ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 17.10.2025, 14:33
زندگی و مرگ تروتسکی

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بر اساس فیلم مستندی از تلویزیون ماهواره ای آرته

  مقدمه مترجم: لئون تروتسکی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های انقلاب روسیه و از مهم‌ترین نظریه‌پردازان مارکسیسم، نمونه‌ای کم‌نظیر از سرنوشت متناقض یک انقلابی در قرن بیستم است. او در کنار لنین سازمان‌دهنده اصلی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و بنیان‌گذار ارتش سرخ بود، اما کمتر از دو دهه بعد، به‌عنوان «دشمن شمارهٔ یک دولت شوروی» طرد، تبعید و سرانجام به شکلی فجیع به قتل رسید. زندگی و مرگ تروتسکی نه‌تنها روایت فردی یک رهبر سیاسی، بلکه بازتابی از پویایی‌ها و تضادهای درونی جنبش‌های انقلابی قرن بیستم است: از آرمان‌خواهی برای آزادی و برابری تا استقرار دیکتاتوری حزبی و قدرت مطلقه.
تروتسکی با قلم و زبان پرشورش توانست در همان سال‌های نخست انقلاب، امید به جهانی نو را در میان کارگران و روشنفکران زنده کند. اما در همان حال، سرسختی و انعطاف‌ناپذیری نظری‌اش او را به یکی از منتقدان جدی بوروکراسی رو به رشد حزب بلشویک و به‌ویژه استالین بدل ساخت. این نزاع نه فقط یک رقابت شخصی، بلکه جدالی بر سر مسیر آیندهٔ انقلاب بود: جهانی‌سازی انقلاب یا تمرکز بر «سوسیالیسم در یک کشور». پیروزی استالین و شکست تروتسکی پیامدهای تعیین‌کننده‌ای برای تاریخ شوروی و جنبش چپ جهانی داشت.
بررسی فراز و فرود زندگی تروتسکی — از روزهای پرشور در پتروگراد تا تبعید در مکزیک و سرانجام قتل تراژیکش به دست مأموران استالین — امکان آن را فراهم می‌سازد که نه تنها سیمای یکی از پیچیده‌ترین شخصیت‌های سیاسی قرن بیستم را بشناسیم، بلکه پرسش‌های اساسی‌تری درباره ماهیت انقلاب، قدرت، و سرنوشت آرمان‌های رهایی‌بخش در عصر مدرن پیش بکشیم.

مکزیکوسیتی، محله کویوآکان، خیابان کاخایا وینا (Calle Viena) که امروزه به عنوان یک موزه عمومی برای بازدید کنندگان از تاریخ پرآشوب آن دوره نگهداری می‌شود، صحنهٔ یکی از تماشایی‌ترین قتل‌های سیاسی قرن بیستم بود. در واقع آخرین پناهگاه قهرمان انقلاب روسیه، لئون تروتسکی (Leo Trotzki).


ورودی به داخل خانه تروتسکی

. در ۲۰ اوت ۱۹۴۰، او در پشت میز کارش به دست رامون مرکادر (Ramon Mercader)، با نام مستعار «فرانک جکسون»، با تبر یخ شکن از پشت مورد حمله قرار گرفت. دستور این قتل را استالین داده بود.


صحنه قتل فجیع تروتسکی در دفتر کارش

نوه تروتسکی که در نزدیکی صحنه قتل حاضر بود به یاد می آورد:«وقتی پدربزرگم را بلند کردم، غرق در خون بود، عینکش شکسته بود. او در چارچوب در نشسته بود و وقتی همسرش ناتالیا (Natalia) رسید، فقط با انگشت اشاره کرد و گفت: جکسون. گویی می‌خواست بگوید از آنجا ضربه آمد. همان چیزی که انتظارش را داشتیم.»

ترورتسکی پس از سوء قصد در حالت کما در بیمارستان ۲۶ ساعت پس از سوءقصد، لئون تروتسکی جان سپرد.

تروتسکی جایی در خاطراتش می‌نویسید: «۴۳سال از زندگی آگاهانه‌ام انقلابی بوده‌ام، زیر پرچم مارکسیسم جنگیده‌ام. اگر می‌توانستم دوباره آغاز کنم، شاید از برخی اشتباه‌هایم پرهیز می‌کردم، اما مسیر اصلی را هرگز تغییر نمی‌دادم.» می‌توان گفت در زندگی او شکاف‌های فراوان، اوج‌های بلند و سقوطی عمیق وجود داشت. اگر شکسپیر در قرن بیستم می‌زیست، احتمالاً تروتسکی یکی از قهرمانان تراژدی‌های مشهور او می‌شد.


تصویری از هجوم سربازان انقلاب به درون کاخ زمستانی مقر دولت موقت کرنسکی در فیلم سرگئی آیزنشتاین

فیلم معروف سرگئی آیزنشتاین (Sergei Eisensteins)، با نام اکتبر.( Oktober) را بسیاری از ما دیده اند. صحنه‌ای حماسی فیلم جایی است که طبقهٔ کارگر در حال شورش و با تفنگ هایی در دستانشان دروازه کاخ موسوم به زمستانی تزار را می شکنند و وارد قصر می شوند و با سرنگون کردن دولت موقت کرنسکی قدرت را در روسیه به دست می‌آورند. اما اکنون به خوبی می دانیم که این تصاویری که در فیلم آیزنشتاین نشان داده می شود واقعیت ندارند. حقیقت واقعه طور دیگری بود. آنچه در این فیلم نشان داده نمی شود این واقعیت است که بااستعدادترین مرد در کنار لنین، لئون تروتسکی، سازمان‌دهندهٔ واقعی قیام اکتبر، توسط بزرگ‌ترین رقیبش از تاریخ زدوده شده است.


تصویر بالا تروتسکی در کنار لنین در روز انقلاب بلشویکی ودر تصویر پائین به دستور استالین چهره تروتسکی حذف شده است

استالین خیلی زود آغاز به پاک‌کردن چهرهٔ تروتسکی کرد. حتی وقتی خواست خود بر تولید فیلم آیزنشتاین دربارهٔ انقلاب اکتبر نظارت کند، هدفش تحریف تصویر تروتسکی بود. این جعل در سراسر جهان پخش شد. تروتسکی در خاطراتش مینویسد: «تمام دستگاه استالین کوشید نقش مرا در قیام اکتبر انکار، محو و تحریف کند. صریح بگویم: اگر لنین و من در پترزبورگ نبودیم، انقلابی به نام اکتبر وجود نداشت.»

