۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
روز جمعه، نیروهای امنیتی ایران نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، را با کشیدن موهایش به داخل خودرویی که در انتظار بود، بردند. جرم او چه بود؟ شرکت در مراسم یادبودی برای یک وکیل حقوق بشر که بهتازگی در شرایطی مبهم در مشهد، شهری در شمالشرق ایران، جان باخته بود. شاهدان، صحنهای آشفته و خشونتبار را توصیف کردند: گاز اشکآور، باتوم، و ضربوشتم عزادارانی که در حال فرار بودند.
محمدی که بخش زیادی از دو دهه گذشته را در رفتوآمد میان آزادی و زندان بدنام اوین تهران سپری کرده است، همراه با دستکم ۹ فعال دیگر بازداشت و به زندان منتقل شد. او طی یک سال گذشته بهدلیل شرایط پزشکی در مرخصی درمانی از زندان بهسر میبرد و بهطور مستمر از گسترش آزادیها برای مردم ایران و گذار مسالمتآمیز به دموکراسی دفاع میکرد. محمدی در مقالهای که اخیراً برای مجله تایم نوشته بود، تأکید کرده: «خشونت، چه از بیرون تحمیل شود و چه از درون، پاسخ نیست.»
او تنها هدف این سرکوبها نبود. در اوایل دسامبر، دادگاهی در تهران جعفر پناهی، فیلمساز برجسته ایرانی، را غیاباً به یک سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم کرد و بهاتهام «فعالیتهای تبلیغی» علیه نظام، عضویت او در گروههای سیاسی و اجتماعی را نیز ممنوع ساخت. تنها ساعاتی پس از انتشار خبر این حکم، پناهی ــ که در ماه مه نخل طلای جشنواره کن را به دست آورده بود ــ برای فیلم «یک تصادف ساده» سه جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اورژینال و بهترین فیلم بینالمللی را در جوایز گاتهام کسب کرد. پناهی که پیشتر دو بار بازداشت شده و با ممنوعیت فیلمسازی مواجه بوده است، قصد دارد پس از پایان کارزار فیلم اخیرش برای جوایز اسکار در ایالات متحده، به ایران بازگردد.
بازداشت محمدی و صدور حکم برای پناهی، اقدامات تصادفی از سر کینهتوزی اقتدارگرایانه نیست؛ بلکه نشانههای یک حکومت دینی گرفتار بحران وجودی است ــ دستوپا زدنهای نومیدانه رژیمی که بهخوبی میداند در حال از دست دادن کنترل خود است. جمهوری اسلامی همواره با منتقدانش خشن برخورد کرده، اما موج کنونی سرکوب در ایران، بوی آشکار وحشت و هراس میدهد.
وحشت در تهران
از زمان جنگ ۱۲روزه با اسرائیل در ماه ژوئن، مقامهای ایرانی هزاران نفر را به ظن جاسوسی بازداشت کردهاند؛ در میان آنها فعالان مدنی، روزنامهنگاران و شهروندان عادی نیز دیده میشوند. بنا بر برآورد کارشناسان سازمان ملل، تهران بیش از هزار نفر را اعدام کرده است. فیلترینگ اینترنت نیز به امری عادی تبدیل شده است.
دستگاه امنیتی ایران شبانهروز در حال فعالیت است؛ نه از سر قدرت، بلکه از سر ترس. جنگ با اسرائیل قرار بود توان «محور مقاومت» مورد ادعای ایران را به نمایش بگذارد. اما در عوض، حملات دقیق اسرائیل فرماندهان ارشد سپاه پاسداران را از پای درآورد، به تأسیسات هستهای آسیب زد و نشان داد سامانههای پدافند هوایی که تهران سالها تبلیغ میکرد، چیزی بیش از نمایشی پرهزینه نبودند. نیروهای نیابتی منطقهای رژیم، از حزبالله گرفته تا حماس، بهشدت تضعیف و عملاً به حاشیه رانده شدهاند. معماری بازدارندگیای که ایران دههها صرف ساختن آن کرده بود، اکنون ویران شده است.
وضعیت اقتصاد، سیاست و محیطزیست ایران نیز به همان اندازه تیره و بحرانی است. پس از سالها تورم شدید، در ماه دسامبر ارزش پول ایران به ۱۳۰ هزار تومان در برابر هر دلار سقوط کرد. در ماه اکتبر، دولت ایران از مجلس مجوز یک اصلاح پولی را گرفت تا چهار صفر از واحد پول حذف شود؛ اقدامی برای سادهسازی مبادلات و کاستن از تحقیر شهروندانی که ناچارند برای خرید نان، بستههای ضخیم اسکناس حمل کنند. نرخ تورم در حوالی ۴۰ درصد در نوسان است. گوشت به کالایی لوکس تبدیل شده و قیمت اقلام اساسی تنها در یک سال بیش از ۵۰ درصد افزایش یافته است.
