زوالِ اسلام سیاسی و باورهای دینی در ایران و گسترش چشم گیر آن در فرانسه و دیگرکشورهای غربی
درحالی که مشاهدات عینی و بررسیهای میدانی فروپاشی اسلام سیاسی و کاهشِ چشمگیرِ باورهای دینی در ایران را طی چهار دهه گذشته نشان میدهند، نتایح یک نظرسنجی تازه در فرانسه در باره رابطه مسلمانان این کشور با اسلام و اسلامگرایی، گرایشهای کاملا متضاد با ایران را در جامعه فرانسه نشان میدهد. این مطالعه که توسط موسسه «ای فوپ» (Ifop) فرانسه انجام گرفته و نتایج آن در روز ١٨ نوامبر سال ٢۰٢۵ منتشرشد، با بازسازی دادههای تاریخی از دهه ۱۹۸۰ میلادی، پدیده «بازسازی اسلامی» و تعمیق باورهای مذهبی در نزد مسلمانان فرانسه را برجسته میکند.این پدیده بهویژه نسلهای جوانتر مسلمانان فرانسه را تحت تأثیر قرارداده و با افزایش نگرانکنندهای در پایبندی آنان به ایدئولوژیهای اسلامگرایانه همراه است. دادههای این نظرسنجی در فرانسه، به جای تأیید روایتهای «سکولاریزاسیون» در میان مسلمانان فرانسوی، روندِ افزایشِ مناسک و اعمال مذهبی، سختتر شدن مواضع در موردِ مسائلِ مربوط به اختلاط جنسیتی و همدلی فزاینده آنان با جریانهای بنیادگرا و اسلام سیاسی را نشان میدهند.
نگاهی اجمالی به رابطه مسلمانان فرانسه با اسلام و اسلامگرایی
اعلامِ نتایج تازه ترین نظرسنجی موسسه «ای فوپ Ifop» فرانسه در رابطه با تغییرات در نگرش مسلمانان این کشور، خصوصاً جوانان به سوی افزایش شدید دین داری و گرایش به سوی بنیادگرایی اسلامی در روزهای اخیر در فرانسه جنجال برانگیز شد.[۱]
در زیر نخست نتایح این نظر سنجی ارائه میشود. همانطور که خواهید دید اسلام و اسلام سیاسی در فرانسه در حال گسترش و شتاب گرفتن است. در بخش دوم این نوشتار، به کم و کیفِ باورها و شرایطِ اسلام سیاسی در ایران خواهیم پرداخت. همانطور که خواهید دید در ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، بر عکس مسلمانان فرانسه ما با فروپاشی آشکارِ اسلام سیاسی و کاهشِ چشمگیرِ باورهای دینی روبرو هستیم.
اهمیت مسلمانان در چشمانداز مذهبی فرانسه طی چهل سال گذشته به آرامی، اما پیوسته افزایش یافته است.
نسبت مسلمانان در کلِ جمعیت بزرگسال فرانسه از ۵‚۰ درصد در سال ١۹٨۵ به ۷ درصد در سال ٢۰٢۵ افزایش یافته است. این افزایش، اسلام را به دومین دین بزرگ در فرانسه پس ازمسیحتِ کاتولیک (٤٣ درصد) اما بالاتر از مسیحتِ پروتستان (٤ درصد) تبدیل کرده است. این رشدِ مداوم اسلام، بخشی از یک زمینه گستردهتر برای تغییر شکل چشمانداز مذهبی در فرانسه است که با افول مسیحت کاتولیک و ظهور افراد بیدین (۳۷/۵ درصد) مشخص شده است.[۲]
از دهه ۲۰۰۰ میلادی تاکنون جدیت در دینداری و افزایش مداوم مناسک مذهبی نزد مسلمانان فرانسه به شدت افزایش یافته است.
مسلمانان فرانسه نسبت بسیار بالایی از دینداری را نشان میدهند که بسیار فراتر از سایر ادیان است - ۸۰ درصد خود را «مذهبی» اعلام میکنند، در حالی که این رقم در بین پیروان سایر ادیان به طور متوسط ۴۸ درصد است - به ویژه در بین جوانان مسلمانان (۱۵ تا ۲۴ ساله) این نسبت ۸۷ در صد اعلام شده است.
از هر چهار مسلمان، یک نفر یعنی حدود (۲۴درصد) خود را «به شدت» یا «بسیارزیاد» مذهبی توصیف میکند (در مقامِ مقایسه، این رقم در سایر ادیان فرانسه ۱۲ درصد است). در اینجا نیز، این دینداری شدید در میان مسلمانان زیر ۲۵ سال در فرانسه به اوج خود میرسد (۳۰درصد) و شکاف نسلی را درجامعه فرانسه آشکار میکند که الگوهای کلاسیکِ «سکولاریزاسیون» دراین کشور در نزد جمعیت مسلمان این کشور کاملاً معکوس است.
از نظر «ای فوپ»: این افزایش پلکانی دینداری در میان مسلمانان با هر تغییر نسلی، که قبلاً توسط مطالعات و نظرسنجیهای مختلف (مطالعه ارزشها در سال ۲۰۱۸) اعلام شده است، اکنون به روشنی جامعه مسلمانان را از بقیه جوامع دینی در چشمانداز مذهبی فرانسه متمایز میکند. این تقویت دینداری در درجه اول عمدتاً ناشی از فرآیند «بازسازی اسلامی» بخشی از جوانان مسلمان و توجه آنان به مُدلِ سنتگرای اسلام است. توضیح اینکه بیش از دو دهه دولت فرانسه با تجهیز منابع مالی و سازمان دهی و اموزش امامان مساجد تلاش کرده تا مُدلِ جدیدی از اسلام دولتی را ارئه دهد که با مختصات اجتماعی و فرهنگی فرانسه سازگار باشد و اصطلاحاً آن را «اسلامِ فرانسه» مینامد. نتایح این نظر سنجی عدم موفقیت این راهبرد دولت فرانسه را آشکار میکند.
حضور در اماکن مذهبی و انجام فریضه نماز در طول ۴۰ سال گذشته، به ویژه در میان جوانان، به طور قابل توجهی افزایش یافته است. همانطور که حضور هفتگی در مساجد از ۱۶درصد در سال ۱۹۸۹ به ۳۵ در صد در سال ۲۰۲۵ افزایش یافته است، نماز روزانه نیز بین سالهای ۱۹۸۹ (۴۱ درصد) و ۲۰۲۵ (۶۲ درصد) افزایش یافته و در میان جوانان زیر ۲۵ سال این افزایش به اوج خود یعنی ۶۷ درصد رسیده است.
پایبندی به دستورالعملهای غذایی مذهبی( مانند نخوردن گوشت خوک و خوردن گوشت سایرحیوانات حلال و ذبح اسلامی) نیز نسبت به چهل سال پیش، بهویژه در میان نسلهای جوانتر، پایدارتر شده است. در واقع، رعایت روزه داری در ماه رمضان در طول این ماه بهطور ویژهای سختگیرانه است ( ۷۳ درصد، در مقایسه با ۶۰ درصد در سال ۱۹۸۹)، بهویژه در میان جوانانی که این فریضه اسلام، تقریباً همگانی شده است (۸۳ درصد در میان جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله).
این سختگیری در رعایت عادات غذایی در عدم مصرف مشروبات الکلی نیز نشان داده شده است: ۷۹ درصد از افراد مورد پرسش قرار گرفته، اعلام کردهاند که (در سال ۲۰۲۵ ) از مصرف مشروبات الکلی خودداری میکنند، در حالی که این رقم در سال ۱۹۸۹، ۶۵ درصد بوده است، سختگیری در مصرف مشروبات الکلی در بین جوانان مسلمان بسیار بیشتر است. تنها ۱۲درصد از جوانان زیر ۲۵ سال مشروبات الکلی مصرف کردهاند.
دیدگاه «ای فوپ»: این دادهها تصویری از جمعیت مسلمان فرانسه را نشان میدهد که تحت تأثیراتِ جنبش تجدید وابستگی مذهبی(اسلامی) قرار گرفتهاند. این جنبش مذهبی به ویژه نسلهای جوانتر را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد. مسلمانان فرانسوی، و به ویژه جوانترین آنها، به جای پیروی از مُدِلِ کلاسیکِ «سکولاریزاسیون» در فرانسه، از طریق تأکید وابستگی و تشدید اعمال مذهبی، با قدرت در تأیید مجدد هویت مذهبی خود تلاش میکنند. این پدیده که قبلاً در دهه ١۹۹۰ توسط پژوهشگرانی مانند «ژیل کِپِل» مشاهده شده بود، در اینجا به صورت کمّی تبیین میشود و نه تنها مقیاس آن، بلکه مهمتر از همه، ماهیت پایدار آن در طول چند نسل را نشان میدهد.
