه پذیرفتنی است که کودتائی درحال تدارک است وبازیگراصلی بی خبرازآن!

ه ـ اسناد وزارت امورخارجه آمریکا و«سیا» که به هنگام نگارش کتابم به آن‌ها دست یافته ومنتشر کرده ام؛ به روشنی نشان می‌دهند که دولت آمریکا پس ازشکست مفتضحانه کودتای 25 مرداد، پرونده آن را موقتا بست ودرتلاش یافتن راهی برای آشتی با دکتر مصدق بود. سند شماره 346 حاوی یادداشت بدل اسمیت جانشین وزیرخارجه آمریکا ورئیس سابق «سیا» در27 مردادماه، خطاب به رئیس جمهور، گواه آنست (مندرج درکتاب فوق الذکرم صفحه 548). درآن نامه ازجمله آمده است:«اکنون ما ناچاریم بادید دیگری به جریان ایران نگاه کنیم. واگرمی خواهیم چیزی ازمواضع خودرا درآن جاحفظ کنیم، احتمالا مجبور خواهیم شد که به هرترتیبی شده، خودمان را با مصدق دمسازکنیم این هم گره تازه‌ای درروابط ما با انگلیسی‌ها خواهد شد».

وزیرخارجه ایالات متحده آمریکا نظروتوصیه بدل اسمیت را تائید می‌کند واعلام می‌کند:قصداش این است که به وسیله گذشت‌های جزئی، روابط ا ش با مصدق راترمیم دهد». ملاقات لوئی هندرسن سفیر آمریکا درتهران درعصر 27 مرداد، به قصد زمینه سازی برای چنین سیاست جدید وسنجیدن واکنش دکترمصدق ازکودتای 25 مرداد بوده است.

برپایه همین سیاست تازه، دولت آمریکا با تلگرام به کرمیت روزولت دستورمی دهد بی درنگ به عملیات پایان دهد وازایران خارج شود. کرمیت روزولت درکتابش«ضدکودتا» اذعان دارد که دستور رسید«عملیات رارها کن وازکشور خارج شو»!

واکنش انگلیسی‌ها نیز پس ازشکست کودتا شایان توجه است. وضعیت آن‌هارا وود‌هاوس طراح نقشه براندازی «عملیات چکمه» به خوبی توصیف می‌کند:«همه چیزازدست رفته به نظر می‌رسد. شاه با ملکه ثریا وچندنفرازدرباریان وفادارش ازکشورگریخت....درتهران پلیس مصدق برای پیدا کردن زاهدی که عملابه وسیله سفارت آمریکا پنهان شده بود، جستجوی گسترده‌ای آغاز کرد. .. سر مقاله روزنامه تایمزلندن شماره 17اوت مایوسانه نوشت که باید ازایران چشم پوشید...درسفارت مان شنیدم که چرچیل ازشنیدن این خبربه سرحد انفجاررسیده بود». (صفحه 551 ازکتابم)

با این وصف، آشکارا مشاهده می‌شود که امکان تدارک کودتای دومی درفاصله 25 تا 28 مرداد، وجود نداشت. خوبست «مورخ» محترم که ازتدارک عملیات کودتا بدست کرمیت روزولت وهمدستان داخلی اش سخن می‌گوید، به جای کلی گوئی وصدوراعلامیه سیاسی وافشاگری‌های ژورنالیستی علیه من، اگراسنادمعتبری دارد، آن‌هارا دراختیارافکارعمومی قراربدهد. تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد! کیانوری نیزدرخاطرات خود، از«تدارک نیروی بسیارسنگین سازمان «سیا» وانتلیجنس سرویس ونقش مشاوران آمریکائی» صحبت می‌کند. اما اونیز همانند آقای خسرو شاکری کوچک ترین سندی ارائه نمی‌دهد.

آقای شاکری سوال می‌فرماید:« یعنی روزولت وهمدستان داخلی اش، ازجمله برادران رشیدیان، هیچ تدارکی ندیدند»؟ با آن که فکرمی کنم با توضیحات بالا، محلی برای تردید باقی نمی‌نماند که تدارک کودتای دیگردرفاصله آن دوسه روز، نا ممکن بوده است؛ آن هم به ویژه بدست وبه رهبری روزولت وهمدستان. با این حال، تنها برای این که ایشان تصوری ازوضع روحی روزولت وهمدستانش درآن روزها داشته باشد؛ گوشه‌ای ازگفته‌های کرمیت روزولت را اززبان او، درکتاب پرلاف وگزاف ا ش، نقل می‌کنم: روزولت پس ازتوصیف این که چطورروزدوشنبه 26 مرداد درمخفی گاه خود با آگاهی ازتظاهرات توده ای‌ها که«خیابان‌هارا به تسخیر خود درآورده»، مجسمه‌های رضاشاه را پائین کشیدند، سخت به هراس افتاده بود، چنین می‌گوید:«ولی این زمان، من وبیل(همکار«سیا» او)، دیگر کاری نداشتیم جزاین که انتظار بکشیم. ناخنی دیگربرانگشت‌ها یمان باقی نمانده بود که به جوئیم! نه بروبچه‌ای دراطراف ما بود که با آن‌هابازی کنیم. ذخیره آبلیموی ما ته کشیده بود، ولی ودکا فراوان داشتیم ولی عقل حکم می‌کرد درمصرف آن امساک کنیم. آن چه داشتیم، ولی پیش تر، ازآن بهره نبرده بودیم، مصاحبت بی وقفه با نوسی وکافرون( اسامی مستعاربرادران رشیدیان) بود. این هم نشینی تا حدی ازبی حوصلگی ما می‌کاست. به هرفکری بودیم که خودراسرگرم نگه داریم». من به سایرلاف زنی‌ها وخزعبلات کرمیت روزولت درکتابم پاسخ داده‌ام وبرای پرهیزازاطناب کلام، تکرارنمی کنم.

خلاصه کنم. کودتای 25 مرداد شکست خورده است. شاه ورهبرکودتا ازکشورگریخته وازبغداد نیزبه رم پناه برده وقصد نهائی اش کشاورزی درکالیفرنیا ست. قاطبه سران کودتا دستگیر وبقیه نیزهرکدام به سوراخی پناه برده‌اند. رشیدیان‌ها ازترس وواهمه به مخفی گاه روزولت، که ازحانه‌های مخفی سفارت آمریکا بود، پناه آورده‌اند ومشغول جویدن ناخن‌های خود هستند. سرلشگرزاهدی درفکرفرار ازپایتخت است. ومعضلات دیگر! ملاحظه می‌شود که ادعای روزولت که ازهمان مخفی گاه تلفنی درچند کلمه کودتائی برای 48 ساعت دیگرسفارش داده، گوئی چلوکباب است! یک لاف زنی سبکسرانه بیش نیست.