پایتخت روسیه در۱۹۱۷. صحنهٔ درامی انقلابی که سرنوشت روسیه را برای همیشه تغییر داد. در فوریه، رژیم منفور تزار سرنگون شد. جنگ جهانی و فقر مردم را به خیابان‌ها کشاند. پس از قرن‌ها سرکوب، نخستین لحظهٔ آزادی فرا رسید. در خلأ قدرت، دوگانگی خطرناکی شکل گرفت: از یک سو دولت موقت متشکل از احزاب بورژوایی، از سوی دیگر شورای کارگران و سربازان، یا همان «سویت».

انقلابیون از سراسر کشور به پتروگراد آمدند. یکی از آنان، لئون تروتسکی ۳۸ ساله، خطیبی با زبانی تیز و برنده بود. رقیبش، لنین، ده سال بزرگ‌تر و رهبر حزب رادیکال بلشویک‌ها. دو مأمور خودخوانده.

ان اپلباوم تاریخ نگار و متخصص تاریخ شوروی می گوید:«فکر می‌کنم لنین و تروتسکی خود را سخنگوی طبقهٔ کارگر می‌دانستند. طبقهٔ کارگر صدایی نداشت. آنها معنقد بودند که ما پیشاهنگ آن هستیم، ما به‌جای آن‌ها سخن می‌گوییم. این تظاهر نبود. واقعاً باور داشتند که یک انقلاب واقعی کارگری آغاز کرده‌اند.»

سرنگونی نظم کهن می‌بایست جهانی بهتر بسازد: بی‌استثمار، بدون‌فقر. بهشت همیشگی کارگران. تروتسکی تابستان ۱۹۱۷ با تیزترین سلاحش می‌جنگید و آن در واقع سخنانش بود. روزی ۲۰ ساعت مردم را در کارخانه‌ها، تئاترها، پادگان‌ها برمی‌انگیخت.

تاریخ نگار دیگری میگوید: «جاذبهٔ تروتسکی از ایمان پرشور او به ایده سرچشمه می‌گرفت. هیچ خطیب قانع‌کننده‌ای وجود ندارد مگر آنکه به قدرت کلامش ایمان داشته باشد. از همین‌جاست که کاریزما و جذبهٔ مغناطیسی او ناشی می‌شود.»

از زمان ورودش، او عضو شورا شد و میان همهٔ جریان‌های سیاسی ایستاد. «چگونه انقلاب می‌کنیم؟» موضوعی که سال‌ها مایهٔ نزاع او با لنین بود. حال لنین ناگهان پیشنهاد همکاری داد. تروتسکی هنوز نپذیرفت. اندکی بعد، دولت موقت حکم بازداشت لنین را صادر کرد و او مجبور به فرار شد. یک هفته بعد، تروتسکی به بلشویک‌ها پیوست و خیلی زود به مغز متفکر و سازمان‌دهندهٔ برجستهٔ حزب تبدیل شد.

در اکتبر، تروتسکی رئیس شورای پتروگراد گردید و گارد سرخ را سامان داد. با بازگشت لنین از تبعید، تروتسکی در مرکز انقلاب قرار گرفت. لنین بی‌درنگ بر قیام مسلحانه علیه دولت بورژوایی فشار آورد و از تروتسکی خواست آن را سازمان دهد. بسیاری از رهبران حزب بدبین بودند. حتی استالینِ آن زمان که هنوز بی‌اهمیت بود و بعدها دشمن اصلی تروتسکی شد، تردید داشت.

در فیلم آیزنشتاین، با نام «اکتبر»، تروتسکی به‌عنوان فردی دودل نشان داده می‌شود. حال آنکه در واقع این استالین بود که مردد بود. چون استالین در مظان تردید قرار گرفته بود، بعدها لازم دید نقش تروتسکی را کوچک و تاریخ را وارونه جلوه دهد تا خود را به‌عنوان معمار دوم انقلاب، در کنار لنین، معرفی کند.


صحنه‌ای از فیلم میخائیل روم که استالین را به عنوان تنها فرد موثر در روز واقعه در کنار لنین نشان می‌دهد

در فیلم میخائیل روم (Michael Roms)، با عنوان «لنین در اکتبر» ، این جابه‌جایی نقش‌ها قطعی شد. در حقیقت، تروتسکی با نبوغ خود قدرت را برای بلشویک‌ها تصاحب کرد. به دستور او گارد سرخ مراکز مخابرات، پست، کارخانه‌ها، ادارات و پادگان‌ها را آرام و بی‌سر و صدا اشغال کرد. مقابل اسمولنی (Smolni)، مقر شورا و ستاد تروتسکی، هم میلیشیاهای مسلح صف کشیدند.


تصویری از همان لحظه‌ای که تروتسکی منتقدان را به «زباله‌دان تاریخ» حواله می‌دهد

۷ نوامبر ۱۹۱۷، ساعت ۱۳، او دولت بورژوایی را منحل اعلام کرد. وقتی شورا نسبت به اقدام یک‌جانبهٔ بلشویک‌ها اعتراض کرد، تروتسکی منتقدان را به «زباله‌دان تاریخ» حواله داد.

آخرین پردهٔ آنچه «انقلاب بزرگ اکتبر» نام گرفت، چندان نمایشی نبود: یورش به کاخ زمستانی، مقر دولت موقت، فقط یک زد و خورد شبانه با شش کشته. تروتسکی از خود راضی بود: او یکی از کم‌خون‌ترین انقلاب‌های تاریخ را رقم زده بود.اما هیچ‌کس نمی‌دانست چه خواهد آمد. بیش از پتروگراد در اختیار انقلابیون نبود. سردر حقیقت میتوان گقت که نوشت آنها بر مویی بند بود.

«کمی بعد از انقلاب، لنین از من خواست وزیر شوم. مخالفت کردم. لنین اصرار نکرد. پاسخ دادم: آیا ارزش دارد دشمنان را با دادن چنین سلاحی مثل یهودی‌بودنم تقویت کنیم؟»


تصویر بالا پدر و مادر تروتسکی و تصویر پائین او را در کودکی نشان می‌دهد

دقیقاً ۳۸ سال پیش از انقلاب اکتبر، در ۷ نوامبر ۱۸۷۹، لئون تروتسکی با نام اصلی «لِف داویدویچ برونشتاین» به دنیا آمد. زندگی در روستای کوچک یانووکا در اوکراین سخت و یکنواخت بود. پدر و مادرش کشاورزان یهودی‌ای بودند که به اندکی رفاه رسیده بودند، چیزی نادر در آن زمان. قرن‌ها بود که یهودیان تحت سلطهٔ تزارها سرکوب و طرد می‌شدند.