درجه بالای دینداری نزد مسلمانان فرانسه با افزایش «ارتوپراکسی» (رفتار مطابق با آیینهای سنتیِ و تثبیتشده) در زمینه رژیم غذایی، پوشش اسلامی و روابط بین دو جنس همراه است.
در حالی که پوشش حجاب اسلامی در میان زنان مسلمان فرانسه اقلیت دارد و غیرمعمول است – ۳۱ درصد آن را رعایت میکنند، اما تنها ۱۹ درصد به طور سیستماتیک - اما این امر در بین جوانان مسلمان فرانسه روز به روز رایجتر میشود: از هر دو زن جوان مسلمان ١٨ تا ٢٤ ساله، یک نفر ( ٤۵ درصد) امروز حجاب کامل اسلامی را رعایت میکنند، که تعداد سه برابر بیشتر از سال ٢۰۰٣ است که تنها (١۶ درصد) آن را رعایت میکردند - سالی که بحثهای زیادی در مورد ممنوعیت حجاب اسلامی در مدارس دولتی فرانسه مطرح شد.
مطمئناً، رعایت حجاب اسلامی در درجه اول نتیجه یک حکم مذهبی است (۸۰ درصد)، اما این موضوع همچنین بیانگرغرور فزاینده و تعلق خاطر است - ۳۸ درصد این کار را برای نشان دادن «تعلق و وابستگی به دینشان» و نیاز به محافظت در برابر فشارهایی که بر زنان در فضاهای عمومی وارد میشود، انجام میدهند: ۴۴ درصد میگویند که حجاب دارند «تا نگاه مردان را جلب نکنند»، ۴۲ درصد برای «احساس امنیت»، ۱۵درصد برای «اینکه به عنوان یک زنِ بیحیا تلقی نشوند» و ۲ درصد «تحت فشار مستقیم بستگان» حجاب را رعایت میکنند.
با فاصله گرفتن با اخلاق لیبرال رایج در غرب، کاربرد تفکیک جنسیتی نزد مسلمانان فرانسه به هیچ وجه جنبه حاشیهای ندارد: ۴۳ درصد از مسلمانان حداقل از یک نوع تماس فیزیکی یا بصری با جنس مخالف خودداری میکنند، از جمله یک سوم (۳۳ درصد) که از بوسیدن امتناع میکنند، ۲۰ درصد که از رفتن به استخر مختلط خودداری میکنند، ۱۴درصد از دست دادن با فردی از جنس مخالف خودداری میکنند و ۶ درصد از درمان توسط پزشک جنس مخالف خودداری میکنند. شدت این ردِ اختلاط جنسیتی در میان جوانان مسلمان، نشان دهنده سختتر شدن روابط جنسیتی با هر نسل در حال گذار است.
برخلاف روندهای مشاهده شده نزد پیروان سایر ادیان، نوعی «مطلقگرایی دینی» در ردِ گسترده علم در میان مسلمانان فرانسه مشهود است: ۶۵ در صد از مسلمانان معتقدند که در مورد مسئله آفرینشِ جهان، «نگرش دینی بیشتر از علم قابل قبول است»، این رقم سه برابر بیشتر از سایر ادیان است (۱۹درصد).
همچنین، یک نگرشِ بنیادگرایانه اسلامی این ایده را رواج میدهد که قوانینِ دینِ اسلام بر قوانین سایر ادیان و دیگر قوانین برتری و اولویت دارد. در داوری در موضوعاتی مانند ذبح شرعی یا ارث، نسبت مسلمانانی که احترام به قوانین دین خود را در اولویت قرار میدهند، در سی سال گذشته به شدت افزایش یافته است (۱۶ درصد بیشتر از سال ۱۹۹۵ که ۴۴ درصد بوده است)، در حالی که از سوی دیگر، مسلمانانی که قوانین فرانسه را در اولویت قرار میدهند، در مقایسه با سال ۱۹۹۵ به شدت کاهش یافتهاند (۱۳ درصد از مجموع ۴۹ درصد).
نشانه دیگری از یک نگرشِ بنیادگرایانه خاص از شریعت: تقریباً از هر دو مسلمان، یک نفر (۴۶ درصد) معتقد است که قوانین اسلامی باید در کشورهایی که در آن زندگی میکنند اعمال شود، از جمله ۱۵درصد «به طور کامل صرف نظر از کشوری که در آن زندگی میکنند» و ۳۱ درصد «تا حدی» با تطبیق آن با قوانین کشوری که در آن زندگی میکنند.
دیدگاه «ای فوپ»: این دادهها به کسانی که نگران این موضوع هستند که جمعیت مسلمانان فرانسه در حال تبدیل شدن به یک گروه «ضدجامعه» است، اعتبار میبخشد. به این معنی که این جمعیت به دنبال سازماندهی زندگی روزمره خود بر اساس هنجارهای مذهبی متمایز، یا حتی مخالف با هنجارهای اکثریت جامعه (فرانسه) است. این روند، کاهش نمییابد و به نظر میرسد در طول زمان و نسل به نسل در حال تقویت شدن است. این روند افزایشی توسط جوانانی هدایت میشود که به طور فزایندهای هویت اسلامی خود را در مواجهه با جامعه فرانسه میبینند.جامعهای که به عنوان جامعه متخاصم با هویت آنها تلقی میشود.
اسلامگرایی در فرانسه، که بسیار گستردهتر از دهه ۱۹۹۰ است، به عنوان یک مکتب فکری چندوجهی، تحت سلطه و سیطره «اِخوان المسلمین» است.
بنیادگرایی اسلامی بر ذهنِ بیش از یک سومِ مسلمانان فرانسه غلبه کرده است: ۳۸ درصد از مسلمانان فرانسه در سال ۲۰۲۵ تمام یا بخشی از مواضع «اسلامگرایانه» را تأیید میکنند. نسبتی که دو برابر بیشتر از کسانی است که حدود سی سال پیش (۱۹درصد در سال ۱۹۹۸) مواضع «بنیادگرایانه» داشتند.
در فرانسه، جنبش اسلامگرای فرانسوی توسط جریانهای متعددی هدایت میشود که با نفوذ ترین آنها «اخوان المسلمین» است: از هر سه مسلمان فرانسوی، یک نفر (۳۳ درصد) حداقل با یک جنبش اسلامگرا همدردی میکند، از جمله ۲۴ درصد با «اخوان المسلمین»، ۹ درصد با «سلفیگری»، ۸ درصد با «وهابیت»، ۸ درصد با «جماعتِ تبلیغ» [۳]، ۶ درصد با «تکفیریها»[۴] و ۳ درصد با گروههای جهادگرا [ مانند داعش و القاعده]. از هر سه جوان مسلمان فرانسوی، یک نفر (۳٢ درصد) میگوید که به جریان فکری «اخوان المسلمین» نزدیک است. این درصد چشم گیر، نشانهای از نفوذ «اخوان المسلمین» در نسلهای جدید مسلمانان فرانسه است، دادههایی که با ایده پیر شدن این جنبش در تضاد است.
نتیجه گیری«فرانسوا كراوس»، در باره این نظر سنجی
فرانسوا کراوس، مدیر بخش سیاسی موسسه «ای فوپ» در مورد این مطالعه میگوید: این نظرسنجی تصویر بسیار روشنی از جمعیت مسلمان فرانسه را نشان میدهد که در حال گذراندن فرآیند بازساری اسلامی است. اسلامی که ساختار آن حول هنجارهای سختگیرانه مذهبی انسجام یافته و به طور فزایندهای به یک پروژه سیاسی اسلامگرایانه گرایش دارد.
به جای پیروی از مدل متداولِ «سکولاریزاسیون»، مسلمانانِ فرانسه، و به ویژه نسلهای جوانتر آن، از طریق تشدیدِ مناسک و اعمالِ مذهبی، سفت و سخت کردن روابط جنسیتی و پایبندی فزاینده به ایدئولوژی اسلامگرایانه، تأیید مجدد هویت خود را نشان میدهند.
آنچه بیش از هر چیز در مورد این نتایج جلب توجه میکند، ثبات شیب نسلی[ و سیر بالارونده باورهای] مسلمانان فرانسه است: تقریباً در همه شاخصها (دینداری، اعمال مذهبی، حجاب و روسری، ردِ اختلاط جنسیتی، ردِ علم، اولویتِ قوانینِ مذهبی بر دیگر قوانین، پایبندی به اسلامگرایی)، جوانان مسلمان فرانسه به طور مداوم سختگیری و بنیادگرایی بسیار بیشتری نسبت به والدین خود نشان میدهند. این موضوع نشان میدهد که روند بازسازی اسلامی، نه تنها با گذشت زمان کاهش نمییابد، بلکه برعکس، با هر تغییرِ نسلی تشدید میشود. هنوز مشخص نیست که آیا این روند برگشت ناپذیر است یا نه. این نظرسنجی نشان میدهد که به نظر نمیرسد هیچ چیز مانع از روند بار سازی اسلامی در فرانسه شود. برعکس، همه شاخصها نشانگر تقویت این روندها در سالهای آینده هستند. در این زمینه، مسئله ادغام مسلمانانِ فرانسه و پایبندی آنها به ارزشهای جمهوریخواهانه با فوریت جدیدی مطرح میشود و نیازمند پاسخهای سیاسی کاملی است که بسیار فراتر از رویکردهای صرفاً امنیتی یا سرکوبگرانه باشد.