شهادت ناصر قشقائی هرگونه ابهامی از لاف زنی‌های کرمیت روزولت را برملا می‌کند. ناصر خان در یاددشت‌های روزانه و خاطراتش بین روزهای 25 تا 28 مرداد، می‌نویسد گودوین یک نفر آمریکائی،(او ازهمکاران نزدیک کرمیت روزولت بودکه نقش بسیار فعال و کلیدی در تدارک کودتای 25 مرداد داشت) با«محمد حسین خان و خسرو خان ملاقات نمود و اظهار داشت دولت آمریکا تصمیم دارد که مصدق السلطنه رااز کار برکنار کند. خسروخان جواب داده ملت پشتیبان است. گودوین جواب داده قول شرف می‌دهم تا دوماه طول نکشد. شما بیائید نقدا 5 میلیون دلار بگیرید و سرلشگر زاهدی را بردارید ببرید داخل ایل قشقائی، درآن جا فرمان نخست وزیری که شاه به زاهدی داده اعلام کنید و ازآن جا زاهدی را بردارید بیائید به طرف تهران..». این شهادت قرینه دیگری است که در 26 مرداد، کرمیت روزولت با وعده پول و مقام، در فکر فرار دادن سرلشگر زاهدی به درون ایل قشقائی بوده و برنامه‌های دراز مدت بوده است، نه دروسوسه کودتای دوم از تهران!

می ماند پاسخ به سوال دوم. اگرتدارک وسازمان دهی کودتا ی دیگری درفاصله 25 تا 28 مرداد، امکان نداشت پس چه شد وچه عواملی موثر افتاد تا آشوبی که درصبح گاه 28 مرداد با ترس ولرزبه کارگردانی چند صد وحد اکثریکی دوهزاراوباش به راه افتاد، عصر آن روزبه سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق منجرشد؟ چه شد وچگونه حکومت مردمی دکترمصدق، که یک سال پیش مردم تهران با شعار«یامرگ یا مصدق»، بادادن ده‌هاشهید ازآن حمایت نمودند ودررفراندم، صدهزارنفردرتهران با رای خود، همدلی خویش رابا نهضت ملی و حکومت دکترمصدق به نمایش گذاشتند، این چنین تنها ماند؟


در28 مرداد چه گذشت؟

برخی ازپژوهشگران کودتای 28 مردادرا سلسله عملیات برنامه ریزی شده وبه هم پیوسته می‌پندارند؛ که به باوربرخی، نظیرآقای شاکری، «مسترروزولت» با همدستان خود پس ازکودتای 25 مرداد طراحی نموده وفاعل آن نیزبوده است! وبنا برآن، رویداد‌های روز28 مرداد را نیز، با حرکت ازاین منطق، اقداماتی طبق نقشه تلقی می‌کنند. پافشاری من بررد این گونه رویکردها، یک چالش صرف روشنفکری نیست. بل تلاشی است در جهت ارائه تصویری ازماجراست که به حقیقت نزدیک ترباشد.

بدوا به اجمال ببینیم، رویدادها در 28 مرداد چگونه جریان یافتند؟: ازصبح روز 28 مردا د، مردم تهران ونیروهای سیاسی، باردیگربا جمعیتی ازاجامرواوباش روبروشدند، که پس ازتجمع درسبزه میدان و یکی دو میدان بارفروشی دیگر، به قصد تخریب دفاترروزنامه‌های طرفدارحکومت وبه ویژه وابسته به حزب توده ایران ومقرجمعیت‌های گوناگون، به مرکزوشمال شهر هجوم می‌آورند. بنا به منبع موجود، سازمانده اصلی آن، آیت الله بهبهانی ومحفل واطرافیان اوبودند؛ ماجرای 9اسفند نیززیر سرآن‌هابود. درگذشته نیزبارها، این گونه دستجات برای چند ساعتی میدان داری کرده وکارآئی خودرا دربه هم زدن میتینگ‌های توده ای‌ها، آتش زدن دفاترروزنامه‌ها وجمعیت‌ها، غارت مغازه‌ها وایجاد رعب، نشان داده بودند. رویدادهائی نظیر 23 تیرماه 1330، 4 و14 آذرماه همان سال، 8 فروردین 1331 و9 اسفندماه 1331 که این باربه قصد حمله به خانه دکتر مصدق وقتل او صورت گرفت، نمونه‌های آنست. هیچ گاه کاروماموریت این دستجات ازاین چارچوب، فراترنرفت. شاید رازکم بها دادن و غفلت حکومتیان ورهبری حزب توده ایران درچندساعت آغازین آشوب، تا حدی ناشی ازهمین سابقه امربوده باشد؟ زیرا تازگی نداشت.

اما ازجهاتی، آن چه درصبح 28 مرداد روی داد، به نوعی استمرارحوادثی بود که درشامگاه 27 مرداد درخیابان‌های تهران روی داده وشکل گرفته بود. منظورم رویداد‌هاودرگیری‌هائی است که به د نبال تظاهرات پرسرو صدای توده ای‌ها صورت گرفت. آن شب، دستجات انبوه توده ای، برای تبلیغ شعار برقراری جمهوری دموکراتیک وبراندازی سلطنت پهلوی به میدان آمده بودند. دراواخرشب گروهک‌های طرفدارشاه به بهانه مقابله باتوده ای‌ها، به کارزارسایرگروه‌های ضد توده‌ای نظیرسومکا وپان ایرانیست‌ها پیوستند که باتوده ای‌ها درزدوخوردبودند. شعار«مرگ برتوده ای» رابا شعار«زنده باد شاه» درآمیختند. نظامیان ونیروهای انتظامی نیزکه ماموریت داشتند توده ای‌هارا متفرق کنند، در خیابان‌های مرکزی شهربه ضرب وشتم جمهوری خواهان پرداخته، به طورواکنشی، شعار«برقرارباد سلطنت» یا «زنده بادشاه»، می‌دادند. درروز28 مرداد نیزگروه‌های مزدوروشاه پرست با همین شعارها واردمیدان شدند. درابتدا عده‌ای ازسربازها وپاسبان‌ها که برای متفرق کردن اوباش گسیل شده بودند ویا درگوشه وکنارشهرماموریت‌هائی داشتند، دربرابرجمعیتی که شعارشان زنده باد شاه بود، با آن‌ها هم آوا شدند ویا به صورت تماشاگران بی تفاوت، درآمدند.( بخشنامه «نعل واروی» سرتیپ ریاحی که بعدا اشاره خواهد شد، دراین رابطه شایان توجه است).اشکال ما ازجمله این بود که با احساسات مردمی که درژرفای جامعه زندگی می‌کردند، سربازانی که عمدتا ازمیان روستائیان بر خاسته بودند، بی خبربودیم.