تروتسکی خود را هرگز یهودی نمی‌دید. او می‌خواست از این «پوست یهودی» بیرون بیاید. «آری... او واقعاً می‌خواست کسی باشد که همهٔ این‌ها را تنها پوسته‌ای نازک از گذشته بداند.»

اولین عکس از لف برونشتاین. پسر نه‌ساله‌ای آگاه و هوشیار در یونیفرم مدرسه‌ی جدیدش. با وجود محدودیت‌های شدید برای یهودیان، او موفق شد به مدرسه‌ای در کلان‌شهر اودسا (Odessa) راه پیدا کند. پسری بسیار باهوش با فرصت‌های واقعی برای پیشرفت. اما او حاضر نبود خود را به نظم خداداده‌شده‌ی زمانه بسپارد. او آدمی عجول، عصبی و یک شورشی بود. نمی‌توانست سلطه‌ی تزاری، بی‌عدالتی بورژوازی و شرایط وحشتناک کارگران را بپذیرد. همانند بسیاری از افرادی که خود را بخشی از روشنفکران روس می‌دانستند، او نیز آماده بود مسیر محرومیت و مبارزه‌ی انقلابی را در پیش گیرد.


تروتسکی در کنار همسر اولش الکساندرا

برونشتاین همراه با همفکرانش در سال ۱۸۹۶ در اودسا یک اتحادیه‌ی کارگری بنیان نهاد. آنان خود را مأمور می‌دانستند که پرولتاریا را برای مبارزه‌ی طبقاتی بسیج کنند. ماجرایی خطرناک. این شورشی هجده‌ساله دستگیر و محکوم شد. هنوز در بازداشت موقت بود که با الکساندرا سوکولوفسکایا (Alexandra Sokolowska)، هم‌رزمی شش سال بزرگ‌تر از خود ازدواج کرد. نوری کوچک در مسیر تبعید. اما زندگی در تبعید تیره، سنگین و دور از جهان بود.

سیبریِ خشن هیچ فعالیت سیاسی‌ای برنمی‌تابید. او میان جنگل و رودخانه زندگی می‌کرد. سوسک‌ها بر روی میز، تخت و صورتش می‌خزیدند. تنها کتاب‌ها بودند که زندگی او را پر می‌کردند. او مارکس را می‌خواند، در حالی که سوسک‌ها را از صفحه‌ها می‌راند. برونشتاین بی‌قرار چندان نتوانست انزوای سیاسی را تحمل کند. او گریخت و همسر و دو دختری را که در تبعید به دنیا آمده بودند، پشت سر گذاشت.

در حین فرار، هویت خود را تغییر داد: از لف برونشتاین به لئو تروتسکی. این جوان بیست‌وسه‌ساله ذوقی طنزآمیز داشت: نام «تروتسکی» (Trotzki) در واقع متعلق به یکی از نگهبانان زندان او بود. در لندن برای نخستین بار ولادیمیر ایلیچ اولیانوف را ملاقات کرد که خود را لنین می‌نامید. استراتژیست سرد و حسابگر امیدوار بود در تروتسکی یک هم‌رزم مطیع بیابد و او را به مأموریت مطالعاتی به بالکان فرستاد.


ناتالیا سدوا همسر دوم تروتسکی

در پاریس، تروتسکی خانه‌ای یافت و خوشبختی را تجربه کرد. او دل‌باخته‌ی ناتالیا سدوا (Natalia Sedova)، انقلابی و دانشجوی هنر شد. اکنون برای مدتی زمان سرخوشی و بیخیالی برای او آغاز شد. خانواده‌ی سیبریایی به فراموشی سپرده شدند، اما محتوای اصلی زندگی‌اش همچنان انقلاب بود. این مصلح جاه‌طلب به‌زودی نظریه‌های خودش را پروراند و با حامی خود درافتاد. در حالی که لنین حزب را بر همه‌چیز مقدم می‌دانست، او خواستار سازمانی بدون اجبار و رهبری سلسله‌مراتبی بود. چهارده سال آنان بر سر این موضوع سخت جدل کردند.

در سال ۱۹۰۵، تروتسکی نخستین بار در سن‌پترزبورگ راه خود را به سوی انقلاب آزمود. پس از ناآرامی‌های خونین، او که از تبعید بازگشته بود، در برابر هزاران نفر به سلطنت تزار آشکارا اعلان جنگ داد. در اکتبر همان سال، او به ریاست شورا (سویت) انتخاب شد، نخستین شورای کارگران در تاریخ. یک تریبون خلق در بیست‌وشش سالگی. برای تروتسکی، سال ۱۹۰۵ نقطه‌ای تعیین‌کننده بود. او نقش اساسی در عملکرد شورای پتروگراد طی پنجاه‌ودو روز حیاتشورابه عهده داشت.

او از یک روزنامه‌نگار انقلابی به یک سازمان‌دهنده‌ی انقلابی بدل شد: «کارگران را از ماشین‌ها دور کنید، آنان را از کارخانه‌ها بیرون بکشید، به خیابان‌ها بیاورید، ساختمان‌ها را اشغال کنید، سنگر بسازید، شهر را به اردوگاه انقلابی بدل کنید.»

اما آزمون مقدماتی برای انقلاب شکست خورد. شورا درهم شکسته شد و تروتسکی بار دیگر دستگیر شد. او در سلول تنگش، در حالی که در انتظار محاکمه بود، دوباره نقشه‌هایی بی‌پایان و جاه‌طلبانه کشید. اکنون هدفش انقلاب دائمی، انقلاب جهانی بود.

یک سال بعد حکم صادر شد: دوباره تبعید، و دوباره سیبری.اما این بار برای همیشه. با این حال در مسیر به سوی مدار قطب، تروتسکی گریخت. صدها کیلومتر از میان جنگل‌های خشن و یخبندان پیمود.

تروتسکی هفت سال بعدی را در وین گذراند. انقلابی بی‌وطن از حرفه روزنامه‌نگاری زندگی خود را می‌گذراند و در کافه‌ی معروف «سنترا‌ل»، (Kaffeezentral,) پاتوق روشنفکران وین، جایگاه ثابتی داشت. همه این مهاجر پرجنب‌وجوش را می‌شناختند. تا زمانی که تزار بر روسیه حکمرانی می‌کرد، او نمی‌توانست بازگردد. این دوره‌ای بود برای انتظار و گردآوری دانش: هنر، تاریخ، علم. او به‌ویژه مجذوب روان‌کاوی شده بود. نیروهای ناهشیار، سازوکارهای دستکاری و کنترل. در این زمان تروتسکی به فردی با سبک زندگی غربی بدل شد. این تصویر غربی را سال‌ها بعد نیز حفظ کرد، چیزی که بعدها به تعارضات عمیقی درون محافل بلشویکی انجامید.