و سپس بحران آب مطرح است. ایران بدترین خشکسالی دستکم نیمقرن اخیر را تجربه میکند. ذخایر سدهای اطراف تهران، پایتخت، به کمتر از ۱۰ درصد ظرفیت رسیده است. مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، اخیراً هشدار داد اگر بارندگیها کافی نباشد، ممکن است تخلیه تهران ضروری شود. اگرچه تهران در هفته گذشته اندکی باران داشته، اما این میزان بههیچوجه کافی نبوده است.
پیشینهای تیره از سرکوب
سایه سنگین مسئله جانشینی نیز بر همه این تحولات افتاده است. آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی که از سال ۱۹۸۹ بر ایران حکومت میکند، اکنون ۸۶ ساله است. وضعیت سلامت او سالهاست موضوع گمانهزنی بوده ــ از جمله درمان سرطان پروستات در سال ۲۰۱۴ ــ و پس از جنگ با اسرائیل، که گزارشهایی از هدف قرار گرفتن احتمالی او منتشر شد، حضورش در انظار عمومی بهطور چشمگیری کاهش یافته است. در پشت صحنه، کمیتهای از روحانیون روند جستوجو برای جانشین را سرعت بخشیده و نامهایی چون مجتبی خامنهای، پسر رهبر، و حسن خمینی، نوه آیتالله روحالله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، در میان گزینههای مطرح دیده میشود.
رژیم بهشدت نیاز دارد پیش از فرا رسیدن آن انتقال قدرت ــ که ممکن است هر لحظه رخ دهد ــ نظم را بازگرداند. انتقالی آرام و بدون تنش، به جامعهای آرام نیاز دارد، نه جامعهای سرشار از نارضایتی و خشم فروخورده. حکومت دینی ایران در ۴۶ سال حیات خود تنها یک بار تجربه جانشینی داشته، آن هم در شرایطی بهمراتب کمتنشتر. مردان پیرامون خامنهای بهخوبی میدانند که دوره بین دو رهبری، لحظهای با حداکثر آسیبپذیری خواهد بود. آنها توان رویارویی با چنین لحظهای را در حالی که خیابانها ملتهب و اقتصاد در سقوط آزاد است، ندارند.
جمهوری اسلامی سابقهای طولانی در هدف قرار دادن روشنفکران برجسته، هنرمندان و فعالان مدنی دارد؛ بهویژه در مقاطعی که حکومت دینی بیش از هر زمان دیگری احساس تهدید میکند. در سالهای آشفته پس از انقلاب ۱۹۷۹، رژیم هزاران زندانی سیاسی را اعدام کرد؛ از جمله اعضای گروههای چپگرا که در ابتدا از قیام علیه شاه حمایت کرده بودند.
پس از آتشبس ژوئیه ۱۹۸۸ در جنگ ایران و عراق، سازمان مجاهدین خلق ــ یک گروه مسلح مخالف که از خاک عراق فعالیت میکرد ــ تلاشی ناموفق برای سرنگونی جمهوری اسلامی انجام داد. اندکی پس از این عملیات، هزاران زندانی سیاسی در موجی از اعدامها کشته و در گورهای جمعی مخفیانه دفن شدند.
حکومت بار دیگر در سال ۲۰۰۹ برای سرکوب اعتراضات جنبش سبز به سرکوب گسترده متوسل شد. هنگامی که میلیونها نفر برای اعتراض به انتخاباتی که آن را تقلبی میدانستند به خیابانها آمدند، پاسخ رژیم باتوم و گلوله بود و خاموشکردن صداهای معترض، بهویژه رساترین آنها. فیلمسازان، نویسندگان و دانشگاهیان بازداشت و بازجویی شدند و در برخی موارد به قتل رسیدند.
پس از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ ــ که در پی مرگ مهسا امینی، زن جوان کُرد، در بازداشت گشت ارشاد شکل گرفت ــ سرکوب بار دیگر تشدید شد. معترضان در خیابانها هدف گلوله قرار گرفتند. فعالان سرشناس به احکام سنگین محکوم شدند. و رژیم بهطور خاص سراغ چهرههای فرهنگی رفت: رپر، توماج صالحی، به اعدام محکوم شد (حکمی که بعدها تخفیف یافت)، فیلمسازان از کار منع شدند و بازیگران بهدلیل حضور بدون حجاب در اماکن عمومی بازداشت شدند.