باگذشت زمان، ازظهربه بعد، بدین خاطر که ازسوی حکومت گران دربرابرآشوب گران قاطعیت نشان داده نشد(درزیربه آن اشاره خواهدشد). وحزب توده ایران درمقام پرقدرت ترین ورزم جوترین سازمان سیاسی کشور، دراثر بی کفایتی وندانم کاری رهبری فلج ماند. مخالفان نهضت ملی، ولی دیگر، نه ازقماش اوباش قبل ازظهر، جرات عرض اندام یافتند. جمعیت فزونی یافت وسرکوب آن دیگر مستلزم خونریزی زیادی بود که به قول دکتر صدیقی در یادداشت‌هایش تحت عنوان «دو روز غمبار»، «نه آقا آن را می‌خواست و نه ما»! شهادتی هم دراین راستا از سرتیپ ریاحی هست که اشاره خواهم کرد.

خطای رهبری حزب توده در28 مرداد

خطای رهبری حزب در28 مرداد درعاطل وباطل نگه داشتن نیروهای حزب درآن روز سرنوشت ساز، به خاطر نقشی که در سقوط دولت ملی دکتر مصدق و شکست جنبش ملی شدن صنعت نفت ایفا کرد، به عنوان مهم ترین گناه او درتاریخ ثبت شده است. درپلنوم وسیع چهارم نیزما بیش ازهرچیز روی آن انگشت گذاشتیم. ولی من، به هنگام نگارش کتابم، ودرنگ بیشترروی مساله، به این نتیجه رسیدم که درحقیقت، گناه عمده تررهبری حزب، که پیروزی ارتجاع داخلی وخارجی را در28 مرداد تسهیل نمود؛ بیشترناشی ازپیامد‌های چپ روی‌های 25 تا28 مرداد ومتشنج کردن خیابان‌ها ومیادین، وآشفته کردن فضای سیاسی کشوربود؛ ولی فراترازهمه این‌ها، ایجاد ترس ونگرانی ازآینده کشوردر میان اقشارگوناگون جامعه بود. دربررسی رویداد‌های آن روز، تعمق دررفتاروروحیه درجه داران ونفرات رده پائین ارتش ونیروهای انتظامی، نظیرسربازها وپاسبان‌ها، گروهبان‌ها، ضرورت دارد. چه شد که سربازان وپاسبان‌هائی که درسی تیر1331ازتیراندازی بسوی مردمی که فریاد می‌کشیدند یا مرگ یا مصدق، خودداری ورزیدند؛ ولی در28 مرداد1332، بخشی ازآن‌ها با جمعیتی که شعارشان «زنده باد شاه، مرگ برمصدق» بود، هماوازشدند؟ چه عواملی سبب شد که ده‌ها هزارنفرازمردم و افراد وهواداران سازمان‌ها واحزاب ملی که دوهفته پیش، به هنگام رفراندم، به تداوم حکومت ملی مصدق رای دادند؛ ولی در28 مرداد دربرابرمشتی اوباش وفوجی ازمخالفان نهضت ملی، منفعل ماندند؟

بزرگ ترین خطای تاکتیکی ومعرفتی رهبری حزب پس ازشکست کودتای 25 مرداد، تمرکزدادن همه توان تبلیغی وتهییجی خود علیه شاه وتغییررژیم بود. میدان داری‌ها وقدرت نمائی‌های حزب درروز‌های 26 و27 مرداد وراه انداختن تظاهرات پی درپی درخیابان‌ها که اغلب به درگیری‌ها می‌انجامید وفضای سیاسی کشوررا متشنج نگه می‌داشت؛ پیامدی جزتضعیف حکومت ملی برسرکار، ببارنمی آورد.

دولت دکتر مصدق پس ازفرارشاه وخلاء ناشی ازآن، نیازداشت اقتداروقابلیت خودرا برای حکومت کردن به مردم وجهانیان نشان ثابت کند. رهبری حزب درست همین را به زیرسوال برد؛ ودولت مصدق را به چالش می‌طلبلید. این رفتاروسیاست، همه را نگران می‌ساخت. نتیجه آن شد که تمام توجه دکترمصدق، ستاد ارتش ونیروهای انتظامی، به سوی حزب توده معطوف گردید وازضد انقلاب تا حدی غافل ماندند. مهارکردن حزب توده درراس برنامه‌ها قرارگرفت. تصمیمات کمیسیون امنیت ملی دربامداد 28 مرداد برای منع متینگ‌ها وتجمعات غیرمجازومقابله با اخلالگری‌های توده ای‌ها وتشنج آفرینی سایرگروها، متاسفانه دیرهنگام بود. دکترمصدق برای آرام کردن جوسیاسی وکاستن از تنش درخیابان‌ها شبانگاه 27 مرداد به احزاب وسازمان‌های سیاسی وابسته به جبهه ملی اکیدا توصیه می‌کند ازشرکت درتظاهرات خیابانی پرهیز کنند. دراین رابطه دکترمصدق به خلیل ملکی تلفن می‌زند. دردیدار با داریوش فروهرتوصیه می‌کند ازمقابله به مثل باتوده ای‌ها اجتناب کنند. دکتر سنجابی درخاطرات خو دمی نویسد، دکترمصدق بدون این که بداند چه سرنوشتی درانتظار اوست، عصر 27 مرداد، بدین خاطر که «بهانه آشوب وبلوا وترس ووحشت به مردم ندهند» به طرفداران خود توصیه می‌کند که روز28 مرداد به خیابان‌ها نیایند وتظاهرات نکنند!

برای درک جامع تراوضاع واحوال آن روزها وبرخی رفتاروتند روی‌ها، این نکته را نبایدازنظردور داشت که درفردای شکست کودتاوفرارشاه؛ تهران دریک فضای انقلابی بسرمی برد. شوروهیجان همه جا وهمه رادربرگرفته بود. لذا زمینه برای شعارهای تند وتیزواقدامات شورانگیز، آماده بود. تصادفی نیست که درعملیات واقداماتی نظیرپائین کشیدن مجسمه‌ها حمله به آرامگاه رضا شاه؛ درتند وخشن شدن لحن مطبوعات،اضافه برحزب توده ایران، برخی سازمان‌های وابسته به نهضت ملی وشخصیت‌های طرازاول آن نیزفعال بودند.