در این خصوص او با یوسف جوگاشویلی که خود را استالین می‌نامید نیز هم‌زمان بود. استالین نیز خود را وقف انقلاب کرده بود، اما بیشتر وقت خود را در روسیه و در فعالیت‌های مخفیانه می‌گذراند. تروتسکی او را تیره‌مزاج و شهرستانی می‌دانست. برای استالین، تروتسکی همواره یک بورژوای مغرور غربی بود. دو انقلابی روس، دو جهان متفاوت.

در اول اوت ۱۹۱۴ تروتسکی مجبور به ترک وین شد. اروپا برای جنگی بزرگ آماده می‌شد. هم برای دشمنان روسیه در جنگ و هم برای متحدانش، تروتسکی دشمن محسوب می‌شد. یک شکار بی‌امان آغاز شد: زوریخ، پاریس، مادرید، نیویورک، قلب سرمایه‌داری. آخرین ایستگاه تبعید این انقلابی روس.

در فوریه‌ی ۱۹۱۷ خبرهایی به او رسید که سال‌ها انتظارشان را کشیده بود: تزار سقوط کرده است. توده‌ها دوباره به خیابان‌های پتروگراد آمده‌اند.

تروتسکی در همین رابطه در جایی مینویسید: «مطبوعات نیویورک به من هجوم آوردند. از هر طرف هزاران پرسش بر سرم می‌ریخت و آخرین پرسش این بود: «حالا چه می‌شود؟» من پاسخ دادم: «حالا نوبت ماست.» همه سخنانم را شوخی پنداشتند. هشت ماه بعد، آن شوخی به واقعیت بدل شد».


گرسنگی و جنگ جهانی کشور را فرسوده کرده بود

هنگامی که بلشویک ها بالاخره قدرت را به دست آوردند با مشکلاتی تقریباً حل‌ناشدنی روبه‌رو شدند. گرسنگی و جنگ جهانی کشور را فرسوده کرده بود. با این وجود بلشویک‌ها در این سرزمین پهناور تنها از پشتیبانی اندکی برخوردار بودند. وعده‌شان برای برقراری صلح اکنون باید به هر قیمتی عملی می‌شد.


تروتسکی به‌عنوان وزیر خارجه‌ی جدید راهی مذاکرات برست- لیتوفسک شد

لنین، تروتسکی را به‌عنوان وزیر خارجه‌ی جدید راهی مذاکرات برست- لیتوفسک کرد. برای تروتسکی تحمل‌ناپذیر بود که خواسته‌های سخت امپراتوری آلمان را بپذیرد. او که این مقام را تنها با بی‌میلی پذیرفته بود، همه‌ی قواعد دیپلماسی را نادیده گرفت و یک‌جانبه اعلام کرد که جنگ پایان یافته است. در واقع  معروف تروتسکی حالت «نه جنگ، نه صلح» بود که در نهایت به جایی نرسید. مذاکرات بسیار دشوار بود زیرا آلمان‌ها شرایط بسیار سنگینی (واگذاری سرزمین‌های وسیعی مانند اوکراین، لهستان و کشورهای بالتیک) را تحمیل می‌کردند. تروتسکی که نمی‌خواست این شرایط شرم‌آور را بپذیرد، اما از طرفی ارتش روسیه دیگر توانایی ادامه جنگ را نداشت، یک استراتژی انقلابی و بی‌سابقه را در فوریه۱۹۱۸ به اجرا گذاشت. او در ۱۰ فوریه۱۹۱۸، به طور یک‌طرفه پایان حالت جنگ را اعلام کرد و به آلمانی‌ها گفت که روسیه از جنگ خارج می‌شود، اما پیمان صلحی را امضا نمی‌کند. این همان شعار معروف “نه جنگ، نه صلح” بود که پیشتر به آن اشاره شد. اما استراتژی تروتسکی یک قمار بزرگ بود. او امیدوار بود که این عمل باعث شورش سربازان آلمانی شود. اما این اتفاق نیفتاد. در عوض، آلمان و متحدانش این اقدام را یک توهین و فرصت طلایی دیدند. آن‌ها مذاکرات را شکست‌خورده اعلام کردند و در ۱۸ فوریه۱۹۱۸، عملیات نظامی خود را با شدت بیشتری از سر گرفتند و بدون هیچ مقاومتی به پیشروی سریع در خاک روسیه ادامه دادند. این پیشروی آنقدر سریع و ویرانگر بود که حتی تهدید به تصرف پتروگراد (سن پترزبورگ امروزی) شد. با فاجعه‌بار شدن وضعیت، لنین درون حزب بلشویک اصرار کرد که چاره‌ای جز پذیرش شرایط آلمان نیست. سرانجام، روسیه در ۳ مارس ۱۹۱۸، «پیمان برست- لیتوفسک» را امضا کرد که شرایط آن حتی از پیشنهاد اولیه آلمان نیز سخت‌تر و تحقیرآمیزتر بود و منجر به از دست دادن حدود یک‌چهارم جمعیت و زمین‌های حاصلخیز روسیه شد. به این ترتیب اقدامات تروتسکی یک «اشتباه محاسبه» بزرگ استراتژیک بود که نتیجه‌ای فاجعه‌بار به دنبال داشت و موقعیت روسیه را به جای بهبود، بدتر کرد. این رویدادیکی از نقاط تاریک و بحث‌برانگیز در کارنامه سیاسی تروتسکی محسوب می‌شود.


ژنرال‌های تزاری سابق طبل جنگ علیه جمهوری سرخ را به صدا درآوردند

همزمان، ژنرال‌های تزاری سابق طبل جنگ علیه جمهوری سرخ را به صدا درآوردند و در سراسر جهان پشتیبانی یافتند. روسیه‌ای کمونیستی، کابوسی وحشتناک در نگاه قدرت‌های خارجی بود. بلشویک‌ها چاره‌ای جز جنگیدن نداشتند. ان اپلباوم در همین رابطه می گوید که این از همان آغاز بر ذهن و شیوه‌ی عمل آنان سایه انداخت: «آنها فکر می کردند که ما گروهی کوچک هستیم و تمام جهان علیه ماست. انگلستان، آمریکا و دشمنان داخلی آماده‌اند ما را شکست دهند.»

