ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 15:54
ایران دارای نظم اخلاقی تازه‌ای شده است

مناحم مرحوی

فارن پالیسی / ۱۵ دسامبر ۲۰۲۵

ایران در حال تجربه تحولی عمیق است؛ تحولی نه در نهادها یا رهبری، بلکه در معنا. جمهوری اسلامی همچنان از طریق دستگاه‌های امنیتی و شبکه‌های منطقه‌ای خود قدرت‌نمایی می‌کند، اما دیگر بر جهان نمادینی که زمانی مشروعیتش را استوار می‌کرد، کنترل ندارد.

در پانزده سال گذشته، ایرانیان به‌تدریج و بی‌سروصدا نظمی اخلاقی بدیل بنا کرده‌اند؛ نظمی که نه بر «ایثار انقلابی»، بلکه بر کرامت انسانی، خودمختاری جسمانی و حقیقت‌گویی ــ از جمله درباره قربانیان حکومت ــ استوار است. این «دین مدنی» برخاسته از پایین، اکنون هسته الهیات سیاسی جمهوری اسلامی را مؤثرتر از هر حزب یا اپوزیسیون سازمان‌یافته‌ای به چالش می‌کشد.

این دگرگونی یک‌شبه رخ نداد. بلکه در پی زنجیره‌ای از شوک‌ها شکل گرفت که به‌مرور انباشته شدند: کشته شدن ندا آقاسلطان در جریان اعتراضات جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ که یک معترض را به شهیدی ملی اما بی‌تأیید حکومت بدل کرد؛ کشتارهای گسترده در اعتراضات سراسری اقتصادی سال ۲۰۱۹؛ اعدام نوید افکاری، کشتی‌گیر، در سال ۲۰۲۰ که بی‌اعتنایی رژیم به خشم افکار عمومی داخلی و بین‌المللی را برجسته ساخت؛ و مرگ مهسا امینی در بازداشت پلیس در سال ۲۰۲۲.

هر یک از این رخدادها شکاف میان نظم مقدس حکومت و جامعه ایران را عمیق‌تر کرد. تا زمانی که پس از مرگ امینی اعتراضات فوران کرد، حکومت اقتدار عاطفی خود را برای تعریف این‌که «چه کسی شهید محسوب می‌شود»، «چه چیزی مقدس است» و «کدام زبان اخلاقی می‌تواند ملت را متحد کند» از دست داده بود.

این گسست نمادین فروکش نکرده است و این «شورش معنا» اکنون به یکی از پیامددارترین تحولات سیاسی ایران بدل شده است. این روند جمهوری اسلامی را سرنگون نکرده و شاید در آینده نزدیک نیز نکند، اما مرکز ثقل اخلاقی جامعه ایران را به‌گونه‌ای بازآرایی کرده که آینده سیاسی کشور را شکل خواهد داد.

پس از انقلاب ۱۹۷۹، حاکمان ایران اقتدار خود را بر پایه الهیاتی سیاسی بنا کردند که شهادت‌طلبی شیعی، اسطوره‌سازی انقلابی و خاطره جنگ ایران و عراق را در هم می‌آمیخت. «شهید جوان» که خون خود را برای انقلاب داده بود، به نماد مرکزی دولت بدل شد. تصویر او ــ با هاله‌ای قدسی، پاک و همواره جوان ــ دیوارنگاره‌ها، کتاب‌های درسی و میدان‌های عمومی را پر می‌کرد. در این اقتصاد نمادین، دولت امر مقدس را تعریف می‌کرد و جامعه آن را درونی می‌ساخت.

اما اعتبار این نظام معنایی از اواخر دهه ۱۹۹۰ رو به فرسایش گذاشت و در دهه ۲۰۰۰ شتاب گرفت. فساد، نابرابری و شکاف فزاینده میان نخبگان انقلابی و ایرانیان عادی باعث شد زبان اخلاقی متعالی حکومت توخالی به نظر برسد. نسل جوان‌تری که هیچ خاطره‌ای از جنگ با عراق ــ و حتی از خود انقلاب ایران ــ نداشت، هرچه بیشتر این ایده را رد کرد که فداکاری برای جمهوری اسلامی یک وظیفه اخلاقی است.