با آن که حزب توده ایران محل تجمع بخش مهم باسواد وروشنفکرجامعه آن روزایران بود. وواقعا بخش چشمگیری ازگل‌های سرسبد جامعه، ازمیان روشنفکران، کارمندان، افسران وزنان وحتی زحمتکشان میهن پرست، درصفوف وهاله آن گردآمده بودند. افسوس که فاقد یک رهبری سیاسی مدبرودوراندیش وخویشتن داربود؛ تابتواند این توده ای‌ها ی شریف وایراندوست، ولی هیجان زده را به آرامش و اعتدال فرا بخواند وتحت کنترل قراردهد؛ وازرهبرآزادی خواه جنبش ملی درآن لحظات سرنوشت ساز، بی دریغ ولی بی هیاهو، حمایت کند. ضعف کمی وکیفی رهبری، ازیک سو ناشی ازمهاجرت بخش موثری ازرهبران واعضای کمیته مرکزی بود. ولی بباورمن تئوری‌ها و«اندیشه‌های راهنما» نظیرتئوری لنینی «هژمونی طبقه کارگردرانقلاب ملی دموکراتیک»، کم ترازآن نبود. به خاطراهمیت موضوع، من درفصل مستقلی ازکتابم، پیامد‌های منفی آن رادرسیاست‌های حزب درقبال دولت دکترمصدق وازجمله همین شعار بی موقع جمهوری دموکراتیک، بررسی کرده‌ام. یادآوری آن دراین جا بدرازا می‌کشد.

باری! کارزارتبلیغاتی حزب درحمله وناسزاگوئی به شاه؛ شعارضد سلطنت وطرح جمهوری دمو کراتیک؛ عملیاتی نظیرپائین کشیدن مجسمه‌های رضاشاه ومحمد رضا شاه درتهران وشهرستان‌ها؛ حمله به آرامگاه رضا شاه به قصد تخریب آن؛ برگزاری ده‌ها وده‌ها متینگ موضعی کوچک وبزرگ درخیابان‌ها ومیدان‌های شهرهای مختلف؛ که عمدتا علیه سلطنت وتوام با توهین وناسزاگوئی به خانواده سلطنتی بود؛ یورش به مغازه‌ها ودکاکین وادارات، برای پائین کشیدن عکس شاه؛ درگیری با کسبه ومردم وکارمندان درجریان این اقدامات. احساسات بسیاری ازمردم عادی راجریحه دارکرد و بسیاری را آزرد؛ وحتی موجب رمیدن آن‌ها ازحکومت دکتر مصدق شد. آن گاه که این اعمال با شعار برپائی جمهوری دموکراتیک به میدانداری توده ای‌ها؛ فروش علنی نامه مردم ارگان حزب و قدرت نمائی‌های گوناگون آن، توام گشت. نه تنها احساسات لایه‌هائی ازارتشی‌ها ونیروهای انتظامی را جریحه دارنمود وبه تعرض واداشت. بل که حتی بخشی ازمردم را نیزرماند وبه صفوف مخالفان راند ویا به ناظران منفعلی مبدل ساخت.

این فکر قوت گرفت که درنبود شاه، دکترمصدق وسازمان‌های ضعیف وهواداراو، توان مقابله با حزب توده ایران راکه ازحمایت شوروی نیزبرخورداربود، نداشته باشد. هنوزخاطره «دموکرات فرقه سی» درخاطره بسیاری ازمردم ایران با تلخی زنده بود. بی گمان تبلیغات موذیانه وهشیارانه شبکه‌های جاسوسی «سیا» و انتلیجنس سرویس که گاه به صورت «توده ای‌های بدلی» وارد عمل می‌شدند، در تشدید نگرانی مردم ازآینده کشورموثربوده است. دراسناد آرشیو آمریکا آمده است که درآن هفته‌های حساس مرداد ماه، شش روزنامه با بودجه «سیا» انتشاریافت که تماما درجهت وحشت آفرینی از کمونیسم وحزب توده والقای ساخت وپاخت مصدق باتوده ای‌ها وپرازاخباردروغین وشایعه سازی‌ها بود.

مکث کوتاه درباره حوادث عصروشب 27 مرداد برای فهم آن چه در28 مرداد گذشت ضرورت دارد. زیراآن چه تا پاسی ازشب درخیابان‌های تهران گذشت، صبح 28 مرداد ولی اینبارباابتکار دشمنان نهضت ملی ازسرگرفته شد. بااین تفاوت شگفت آورکه میدان ازنیروی توده ای‌ها بکلی خالی بود. و آشوبگران ضد انقلاب با ناباوری، یکه تازآن گردیدند. اوباش‌ها فریاد می‌زدند:«به قوه شاه پرست، توده فراری شده»!

آن روزها دسته‌های کوچک وبزرگ ازحزبی‌ها وبه ویژه سازمان جوانانی‌ها که تند وتیزتربودند، برای تبلیغ شعارهای حزب ونمایش حضورعلنی آن درصحنه، ازطریق فروش علنی نامه مردم، تشکیل متینگ‌های موضعی، شعار دادن‌ها، درگشت دائمی بودند. پان ایرانیست‌ها، سومکائی‌ها وسایرگروه‌های ضد حزب توده نیزبابرگذاری تظاهرات متقابل واغلب مجهزبه چوب وچماق، واردمیدان می‌شدند ودرگیری‌ها آغاز می‌شد! ومعمولا منجربه دخالت پلیس ونیروهای انتظامی می‌شد. منتهی درعصرو شبانگاه 27 مرداد، با اعلامیه کمیته مرکزی درباره تغییررژیم وطرح شعارجمهوری دموکراتیک، آتش هیجانات آن چند روزجوانان توده‌ای زبانه کشید. واکنش مخالفان نیزمتناسب با آن، شدت یافت. بنابه شاهدان عینی وخبرنگاران، میان جوانان توده‌ای که نامه مردم می‌فروختند وعلیه سلطنت وبرقراری جمهوری دموکراتیک شعارمی دادند، با افراد پان ایرانیست ونیروی سومی‌ها ومامورین انتظامی در گیری‌ها شروع شد وجنگ وگریزساعت‌ها دوام داشت. چند کامیون پاسبان وسربازکه برای متفرق کردن جمعیت وارد میدان توپخانه شدند دربرابر صف تظاهرکنندگان توده‌ای ودرمقابله با شعارضد سلطنت و جمهوری، درحالی که تفنگ‌های خودرا روی دست بلند می‌کردند، با شعار«زنده باد شاه، مرده باد خائنین، برقرارباد مشروطه، نابود باد حزب توده»، به مقابله برخاستند وبه ضرب وشتم آن‌ها پرداختند. درچنین فضای متشنج ومساعد، ازاواخرشب، مخالفان نهضت ملی نیزخود راقاطی این جماعت می‌کنند ودربرابرشعارجمهوری، شعارهائی درحمایت ازشاه وسلطنت سرمی دهند. ملاحظه می‌شود که چگونه تندروی‌های حزب توده وشعارهای نابجا، چقدردرگستاخ شدن گروه‌های طرفدار شاه وعوامل بیگانه برای تجهیزاوباش، موثر بوده است. رهبری حزب با طرح شعارانحلال سلطنت وبرقراری جمهوری دموکراتیک، عملا هم حکومت ملی را دربرابرخود قرارداد وهم به کودتاچیان امکان برای خودنمائی فراهم ساخت؛ تا زیرپوشش برقراری نظم عمومی وبه بهانه مقابله با افراط گرائی‌های حزب توده، برای سرکوب او واردمیدان شوند. وبا همین بهانه، درفردای آن روز به تظاهرات مجدد شاه پرستی وسرکوب توده ای‌های جمهوری طلب به خیابان‌های تهران سرازیرشوند!