دولت لنین در فوریه‌ی ۱۹۱۸ به مسکو، پایتخت جدید، گریخت. قلمرو قدرتش هر روز کوچک‌تر می‌شد. دیگر مرزی وجود نداشت، تنها جبهه‌ها باقی مانده بودند. بسیج از سر ناچاری و در وضعیتی ناامید کننده، وضعیتی شبیه به «بودن یا نبودن» هملت. از همین‌جا ایده‌ی تأسیس ارتش سرخ شکل گرفت، و کسی که باید این ارتش را از هیچ پدید می‌آورد، تروتسکی بود.

تروتسکی در باره شرایط حاد آن دوران می نویسید و این که لنین از شرایط موجود بسیار افسرده بود و در باره افراد مسلح ما می گفت «ما یک دار و دسته بی نظم ودر هم و برهم هستیم. چکار می توان کرد؟» او باور چندانی به این نداشت که بتوان ارتشی واقعی ایجاد کرد. من پاسخ دادم: «باید نیروها را با انضباط آهنین و کارآمدی سامان داد.» لنین گفت: «درست است، اما ما وقت نداریم.» تروتسکی دست به حرکتی جسورانه زد: می‌خواست «نو» را بر شالوده‌ی «کهنه» بنا کند. هزاران افسر اخراجی ارتش تزاری را به خدمت گرفت. برای بسیاری از فعالان حزب بلشویک غیرقابل تحمل بود که ناگهان مجبور شوند از افسران تزاری فرمان ببرند. بدین ترتیب، در درون حزب بلشویک یک اپوزیسیون واقعی علیه این سیاست شکل گرفت و استالین یکی از قدرتمندترین رهبران آن بود.


ژنرال‌های ارتش سفید برای دادن روحیه به نیروهای خود پنجاهمین سالگرد تولد نیکلای دوم را جشن گرفتند

رشک و حسادت استالین به تروتسکی، به‌عنوان فرمانده‌ی کل ارتش سرخ، بارها به منبع کشمکش تبدیل شد. انتقادها از تروتسکی رو به افزایش گذاشت، زیرا پیروزی‌ها به دست نمی‌آمدند و نیروهای ارتش سفید به سوی مسکو پیشروی می‌کرد، با این امید که سلطنت تزار دوباره برپا شود. تصاویر جشن‌ها و تظاهرات پنجاهمین سالگرد تولد نیکلای دوم نشان می‌داد که برای بسیاری او هنوز همان « تزار پدر مأب» (Väterchen Zar) است.


خانواده‌ی رومانوف در یکاترینبورگ تیرباران شدند

تروتسکی در ابتدا قصد داشت یک دادگاه نمایشی بزرگ علیه خاندان زندانی رومانوف برگزار کند تا آنان را به‌عنوان «جنایتکار» معرفی کند. اما در ۱۷ ژوئیه، خانواده‌ی رومانوف در یکاترینبورگ (Jekaterinburg) تیرباران شدند. تروتسکی که در جبهه بود، بعدها این تصمیم را چنین توجیه کرد: «اعدام خاندان تزار نه‌تنها برای ترساندن دشمن، بلکه برای تکان دادن صفوف خودی ضروری بود. یا پیروزی کامل یا نابودی کامل.»

در اواخر تابستان ۱۹۱۸، به‌نظر می‌رسید که بلشویک‌ها در جنگ داخلی شکست خورده‌اند. اما تروتسکی، بی‌قرار و در قطار زرهی خود، مدام از جبهه‌ای به جبهه‌ی دیگر می‌رفت. هر جا که ظاهر می‌شد، ورق جنگ برمی‌گشت. او با شور و صلابت نیروها را برمی‌انگیخت، به پیش می‌راند و گاه اسیران را تیرباران می‌کرد. نام تروتسکی مترادف شد با انضباطی خشن، مجازات‌های سریع و حتی اعدام افسرانی که به بزدلی یا خیانت متهم می‌شدند.

جنگ داخلی روسیه، یکی از خونین‌ترین جنگ‌های قرن بیستم، رحم و بخششی نمی‌شناخت. تنها نفرت حاکم بود. بیش از ۹ میلیون نفر کشته شدند. ارتش سفید اسیران ارتش سرخ را تیرباران می‌کرد، کمیسرها را به صلیب می‌کشید و می‌آویخت، کشیشان را زیر شکنجه می‌کشت. ترور متقابل به‌شدت اوج گرفت. در چند هفته ده‌ها هزار نفر یا در دادگاه‌های انقلابی به‌سرعت محکوم شدند یا حتی بدون محاکمه، بی‌درنگ اعدام گردیدند.


جنگ داخلی روسیه، یکی از خونین‌ترین جنگ‌های قرن بیستم، رحم و بخششی نمی‌شناخت

اما جنگ فقط در میدان نبرد پیش نمی‌رفت، ذهن‌ها نیز میدان جنگ بودند. تبلیغات به‌عنوان سلاحی مقدس در مبارزه علیه سرمایه‌داری و ضدانقلاب عمل می‌کرد. تروتسکی این جنبه را بسیار جدی می‌گرفت. او به‌دقت ثبت فعالیت‌هایش را مقابل دوربین‌ها سازمان می‌داد. صدها متر فیلم از او ضبط شد، فیلم‌هایی که بعدها در دوران استالین به بایگانی‌های محرمانه منتقل شدند.

تروتسکی به جزئیات اهمیت زیادی می‌داد. مثلاً پوشیدن لباس‌های چرمی را عامدانه انتخاب می‌کرد تا ظاهر «اهریمنی»اش را پررنگ‌تر کرده و جذبه‌ی شخصی‌اش را بیفزاید. زندگی او در جبهه به‌سرعت در قالب افسانه و اسطوره بازتاب یافت.در حالی که نتیجه‌ی جنگ داخلی هنوز نامعلوم بود، تروتسکی چشم‌اندازهایش را فراتر از روسیه می‌دید. او می‌گفت: «با ارتش سرخ نه‌تنها از خود دفاع می‌کنیم، بلکه باید از مبارزه‌ی پرولتاریای بین‌المللی پشتیبانی کنیم. با نخستین غرش انقلاب جهانی باید آماده‌ی یاری به برادران شورشی خود باشیم.»

پس از پایان جنگ جهانی اول، در نوامبر ۱۹۱۸، واقعاً شعله‌های انقلاب در برلین، مونیخ، وین و بوداپست زبانه کشید، اما این قیام‌ها چون کاه در آتش بودند. خیلی زود به‌شدت سرکوب شدند. وعده‌ی کمک برادرانه از سوی روسیه محقق نشد، زیرا بلشویک‌ها هنوز درگیر نبرد برای بقای خود بودند.