گسترش اسلام و باورهای دینی در دیگر کشورهای اروپایی
گسترش اسلام و باورهای دینی مربوط به آن، به ویژه بنیادگرایی اسلامی تنها در کشور فرانسه مشاهده نمیشود. تحقیقات و مشاهدات میدانی بسیار زیادی نشان میدهند که این پدیده در بسیاری از کشورهای غربی در حال رشد و پیشرفت است.
به عنوان مثال کشورِ بریتانیا مبدل به سرپل سازمانهای بینالمللی اسلامگرا شده است که به دنبال فتح اروپا هستند. با پر کردن این کشور از انجمنها، اتحادیهها، مدارس و مؤسسات، اولویت آنها نه تحمیل یک دولت اسلامی با زور، بلکه اسلامی کردن آرام کل جامعه است. در این زمینه، متخصصان بریتانیایی صرفاً از «اخوان المسلمین» صحبت نمیکنند، بلکه از «افراطگرایی اسلامی غیرخشونتآمیز» صحبت میکنند، اصطلاحی که صرفاً به اخوان المسلمین که در مصر و خاورمیانه سرچشمه گرفته است، اشاره ندارد. جنبشهای دیگری نیز وجود دارند که مهمترین آنها جماعت اسلامی است که در شبه قاره هند سرچشمه گرفته و در ابتدا شاخهای از یک حزب سیاسی پاکستانی بود. این جنبش در انگلستان بسیار برجسته است، جایی که مهاجرت پاکستانیها و بنگلادشیها جمعیت مسلمانان این کشور را به طور قابل توجهی افزایش داده است.
نتایج آخرین سرشماری صورت گرفته در بریتانیا (در انگلستان و ولز) در سال ۲۰۲۱ آمار مسلمانان از ۲.۷ میلیون نفر (۴.۹ درصد) در سال ۲۰۱۱ به ۳.۹ میلیون نفر (۶.۵ درصد) در سال ۲۰۲۱ رسیده است و بر همین اساس مسلمانان دومین جمعیت ساکن در پایتخت انگلیس را تشکیل میدهند. طبق آمار منتشر شده ۱۵ درصد لندنیها مسلمان هستند که نسبت به سال ۲۰۱۱ میلادی ۲.۴ درصد افزایش نشان میدهد.
شمار مسلمانان در چندین کشور دیگر اروپایی:
بلژیک: شمار جمعیت مسلمانان در حال حاضر در این کشور ۷۵۰ هزار نفر است که هفت درصد از جمعیت این کشور محسوب میشوند. شمار مسلمانان در بروکسل حدود ١۷ درصد جمعیت این شهر است. در برخی از مناطق این شهر بیش از ٨۰ درصد جمعیت مسلمان هستند. یه عنوان مثال «مولنبک» در حومه بروکسل نزدیک به ۹۵ هزار نفر جمعیت دارد و اغلب جمعیت آن را مسلمانان تشکیل میدهند. برخی از جهادگرایانی که به داعش پیوستند، از این شهر میآیند. بسیاری در اروپا بروکسل را مرکز اسلامی اروپا مینامند. روزنامه اکونومیست در باره این شهر مینویسد: در پایتخت بلژیک بیش از ۳۰۰ مسجد وجود دارد، بلژیک دین اسلام را به عنوان یکی از ادیان کشور به رسمیت شناخته و بودجهای بابت تدریس این دین در نظر گرفته و به ائمه مساجد هم حقوق پرداخت میکند.
آلمان: یکی از مهمترین مقاصد مسلمانان به ویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم محسوب میشود. بر اساس آخرین آمارهای موجود، جمعیت مسلمانان ابن کشور حدود پنج میلیون نفر است که ۵‚۶ درصد از جمعیت این کشور را به خود اختصاص میدهند.
اسپانیا: بنا بر آمارهای بهروزشده جمعیت مربوط به سال ۲۰٢٢، اسپانیا دارای ۵‚٢ میلیون جمعیت مسلمان است که ۵‚٤ درصد از جمعیت این کشور را به خود اختصاص میدهند.
ایتالیا: بر اساس آمارهای جدید اعلامشده، شمار مسلمانان در ایتالیا دو میلیون نفر است که چهار درصد از جمعیت این کشور محسوب میشوند، مسلمانان اکثراً در شهرهای صنعتی واقع در شمال این کشور زندگی میکنند، در حالی که رم پایتخت این کشور نیز حدود ١۰۰ هزار مسلمانان را در خود جای داده است.
هلند: تعداد مسلمانان در هلند کمی بیش از یک میلیون نفر است که حدود ۶ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، روزنامه AD هلند اخیراً اعلام کرد، اسلام به سرعت در حال انتشار در این کشور است و شهرهایی مانند آمستردام یکی از مراکز مهم توسعه این دین به شمار میروند.
دانمارک: مسلمانان از اواسط قرن بیستم به دانمارک مهاجرت کردند و امروزه جمعیت آنها در حدود ٤۰۰ هزار نفر تخمین زده میشود که پنج درصد از کل جمعیت این کشور است.
زوالِ اسلام سیاسی و باورهای دینی در ایران
دو پژوهشگر و استادیار دانشگاه در هلند: پویان تمیمی عرب Pooyan Tamimi Arab و عمار مالکی Ammar Malek مدیر گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان، موسوم به گمان GAMAAN)، با استفاده از نتایج نظر سنجیهای مؤسسه «گمان» که با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند در خصوص رفتار و گرایشهای مذهبی مردم ایران بین سالهای ٢۰۱۹ تا ٢۰٢٣ انجام گرفته، فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران را بررسی کردهاند. تحقیقات این دو پژوهشگر در مقالهای تحت عنوان « ایران: جامعهای سکولار، متنوع و مخالف» در ماه ژوئیه سال ٢۰٢۵ در سایت «بنیاد اروپایی برای نوآوری سیاسی Fondation pour l’Innovation Politique » منتشر شده است.
پیش گفتار این کار تحقیقی با گفتههای مجیدرضا رهنورد جوان ٢٣ ساله خراسانی پیش از اعدام او در ۱٢ دسامبر سال٢۰٢٢ آغاز میشود. رهنورد که در جریان دادگاهی بدون طی شدن تشریفات قانونی، به کشتن دو بسیجی و زخمیکردن چهار بسیجی دیگر در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» ۱۴۰۱شمسی در مشهد، متهم شده بود، در حالی که چشمبند به چشم داشت و مأموران نقابدار او را همراهی میکردند، از او درباره آخرین آرزوهایش پرسیده میشود. او آخرین خواستههایش را مطرح میکند. پاسخ او با صلابتی بی مانند، در میان بسیاری از ایرانیان طنینانداز میشود. او آن هنگام، چنین گفت: «من نمیخواهم مردم بر سر مزارم گریه کنند، قرآن تلاوت کنند یا دعا بخوانند. میخواهم مردم شاد باشند و آهنگ شاد پخش کنند.»
تضاد بین جمعیت جوان و سکولارِ ایران و مذهبیهای رو به پیری آن نمیتوانست آشکارتر از این باشد. پژوهشگران این اقدام اعتراضی را نشانهای از روند «سکولاریزاسیون» عمیق در جامعه ایران در طول چهار دهه حکومت دینی میدانند.
نظر سنجی اوت سال ٢۰٢۰ : بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بیدینی رسیدهاند
کمی بیش ازپنج سال پیش در ماه اوت سال ٢۰٢۰، نتایج یک نظر سنجی در خصوص رفتار و گرایشهای مذهبی مردم ایران که توسط مؤسسه «گمان» با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند انجام شد، روند شتابان «سکولاریزاسیون» در ایران را تأیید میکرد. این نظر سنجی بر اساس یک نمونه آماری که نماینده جمعیت بزرگسال با سواد کشور بود (۸۸ در صد از کل جمعیت)، نشان میداد که بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بیدینی رسیدهاند. این نظر سنجی همچنین نشان میداد که تنها ٤۰ درصد ایرانیان خود را مسلمان دانسته و از این تعداد تنها ٣٢ درصد خود را مسلمانِ شیعه، ۵ درصد اهل تسنن و ٣ درصد به عرفان (تصوف) گرایش داشتهاند. ۲۲ درصد خود را «غیروابسته به مذهب»، ۹ درصد خود را خداناباور، ۷ درصد معنویتگرا و ۶ درصد خود را «اگونوستیک»( یا ندانم گرایی در شناخت خدا، دیدگاهی است که در آن وجود خدا را نمیتوان شناخت و یا اثبات کرد) معرفی کرده بودند، همچنین گروههای کوچکتری ۰.۵ درصد خود را بهائی و ۰.۱ خود را یهودی معرفی کرده بودند.