تصویری از اعتراض‌های سال ۱۳۸۸ موسوم به جنبش سبز

این گسست در سال ۲۰۰۹ آشکار شد، زمانی که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری مناقشه‌برانگیز، میلیون‌ها نفر به خیابان‌ها آمدند. دستگاه امنیتی ایران ــ به‌ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی شبه‌نظامی بسیج ــ به روش‌های آشنای سرکوب متوسل شد. اما نتوانست پیامد نمادین کشته شدن آقاسلطان را مهار کند؛ رخدادی که با دوربین تلفن همراه ثبت شد و بی‌درنگ در سراسر جهان انتشار یافت. ظرف چند ساعت، معترضان او را «شهید آزادی» نامیدند و او به نمادی ملی بدل شد که دولت آن را به رسمیت نشناخته بود. انحصار رژیم در تعریف امر مقدس ترک برداشت.

این کشمکش بر سر معنا در دهه بعدی شدت گرفت. در جریان اعتراضات سراسری آبان ۱۳۹۸ (نوامبر ۲۰۱۹)، نیروهای امنیتی صدها نفر را کشتند که بسیاری از آنان از جوامع فقیر و حاشیه‌نشین بودند. خانواده‌هایشان سکوت را نپذیرفتند: مادران ویدئوهایی ضبط کردند و خواستار عدالت برای فرزندانشان شدند و اندوه آنان فراتر از شهرهای کوچک و مناطق دورافتاده طنین انداخت. یک سال بعد، اعدام افکاری ــ کشتی‌گیری که به‌طور گسترده باور می‌رفت تحت شکنجه وادار به اعتراف به قتل یک مأمور امنیتی در اعتراضات ۲۰۱۸ شده است ــ شهید دیگری پدید آورد؛ کسی که سخنانش ــ «اگر مرا اعدام کردند، می‌خواهم بدانید که یک انسان بی‌گناه … اعدام شد» ــ همچون مرثیه‌ای ملی دست‌به‌دست شد.

تا زمانی که مهسا امینی در سال ۲۰۲۲ جان باخت، جامعه ایران مجموعه اخلاقی خاص خود را پرورانده بود: زیارتگاه‌های خودجوش، مراسم شمع‌افروزی، و شیوه‌هایی از سوگواری مانند کوتاه کردن مو که همگی در جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» که پس از آن شکل گرفت، به هم پیوستند. اگرچه آن جنبش از آن زمان فروکش کرده است، اما آیین‌ها، شعارها و واژگان اخلاقی آن در زندگی اجتماعی روزمره نفوذ کرده‌اند. زنان بی‌حجاب همچنان در شهرهای بزرگی چون تهران، شیراز و رشت دیده می‌شوند؛ آن هم با وجود تشدید کنترل پلیسی، نظارت دیجیتال و اجرای دوباره قوانین موسوم به حجاب.

خانواده‌های جان‌باختگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ همچنان مراسم یادبود عمومی برگزار می‌کنند که اغلب به اعتراض‌هایی کوچک‌مقیاس تبدیل می‌شود. نیروهای امنیتی غالباً می‌کوشند راه دسترسی به گورستان‌ها را مسدود کنند یا بستگان را بازداشت کنند، اما این گردهمایی‌ها ــ از مراسم سنتی چهلم گرفته تا بزرگداشت تولد و شب‌های شعرخوانی ــ همچنان به کانون‌های بسیج اخلاقی بدل مانده‌اند. دانشجویان دانشگاه‌ها نیز همچنان به کنش‌های نمادینی متوسل می‌شوند که پژواک زبان سال ۲۰۲۲ است؛ از جمله تجمع‌های خاموش، امتناع از جداسازی جنسیتی و دست‌به‌دست کردن شعرهای اعتراضی. در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان، ویدئوهای نافرمانی‌های محلی به‌سرعت منتشر می‌شود و جامعه‌ای فراملی از معنا را زنده نگه می‌دارد.

پیامد این وضعیت آن است که جنبش اعتراضی از خیابان‌ها به شکلی پراکنده، پایدار و سرشار از بار اخلاقی از مقاومت روزمره منتقل شده است. حکومت کنترل فیزیکی را بازیافته، اما اقتدار نمادین را نه.


