ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 23.11.2025, 8:39
داریوش و پروانه فروهر؛ یادآوری یک جنایت

داریوش مجلسی

جنایتی که ۲۷ سال پیش (اول آذر ۱۳۷۷) در خیابان هدایت، کوچه شهید مرادزاده، پلاک هجده، در تهران اتفاق افتاد، از لحاظ دهشتناکی و سبعیّت، در نوع خود، بی‌سابقه بود. جنایتی که قاتل هنگام انجام جنایت، با لذت به جنایت خود بنگرد و از آن دهشتناک‌تر، قربانی را هم وادار به تماشای جنایت بنماید، چیزی بسیار فراتر از قتل و جنایت باید نامید. من قادر نیستم نامی برای این “خون‌آشامی” بیابم. آنچه که در آن شب، دو سردار ملی را قربانی کرد، ورای جنایت، قتل یا سادیسم بود. همسایه ارمنی روبه‌روی منزل فروهرها چند نفر را (تعداد دقیق منتشر شده بود ولی من یادم نیست) شبانه می‌بیند که از دیوار خانه فروهرها بالا می‌روند. روز بعد که آمبولانس‌ها را مشاهده می‌کند و جمعیت زیادی که به سوی آن خانه می‌روند، می‌فهمد همسایه‌های روبه‌رو، قربانی چه جنایت، در حد خود، بی‌نظیری، گردیده‌اند.

داریوش و پروانه بیمار بودند، داریوش هم دچار تب بود. دهان زن و شوهر را می‌بندند، آن‌ها را روی دو صندلی، روبه‌روی همدیگر، دست و پایشان را می‌بندند و آن‌ها را در مقابل چشم همدیگر، کاردآجین می‌کنند. این فقط یک قتل، از رشته قتل‌های زنجیره‌ای بود که در آن زمان اتفاق افتاد. رژیمی که قادر بود این‌چنین وحشتناک، این سرمایه‌های فرهنگی و ملی ما را از دستمان بگیرد هنوز هم بر مسند قدرت نشسته است.

خون‌طلبی و کشتار، با خون این حاکمان بر سرزمینمان عجین شده. کشتار مبارزان چپ کشورمان در شهریور ۶۷ را، از لحاظ تعداد و وسعت اعدام‌ها، قتل‌عام، نامیده‌اند. می‌گویند کسانی که مأمور به دار کشیدن محکومان بودند در ساعات آخر روز دست‌هایشان به قدری خسته بود که دیگر توانایی بالا کشیدن طناب‌ها را نداشتند. این جانیان، با این سابقه از قتل و کشتار، به جای روی صندلی دادگاه یا کنج زندان، هنوز هم در رأس حاکمیت ایران قرار گرفته‌اند و چهاراسبه کشور را به سوی جنگ، خشکسالی و شاید هم قحطی می‌رانند.

حکومت اسلامی با قتل‌های زنجیره‌ای و شهریور ۶۷، دو هدف را دنبال می‌نمود: هم کارشکنی در اداره مملکت، در دوران خاتمی، و هم بعد از خاتمه جنگ به قتل رساندن تعداد زیادی از مخالفان چپ خود. یرواند آبراهامیان یکی از دستاوردهای خاتمی را دستگیری قاتلان فروهرها می‌داند. عده‌ای در آن زمان مدعی بودند که دستگیرشدگان، قاتل یا قاتلان واقعی نیستند و افراد دیگری به جای آن‌ها دستگیر شده‌اند. در اینجا برای شخص من آنچه بسیار زیبا به نظر رسید، زمانی بود که قاتل به مجازات اعدام محکوم شد ولی پرستو و آرش فروهر با حکم اعدام قاتل پدر و مادرشان مخالفت نمودند زیرا مخالف مجازات اعدام بودند.

فعالیت‌های سیاسی داریوش فروهر از زمانی شروع شد که دانشجو بود و جلوی دانشگاه، شاهد رژه نظامیان بیگانه بود و چنان از دیدن این منظره حس میهن‌دوستی‌اش خدشه‌دار شد که به اتفاق دانشجویان هم‌فکرش، نهضت پان‌ایرانیسم را پایه‌گذاری نمودند. چندی بعد زمانی که حزب پان‌ایرانیست دچار انشعاب شد، حزب ملت ایران، بر بنیاد پان‌ایرانیسم را پایه‌گذاری نمود و به جبهه ملی پیوست.