انترناسیونال سوم

با این حال، در مارس ۱۹۱۹ «انترناسیونال سوم» (کمینترن) در مسکو تأسیس شد تا مشعل انقلاب جهانی دوباره افروخته شود. در طی ۱۸ ماه، تروتسکی با ارتش سرخش دست به کاری شگفت‌انگیز زد: تقریباً همه‌ی دشمنان داخلی شکست خوردند. رویای انقلاب جهانی دوباره دست‌یافتنی به‌نظر می‌رسید.اما شکست در برابر آخرین دشمن، لهستان، رؤیاها را درهم شکست. ارتش سرخ در آستانه‌ی ورشو متوقف شد و حمله ناکام ماند. استالین، همچون گذشته، این بار هم در کارزار نظامی، خودسرانه و برخلاف نقشه‌های تروتسکی عمل کرده بود.

تروتسکی دستورات مافوق خود را نادیده می‌گرفت، و همین بی‌اعتنایی به فرمان‌ها یکی از دلایل اصلی سقوط آینده‌ی او گردید. در سال ۱۹۲۰ جنگ داخلی ظاهراً پایان یافت و امپراتوری پهناور روسیه زیر سلطه‌ی بلشویک‌ها قرار گرفت. اتکای آنان بر پنج میلیون سرباز ارتش سرخ به رهبری تروتسکی بود. تصویر «کمونیسم شبح‌وار» در سراسر جهان منتشر گردید. دیدن یک یهودی در رأس صفوفی از دهقانان سربازشده‌ی روسی برای بسیاری تحریک‌کننده بود. این امر نفرت دشمنان را تشدید کرد، زیرا بلشویسم را به‌عنوان «قدرت‌گیری یهودیان در قلب امپراتوری» نشان می‌دادند و تروتسکی بارزترین چهره‌ی این تصویر بود. در او، هم یهودستیزان دشمن خود را یافتند و هم ضدکمونیست‌ها.

با این حال، قدرت شوروی در ظاهر آرام، مطمئن و خوش‌بین نشان داده می‌شد، اما پشت پرده فجایع بزرگی رخ می‌داد. جنگ داخلی کشور را به هرج‌ومرج و ویرانی کشانده و سپس قحطی هولناکی به وقوع پیوست. میلیون‌ها انسان از گرسنگی جان دادند. بدین ترتیب، تردیدها در مورد «بهشت موعود سوسیالیستی» رو به افزایش گذاشت و در آغاز سال ۱۹۲۱ موجی از اعتصابات در شهرها شکل گرفت. حتی قهرمانان پیشین انقلاب اکتبر یعنی ملوانان کرونشتات (Kronstädter Matrosen) که زمانی همراه تروتسکی کاخ زمستانی را تسخیر کرده بودند، اکنون دست به شورش زدند.آنها نان و سیاستی نو می‌خواستند.

این قیام، برای لنین تهدیدی مرگبار تلقی می شد، چرا که نخستین بار دهقانان نبودند که سر به شورش برداشته بودند، بلکه «ملوانان کرونشتات» ــ متحدان سابق انقلاب ــ علیه بلشویک‌ها برخاسته بودند. آن‌ها کمونیسم را می‌خواستند، اما نه کمونیسم بلشویکی. اما یکی از اصول بنیادین انقلاب این بود که قدرت تقسیم‌پذیر نیست: اگر در نیمه‌ی راه توقف کنی، دیگر انقلاب نخواهی داشت، بلکه سقط جنین سیاسی به بار خواهد آمد. بلشویک‌ها همانند ژاکوبن‌های انقلاب فرانسه، مسیر خشونت، رادیکالیسم و محدودیت‌های دمکراسی را برگزیدند.

پس از سرکوب خونین کرونشتات، موج بازداشت‌ها، محاکمه‌ها و تبعیدها آغاز شد. نخستین دادگاه‌های نمایشی در تاریخ شوروی توسط لنین و تروتسکی سازمان یافت. در نوامبر ۱۹۲۲، در پنجمین سالگرد انقلاب اکتبر، تروتسکی رهبری جشن‌ها در میدان سرخ را برعهده گرفت. او، که به‌طور غیررسمی به‌عنوان جانشین لنین شناخته می‌شد، در اوج قدرت قرار داشت. بزرگ‌ترین رقیبش، استالین، هنوز در حاشیه ایستاده بود. رهبران کمونیست از سراسر جهان چشم به تروتسکی دوخته بودند و او خود را در ادامه‌ی سنتی فکری قرار می‌داد که از مارکس آغاز و به لنین رسیده بود. برای بسیاری، او «مارکس به‌اضافه‌ی لنین» بود ــ نابغه‌ای فراانسانی که بشریت را باید به قله‌هایی برساند که خود او نمونه‌ی آن به شمار می‌رفت.


لنین مهمترین پشتیبان تروتسکی در بستر مرگ افتاده بود

اما ستاره‌ی تروتسکی به سرعت رو به افول گذاشت. مهم‌ترین پشتیبان او در حزب، یعنی لنین، در بستر مرگ افتاد. وصیت‌نامه‌ی لنین همچون پیشگویی‌ای شوم عمل کرد: او در برابر «اعتماد به نفس بیش از حد تروتسکی» و «قدرت کنترل‌ناپذیر استالین» به حزب هشدار داد. در پشت دیوارهای کرملین، نبرد بر سر جانشینی مدت‌ها بود که آغاز شده بود. استالین با تقسیم مناصب و امتیازات، به‌تدریج حلقه‌ای وفادار پیرامون خود ساخت.

محافل شبانه و بزم‌های استالین برای تروتسکی هیچ جذابیتی نداشت. او همواره در اندیشه‌ی «انقلاب دائمی» بود و به همین دلیل از جمع‌ها کنار گذاشته می‌شد. در اکتبر ۱۹۲۳ کار به رویارویی علنی رسید. پس از حملات تند استالین، تروتسکی با اتهام «تلاش برای شکاف در حزب و قبضه‌ی رهبری» مواجه شد. او در دفاع خود گفت که لنین شخصاً از او پرسیده بود که آیا حاضر است جانشینش شود یا نه، و به این ترتیب خود را «وارث مشروع» معرفی کرد. اما در ادامه سخنی گفت که مرگبار بود: او اعتراف کرد که به لنین گفته است «به‌عنوان یک یهودی نمی‌تواند چنین نقشی بر عهده گیرد.» این اعتراف، ضربه‌ایمرگبار بر اعتبار سیاسی‌اش بود.