مهسا امینی، نماد جنبش «زن، زندگی، آزادی»

یکی از تحولات چشمگیر پس از سال ۲۰۲۲، ظهور اجراهای موسیقی خیابانی با بار سیاسی در شهرهای بزرگ است. ویدئوهایی که از ایران منتشر می‌شود، حلقه‌های بزرگی از جوانان را نشان می‌دهد که پیرامون نوازندگانی گرد آمده‌اند که ترانه‌هایی اجرا می‌کنند که به بیان‌های رمزگذاری‌شده جنبش اعتراضی بدل شده‌اند: «برای» اثر شروین حاجی‌پور؛ نسخه‌های بازخوانی‌شده‌ای از آثار کلاسیک داریوش و گوگوش؛ بالادهای اعتراضی فرهاد پیش از انقلاب؛ نوحه‌ها و سوگ‌سرودهای کردی از مراسم خاکسپاری‌های سال ۲۰۲۲؛ و قطعاتی از رپر زندانی، توماج صالحی. جمعیت اغلب هم‌خوانی می‌کند و تلفن‌های روشن خود را بالا می‌برد و این اجراها را به یادبودهایی خودانگیخته تبدیل می‌کند.

حضور صداهای زنانه به‌ویژه چشمگیر است؛ امری که پیش از ۲۰۲۲ به دلیل محدودیت‌های آوازخوانی انفرادی زنان، در فضای عمومی تقریباً وجود نداشت. در بسیاری از این ویدئوها، زنان برای لحظاتی از میان جمعیت آواز می‌خوانند یا بندهایی از ترانه را به‌نوبت با اجراکنندگان مرد می‌خوانند و با تشویق حاضران روبه‌رو می‌شوند. هرچند مقام‌ها گاه این تجمع‌ها را متفرق می‌کنند، اما دوباره پدیدار می‌شوند؛ امری که نشان می‌دهد به رویه‌ای پایدار بدل شده‌اند.

آنچه در ایران سر برآورده، صرفاً احساسات ضدحکومتی نیست، بلکه چارچوبی اخلاقیِ بدیل با اصول منسجم خود است. نخست، «کرامت» که معترضان آن را هسته زندگی اخلاقی می‌دانند و در تقابل با تقدیس «ایثار» از سوی حکومت قرار می‌دهند. دوم، «خودمختاری بدنی» که به اصلی بنیادین تبدیل شده است. بدن دیگر ظرف انضباط ایدئولوژیک نیست، بلکه میدان مالکیت اخلاقی فرد بر خویشتن است. کوتاه کردن مو، برداشتن حجاب و حفاظت از تمامیت جسمانی، به کنش‌هایی آیینی و معناساز بدل شده‌اند. و سرانجام، «راست‌گویی» که جایگاهی نزدیک به امر قدسی یافته است. خانواده‌های جان‌باختگان بر بازگویی دقیق چگونگی قتل‌ها پافشاری می‌کنند و در برابر فشار دولت برای پذیرش روایت‌های رسمی مقاومت نشان می‌دهند. این امر پژواکی از سنت دیرپای ادبی ایران در گفتار اخلاقی است و اکنون همچون آیینی مدنی عمل می‌کند.

در مجموع، این عناصر از اخلاق‌گرایی تازه‌ای حکایت دارد؛ اخلاقی از پایین به بالا که همبستگی را بر ایثار، اطاعت و خلوص ایدئولوژیک ترجیح می‌دهد. هرچند هنوز به برنامه‌ای سیاسیِ کاملاً مدون بدل نشده است، اما نظمی اخلاقی منسجم را شکل می‌دهد.

محوریت زنان در این نظم، سلسله‌مراتب نمادین جمهوری اسلامی را وارونه می‌کند. چهره‌های اصلی خیال‌پردازی اخلاقی معاصر ایران، زنانه‌اند: ندا آقاسلطان در سال ۲۰۰۹، مادران جان‌باختگان ۲۰۱۹، دختران دانش‌آموزی که در سال ۲۰۲۲ حجاب از سر برداشتند، و زنان بسیاری که با وجود دوربین‌ها، تهدیدها و بازداشت‌ها، همچنان بی‌حجاب در عرصه عمومی ظاهر می‌شوند.

حجاب اجباری صرفاً یک پوشش نیست، بلکه سنگ‌بنای عینی نظم مقدس حکومت و نشانه‌ای عمومی از اطاعت از اقتدار الهی است. هنگامی که زنان حجاب از سر برمی‌دارند، الهیاتی بدیل را بیان می‌کنند: این‌که کرامت، نه اطاعت، امر مقدس است؛ و این‌که بدن مصون است، نه ابزاری برای کنترل سیاسی. شعار «زن، زندگی، آزادی» این بازجهت‌گیری را متبلور می‌کند و سلسله‌مراتب اخلاقی تازه‌ای را اعلام می‌دارد.