اما نکته قابل توجه در این نظر سنجی این است که ۸ درصد از سنجش شوندگان خود را زرتشتی دانسته بودند، پدیدهای که منعکس کننده برداشت ایرانیان از میراث ملی است تا اینکه دقیقاً بازتابی از جامعه کوچک قومی-مذهبی زرتشتیان ایران باشد.
نظرسنجی موسسه «گمان» همچنین نشان میداد که ۶۸ درصد از جمعیت کشور معتقد بودند که احکام مذهبی باید از قوانین ایران خارج شود.
این نظرسنجی در حدود دو سال پیش از آغار جنبشِ بزرگ اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» در سپتامبر سال ٢۰٢٢ ( شهریور ۱۴۰۱ شمسی) نشان میداد که زمینههای «سکولاریسم» در جامعه ایران نهادینه شده و دربرابر کوتاه نیامدن رژیم اسلامی، خواستها ومطالبات مردم، به ویژه بانوان به زودی به صورت یک جنبشِ بزرگ اجتماعی قلیان کرده و پایههای حکومت دینی در ایران را به لرزه درخواهد آورد.
نظر سنجی دسامبر سال ٢۰٢٢: ۸۱ درصد به جمهوری اسلامی نه گفتند
در اوج جنبشِ بزرگ اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» در دسامبر سال ٢۰٢٢ (بهمن ماه سال ۱۴۰۱ شمسی) گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان (گمان) نتایج نظرسنجی دیگری را منتشر کرد که در تهیه آن بیش از ۲۰۰ هزار نفر پاسخدهنده شامل ۱۵۸ هزار نفر از ایرانیان در داخل و ۴۲ هزار نفر در خارج از ایران در باره نظام جمهوری اسلامی اعلام نظر کرده بودند.
۸۱ درصد از پاسخدهندگان به این نظرسنجی در داخل کشور به پرسش : «جمهوری اسلامی آری یا نه؟» پاسخ «نه» داده بودند و تنها حدود ۱۵ درصد گزینه ‘’آری’’ را برگزیدهاند؛ حدود ۴ درصد نیز اعلام نظز قطعی نکرده بودند. از سوی دیگر، ۹۹ درصد از ایرانیان نظر سنجی شده در خارج از کشور گزینه ‘’نه به جمهوری اسلامی’’ را انتخاب کرده بودند.
نتایج این نظرسنجی مشروعیت مردمی نظام اسلامی حاکم بر ایران را زیر پرسش میبرد و تصریحاً خواستار گذار از آن میشود.
در این نظرسنجی، درباره نوع نظام سیاسی پس از جمهوری اسلامی نیز پرسش شده بود. در پاسخ به این پرسش، ۲۸ درصد در داخل و ۳۲ درصد در خارج از ایران، نظام «جمهوری ریاستی» را برای آینده ایران انتخاب کرده بودند.
۲۲ درصد از پاسخدهندگان در داخل و ۲۵ درصد در خارج از ایران نظام سیاسی «پادشاهی مشروطه» را انتخاب کرده بودند. همچنین ۱۲ درصد در داخل و ۲۹ درصد در خارج از ایران، نظام «جمهوری پارلمانی» را برای آینده سیاسی ایران مناسب دانسته بودند.
نظرسنجی در ژوئیه ٢۰٢۳ : شکاف عمیق جامعه ایران با نظام حاکم
٢۰٢۳نتایج نظرسنجی موسسه گمان در ژوئیه ٢۰٢۳ خرداد ۱۴۰۲تصویر شکاف عمیق جامعه ایران با نظام حاکم را تأیید میکند. این نظرسنجی نشان میدهد اکثریت قاطع ایرانیان با ادامه جمهوری اسلامی مخالفاند و خواهان تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشور هستند.
بر اساس یافتههای نظرسنجی موسسه گمان، ۷۰ درصد شرکتکنندگان اعلام کردهاند با ادامه جمهوری اسلامی مخالفاند. اوج مخالفتها در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» بود که به سطح ۸۱ درصد رسیده بود. در مقابل، تنها حدود ۲۰ درصد جامعه همچنان از جمهوری اسلامی حمایت میکنند و به بقای آن رای مثبت میدهند. از این میان تنها ۱۱ درصد از حفظ «ارزشها و اصول انقلاب» حمایت کردهاند؛ رقمی که نسبت به سال ۱۴۰۰ (۱۸ درصد) کاهش یافته است در واقع میتوان چنین تحلیل کرد که هسته مرکزی نظام فقط ۱۱ درصد جمعیت بیش از ۲۰ سال را تشکیل میدهند.
بر این اساس تنها ۲۰ درصد از جامعه آماری این نظرسنجی همچنان از این نظام دفاع میکنند .در مقابل، نزدیک به ۲۶ درصد خواستار جمهوری سکولار، ۲۱ درصد نظام پادشاهی و ۱۵ درصد فدرالیسم را ترجیح دادهاند. گرایش به فدرالیسم در مناطقی مانند کُردستان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی بالاتر از میانگین کشوری گزارش شده است.
نظرسنجی دولتی که محرمانه برگزار شد: دین باید از سیاست جدا باشد
در پاییز سال ٢۰٢۳ ( ۱۴۰۲شمسی) نتایح یک نظرسنجی سراسری دولتی که محرمانه برگزار شده بود، فاش گردید و در رسانههای برون مرزی و شبکههای اجتماعی منتشر شد. این نظرسنجی از سوی دفتر «طرحهای ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و با همکاری «مرکز رصد اجتماعی کشور» انجام گرفته بود. پیمایش چهارم این نظرسنجی در مصاحبه حضوری با ۱۵۸۷۸ نفر تهیه شده است، آنها ۱۸ ساله یا بالاتر سن داشتهاند. آنان به پرسشنامههایی مشترک پاسخ دادهاند. این پیمایش در ۳۱ استان کشور انجام شده است.
شرکتکنندگان در این نظرسنجی دولتی به شکل «تصادفی» انتخاب شدهاند. اما باید این موضوع را در نظر داشت که در مصاحبههای حضوری و حتی غیرحضوری وقتی که پرسشهای حساس مثل میزان اعتماد به ارگانهای جمهوری اسلامی از جمله «قوه قضاییه» یا «سپاه پاسداران»مطرح میشود، شرکتکنندگان نمیتوانند با اعتماد کامل نسبت به حفظ امنیت خود پاسخ بدهند. با این وجود، نتایج این نظرسنجی از فاصله گرفتن شدید مردم ایران از ایدئولوژی حاکم و گرایش آشکار آنها به یک نظام سیاسی غیرمذهبی حکایت دارد.
گزارش نهایی پیمایش چهارم که به «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» اختصاص دارد در فصلهای مختلفی تدوین شده و فصل هشتم آن که راجع به «نگرش و رفتارهای دینی» مردم است، به وسیله «بی بی سی» فارسی منتشر شده است.
یکی از مهمترین نتایج این پیمایش، بخشی است که در آن از افراد پرسیده شده تا چه حد موافق یا مخالفند که «دین باید از سیاست جدا باشد».
در پاسخ به این پرسش، ۹‚۷٢ درصد پاسخگویان گفتهاند که موافق یا کاملا موافق جدایی دین از سیاست هستند و در مقابل، ۵‚٢٢درصد گفتهاند که مخالف یا کاملا مخالف جدایی دین از سیاست هستند.
این در حالی است که در سال ۱۳۹۴، تنها ۷‚٣۰ درصد پرسش شوندگان گفته بودند که موافق یا کاملا موافق جدایی دین از سیاست هستند و ۳‚۳۶ درصد گفته بودند که مخالف یا کاملا مخالف با این جدایی هستند.
می توان چنین نتیجه گیری کرد که در پیمایش سال ۱۳۹۴ آنانی که مخالف با جدایی دین از سیاست بودند کمی بیشتر از آنانی بوده که موافق با جدایی دین از سیاست بودند، ولی در پیمایش سال ۱۴۰۲ موافقان جدایی دین از سیاست بیش از سه برابر مخالفان آن شدهاند.
پژوهشگران، تعامل بین سکولاریزاسیون و دینداری در ایران مدرن را چگونه مفهومسازی میکنند؟
پس از استقرار نظام اسلامی و رشد نارضایتیهای فزاینده در جامعه ایران نسبت به رژیم مذهبی، پژوهشگران به سرعت به سوی این پرسش سوق داده شدند که با تداوم حکومت دینی آیا تغییرات اجتماعی در جامعه ایران به سمت «سکولاریسم» در حال وقوع است و پیامدهای آن چیست؟ در همین حال توجه پژوهشگران به فرآیند «سکولاریزاسیون» در جامعه ایران تشدید شده است که بازتاب دهنده نفوذ فراگیر ارزشها و مفاهیم «سکولار» در زندگی روزمره و ارتباطات عمومی ایرانیان است.