دکتر مصدق که نگران زیاده روی‌ها و تشنج آفرینی‌های حزب توده وسازمان‌هائی نظیرپان ایرانیست‌ها وسومکابود؛ که مرتب درخیابان‌ها به درگبری وزدوخورد با توده ای‌ها مشغول بودند. تصمیم به منع تظاهرات واجتماعات غیرمجاز می‌گیرد. صبح روز 27 مرداد درکمیسیون امنیت ملی دراین راستا تصمیم گرفته می‌شود.شهربانی کل کشورونیزفرماندارنظامی، هرگونه اجتماع غیرمجازرا ممنوع اعلام می‌کنند. این اعلامیه‌ها، بارها ازرادیو پخش می‌شود ودرروزنامه نیزبه چاپ می‌رسد. منتهی رهبری حزب به تصمیم دولت واعلامیه‌های مقامات انتظامی حکومت ملی بی اعتنا می‌ماند.

ود رآن فضای پرشور، درپی تحولات بنیادین وبرقرای جمهوری بود. لذا جوانان هیجان زده را با شعارهای تحریک آمیزولی شورانگیزجمهوری دموکراتیک، روانه خیابان‌ها می‌کند

کیانوری درتوجیه بی عملی ودست روی دست گذاشتن رهبری حزب در28 مرداد درخاطرات خود می‌نویسد پس ازمطلع شدن ازشروع کودتا:«اولین واکنش ما این بود که با کودتا مقابله کنیم. ولی با توجه به دستورروزگذشته مصدق دائربرسرکوبی تظاهرات ضد شاه وعمل وحشیانه پلیس وفرماندارنظامی، قرارشد که اول با دکتر مصدق تماس گرفته شود. من ازراه همیشگی با دکترمصدق تماس گرفتم». سپس ازقول مصدق نقل می‌کند که براوضاع مسلط است وحزب کاری نکند که توطئه گران سوء استفاده کنند! واین چنین ساعت‌ها می‌گذرد بی آن که رهبری چاره اندیشی کند وحتی خود وشبکه حزبی را آماده کند! اگررهبری حزب واقعا تا این حد رعایت حال ونظررهبرجنبش راداشت ورعایت دستورات اورا ضروری می‌شمرد، پس چگونه است که یک روزقبل، علی رغم دستورات صریح دولت برای پرهیزازاجتماعات که بارها ازرادیونیزخوانده شد، نافرمانی کرد؟ وبا طرح شعارجمهوری دموکراتیک و کشاندن جوانان هیجان زده را، برای چالش با دولت عمیقا مشروطه خواه مصدق، به خیابان‌ها کشاند؟ همان گونه که درکتابم تاکید کرده‌ام وهمه کادرهای حزب نیزکه شاهد وناظررویداد 28 مرداد بودند، همین را می‌گویند؛ « اگرهیات اجرائیه حزب توده ایران ازهمان حوالی ساعت 9 صبح که ازماجرا با خبرشدند، پیشنهاد مهندس علوی را برای دعوت ازکارگران برای اعتصاب جدی می‌گرفت، وبه جای تلف کردن ساعت‌های پرارزش، به انتظاربرقراری رابطه تلفنی با دکتر مصدق که به گفته کیانوری تا ظهرمیسرنشد، دست به کار می‌شد؛ وماشین حزب رابه سرعت به کارمی انداخت؛ وازحوالی ساعت 11 صبح که خطربه طورجدی احساس شد؛ وناتوانی حکومت درخواباندن آشوب ، همه هواداران نهضت ملی رانگران ساخت؛ نمایش پرتوانی تحت شعارحمایت ازحکومت مصدق به راه می‌انداخت. بی تردید هواداران نهضت ملی نیز بدان می‌پیوستند وآشوبگران را سرجای خود می‌نشاندند. بدین منوال، کاربیش ازآن بالا نمی‌گرفت وافسران پاکسازی شده وشاه پرست ونیرو‌های مسلح جرات نمی‌یافتند به آشوبگران بپیوندند وسمت وسوی رویدادهارا تغییردهند ودرعرض چند ساعت، حکومت ملی دکتر مصدق رابا جنگ مسلحانه ساقط سازند»( کتابم صفحه 667 ـ 668)

اما وقتی درکل رفتاروگفتارآن 5 نفری که سکان رهبری را دراختیار داشتند، تامل کنیم، مشاهده خواهد شد که متاسفانه بخاطرهمان«نادانی،بی کفایتی وضعف آن چند نفر»، چیزی زیادی حاصل نمی‌شد. از گزارش اکبرشاندرمنی عضومشاور کمیته مرکزی که درهمه جلسات هیات اجرائیه حضورداشت و صورت جلسات را می‌نوشت؛ وانسان شریف ومنصفی بود، می‌توان دریافت که اعضای هیات اجرائیه، با چه سبکسری با پیشنهاد مهندس علوی برخورد می‌کنند: «.. . مهندس علوی پیشنهاد کرد که دستورداده شودکارگران ازکار دست کشیده ودرخیابان‌ها به تظاهرات بپردازند. این پیشنهاد ازطرف رفقا دکتربهرامی ودکتر جودت با تمسخراستقبال شد. دکتریزدی مردد بود. رفیق کیانوری معتقد بود که باید ازهم اکنون تکلیف بعدی پیش آمدهاروشن گردد. بدین معنی که اگرتظاهرات کارگران منجربه به زد وخوردگردید، درآن صورت چه بایدکرد؟ آیا باید به زدوخورد ادامه داد؟ واحیانااگرزدوخورد مسلحانه مطرح شد، آن وقت تکلیف چیست، آیا باید بااسلحه جواب داد....در نتیجه این بحث‌ها هیات اجرائیه تصمیم گرفت قبلا به وسیله تلفن بامصدق واردمذاکره شده ازاونظر خواسته شود». (کتابم صفحه 665) شاندرمنی توضیح می‌دهد که درفاصله آن‌هامشغول بحث‌های تئوریک درباره کودتا‌ها وغیره بودند. وتنها هربارکه ازپائین شبکه تعیین تکلیف می‌شد وفشار می‌آود، به فکر تلفن دیگرمی افتادند وبازوقت کشی وبی عملی!