تروتسکی درگیر توطئه‌های درون‌حزبی، جنگ داخلی و تب شدیدی که او را از پا انداخته بود، برای درمان به قفقاز رفت. در ژانویه‌ی ۱۹۲۴ لنین درگذشت، در حالی که تروتسکی هزاران کیلومتر دورتر از مسکو بود. استالین با ارسال تاریخ جعلی مراسم خاکسپاری، او را عمداً از حضور در تشییع جنازه‌ی لنین بازداشت. بدین‌سان، تروتسکی تنها عضو بلندپایه‌ی حزب بود که در آن روز سرنوشت‌ساز غایب ماند.


استالین با ارسال تاریخ جعلی مراسم خاکسپاری لنین شرکت تروتسکی در مراسم را حذف کرد

نیرنگ استالین به ثمر نشست. توده‌ها به‌خوبی می‌دانستند که تروتسکی فرمانده ارتش سرخ بوده و در تقابل با استالین یک قهرمان جنگی نابغه محسوب می‌شد. نام او نه تنها در سراسر شوروی، بلکه در تمام جهان شناخته شده بود. او برای استالین خطرناک‌ترین رقیب به شمار می‌آمد، زیرا هرگز ادعای رهبری او را به رسمیت نمی‌شناخت.

استالین با مهارت تاکتیک‌های خود را علیه تروتسکی به کار گرفت و شعار «ساخت سوسیالیسم در یک کشور» را به شعار اصلی بدل کرد. اکثریت حزب از این دیدگاه استقبال کردند. در مقابل، تروتسکی که مدافع سازش‌ناپذیر «انقلاب جهانی» بود، به تدریج محبوبیت خود را از دست داد. او استالین را «گورکن انقلاب» نامید، عبارتی که استالین هرگز فراموش نکرد.

قدرت به‌تدریج از دست تروتسکی خارج شد: در ۱۹۲۵ فرماندهی ارتش سرخ، در ۱۹۲۶ کرسی خود در پولیتبورو و سپس جایگاهش در کمیته مرکزی را از دست داد. آخرین تصاویر از او در مسکو به مراسم خاکسپاری فلیکس دزرژینسکی(Feliks Dzerzhinskii) (رئیس سرویس امنیتی و مرد مورد اعتماد استالین) برمی‌گردد. تروتسکی استالین را «برترین میان‌مایه‌ی حزب» خوانده بود ــ جمله‌ای که بعدها نشان داد تا چه اندازه در ارزیابی استعداد سیاسی او دچار اشتباه شده بود.

اکتبر ۱۹۲۷، در دهمین سالگرد انقلاب، مطبوعات استالین قهرمان سابق را به تمسخر گرفتند و به صورت یک «دلقک بی‌اثر» به تصویر کشیدند. چند روز بعد، تروتسکی از حزب اخراج شد، بازداشت گردید و دوباره به تبعید فرستاده شد ــ این بار به دست رفقای پیشین خود.هیچ کشوری مایل به پذیرش او نبود، زیرا او «شبح انقلاب» را نمایندگی می‌کرد. یک سیاستمدار برجسته بریتانیایی گفته بود: «تنها کاری که می‌توان با او کرد، این است که او را مقابل دیوار گذاشت و تیرباران کرد.» سرانجام، تنها ترکیه پذیرفت که این انقلابی مطرود را پناه دهد.

تروتسکی اکنون منزوی در جزیره‌ای کوچک نزدیک قسطنطنیه (استانبول) زندگی می‌کرد. خود او این تبعید را در ذهنش چیزی شبیه ناپلئون در سنت هلن می‌دید. شاید هنوز به بازگشت در رأس نیروهای وفادار امیدوار بود. او می‌گفت: «زندگی گردویی سخت است. برای غلبه بر آن، یا باید تسلیم شد و یا آن را با نیروی یک ایده بزرگ در هم شکست.»

خانم ان اپلباوم می گوید: «با این حال، باید در خواندن آثار تروتسکی احتیاط کرد. او هنگام نگارش خاطرات و تاریخ انقلاب، بسیاری از وقایع را حذف یا تغییر داد تا خود را در نقش «خوب» و استالین را در نقش «بوروکرات کسل‌کننده» نشان دهد.»

او به‌عنوان انقلابی بازنشسته از ۱۹۲۹ به سفرهایی برای سخنرانی پرداخت. همراه با همسر دومش، ناتالیا، توقفی در پاریس داشت، اما مقصد اصلی کپنهاگ بود. در آنجا به زبان آلمانی برای جمعیتی عظیم سخنرانی کرد و همچنان در عنصر خویش بود.


تصویری از دختر تروتسکی از همسر اولش که در برلین خودکشی کرد

ژانویه ۱۹۳۳ ماهی سرنوشت‌ساز بود. خبرهای هولناک از برلین رسید: خودکشی دخترش در تبعید. نوه تروتسکی به خاطر می آورد: «خودکشی مادر، ضربه‌ای سنگین بود. تروتسکی این فاجعه را به گردن استالین انداخت، زیرا او حتی تابعیت شوروی را از دخترش سلب کرده و مانع بازگشتش به خانواده شده بود. تروتسکی و ناتالیا چند روز در اتاقی محبوس ماندند و چیزی نخوردند، اما سپس بیرون آمدند و پذیرفتند که «عصر دیکتاتورها» آغاز شده است: هیتلر در برلین و استالین در مسکو».

استالین با لجاجت نه‌تنها رقبای خود، بلکه متحدان سابق را نیز هدف قرار داد تا نابودشان کند. در سال‌های بد نام پاکسازی بزرگ (1938-1936)، نسل کاملی از بلشویک‌های قدیمی بازداشت، محاکمه، زندانی یا اعدام شدند. تبعید تروتسکی و همسرش همچون یک ادیسه‌ی بی‌پایان در اروپا ادامه یافت.