تجمع معترضان جنبش سبز در میدان آزادی - سال ۱۳۸۸

حتی آیین‌های خودِ دولت نیز بازتاب افول آن هستند. رژه‌ها و مراسم رسمی با جمعیتی اندک و اغلب از سر اجبار برگزار می‌شوند. بزرگداشت‌های مرتبط با جنگ [ایران و عراق] که زمانی طنین‌دار بودند، اکنون کلیشه‌ای و فرمالیستی به نظر می‌رسند. راهپیمایی‌های عظیم مذهبی عاشورا نیز هرچه بیشتر میان عملِ دینی و پیام‌رسانی حکومتی فاصله می‌اندازند. جهان عاطفی‌ای که زمانی جمهوری اسلامی را سرپا نگه می‌داشت، تا حدی از نهادهایی که مدعی نمایندگی آن هستند، جدا شده است.

در نظام‌های سیاسی ترکیبی، اقتدار نمادین به‌منزله جانشینی برای مشروعیت انتخاباتی عمل می‌کند و به حاکمان امکان می‌دهد اعمال زور را توجیه کنند، هواداران را بسیج نمایند و در لحظات بحرانی از جامعه طلب فداکاری کنند. چنین ذخیره‌ای از اقتدار نمادین بود که به حکومت ایران اجازه داد در دهه ۱۹۸۰ از فاجعه‌های نظامی و فروپاشی اقتصادی جان به در ببرد. اما فرسایش این اقتدار از سال ۲۰۰۹ به این سو بدان معناست که رژیم اکنون تنها از طریق اجبار یا اعطای امتیاز می‌تواند جامعه را بسیج کند. این امر نشانه دگرگونی عمیقی در خُلق‌وخوی جمهوری اسلامی است.

وقتی شهروندان شهدای خود را برجسته می‌کنند، آیین‌های دینی را بازتفسیر می‌کنند و اشکال تازه‌ای از سوگواری جمعی می‌آفرینند، ادعای دولت بر برتری اخلاقی را تضعیف می‌کنند. یک رژیم می‌تواند بحران اقتصادی و انزوای بین‌المللی را تاب بیاورد؛ اما از دست دادن اعتبار نمادین را به‌سختی می‌تواند تحمل کند.

تجربه ایران استثنایی نیست. جوامع بسیاری در سراسر جهان برای به چالش کشیدن نظام‌های اقتدارگرا به سیاست نمادین و زبان اخلاقی روی آورده‌اند. از «دیوارهای لنون» در هنگ‌کنگ ــ جایی که در جریان اعتراضات ۲۰۱۹ پیام‌های اعتراضیِ ناشناس فضاهای عمومی را پُر کرد ــ تا یادمان‌های خودجوشی که پس از سرکوب خشونت‌بار رژیم بلاروس در سال ۲۰۲۰ در سراسر آن کشور شکل گرفت، جنبش‌های بی‌رهبر بیش از سازمان‌دهی سیاسی سنتی، بر آیین‌ها، سوگواری و روایت‌های مشترک تکیه کرده‌اند. ایران در خاورمیانه طولانی‌ترین و پایدارترین نمونه این گرایش را ارائه می‌دهد.

آنچه ایران را متمایز می‌کند، عمق گسست نمادین آن است. روایت جمهوری اسلامی ــ اسلام انقلابیِ درهم‌تنیده با شهادت‌طلبی و ضدامپریالیسم ــ زمانی یکی از نیرومندترین چارچوب‌های ایدئولوژیک در منطقه بود. افول این روایت نشان می‌دهد که حتی ریشه‌دارترین نظم‌های نمادین نیز می‌توانند از پایین به چالش کشیده شوند.

پیامدهای این تحول فراتر از ایران می‌رود. هویت دینی و حافظه تاریخی همچنان ابزارهای مرکزی در زرادخانه سیاسی دولت‌های خاورمیانه‌اند. اما ایران نشان می‌دهد که وقتی نمادها از کنترل دولت خارج می‌شوند، می‌توانند مسیر دیگری بیابند. تصویرپردازی شیعی دیگر به‌طور قابل اتکا در خدمت حاکمان ایران نیست؛ اکنون می‌تواند آنان را مورد بازخواست قرار دهد. آیین‌های سوگواری کُردی بازتابی ملی می‌یابند و شعر حماسی فارسی به زبانی برای اعتراض اخلاقی بدل می‌شود.