عبدالمحمد کاظمیپور پژوهشگر و استاد جامعهشناسي در دانشگاه کالگری کانادا در تازه ترین کتابش با عنوان «مقدس به مثابه عرفی: سکولاریزاسیون در سایه حکومت دینی در ایران»[۵] که در سال ۲۰۲۲ توسط انتشارات دانشگاه مکگیل کوئینز منتشر شده با تکیه بر تحقیقات جامعهشناختی تجربی انجامشده در ۴۰ سال گذشته بر روی نگرشهای اجتماعی- ملی در ایران، استدلال میکند که علیرغم اهداف ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، ایران پس از سال ۱۹۷۹ در حال تجربه «سکولاریزاسیون» در همه زمینهها است: دولت، خیابان و فلسفه سیاسی. کاظمیپور با این کار پژوهشی خود نه تنها ایدههای رایج در مورد تضاد سکولاریسم با انقلاب اسلامی، بلکه نظریههای استثناگرایانهای که از همان ابتدا جوامع مسلمان را از مباحث مربوط به «سکولاریزاسیون» حذف میکنند، به چالش میکشد. کاظمیپور میپرسد «تجربه سکولاریسم در جهان اسلام» چیست؟
کار کاظمیپور، با دامنه قابل توجه نظری، مستلزم درک دقیقی از نظریههای جدید «سکولاریزاسیون» در عصر احیای دینی است که او با دقت در دو فصل اول کتاب ارائه میدهد. او به اصطلاحات کلیدی مانند «سکولاریزاسیون» (یک پدیده جامعهشناختی) و «لائیسیته» (یک ایدئولوژی سیاسی) میپردازد و آنها را تحلیل میکند. سپس، با تکیه بر پژوهشگرانی مانند «چارلز تیلور»، «خوزه کازانووا» و «دیوید یامانه»، او تمایز دقیق بین امر مقدس و امر دنیوی در نظریه «سکولاریزاسیون» و همچنین فرض مرسوم مبنی بر اینکه فرآیندهای «سکولاریزاسیون» لزوماً باید با کاهش مداوم و چندوجهی دینداری در جامعه همراه باشند را زیر پرسش میبرد.
او به ویژه بررسی میکند که چگونه جوامع میتوانند به دلیل کاهش دامنه دین در آنها، «سکولار» تر شوند، و همچنین «به دلیل دلبستگی قویتر به این دامنه کاهش یافته دین، مذهبیتر شوند». این برداشتی از «دینداری با دامنه کاهش یافته» یا «سکولاریسم » چارلز تیلور است، که نه تنها امکان دسترسی به امر مقدس را از طریق یک فرآیند سکولار فراهم میکند، بلکه یک فرآیند مقدس را نیز قادر میسازد تا به یک فلسفه سیاسی سکولار تبدیل شود.
کاظمیپور با تکیه به برخی نظرسنجیها معتقد است در باورها و رفتارهای مذهبیِ ایرانیان تغییراتی اساسی از مذهبگرایی به «سکولاریسم» رخ داده است. به باور او زنان یکی از مهمترین اهداف و مقاصد اسلامیشدن در نگاه روحانیت در انقلاب ایران بودند، اما اکنون نقش طلایه داران[ در جنبش عرفی کردن جامعه] وعقبزدن مرزهای دینی را دارند.
بحثبرانگیزترین بخش کتاب کاظمیپور جایی است که او این تز را مطرح میکند که در انتهای دهه ۱۹۸۰ میلادی با ورود مفاهیمی مثل «ضرورت» و «مصلحت» به ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی، عملاً شاهد یک دگرگونی در فلسفه سیاسی این حکومت و گذار از ایدئولوژی دینی به یک ایدئولوژی «سکولار» با مختصات استبدادی (اتوکراتیک) بودیم که منجر به کاهش نقش دین در سیاستهای دولت میشود.
این نظر کاظمیپور که میگوید حکومت اسلامی «ظاهراً تئوکراتیک است اما ماهیتاً سکولار است.» به شدت جای سوال دارد. کاظمیپور میتواند این استدلال را مطرح کند زیرا او بین ماهیت ثانویه ایدههای مذهبی و علل اجتماعی اصیل آن تمایز قائل میشود و دین را به عنوان یک «پدیده ثانویه» در رابطه با حوزه «سکولار» توصیف میکند. از نقطه نظر تاریخی، این ردِ آشکار نفوذ دین - که دیدگاه مذهبی را صرفاً به یک عامل ظاهری در ارتباط با زیرساختهای اقتصادی تقلیل میدهد - باعث شد بسیاری از گروههای چپ در زمان انقلاب پتانسیل تئوکراتیک رژیم جدید را دست کم بگیرند. این برداشت همچنین نمیتواند این موضوع را توضیح دهد که چرا ایرانیان امروز به طور فزایندهای از خودِ اسلام فاصله میگیرند.
عبدالمحمد کاظميپور در یک گفتگوی تفصیلی با نشریه عصر اندیشه[۶] نقطه نظرهای خود را در این خصوص ارائه داده است.
سیّد جواد طباطبایی (۲۳ آذر ۱۳۲۴ - ۹ اسفند ۱۴۰۱) استاد دانشگاه و پژوهشگر ایرانیِ فلسفه، تاریخ، حقوق و سیاست بود. اوعضو پیشین هیئت علمی و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیرِ گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. طباطبایی دربارهٔ این پرسش پژوهش میکرد که «چه شرایطی مدرنیته را در اروپا ممکن کرد و به انکار آن در ایران انجامید؟» با گردش قابل توجه گفتمان عمومی ایران به سوی دیدگاههای سکولار، ایدههای طباطبایی نیز به عنوان یک متفکر پیشروی سکولار اثرگذارتر شد. طباطبایی در آثار مختلف خود به خصوص ولایت مطلقه، جدال قدیم و جدید و دیباچهای بر نظریه انحطاط ایران، به بحث سکولاریسم پرداخته است.
در نگاه او، «سکولاریزاسیون» در مسیحیت به دلایلِ الهیات ویژهٔ آن دین ضرورت پیدا کرد که مهمترینِ آنها نفیِ دنیا بود. «الهیات مسیحی، مکانی در بیرون ساحت قدسانی را به رسمیت نمیشناخت و همین امر موجب شد که در سدههای میانه متأخر، مسیحیت با تجدید نظری در مبانی فهم خود، نسبت میان دین و دنیا، شرع و عرف و عقل و ایمان را مورد توجه قرار دهد. در واقع آنچه «سکولاریزاسیون» خوانده شده، جز بازاندیشی نسبت دین و دنیا، شناسایی اصالت و استقلال دنیا و قلمرو عرف نسبت به دین و ایجاد تعادل میان آنها در ساحت حیات نیست. بنابراین، تکوین تاریخ در قلمرو مسیحیت نیازمند تحول در مبانی نظری الهیات بود که برحسب معمول از آن به «سکولاریزاسیون» تعبیر میکنند. این «سکولاریزاسیونِ» الهیاتی در اسلام موضوعیت ندارد. اسلام، دنیا را مزرعهٔ آخرت میداند که هر مؤمنی میبایست در محدودهٔ احکامِ شرعی از همهٔ مواهبِ آن بهرهمند شود …». وی دربارهٔ بیمعنا بودن سکولار کردن اسلام نیز مینویسد: «فعالانِ سیاسی، به عنوانِ مقلدانِ بحثهای جامعهشناسیِ هضمنشده، گمان میکنند سکولاریسم، مرهمِ همهٔ دردهای کشورهایی مانندِ ایران است. این بحث در موردِ اسلام موضوعیت ندارد...اصلاح دینی در اسلام نمیتواند «سکولاریزاسیون» در معنای مسیحیِ آن باشد.»
مصطفی ملکیان، یکی دیگر از چهرههایی است که در باره سکولاریسم اندیشه کرده و نظریه «معنویت و عقلانیت» را ارائه داده است. وی ارتباطی «اُرگانیک» و نزدیک بین مدرنیته و «سکولاریسم» برقرار میکند. این متفکر، بر خلاف سیّد جواد طباطبایی نگرش برون دینی به «سکولاریسم» دارد و علل و تبعات و لوازم این پدیده را در مسائل برون دینی جستجو میکند. ملکیان یکی از ویژگیهای انسانِ مدرن را «سکولار» بودن وی میداند و معتقد است انسان مُدرن فقط به زندگی دنیوی توجه دارد. از دیدگاه ملکیان، «سکولاریسم» از امور اجتناب ناپذیر مدرنیته است.این ویژگی با دین سازگاری ندارد. به تعبیر دیگر انسان مدرن اهل نقد است و اهل نسیه نیست.