تروتسکی و همسرش در کنار دیگو ریورا

لئون تروتسکی و همسر دومش ناتالیا پس از سفر پرماجرای خود در اروپا، اکنون میهمان دیگو ریورا (Diego Riviera)، نقاش مشهور و یکی از هواداران انقلابی و حرفه‌ای روسیه هستند. پس از سال‌ها، بالاخره دوباره آرامش برقرار شده است. لحظات خصوصی. او عاشق فریدا کالو (Frida Carlo)، همسر میزبان می‌شود. یک رابطه کوتاه. در همین حال، در مسکو، تروتسکی به عنوان یک عامل فاشیست به مرگ محکوم می‌شود. هزاران جنایت به گردن این دشمن شماره یک دولت انداخته می‌شود. درخواست تجدید نظر تروتسکی بی‌نتیجه می‌ماند. در کرملین، ترور این منتقد بی‌امان از پیش تصمیم‌گیری شده است. در سال ۱۹۳۹، تروتسکی به اقامتگاه جدید خود در خیابان وین شماره ۱۹ نقل مکان می‌کند که به یک قلعه تبدیل شده بود. خطر هر لحظه نزدیک‌تر می‌شود.


فریدا کالو نقاش مشهور و همسر دیگو ریورا که مدتی با تروتسکی روابطی عاشقانه پیدا کرده بود

یک تاریخ نگار چنین توضیح می دهد: «همه انواع مرتدان در این دوره توسط سازمان‌های جاسوسی استالینیستی در یک سری ترورهای کاملاً سازمان‌یافته به قتل می‌رسند. دستگاه‌های امنیتی استالین شبکه‌ای از عملیات‌های ترور را به‌راه انداختند و مخالفان را در زنجیره‌ای از حملات برنامه‌ریزی‌شده از میان برمی‌داشتند. این شبکه روزبه‌روز تنگ‌تر می‌شد و نشان می‌داد که چقدر استالین واقعاً طناب خفه‌کننده‌اش را که به دور او کشیده تنگ تر می کند است.»

با این حال، تروتسکی نمی‌داند استالین تا چه اندازه قبلاً دامش را تنگ کرده است. او هنوز امیدوار است که پسر کوچکش، سرگئی سدوف (Sergei Sedov) که دو سال پیش دستگیر شد، زنده باشد. در جایی می نویسد: «هر بار که سدوا را به یاد می‌آورم، درد شدیدی حس می‌کنم. او به ما تکیه کرده بود و نتیجه این شد که ما قربانیش کردیم. دقیقاً همینطوره. شاید مرگ من زندگی او را نجات می‌داد.»

تروتسکی، که در تبعید بود، هرگز از جزئیات مرگ سرگئی مطلع نشد، اما همیشه با احساس گناه و اندوه عمیقی از سرنوشت پسرش یاد می کرد. مرگ سرگئی، همراه با مرگ مرموز پسر دیگرش، لئون سدوف، در سال ۱۹۳۸ در پاریس، ضربه های سختی به او وارد کرد و تقریباً تمام خانواده مستقیم او را از بین برد.

سرگئی سدوف برخللاف برادر بزرگترش، لف سدوف که یک تروتسکیست فعال شد و در تبعید به پدرش پیوست، عمداً از زندگی سیاسی دوری کرد. او به عنوان یک مهندس و ریاضیدان مستعد و غیرسیاسی شناخته می شد که تمام تمرکز خود را بر کار علمی گذاشته بود. به دلیل مخالفت شدید استالین با تروتسکی (دشمن شخصی شماره یک)، سرگئی برای محافظت از خود، به طور عمومی رابطه خود با پدرش را رد کرد و هیچ تماسی با او در تبعید نداشت. با این حال، این دوری هیچ کمکی به او نکرد. در جریان پاکسازی بزرگ استالین در سال ۱۹۳۷، سرگئی تنها به جرم «پسر تروتسکی بودن» دستگیر شد. او به «خرابکاری» متهم (اتهام ساختگی رایج در آن دوران) و در نهایت، در ۲۹ اکتبر ۱۹۳۷، اعدام گردید. سرگئی سدوف نماد تراژدی عمیق خانوادگی تروتسکی و خشونت بی رحمانه رژیم استالین بود. سرنوشت او به وضوح نشان می داد که در آن نظام، حتی کسی که عمداً از سیاستفاصله گرفته بود و سعی در زندگی خصوصی و حرفه ای داشت، تنها به دلیل نسبت خانوادگی اش نابود می شد. به این ترتیب به غیر از تروتسکی، همسر دومش و نوه‌اش، هیچ کس دیگر از خانواده زنده نمانده بود (پیشتر از این لف سدوف پسر بزرگ او که هم فکر سیاسی تروتسکی نیز محسوب میشد در سال ۱۹۳۸ در پاریس به طرز مشکوکی به قتل رسیده بود).

در فوریه۱۹۴۰، تروتسکی وصیتنامه سیاسی خود را می‌نویسد. دست بلند استالین، سازمان جاسوسی گِپِو (GPU)، عوامل و کمک‌کنندگانش را قبلاً در نزدیکی تروتسکی مستقر کرده است.


ناگهان صدای پدربزرگم را شنیدیم، پر از شادی زندگی. او خیلی شاد بود چون از این سوءقصد جان سالم به در برده بود

در شب ۲۳ تا ۲۴ مه، آن‌ها به خانه تروتسکی نفوذ می‌کنند. نوه تروتسکی به خاطر می آورد: «من کاملاً آرام خوابیده بودم و ناگهان بیدار شدم. آن‌ها از باغ بمب‌هایی به داخل اتاق‌ها پرتاب کردند. حتی به اتاق من. و بعد صدای انفجار بلندی را شنیدم! آنگاه شعله‌ها زبانه کشیدند و من دویدم و فکر کردم کل خانه دارد منفجر می‌شود. ناگهان صدای پدربزرگم را شنیدیم، پر از شادی زندگی. او خیلی شاد بود چون از این سوءقصد جان سالم به در برده بود.»


برای شرکت در تشییع جنازه تروتسکی هزاران نفر در خیابان‌ها صف می‌کشند

اما فقط سه ماه بعد از این جریان، تروتسکی در اثر دومین سوءقصد جان خود را از دست می‌دهد. تاریخ نگاری چنین نظر می دهد: «وقتی به این پایان نگاه می‌کنی، باید بگویی تروتسکی قربانی ماشینی شد که خودش در ساختن آن مشارکت داشت. همه بلشویک‌ها حامی دیکتاتوری پرولتاریا، یک دیکتاتوری خشونت بودند. خشونت برای آن‌ها روشی برای خوشبخت کردن مردم بود. بنابراین قربانی، یعنی تروتسکی، تبر سقوط خودش را نیز همراهی کرده است.»


آرامگاه ابدی تروتسکی

برای تشییع جنازه تروتسکی هزاران نفر در خیابان‌ها صف می‌کشند. قاتل او در مکزیک حداکثر مجازات، ۲۰ سال زندان را دریافت می‌کند و در اتحاد جماهیر شوروی، او نشان لنین دریافت می‌کند.