چنین بوده است رفتاروسطح بحث‌های ستاد مرکزی بزرگ ترین حزب سیاسی آن زمان درآن لحظات بحرانی! آن گاه که حدود ساعت 3 بعد ازظهرکه خبرتسخیررادیو تهران می‌رسد وازقرارآخرین تلفن به مصدق، که من درصحت آن قویا تردید دارم، صورت می‌گیرد. به گزارش اکبر شاندرمنی، کیانوری پیشنهاد میکند «الان افراد حزبی ومردم درخیابان‌هااجتماع کرده ومنتظر دستورهستند. خوبست اسلحه‌های موجود حزب میان حزبی‌ها تقسیم کنیم تا گارد شاهتشاهی وارازل واوباش را محاصره وآنان راسرکوب نمایند....لیکن این پیشنهاد ازطرف چهاررفیق دیگرردشد وحمل برماجرا جوئی گردید. درهمین ساعات بود که رادیوتهران به تصرف توطئه گران درآمد»!(کتابم صفحه 678)

بدیهی است که این پیشنهاد درآستانه تصرف رادیو بسیاردیرهنگام وواقعا ماجراجوئی بود. ذکرآن تنها ازاین جهت شایان تامل است که اگر«اکثریت» هیات اجرائیه ازلیاقت وتدبیرلازم برحورداربود، می‌توانستند با همین استحکام بارای خود، به پیشنهاد مهندس علوی درصبح آن روز هم جامه عمل بپوشانند.

ازآن چه به اجمال دربالا آمد ونیزبه شهادت کتابم، به تفصیل وبا جزئیات، خطاهای رهبری حزب توده ایران را طی دوسال وچند ماه؛ درقبال دولت ملی دکتر مصدق وکلا جنبش ملی شدن صنعت نفت، مرتکب شد؛ وبه ویژه درفاجعه 28 مرداد ودرفاصله دوکودتا را، بررسی وریشه یابی کرده‌ام. بنا براین با اعتماد به نفس می‌توانم به بررسی ونقد خطاهای دولت برسرکارونیروهای پیرامونی وی بپردازم؛ تا بررسی عوامل موثردرکودتا، همه جانبه باشد. متاسفانه خطاهای دولت برسرحکومت و ابواب جمعی اونیزدراین فاجعه تاریخی ونیزتصادفاتی که اصلا قانونمند نبودند، درپیروزی دشمنان نهضت ملی بی تاثیروکم اهمیت ترنبودند.

خطاها در جبهه دکتر مصدق

آقای شاکری متاسفانه فاجعه 28 مرداد را به گونه‌ای بازسازی می‌کند که گوئی این رویداد تنها یک بازیگرداشته است! وآن هم حزب توده ایران بوده است! درحزب توده ایران نیز، چون«باند کامبخش ـ کیانوری که مطیع باند بریا درسازمان جاسوسی شوروی بود»؛ وهمه کاره بود. در28 مرداد کارشکنی کرد!

همان قدرکه معتقدم ودربالا توضیح دادم، اگررهبری حزب توده ازهشیاری ولیاقت وکاردانی لازم برخورداربود. ودرهمان چندساعت آغازین آشوبگری‌ها نیروهای خودرا سازمان یافته واردمیدان می‌کرد، بی گمان رویدادها مسیردیگری می‌یافت. بیش ترازآن، یقین دارم که اگردولت دکترمصدق و نیروهای پیرامونی آن به سرعت ودرهمان آغازآشوب‌ها با قاطعیت وارد میدان می‌شدند، جلو کودتا در28 مرداد گرفته می‌شد.

سرهنگ ممتازسرمحافظ وفاداراقامت گاه دکترمصدق، لب مطلب را دریک جمله بیان نموده است:« اگرپیش ازهمه گیرشدن آشوب درشهر، یک افسر «بزن» وقاطع را به فرماندهی ستون تعیین می‌کردند وماموریت اوراخیلی صریح وروشن مشخص می‌نمودند؛ چون افسران خائن هم قبلا دستگیرشده بودند؛ به احتمال 90 درصد، کودتای 28 مرداد نیزشکست می‌خورد».(جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران. سرهنگ نجاتی چاپ هفتم صفحه 448)

البته موفقیت کودتاچیان را رویداد‌های دیگری تسهیل کرد. حوادثی درآن روزرخ داد واقداماتی صورت گرفت که به سود کودتا چیان تمام شد ودرپیروزی شان موثر افتاد؛ اما هیچ کدام برنامه ریزی شده وقانونمند نبود. رویداد‌هائی که نه تنها خارج از توان وحیطه عمل دشمنان نهضت بود، بل در مخیله آن‌ها نیزنمی گنجید.

ازآن میان وشاید ازهم مهم تروکارسازتر، انتصاب سرتیب محمود دفتری به پست ریاست شهربانی کل کشورونیزفرماندارنظامی دربحبوحه آشوب‌های صبح 28 مرداد بود! اضافه برآن، ازقرارسرتیب دفتری همچنان فرماندهی گارد گمرک را نیزیدک می‌کشید! رویداد دیگر، ولنگاری ونابکاری سرتیپ کیانی معاون ستاد ارتش وفرمانده ستون ضربتی بود که به دستورسرتیپ ریاحی، برای سرکوب آشوبگران گسیل شده بود. ولی مفت ومجانی ستون ضربتی را به دست کودتا چیان سپرد! می‌توان «نعل واروی» سرتیپ ریاحی رابه این رویدادهای نامیمون افزود ومطالب دیگر.