ملکیان از سوی دیگر به مسئله رابطه معنویت و سکولاریسم اشاره میکند و هیچ تناقضی بین «سکولاریسم» و معنویت نمیبیند. وی در نظریه «معنویت و عقلانیت» تلاش میکند تا خِرَد خودبنیاد و مستقل از وحی را برای گذران زندگی دنیوی کافی معرفی کند. او عقیده دارد که «اگر راهی به رهایی باشد، جز در جمع و تلفیق عقلانیت و معنویت و ادای حق هریک از این دو فضیلت بزرگ نیست.» (ملکیان، مصطفی، «راهی به رهایی»، تهران: ١٣٨١- نگاه معاصر) ملکیان رکن اصلی و غیر قابل ِانکارِ «دین» را تعبد میداند و رکن اصلی و غیر قابل ِانکارِ مدرنیته را «استدلالگرایی و نفی تعبد» میداند. بنابر باور ملکیان مدرنیته و دین قابل جمع با یکدیگر نیستند او خود میگوید: «معتقدم که مدرنیته با دینداری سازگار نیست و جان کلام من برای نشان دادن این ناسازگاری این است که به نظر من قوام دینداری به تعبد است. مادامی که شما نسبت به سخن کسی یا کسانی متعبد نباشید، نمیتوان گفت که شما دیندار هستید. کسی مسلمان است که در سخن پیامبر اسلام به هیچ وجه چون و چرا نکند ...[ اما] از سوی دیگر، به نظر من قوامِ مدرنیته به عقلانیت است ... به اعتقاد من مدرنیته از زمانی آغاز شد که عقلانیتی بدین معنا، یعنی خوداندیشی و یا داوری استقلالی پدید آمد. اگر این دو سخن را بپذیریم شکی باقی نمیماند که دینداری با مدرنیته سازگار نیست. چون در دینداری تعبدی هست که با عقلانیت، یعنی خوداندیشی و داوری استقلالی سازگاری ندارد .» در نهایت، ملکیان همۀ ادیان را در یک قالب میریزد و بدون توجه به ماهیتِ دین اسلام و مسیحیت اعتقاد دارد که دین باید خود را با شرایط مدرن تطبیق دهد؛ در غیر اینصورت حرفی برای گفتن ندارد.
ملکیان به تجربۀ تاریخی نوع بشر و تجربۀ فردی انسانها در طول عمرشان اشاره میکند و میگوید که انسان هیچگاه از درد و رنج عاری نبوده و نیست. آدمی همواره قرین و همنشین دردها و رنجهایی بوده و هست. این دردها و رنجها بسیار زیاد و متنوع هستند. ملکیان بر این باور است که بشر از آغاز همواره انتظار داشته است که نخستین کار دین باید معرفی این دردها و رنجها و نشان دادن راه رفع آنها باشد. دین تا مدت مدیدی پتانسیل این کار را داشته است، اما، امروز دیگر از لحاظ عقلی و استدلالی، گفتمان« متافیزیکی» سنگینی که دین دارد، دیگر قابل پذیرش نیست. همین موجب میشود که فهم سنّتی از دین دیگر نتواند شناختی از دردها و رنجها به ما بدهد و راه علاج آنها را برای ما مشخص کند. «اگر مراد از دین، دین نهادینه و تاریخی جا افتاده باشد، امروزه برای حلِّ بسیاري از مسائل و رفع مشکلات بشر کنونی، سخنی برای گفتن ندارد.»( مصطفی ملکیان، «در رهگذار باد و نگهبان لاله»، جلد ١ تهران: نگاه معاصر)
نظریه مصطفی ملکیان در باب مداراورزی و سکولاریسم سیاسی
این نظریه ملکیان بیش از دیگر نظرات وی مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است. میثم بادامچی، در مقالهای در سایت زیتون در ١٣ اسفندماه سال ١٣۹٤ ضمن معرفی این نظریه آن را نقد کرده است. او میگوید:« نظریه ملکیان بیش از هرچیز، نظریهای در مورد آن است که شهروندان در یک جامعه آرمانی، در مواجهه با چه عقایدی باید بر اساس حقیقت جویی مدارا نورزند و در مورد چه عقایدی باید بواسطه عدالت طلبی مدارا کرده و از صندوقهای رای حمایت کنند... نظریه مدارای ملکیان در عین حال دفاعیهای از سکولاریسم سیاسی است و بنا بر آن حکومت دینی (یعنی حکومتی که تصمیم گیریهای جمعی در آن بر اساس معتقدات هستی شناختی، انسان شناختی و وظیفه شناختی یک دین خاص صورت میگیرد)، تنها در صورتی مجاز است که اکثریت جامعه به خاطر متدین بودنشان بخواهند حاکمیت گزارههای ذهنی یا بالقوه عینی دینی را، که از قضا بسیاری احکام فقهی و شریعت را شامل میشود، در حوزه عمومی و به عنوان مبنای تصمیم گیری جمعی بپذیرند. به بیان دیگر وقتی در جامعهای اکثر افراد بگویند ما در عین اینکه میدانیم باورهای دینی بالفعل قابل تحقیق نیستند و هیچ دلیلی بر صدق و کذبشان وجود ندارد، به این باورها دلبستگی داریم و میخواهیم در جامعه خودمان همان باورها را مبنای حکومت قرار دهیم، در این صورت میتوان بنا بر اقتضای عدالت طلبی، حکومت دینی داشت که با «سکولاریسم» در این معنای خاص متعارض نباشد. با این حال بسیار مهم است که توجه کنیم دوام چنان نوعی از حکومت دینی تا وقتی است که آرا عمومی را پشت سر خود داشته باشد. به محض اینکه اکثریت مردم گفتند دیگر حکومت دینی نمیخواهیم، دیگر نمیتوان حکومت دینی داشت. (مصطفی ملکیان، «سکولاریسم و حکومت دینی»، صص. ۲۵۸-۲۵۷) مدل مشروع حکومت دینی را مطابق این نظریه میتوان دموکراسی دینی هم نام نهاد با این تاکید که جز آن ملکیان تمام تقریرهای دیگر از دموکراسی دینی را «پارادوکسال» و مصداق فریب میداند.
این نظریه در نگاه من تناقضهای زیاد و آشکاری دارد. دراینحا فقط به سه مورد از انها اشاره میکنم. نخست اینکه استقرار دموکراسی در یک جامعه فقط با رای اکثریت میسر نمیشود.الزامات استقرار دموکراسی ضمن تحقق آرای اکثریت، رعایت کامل حقوق اقلیت و یا اقلیتها در جامعه میباشد. به عنوان مثال در کشور فرانسه اقلیتهای حزبی مشاغلی را در پارلمان فرانسه در اختیار دارند( روسای برخی از کمیسیونهای مهم در پارلمان کشور مثل کمیسیون بودجه و أمور مالی که میتوانند، روند تصویب قوانینی را که حقوق اساسی اقلیتها را رعایت نکند بسیار دشوار کنند) دوم اینکه تامین آزادی بیان و استقرار مطبوعات و رسانههای کاملا آزاد از دیگر شروط مهم استقرار دموکراسی است. سوم اینکه یک حکومت دینی بر أساس رای اکثریت ماهیتا نمیتواند با «سکولاریسم» هم خوانی داشته باشد. «سکولاریسم» فقط بعد سیاسی ندارد، بلکه ابعاد بینشی و فلسفی نیز دارد. بسیاری از روشنفکران میگویند نمیتوان فقط به دیدگاه سیاسی سکولاریسم اکتفا کرد، بلکه آن را باید به معنای بسیار عمیق تر به کار برد و به آن رنگ و بوی بینشی و فلسفی[۷] میدهند و میگویند در عصر جدید، سکولاریسم به معنای کنار گذاشتن آگاهانه دین از صحنه معیشت و سیاست معرفی شده است. حکومت سکولار حکومتی است که با دین ضدیت ندارد. اما دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار میدهد و نه مبنای عمل قرار میدهد. نهایتا اینکه واژه من درآوردی « دموکراسی دینی» نمیتواند هیج سنخیتی با دموکراسی واقعی داشته باشد.
عبدالکریم سروش، بر این باور است که «سکولاریسم» در جامعه به جای مذهب مینشیند. او میگوید: اصل مفهوم «سکولاریسم»[۸]، یعنی توجه کردن به عالم ماده و چشم برگرفتن از مراتبی که ورای این حیات مادی ما قرار دارد در دو عنصر، یکی اندیشههای ما و دیگری در انگیزههای ما تحقق پیدا میکند. در واقع «سکولاریسم» دو کار میکند: نخست اینکه اندیشههای ما را «سکولار» میکند، دوم اینکه انگیزه ما را «سکولار» میکند. انسان نیز معجونی است مرکب از این دو عنصر و وقتی این دو عنصر تغییر میکند، آدمی هم تغییر میکند. در نتیجه این تغییر در واقع «سکولاریسم»، جای مذهب را میگیرد. اینکه میگویند «سکولاریسم» ضد مذهب نیست، البته سخن درستی است. «سکولاریسم» ضد مذهب نیست؛ ولی این سخن باید درست فهمیده بشود. «سکولاریسم» ضد مذهب نیست، اما بدتر از ضد مذهب است. برای اینکه رقیب و جانشین مذهب است و جای او را درست پر میکند. در اینجا واژه «ضد» به معنی دشمن نیست، چون گفتیم که «سکولاریسم» دشمن مذهب نیست و در پی برانداختن آن نیست. اما ضدیت که همیشه نوعی براندازی نیست. اگر شما چیزی را آوردید که توانست جای چیز دیگری را به صورت تمام و کمال پر کند، آنگاه او را بیرون خواهد کرد. چه ضدیتی از این بالاتر، وقتی این چیز جدید جانشین آن چیز قبلی شد، شما دیگر به آن احتیاجی احساس نمیکنید.