دیاسپورای ایرانی نیز بُعد دیگری به این معادله می‌افزاید. تظاهرات «زن، زندگی، آزادی» در شهرهای مختلف جهان، از تورنتو تا سیدنی، برگزار شد و از وجود جامعه‌ای جهانی از فارسی‌زبانان حکایت داشت. گردهمایی عظیم برلین در اکتبر ۲۰۲۲ که ده‌ها هزار ایرانی و حامیانشان را گرد هم آورد، یکی از بزرگ‌ترین تجمع‌های دیاسپورایی از سال ۱۹۷۹ به شمار می‌رفت. واژگان اخلاقی جنبش ــ مبتنی بر کرامت و اندوه مشترک ــ مؤثرتر از هر پلتفرم سیاسی‌ای منتقل شد.


تهران ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ / عکس: مرتضی نیکوبذل

دولت‌های خارجی در درک این دگرگونی نمادین در ایران کند عمل کرده‌اند. بحث‌های سیاستی درباره ایران اغلب بر برنامه هسته‌ای، تحریم‌ها و نیروهای نیابتی منطقه‌ای آن متمرکز است. اما تحول درونی ایران به همان اندازه اهمیت دارد: جامعه‌ای که از نظر ذهنی و اخلاقی از ایدئولوژی حاکم عبور کرده است، در داخل و خارج به شیوه‌ای متفاوت رفتار می‌کند. دیگر کشورها باید نه‌تنها توانمندی‌های ایران، بلکه چشم‌انداز اخلاقیِ در حال تغییر آن را نیز بشناسند.

هیچ‌یک از این‌ها به معنای آن نیست که جمهوری اسلامی در آستانه فروپاشی قرار دارد. این نظام همچنان ساختاری نیمه‌اقتدارگرا با دستگاه امنیتی نیرومند است که به شبکه‌های حمایتی و نخبگان سیاسی‌ای متکی است که هنوز توان سرکوب مخالفت‌ها را دارند. اما از دست رفتن اقتدار نمادین دولت، نوعی تضعیف عمیق‌تر را نشان می‌دهد که صرفاً با سرکوب قابل بازگشت نیست.

نسل جوان ایرانی در حالی به بلوغ رسیده است که صحنه‌های اعتراض، تشییع جنازه‌ها و شعارهای شبانه از پشت‌بام‌ها را به چشم دیده است. این تجربه‌ها آرشیوی مشترک از خاطره و معنا ساخته‌اند که نحوه درک آنان از مشروعیت را شکل می‌دهد. یک نظام سیاسی می‌تواند بحران‌های مادی را تاب بیاورد، اما تاب‌آوری در برابر بحران معنا دشوارتر است. نظام سیاسی ایران اکنون جامعه‌ای را اداره می‌کند که مرکز اخلاقی آن بیرون از چارچوب ایدئولوژیک حکومت قرار گرفته است.

این تنش، مسیر تحول ایران را در دهه پیشِ رو شکل خواهد داد. حتی اگر رژیم پابرجا بماند، به‌طور فزاینده‌ای بر مردمی حکومت خواهد کرد که دیگر واژگان قدسی آن را به رسمیت نمی‌شناسند، ادعاهایش درباره حقانیت اخلاقی را نمی‌پذیرند و بر سر هدف اخلاقیِ زندگی عمومی با آن هم‌نظر نیستند. این شکاف بر چشم‌انداز مذاکرات با قدرت‌های خارجی نیز تأثیر خواهد گذاشت.

مذاکره‌کنندگان خارجی غالباً فرض می‌کنند که مشوق‌های اقتصادی می‌تواند محاسبات تهران را تغییر دهد. اما هنگامی که یک نخبۀ حاکم از نظر نمادین خود را آسیب‌پذیر احساس کند، احتمال بیشتری دارد که برای نمایش انسجام ایدئولوژیک، مواضع حداکثری اتخاذ کند. رهبران ممکن است صُلب و انعطاف‌ناپذیر به نظر برسند، زیرا سازش بین‌المللی ــ به‌ویژه با قدرت‌های غربی ــ خطر تعمیق بحران مشروعیت آنان را در پی دارد. در مقابل، همین شکاف اخلاقی سبب می‌شود جامعه ایران هرچه بیشتر توافق‌های خارجی را نه به‌عنوان دستاوردهای ملی، بلکه به‌مثابه راهبردهای بقای رژیم تفسیر کند. این امر پایداری سیاسی هرگونه توافقی را پیچیده می‌سازد.