انتصاب سرتیب محمود دفتری به جای سرتیپ مدبررئیس شهربانی کل کشوروسرهنگ اشرفی، فرماندارنظامی، درآن وانفسای روز 28 مرداد اشتباه بزرگی بود که بیش ازهرعامل دیگر، پیروزی کودتاچیان را هموارساخت. دکترمصدق این انتصاب را علی رغم مخالفت شدید سرتیپ ریاحی وتردید دکترصدیقی وزیرکشورانجام داد. سرتیپ ریاحی درمصاحبه باروزنامه پرخاش در28 مرداد1358، ازجمله می‌گوید: «نتیجه انتصاب سرتیب دفتری به ریاست شهربانی این شد که به کمک فرماندار نظامی ازیک واحد متحرک نظامی درشهراستفاده نماید که بلوارا خاموش کند. ولی طبیعی است که اوعکس این عمل راانجام داد وشهربانی را با آن واحد نظامی، متفقا به سود آشوبگران وعلیه حکومت ملی دکتر مصدق واردعمل کرد. متاسفانه وقتی ما متوجه شدیم که دیگرواردکردن واحد‌های ارتشی به معرکه که به نفع دکترمصدق عمل می‌کردند ، باعث می‌شد خون‌های زیادی ریخته شود واین چنین کشتاری راهرگز دکترمصدق به سود خود تجویز نمی‌کرد..». ازجمله پیامد‌های آن، فریفتن دکتر مصدق ویاران او ودرتوهم نگه داشتن آن‌ها به وعده ی آرام کردن اوضاع شهر بود. توصیفی که دکتر صدیقی ازوضع روحی آن‌ها درساعت 3 بعد ازظهر 28 مرداد می‌دهد، بازتاب ژرفای این فریبکاری وتوهم جمعی است:«وقتی وارد اطاق نخست وزیرشد م ....دیدم جمعی، همه درانتظاروتفکرنشسته‌اند. آقای نخست وزیرپرسیدند چه خبردارید؟ گفتم اوضاع خوب نیست ولی نباید نا امید بود! آقای دکتر حسین فاطمی گفتند چه باید کرد؟ گفتم لابد دستورهای لازم ازطرف جناب آقای نخست وزیرداده شده، ولی آن چه برهرچیزمقدم است، حفظ مرکزبی سیم ورادیو است که بایدبه وسیله یک عده سرباز و افسری لایق ومطمئن صورت گیرد. آقایان گفتند وضع شهرچطوراست؟ گفتم چندان خوب نیست، زیرا هرچند عده مخالف قلیل است، ولی چون افسران وسربازان با تظاهر کنندگان همکاری می‌کنند، دفع آن‌هامشکل است وبرتجری آنان افزوده شده ومعلوم نیست آیا برای ستادارتش وفرمانداران وقت میسر است تابه این اوضاع خاتمه دهند! آقای دکتر مصدق فرمودند به رئیس ستاد ارتش دستورداده‌ام. دکتر فاطمی گفتند حالاببینیم دفتری چه می‌کنند؟». این گفتگو وخوش خیالی به وعده‌های‌های سرتیب دفتری تنها چند لحظه پیش ازتسخیر رادیو تهران انجام گرفته بود.

علت مخالفت وبی اعتمادی سرتیپ ریاحی ودیگران به سرتیب دفتری مربوط به سوابق او، به ویژه آلودگی اش درتوطئه کودتای 25 مردادبود. اعترافات سردمداران کودتای25 مرداد حاکی ازهمدستی او باکودتا چیان بود. شگفت آورآنست که دکتر مصدق ازمضمون بازجوئی‌هاآگاهی داشت. سرتیپ شایانفر درمصاحبه با سرهنگ نجاتی اظهار می‌دارد که روز27 مرداد تمام اطلاعات دریافتی ازکودتا چیان رابه تفصیل برای نخست وزیرشرح داده است. دکترمصدق ازشنیدن همدستی سرتیب دفتری با کودتاچیان با حیرت می‌گوید:«... عجیب است! ماقوم خویشیم! باورکردنی نیست». (سرتیپ دفتری برادرزاده مصدق بود)

ضربه مهلک سرتیب دفتری هنگامی واردشد که سرتیپ عطااله کیانی به دستور سرتیپ ریاحی در راس ستون ضربتی، شامل یک گردان پیاده ویک گروهان تانک شرمن برای سرکوب آشوبگران وارد شهرشد. سرتیب دفتری «همراه با چند تن ازافسران پاکسازی شده، خودرابه ستون ضربت که داخل شهرشده بود، رسانید وبا سخنانی ازاین قبیل:ماهمقطاروبرادریم، همه شاه پرست هستیم وشاه فرمانده کل قواست؛ وبغل کردن وبوسیدن افسران وافراد، مانع ازحرکت ستون شدند. دراین ضمن گروهی از تظاهرکنندگان به تاسی ازافسران پاکسازی شده، به پخش شعارهای طرفداری ازشاه پرداختند وموجب متزلزل شدن روحیه وانضباط افسران وپراکندگی ستون ضربت شدند. دراین میان سرتیب کیانی، فرمانده ستون با احساس نامساعد شدن اوضاع، ستو ن را ترک کرد وبرای گزارش به ستاد ارتش رفت! ستون پراکند ه وبدون فرمانده، که مامورسرکوبی آشوبگران بود به آسانی دراختیارسرتیب دفتری وکودتا چیان قرارگرفت».( به نقل ازکتاب نجاتی صفحه 446)

سرهنگ ممتازدراهمیت این پیشامد چنین می‌گوید:«متاسفانه فرمانده ستون، یعنی سرتیپ کیانی، که درعین حال آدم خوبی است،«اینکاره» نبود.وقتی ستون ضربت...ازپادگان عشرت آباد وقصربسوی شهرسرازیرشد، به جای سرکوبی آشوبگران درمقابل احساسات وشعارهای گرم آن‌ها، عنان اختیارو صلاحیت فرماندهی راازدست داد وبساط «ماچ وبوسه» به راه افتاد.آن‌هاهم تانک‌هارابه کمک افسران پاکسازی شده متصرف شدند وبا تهدید رانندگان، به وسیله افسران مزبور، به طرف مرکز رادیو وخانه مرحوم دکتر مصدق به راه افتادند....متاسفانه پس ازشکست ستون ضربت، بتدریج شهر ازکنترل دولت ومامورین انتظامی خارج شد. من نیزدرمحاصره بودم ویگان‌های احتیاط خودرا مصرف کرده بودم..».(همان مصاحبه فوق الذکر)

شاید دور ازانصاف باشد که رفتارسرتیپ کیانی را به حساب ندانم کاری اوگذاشت. اوبا فرد نیرنگ بازی طرف بود که ازجایگاه رئیس کل شهربانی کشور وفرماندارنظامی سخن می‌گفت که ساعتی پیش ازسوی نخست وزیربه این سمت‌ها تعیین شده بود وفامیل دکترمصدق بود. به نظرمی آید، ازمخیله کیانی نمی‌گذشت که با رئیس کل شهربانی کودتا چیان طرف است نه مصدق! کیانی احتمالا دررفتارو گفتار سرتیپ دفتری «حکمتی» می‌دید که ازآن سردرنمی آورد. لذا به ستاد ارتش می‌رود تا پرس وجو کند.