سروش معتقد است «انسان امروز به دنبال حقوق خویش است نه انجام تکالیف، به اعتقاد وی مسائلی را که انسان در گذشته از دین درخواست میکرد، امروز از عقل میخواهد و مواردی که بر محور خدا میگشت ، در روزگار کنونی بر محور انسان میچرخد و نظم شرعی امروز تبدیل به نظم عرفی و مدنی شده است و اگر دین بخواهد نجات یابد و باقی بماند، دین باید دنیوی، سکولار و عقلانی شود.»[۹] گفتن این سخنان از شخصی که پیش از تبعید، خود در ابتدای انقلاب یکی از پایوران رژیم و از معماران اصلی انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاهها وموسسات آموزش عالی و پاکسازی گسترده آنها از اشخاصی بوده که نگاه مثبتی به ارزشهای فرهنگی غرب، از جمله «سکولاریسم» داشتهاند، شگفتی آور است.
محمود پرگو، پژوهشگر و استاد دانشگاه در استرالیا میگوید که اسلام در شرف ناپدید شدن نیست، اما مطمئناً فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران پس از انقلاب در حال انجام است. برای مثال، این پژوهشگر به توجیهات حکومت برای کم رنگ شدن حجاب اجباری از دهه ۲۰۰۰ اشاره میکند: «در حالی که حجاب در فضاهای عمومی همچنان اجباری است، مفاهیم جدیدی به طور فزایندهای در حال ظهور هستند که حجاب را از یک حکم صرفاً مذهبی جدا کرده و با معیارهای دیگری توجیه میکنند: معیار فایدهگرایانه (حفاظت از خانواده یا پیوندهای زناشویی)، معیار ملی (ریشههای ادعایی آن در فرهنگ باستانی ایران) یا معیار قانونی (همه جوامع حداقل ضوابط پوشش را دارند و ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست). در این زمینه، در حالی که حجاب همچنان در مرکز هویت مذهبی قرار دارد، حکومت دینی به جای توجیه آن بر اساس قانون شریعت، با استدلالهای سکولار آن را توجیه میکند. به عبارت دیگر، یک حکومت مذهبی که در حال سکولار شدن است.»
او در ادامه میگوید که : در ایران، استفاده از استدلال «سکولار» برای توجیه احکام دینی، ترکیبی عجیب و غریب را به وجود آورده است. آنچه جمهوری اسلامی نامیده میشود، در واقع ترکیبی ناهمگون - حتی هیولای «فرانکنشتاین»[۱۰] - از مدرنیته است. بنابراین، پس از جنبش اعتراضی سال ۲۰۲۲، زنانی که از پوشیدن حجاب خودداری کردند، پس از تشخیص قضات مبنی بر «اختلال شخصیت ضداجتماعی»، تحت درمان روانشناختی قرار گرفتند. این سیاست «اوروِلی»[۱۱]، شیوههای تفکری را بازتاب میداد که در آنها فرضیات اساسی «سکولار» هستند و باید با هنجارهای علمی همسو باشند.
* فرانکنشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن، معروفترین اثر نویسنده انگلیسی «مری شلی» است که در سال ۱۸۱۸ میلادی نوشته شده است. فرانکنشتاین داستان دانشمندی جوان به نام ویکتور فرانکنشتاین را روایت میکند که طی یک آزمایش علمی غیرمعمول، موجودی فهیم را خلق میکند. از زمان نوشتهشدن این رمان، نام «فرانکنشتاین» اغلب به اشتباه برای اشاره به هیولای فرانکنشتاین به کار رفته است و نه شخصیت خالق/پدر که ویکتور فرانکنشتاین نام دارد.
** اورولی (به انگلیسی: Orwellian) صفتی است که از رمانهای جورج اورول، نویسنده سرشناس بریتانیایی، خالق آثاری مانند، قلعه حیوانات و به ویژه کتاب ۱۹۸۴گرفته شده است. این واژه رفتارها و سیاستهای کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته ارا توصیف میکند، که توسط حکومتهای سرکوبگر مدرن مورد استفاده قرار میگیرد. این وضعیت و شرایط اجتماعی را جورج اورول در رمانهایش، به ویژه کتاب ۱۹۸۴توصیف کرده است.
سابرینا مروین Sabrina Mervin پژوهشگر در« مرکزملی تحقیقات علمی فرانسه» و متخصص اسلام شیعه با نشریه فرانسوی «لاکروا La Croix »( شماره پنجشنبه ٢۶ ژوئن ٢۰٢۵ ) در باره تحولات مردم ایران در ارتباط با دین رسمی گفتگو کرده است. او میگوید فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران بسیار بیشتر از سایر کشورهای مسلمان جهان مشهود است. در پاسخ به این پرسش که آیا روند «سکولاریزاسیون» در ایران همانطور که اغلب میشنویم واقعاً گسترده است؟ سابرینا مروین میگوید:« روند سکولاریزاسیون در جامعه ایران، به دلیل طردِ دین رسمی و چهرههای برجسته آن-ملاها- به ویژه در میان جوانان، قطعاً بارزتر از سایر کشورهای مسلمان جهان است. بخش قابل توجهی از جوانان ایران، مانند پدران خود، صرفاً از نظام سرخورده یا خسته نشدهاند، بلکه آن را به طور کامل و به شیوهای بسیار رادیکال رد میکنند. «سکولاریزاسیون» در ایران، که از دهه ۲۰۰۰ به بعد موضوع تأمل دانشجویان علوم اجتماعی و روشنفکران بود، اکنون در جامعه ایران به یک واقعیت تبدیل شده است.»
با مقایسه اعتراضات جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ با اعتراضات جنبش سراسری « زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲، میتوان تغییر قابل توجهی در نقش مذهب در ایران را مشاهده کرد. در حالی که جنبش سبز بر مطالبه انتخابات عادلانه متمرکز بود و نمادهای رژیم (با شروع از رنگ سبز، رنگ اسلام) را اتخاذ کرد، معترضان جنبش « زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ آشکارا خواستار پایان یافتن جمهوری اسلامی بودند و هستند. آنان در شعارها و اعمال خود این موضوع را ثابت کردند: آنان احترام و تکریم به چهرههای مقدس مسلمان را زیر سوال میبرند، عمامهها را از سر چهرههای مذهبی در خیابانها بر میدارند، شعارهایی میدهند مانند«آخوند باید برود» و همچنین توهین به اسلام و مسلمانان نیز زیاد مشاهده شده است.
همانطور که سابرینا مروین، پژوهشگر فرانسوی میگوید «سکولاریزاسیون» در جامعه ایران به یک واقعیت تبدیل شده است. تمامی نظر سنجیها و پژوهشهایی که در این جستار به آنها اشاره شد، این واقعیت را تأیید میکنند. درنگاه برخی ازپژوهشگران، فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران از آغاز استقرار جمهوری اسلامی در ایران آغاز شده است. یک حکومت دینی در واقع در بستر خود تضادها را پرورش میدهد. این فرآیند، در مراحل اولیه بسیار کند است، اما به تدریج پیشرفت میکند و در مسیر خود به یکباره شتاب میگیرد. این شتاب با تأیید پژوهشهای انجام شده از حدود ۱۰ سال پیش آغاز شده و جنبش بزرگ« زن، زندگی، آزادی» نخستین فوران این آتشفشان بود. طی همین مدت میتوان مشاهده کرد که روحانیت جایگاه اجتماعی خود را در ایران از دست داده است و نهاد دین برای نخستین بار در تاریخ ایران، اقتدارِ اجتماعی خود را از دست داده است. معمولاً قرنها طول میکشد تا نهادهای اجتماعی، در جامعهای تغییر کنند.اما در دهه اخیر ما شاهد تغییرات در نهادهای اجتماعی، از جمله روحانیت و نهاد دین هستیم. زمینههای این تغییرِ بزرگ پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران آغاز شده است و همزمان با ناکارآمدی حکومت و فساد فراگیر و سیستماتیک و سلبِ آزادیهای سیاسی، اجتماعی و مدنی، شتابِ فوقالعادهای به خود گرفته است. جنبشِ بزرگ اجتماعی-انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در این بستر به وجود آمده و بالنده شده است.