افول اقتدار نمادین هم‌اکنون در سیاست نخبگانی نیز قابل مشاهده است. تلاش‌های رژیم برای تولید و القای شور عمومی نسبت به جانشینان احتمالی ــ چه روحانیون و چه تکنوکرات‌های تندرو ــ با استقبال چندانی روبه‌رو نشده است. کارزارهای رسانه‌ای حکومتی که همچنان از واژگان آشنای ایثار، پایداری انقلابی و قهرمانی‌های جنگی بهره می‌گیرند، در میان نسل جوان ایران طنین نمی‌یابند. در نتیجه، جناح‌های رقیب ناگزیر شده‌اند مطالبات خود را نه بر پایه مشروعیت قدسی یا ایدئولوژیک، بلکه حول «کارآمدی مادی» صورت‌بندی کنند: مبارزه با فساد، مهار سوءمدیریت اقتصادی و فراهم کردن امکان رفع تحریم‌ها. حتی نهادهای امنیتی نیز به‌طور محسوسی لحن خود را به سوی مفاهیمی چون نظم، ثبات و کرامت ملی سوق داده‌اند ــ اصطلاحاتی که به‌طور فزاینده در بیانیه‌های رسمی و رسانه‌های دولتی برجسته می‌شوند ــ و زبان شهادت‌طلبی انقلابی را به حاشیه رانده‌اند.


مسجد کبود تبریز، ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴. عکس: مرتضی نیکوبذل

نشانه‌ای دیگر از این فرسایش، اتکای فزاینده حاکمیت به نمادهای پیشااسلامی است. این امر نه بازکشفی خودجوش از میراث ملی، بلکه چرخشی راهبردی است. جمهوری اسلامی طی چهار دهه، چنین نمادپردازی‌هایی را با احتیاط و فاصله نگه می‌داشت، زیرا بیم آن داشت که با روایت رسمی رژیم رقابت کنند. با این حال، به‌ویژه از سال ۲۰۲۲ به این سو، شهرداری‌ها مجموعه‌ای از آثار هنری بزرگِ شهری با الهام از شمایل‌نگاری ایران باستان را رونمایی کرده‌اند؛ آثاری که اغلب هم‌زمان با دوره‌های تنش منطقه‌ای یا جنگ به نمایش گذاشته شده‌اند.

تصاحب قهرمانان باستانی از سوی حکومت در سال جاری به اوج رسید؛ در شرایطی که رژیم نیاز داشت در برابر اسرائیل و ایالات متحده صف‌آرایی کند و به‌خوبی می‌دانست که تصاویر چهره‌هایی چون قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه پاسداران، دیگر پشتیبانی گسترده‌ای برنمی‌انگیزد.

این روی‌آوری ناگهانی به نمادهای هخامنشی و ساسانی ــ که مدت‌ها در میان افکار عمومی محبوب بوده اما در گذشته از سوی حکومت به حاشیه رانده می‌شدند ــ در حکم اعترافی ضمنی به فرسودگی ایدئولوژیک است. این چرخش نشان می‌دهد که رژیم به کاهش نفوذ نمادهای انقلابی خود واقف شده و اکنون برای کسب مشروعیت، به وام‌گیری از مخزن مشترک فرهنگی روی آورده است. در عمل، رجوع به میراث پیشااسلامی نوعی امتیازدهی نمادین است: اذعانی به این واقعیت که جمهوری اسلامی دیگر به‌تنهایی واژگان قدسیِ لازم برای متحد کردن ملت را در اختیار ندارد.

—-
درباره نویسنده:
مناحم مرحوی (Menahem Merhavy) پژوهشگر مؤسسه هری اس. ترومن در دانشگاه عبری اورشلیم و مدرس کالج شالم است. او دکترای مطالعات خاورمیانه دارد و دوره پسادکتری فولبرایت را در دانشگاه تگزاس در آستین گذرانده است. مرحوی، تاریخ‌نگار ایران معاصر، نویسنده کتاب «نمادهای ملی در ایران مدرن: هویت، قومیت و حافظه جمعی» (انتشارات دانشگاه سیراکیوز، ۲۰۱۹) است.