رویدادهای هم سوی دیگری نیزرخ دادند که شرح آن‌ها به تفصیل می‌انجامد. دراین جا تنها به ذکر ماجرای «نعل واروی» سرتیب ریاحی بسنده می‌کنم. معلوم نیست آیا واقعا به گونه‌ای که دردادگاه می‌گوید: چون تظاهراتی ازتوده ای‌ها نمی‌بیند چنین بخشنامه‌ای را صادر میکند ویا به احتمال قوی، با توجه به وضع روحی سربازان ونیروهای انتظامی، می‌خواسته است نیرنگ بزند؟ به هرحال صبح روز 28 مرداد چنین بخشنامه‌ای را خطاب به همه واحد‌های ارتشی صادرمی کند:«دستورداده می‌شود که چون تعدادی افراد توده‌ای برای ساقط کردن دولت به اسم شاه شعار می‌دهند، آن‌هارامتفرق کرده واگرلازم است تیراندازی شود»! این بخشنامه درعمل به ضد خود تبدیل شد. زیراتشخیص دسته‌های اوباش ازجوانان تر وتمیزتوده‌ای کاردشواری نبود. مفهوم مخالف بخشنامه این بود که اگر شعار دهندگان شاه پرست اصیل باشند، نباید مزاحم آن‌ها شد! درعمل نیزچنین شد.

می توان گفت از مقطعی که نیروهای رزمی سرتیپ کیانی بدست شورشگران افتاد؛ ویکه تازمیدانی گردیدند که توده ای‌ها وسایرنیروهای طرفدار نهضت ملی خالی گذاشته بودند؛ وسوسه یک کودتای نظامی واندیشه برانداختن قهرآمیزحکومت ملی، به دل دشمنان نهضت ملی راه یافت ورویاها به واقعیت تبدیل گردید. ازاین لحطه به بعد، همه اقدامات، هدفمند، تعرضی وبرخوردارازرهبری بود. میدانداران صحنه، دیگرفقط اوباش نبودند. ارتجاع داخلی درتمامت آن؛ افسران پاکسازی شده که بازوی مسلح راتشکیل دادند؛ گروه‌هائی که برخی محافل روحانی نظیر آیت الله بهبهانی تجهیز کرده بودند؛ وارد عرصه شدند. کسانی ازمردم عادی نیزکه ازمیدانداری‌ها وقدرت نمائی‌های حزب توده در روز‌های اخیربه وحشت افتاده بودند، ساده لوحانه دراین عملیات ضد ملی که هدفش سرنگون کردن دولت ملی دکتر مصدق بود شرکت جستند.

به نظرمن قابلیت و شایستگی دشمنان نهضت ملی درهمین تشخیص تغییراوضاع ودرتصمیم بموقع و اقدام سریع و قاطعانه، با هدف تخریب خانه امید ملت و قتل رهبرآن بود. خصوصیاتی که در میان دست اندرکاران نهضت کم‌تر بود.

امیدوارم توضیحات بالا، که بناچار بدرازا کشید، هرخواننده منصفی را که نقد آقای شاکری به تذکر کوتاه و چند جمله‌ای من به آقای قائم مقام را خوانده است؛ قانع و روشن کرده باشد که چرا من در صحبت از خطاهای رهبری حزب توده ایران در قبال دولت دکتر مصدق؛ این استدلال ساده انگارانه را که رفتار و بی‌عملی رهبری در28 مرداد ناشی از وابستگی حزب به شوروی بود، برداشت نادرستی دانسته‌ام. و برای توضیح فاجعه 28 مرداد، بر ضرورت بررسی جوانب مختلف مساله وعوامل چند وجهی را که دست به دست هم دادند وزمینه را برای سقوط دولت ملی دکتر مصدق فراهم ساختند، تاکید ورزیده‌ام.

********

دراین جا بخش اول نوشته‌ام بپایان می‌رسد. بخش دوم آن، پاسخ به موضوع دیگری از نوشته آقای شاکری است. ایشان ادعا می‌کند: در«مقاله مستندی» با تکیه به مدارک آرشیو شوروی، ثابت کرده است که تاسیس حزب توده ایران ازهمان آغاز با رهنمود شوروی‌ها بوده و تشکیل حزب، مشروط به این بوده است که مغایر با منافع شوروی‌ها نباشد! و می گوید با آن که من این مقاله را دیده‌ام، خودم را «به کوچه علی چپ زده‌ام». دراین جا همین قدربگویم دلیل بی‌توجهی من به این«مقاله مستند» ایشان، صرفا غیرمستدل و ناوارد بودن ادله او در رابطه با چگونگی تشکیل حزب توده ایران بوده است. توضیح آن را دربخش دوم، دراولین فرصت ممکن خواهم داد که متاسفانه به دلایلی ممکن است به این زودی‌ها میسر نباشد. ولی چون بررسی یک واقعه تاریخی است، کهنه نمی‌شود.

در خاتمه، تذکر یک نکته را ضروری می‌دام. کسانی که نوشته آقای شاکری را خوانده‌اند، متوجه شده‌اند که این شخص تا چه حد در نوشته خود، آسمان و ریسمان بهم بافته ؛ ازاظهارات این وآن، و حتی باسوءاستفاده از خاطره عزیزانم ؛ کسانی که من هرگز برای دفاع از خود راضی به نقد آن‌ها نخواهم شد؛ سود جسته است، تا بتواند به نحوی از من عیب‌جوئی و خرده گیری کند و گاه تا سرحد توهین و انگ زنی پیش می‌رود. من از وارد شدن دراین قسمت‌های نوشته ایشان پرهیز کرده‌ام. زیرا می‌دانم برای خواننده بسیارملال آوراست. بی گمان، کسانی که آقای خسرو شاکری را از نزدیک واز جوانی می‌شناسند و با اخلاق و ادب او آشنا هستند، می‌دانند که نیش زدن‌های او فقط از راه کین نیست. بل که از نوعی تنگ نظری وحسادت ذاتی او برمی‌خیزد. در طبیعت ایشان است. و کاری هم نمی‌شود کرد. از جوانی چنین بود و فکر نمی‌کنم در هفتاد سالگی قابل تغییرو اصلاح باشد.

در پاسخ به سوالی که عنوان مقاله‌اش بود:«آیا ما براستی اصلاح پذیرهستیم»؟پاسخ من این است: بعضی‌ها هرگز!

بابک امیرخسروی تیرماه 1386