انفجار بزرگ در راه است. انفجاری که نه تنها با فروپاشی و سقوط حکومت دینی همراه است، بلکه با زوالِ کامل اسلام سیاسی و کم رنگ شدن باورهای دینی در ایران همراه خواهد بود. همچنین با تأمین و برقراری آزادیهای سیاسی، اجتماعی و مدنی میتواند نقطه عطفی در جهت استقرار یک جامعه سکولار و دموکراتیک باشد.
———————————-
۱) پل وانیه و باستین لاشو از حزب چپ افراطی «فرانسه تسلیمناپذیر La France Insoumise » به رهبری ژان-لوک ملانشون)، علناً به برگزارکنندگان این نظرسنجی حمله کردند و دقت این مطالعه را زیر سوال بردند و آن را اسلامهراسانه خواندند. موسسه «ای فوپ» از این دو نماینده شکایت کرد. همچنین فردریک دابی Frédéric Dabi، مدیر این موسسه فرانسوی نظر سنجی آنها را متهم کرد که «هدف قرار دادن خود را به گردن دیگران انداختهاند».
«فرانسوا کراوس FRANCOIS KRAUS» مدیر سیاسی موسسه «ای فوپ» سپس در مصاحبهای با روزنامه فیگارو درباره دلایلی که او را از این حملات متعجب کرده بود، توضیح داد. «برای لوموند، از سال ۱۹۸۹، ابتدا با ژیل کِپِل Gilles Kepel،( اسلام شناس و مدیر پژوهش در شورای ملی تحقیقات علمی فرانسه) سپس تحت مدیریت ادوی پِلِنِل Edwy Plenel رئیس و سردبیر مِدیا پارت(۱۹۹۴، ۲۰۰۱)، ما نظرسنجیهایی را با استفاده از همین پرسشها و همین روش انجام دادیم و مورد تحسین همگان قرار گرفتیم.» دلیل دیگر: «یک ماه پیش، ما مطالعهای دیگر را برای مسجد بزرگ پاریس در مورد اسلامهراسی انجام دادیم. این نظرسنجی از سوی حزب”فرانسه تسلیمناپذیر” مورد تحسین و تمجید قرار گرفت. با این حال، در نظر سنجی اخیر ما از همان روش، و همان نمونه جمعیتی استفاده کردیم و اکنون آنها از این ابزارهای روششناختی ما انتقاد میکنند.»
«فرانسوا کراوس» همچنین گفت که «ژان - لوک ملانشون درآخرین انتخابات ریاست جمهوری نیمی از آرای مسلمانان را به خود اختصاص داده بود. ما فکر میکردیم که آنها به نتابج آمار و کار ما علاقهمند هستند تا ببینند آیا ارزشهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی آنها [ مسمانان فرانسه] با ارزشهای مترقی این حزب در مورد همجنسگرایی و برابری جنسیتی سازگار است یا خیر.»
۲) نتایح یک مطالعه دیگر که توسط موسسه ملی آمار و مطالعات افتصادی فرانسه انجام شده و در سال ٢۰٢٣ منتشر شد، نسبت مسلمانان در کلِ جمعیت بزرگسال ۱۸ تا ۵۹ ساله در کلانشهرهای فرانسه را ١۰ درصد اعلام میکند. در این بررسی ۵۱ درصد از جمعیت ۱۸ تا ۵۹ ساله فرانسه اعلام کردهاند که هیچ دینی ندارند. این رقم در ده سال گذشته رو به افزایش بوده است. ۲۹ درصد از جمعیت خود را کاتولیک میدانند، اسلام توسط تعداد فزایندهای از پیروان (۱۰درصد) اعلام میشود که جایگاه آن را به عنوان دومین دینِ بزرگِ فرانسه تأیید میکند. شمار پیروان دیگرمذاهب مسیحیت نیز در حال افزایش است و به ۹ درصد میرسد. تنها ۸ درصد از کاتولیکها به طور منظم برای عبادت به کلیسا میروند، در مقام مقایسه این نسبت بین مسلمانان، بوداییها و سایر مسیحیان بیش از ۲۰ درصد و بین یهودیان ۳۴ درصد است.
«ای فوپ» در باره اختلاف درصد مسلمانان فرانسه توضیح میدهد: در واقع، نظرسنجی ما که بر اساس نمونهای جامعتری نسبت به نظرسنجی «موسسه ملی آمار و مطالعات افتصادی» پایه ریزی شده است، نسبت مسلمانان فرانسه را در سطح بسیار محدودتری (۷ درصد) تخمین میزند.
۳) جماعتِ تبلیغ، یکی از جنبشهای بنیاد گرای اسلامی معاصر میباشد که توسط مولوی محمدالیاس کاندهلوی در سال ۱۹۲۶ به منظور تبلیغ دین اسلام از منطقهای نزدیک به دهلی هند آغاز گردید. در ایران بزرگترین مرکز «جماعتِ تبلیغ» در شهر زاهدان است.
۴) تکفیری یعنی مسلمانی که دیگر مسلمانان را متهم به ارتداد میکند. واژه تکفیری در ادبیات سیاسی روز گروههایی در حال رشد از مسلمانان تندرو و طلاب انشعابی سنی و متمایل به وهابیت که از آنان با نام «سلفی - تکفیری» یاد میشود را توصیف میکند. سلفی - تکفیریها ورای نگاه سنتی به فقه، حق تکفیر و صدور حکم ارتداد دیگر مسلمانان را برای خود محفوظ میدانند و بر اجرای مجازاتهای مربوط به آن مانند اعدام راساً اقدام میکنند. واژهٔ تکفیر از کلمهٔ عربی کفر مشتق شدهاست.
5) Sacred as Secular: Secularization under Theocracy in Iran -ABDOLMOHAMMAD KAZEMIPUR
Copyright Date : 2022
Published by : McGill-Queen’s University Press
۶) دومین شماره دور جدید کتابمجله فرهنگ و علوم انسانی «عصر اندیشه» با موضوع «چالش عرفی شدن در حکومت دینی» با آثار و گفتارهایی از عبدالمحمد کاظمیپور، احمد زیدآبادی، محسن صبوریان، احمد بستانی، رضا غلامی، همایون همتی، مجتبی عبدخدایی، محمدرضا کلاهی، سیدمحمود نجاتی حسینی، علیرضا پیروزمند، حسین بستان، داوود مهدیزادگان و ابراهیم محسنی آهوی درآذر ماه ١٤۰٢ در ایران منتشر شد.
۷) سکولاریسم فلسفی یا علمی، به این معنی است که شما جهان را بر وفق مفاهیم دینی تبیین نکنید و در نگاخ خود به پدیدههای اجتماعی و علمی پای خدا را به میان نکشید.
۸) «معنا و مبنای سکولاریسم» عبدالکریم سروش، کیان سال ١٣۷٤ شماره ٢۶
۹) «ایدئولوژي دینی و دین ایدئولوژیک»، کیان، سال ١٣۷٢، شماره ١۶
۱۰) فرانکنشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن، معروفترین اثر نویسنده انگلیسی «مری شلی» است که در سال ۱۸۱۸ میلادی نوشته شده است. فرانکنشتاین داستان دانشمندی جوان به نام ویکتور فرانکنشتاین را روایت میکند که طی یک آزمایش علمی غیرمعمول، موجودی فهیم را خلق میکند. از زمان نوشتهشدن این رمان، نام «فرانکنشتاین» اغلب به اشتباه برای اشاره به هیولای فرانکنشتاین به کار رفته است و نه شخصیت خالق/پدر که ویکتور فرانکنشتاین نام دارد.
۱۱) اوروِلی (به انگلیسی: Orwellian) صفتی است که از رمانهای جورج اورول، نویسنده سرشناس بریتانیایی، خالق آثاری مانند، قلعه حیوانات و به ویژه کتاب ۱۹۸۴گرفته شده است. این واژه رفتارها و سیاستهای کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته ارا توصیف میکند، که توسط حکومتهای سرکوبگر مدرن مورد استفاده قرار میگیرد. این وضعیت و شرایط اجتماعی را جورج اورول در رمانهایش، به ویژه کتاب ۱۹۸۴توصیف کرده است.
■ آقای بهزادی عزیز. مقاله شما بسیار مستدل، خواندنی و نیاز روز است. من که از نسل قدیم انقلاب ۵۷ هستم و گرایش آن دوره به اسلام را در ذهنم مرور میکنم، شباهت آن را با گرایش امروز به اسلام در جوامع غربی کاملا درک میکنم. در هر دو مورد، انگیزه اصلی این گرايش “اعتراض به وضع موجود” بوده و هست. بنابراین مادام که مسلمانان در کشورهای غربی فقط “معترض” هستند، تعداد، آداب و اعتقاداتشان رشد میکند. رشد آن گرایشات موقعی متوقف و معکوس میشود که عهدهدار مسولیتی شوند و عموم مردم به عینه متوجه شوند که این اعتقادات، راه مناسبی برای حل مشکلات اجتماعی نیستند.
موفق باشید. رضا قنبری. آلمان