اکنون شاهد تازهترین تکرار این سنت هولناک هستیم، اما با شدتی که نشان میدهد حکومت تهدید کنونی را تهدیدی وجودی تلقی میکند. بازداشت نرگس محمدی و صدور حکم علیه جعفر پناهی ــ که هر دو چهرههایی شناختهشده در سطح بینالمللی هستند ــ هزینهای دیپلماتیک برای تهران دارد. با این حال، رژیم پیامی روشن میفرستد: هیچکس مصون نیست. تهران حاضر است محکومیت بینالمللی را بپذیرد، زیرا از مردم خود بیش از سرزنش خارجی هراس دارد.
بحران پیشِ رو
ایرانیان با ویرانی اقتصادی و فاجعهای زیستمحیطی روبهرو هستند و وقوع اعتراضات تازه کاملاً محتمل است. و هنگامی که این اعتراضات شکل بگیرد، رژیم تقریباً بهطور قطع سرکوب را تشدید خواهد کرد. مقامهای ارشد ایرانی که بهصورت ناشناس با خبرگزاری رویترز گفتوگو کردهاند، عملاً به این موضوع اذعان کردهاند. یکی از آنها گفت: «حاکمیت میداند اعتراضات اجتنابناپذیر است. فقط مسئله زمان است.» راهبرد آنان بهتعویق انداختن این رویارویی از طریق ایجاد ترس است: اعدام با نرخی حدود چهار نفر در روز، استقرار ایستهای بازرسی در شهرهای بزرگ، نظارت بر تلفنهای شهروندان، و عبرتسازی از هر کسی که تریبون یا نفوذی دارد.
تناقض ماجرا در این است که همین سرکوبها ممکن است به تسریع فروپاشی رژیم بینجامد. هر اعدام، هر بازداشت یک هنرمند یا فعال محبوب، و هر قطع اینترنت، اندک مشروعیتی را که جمهوری اسلامی هنوز در اختیار دارد، فرسودهتر میکند. حکومت دینی همواره بر نوعی قرارداد نانوشته با مردم ایران تکیه کرده بود: حاکمیت ما را بپذیرید، و ما ثبات و سطحی از رفاه را تأمین میکنیم. این قرارداد اکنون فروپاشیده است. رژیم حتی قادر به تأمین پایدار برق نیست، چه رسد به امنیت اقتصادی. نمیتواند شهروندانش را از حملات خارجی محافظت کند. حتی تضمین دسترسی به آب را هم از دست داده است.
کاری که میتواند انجام دهد، کشتن است. و بنابراین، میکشد.
پرسش این است که این وضعیت تا چه زمانی میتواند ادامه یابد. رژیمهایی که بر ترس بنا شدهاند، گاه میتوانند به طرز شگفتآوری دوام بیاورند — کافی است از کره شمالی بپرسید. اما ایران، کره شمالی نیست. جمعیت آن تحصیلکرده، شهری و ــ با وجود همه تلاشهای حکومت ــ به جهان خارج متصل است. جوانانش بارها و بارها، از طریق خیزشهای پیاپی، نشان دادهاند که حاکمیت دینی را نمیپذیرند. اعتراضات ۲۰۲۲ سرکوب شد، اما احساسی که آن را برانگیخت، از میان نرفته است.
بازداشت محمدی و صدور حکم بازداشت برای پناهی، اعدامهای گسترده، ایستهای بازرسی و قطع اینترنت — همه اینها تشنجهای سیستمی هستند که در مرحله زوال نهایی قرار دارد. مردانی که بر ایران حکومت میکنند، این را میدانند. به همین دلیل است که تا این اندازه هراساناند. شاید رژیم با سرزنش خارجی بازداشته نشود، اما با این حال باید پیامدهایی در پی داشته باشد؛ نه لزوماً برای متوقفکردن ماشین اعدام، بلکه برای آنکه وقتی آن لحظه فرا رسید، معماران سرکوب نتوانند از پاسخگویی بگریزند.
جامعه بینالمللی همچنین باید از هماکنون به تهران هشدار دهد که تکرار رفتارهای خشن گذشته تحمل نخواهد شد. برای مقامهایی که دستور جنایت میدهند یا آن را اجرا میکنند، باید پیامدهایی در نظر گرفته شود: تحریمهای هدفمند، پیگرد حقوقی در دیوان کیفری بینالمللی، ممنوعیت سفر و مسدودسازی داراییها. جهان همچنین باید خود را برای موجی از مهاجرت ایرانیانی که از سرکوب میگریزند، آماده کند. و اگر مردم ایران ــ خسته و زخمخورده ــ توان آن را بیابند که آن لحظه را از آنِ خود کنند، جامعه جهانی باید آماده کمک باشد.