پدیده جالبی که در آن زمان شاهد بودیم، با وجود اختلافات بنیادینی که بین بیژن جزنی (از پایه‌گذاران سازمان چریک‌های فدائیان خلق) و یارانش با جبهه‌ملی‌ها وجود داشت، روابط فردی و شخصی آن‌ها با یکدیگر در دانشگاه دوستانه بود. یادم هست که پروانه فروهر در یکی از سخنرانی‌هایش، از بیژن جزنی، به عنوان “دوست عزیزم بیژن جزنی” یاد نمود. در کتابی که بیژن جزنی نوشته بود و خانم میهن جزنی، همسر بیژن، نشانم داد، بخش کوچکی را به جبهه‌ملی‌ها در دانشگاه تهران اختصاص داده بود که مفهوم آن از این قرار بود: “دوستان جبهه ملی ما در دانشگاه انسان‌های خوبی هستند فقط متأسفانه در این وَهم به سر می‌برند که به جز انقلاب راه حل دیگری هم وجود دارد” (در اینجا تأکید می‌کنم که این نقل‌قول از شاروان جزنی، تقریبی می‌باشد چون این متن در آن کتاب را حدود بیش از بیست سال پیش دیدم).

مسئول جبهه ملی در دانشگاه، در آن زمان، شاپور بختیار بود. این خود نشان از آن دارد که جبهه ملی مخالف انقلاب بود ولی با پیوستن به انقلابیون در زمان انقلاب، در حقیقت از اصول خودش عدول نمود، موضوعی که باعث به وجود آمدن قشری از شخصیت‌های جبهه ملی گردید که مخالف این موضع‌گیری انقلابی بودند. این گرایش در درون جبهه ملی، مانند نوعی آتش زیر خاکستر، سال‌ها ادامه داشت تا نهایتاً یکی از علل به وجود آمدن جبهه ملی ششم گردید. باید صادقانه اذعان کنم شخصیت‌هایی مانند کورش زعیم و عیسی‌خان حاتمی، علناً، به تجلیل از بختیار و محکوم کردن اخراج او پرداخته‌اند و به همین دلیل، جبهه ملی ششم را، “بختیاری‌های جبهه ملی” می‌نامم.

با کمال تأسف، حدود همزمان با انقلاب یا قدری پیش از آن (متأسفانه تاریخ دقیق آن را به یاد ندارم)، آقای خنجی و یارانش از رهبران جبهه ملی در آن زمان، یک تصمیم نامبارک گرفتند و اعلام نمودند که جبهه ملی از افراد تشکیل شده و نه از احزاب. و همین تصمیم، باعث شد که حزب نیرومند “ملت ایران” جبهه ملی را ترک گوید. این تصمیم به اضافه اخراج بختیار، سال‌ها پیش از آن، باعث شد که جبهه ملی ایران دچار افول گردد.

می‌گویند انقلاب، همیشه اول فرزندان خودش را می‌خورد. داریوش فروهر همراه بازرگان، سنجابی، شمس امیرعلایی و تعدادی دیگر در اولین کابینه بعد از انقلاب شرکت کردند. همگی بهای سنگینی بابت این همکاری با انقلاب پرداختند ولی شوربختانه بهایی که فروهرها پرداختند بی‌اندازه غیرانسانی و دهشتناک بود.

الهه امیرانتظام، که همسرش نیز از قربانیان انقلابیون بود، به مناسبت مراسم یادبود این جنایت، چنین می‌نویسد: (روزنامه اطلاعات به‌رغم جو امنیتی و حساس آن روز پذیرای انتشار پیام‌های رنج‌آلود ما دوستداران این دو قهرمان شد. یادم نیست در آن روز چه نوشتم اما به یاد دارم که همسر عزیزم، که عزادار یارانش در زندان بود، از خواندن آن گریسته بود زیرا که برخاسته از سوز دل من بود ...)

این زخم مانده بر پیشانی تاریخ را به یاران همیشه مؤمن و پویندگان دل‌خسته‌ی راه دشوار آزادی مجدداً و مکرراً تسلیت می‌گویم.

داریوش مجلسی، نوامبر ۲۰۲۵