ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 02.07.2025, 11:23
زمان گفتگوی ملی و شکستن بن‌بست سیاسی است

سعید پیوندی

واکنش آقای خامنه‌ای پس از جنگ ۱۲ روزه مانند دوش آب سردی بود بر سر کسانی که بر این باور بودند که قرار است چیزهایی در سیاست منطقه‌ای و داخلی ایران دگرگون شود. این‌بار هم مانند گذشته او نه سخنی از چرخش در سیاست‌های داخلی و منطقه‌ای یا پرونده غنی‌سازی به میان آورد و نه هیچ دورنمایی برای بازگشت امنیت و صلح به ایران در برابر جامعه گشود. به نظر می‌رسد دستگاه رهبری کماکان در پی همان سیاست نه جنگ و نه صلحی است که سال‌ها دنبال شده است و جامعه ایران را در دو دهه گذشته در شرایط تعلیق سیاسی و ژئوپولیتیکی قرار داده و امر توسعه و رفاه را به حاشیه رانده است.

بیش از سه دهه است که در بر روی همین پاشنه می‌چرخد و گویی برای حکومت و رهبرانش روز حساب و کتاب وجود ندارد. دستگاه رهبری و حلقه کوچکی از افرادی که کمتر کسی آن‌ها را می‌شناسد در سیاست منطقه‌ای و پرونده غنی‌سازی حرف اول و آخر را می‌زنند. این حلقه بسته قدرت نه به کسی پاسخ می‌دهد، نه مسئولیتی در برابر نتایج فاجعه‌بار رویکرد منطقه‌ای ج.ا. می‌پذیرد و نه اجازه می‌دهد این سیاست‌ها و پی‌آمدهای ویران‌گر آن مورد ارزیابی سنجشگرانه جامعه و رسانه‌ها قرار گیرد. دوشکست بزرگ و سنگین در سوریه و لبنان در ماه‌های گذشته، با آن همه سرمایه‌گذاری و رجزخوانی، هیچ‌گاه به موضوع نقد و بررسی شفاف و عمومی تبدیل نشد.

اسرائیل روز ۱۳ ژوئن با زیر پاگذاشتن قوانین بین‌المللی دست به تجاوز نظامی به ایران زد و چند روز بعد هم امریکا به این جنگ پیوست. جنگ و حمله به زیرساخت‌های نظامی، ایران را در موقعیت ضعیف‌تری نسبت به گذشته قرار داد. با اعلام یک آتش‌بس شکننده، پرسش کلیدی برای آینده کشور این است که ایران چگونه می‌تواند از چرخه تکراری تنش و جنگ رهایی یابد؟

برای پاسخ به این پرسش باید از ۱۲ روز جنگ ویرانگر فراتر رفت و پرسید چگونه به جای مسیر توسعه و رفاه به میانه بحران‌های بی‌پایان منطقه‌ای پرتاب شدیم و بخش بزرگی از امکانات و منابع کشورمان را به پای ماجراجویی مکتبی ریختیم. سپاه قدس، “نابودی اسرائیل”، “مرگ بر امریکا”، راه اندازی “محور مقاومت” و گروه‌های مسلح در کشورهای دیگر، بمب‌گذاری‌ها، دشمنی با دنیا ... ما را گام به گام به سوی فاجعه کنونی هدایت کردند. ما به جای دور نگه‌داشتن هوشمندانه ایران از تنش‌های بزرگ آگاهانه به دنبال جنگ و تنش با دیگرانی رفتیم که حتا مرز مشترک هم با ما نداشتند. ج.ا. حتا پروژه پرهزینه غنی‌سازی اورانیوم را هم با سیاست‌های منطقه‌ای پیوند زد و در جستجوی تبدیل آن به سپر بلای بقای خود بود. طنز تلخ تاریخ این است رویکردی که ادعا می‌شد “بازدارنده” است و در خدمت امنیت و اقتدار، به مهم‌ترین خطر علیه موجودیت ایران تبدیل شده است.

نقد رجزخوانی‌ها و سیاست‌های مداخله‌گرانه و نابخردانه حکومت در منطقه به معنای حمایت از سیاست‌های دولت نتانیاهو، حمله نظامی به ایران، چشم فروبستن بر زورگویی‌ها و سرکوب خونین فلسطینی‌ها و کشتار مردم و کودکان بیگناه توسط ارتش این کشور در غزه و یا نادیده گرفتن پشتیبانی یک جانبه کشورهای غربی از چنین سیاستی نیست. بحث اصلی بر سر رابطه میان رویکرد ج.ا. در منطقه و منافع ملی و امنیت ایران است. مسئله این است که بدون دگرگون کردن بنیادی سیاست‌های فرقه‌ای ج.ا. صلح و آرامش پایداری هم در ایران و منطقه به وجود نخواهد آمد. ما باید بدون نادیده گرفتن سهم دیگر بازیگران تنش‌های منطقه‌ای، به گونه منصفانه و با رویکرد صلح منطقه‌ای و منافع ملی باید سهم ج.ا. را در به وجود آوردن و گسترش این کلاف درسرگم بحران‌ها بررسی کنیم.

بیش از سه دهه است که جناح‌های منتقد مانند اصلاح‌طلبان، روزنه گشایان بخشی از نخبگان، روشنفکران و دانشگاهیان هم هم بدون سنجشگری روایت و رتوریک حکومتی درباره منطقه و اسرائیل را به اشکال گوناگون بازتولید می‌کنند و این پرسش‌ها را از خود و از حکومت نمی‌پرسند. چرا ما باید با اسرائیل و امریکا سر دشمنی و جنگ داشته باشیم و این رویکرد چه سودی برای ایران، فلسطینی‌ها و مردم منطقه داشته است؟ گویی برای آن‌ها هم مانند حکومت این حق مسلم ماست که خواهان نابودی کشور دیگری شویم، نیروهای سپاه قدس را روانه کشورهای دیگر کنیم، در تنش‌های نظامی حضور داشته باشیم، از فراز سر دولت‌ها به مسلح کردن شیعیان و دیگر اسلام‌گرایان دست زنیم و پای آن‌ها را هم به درگیرها بکشانیم.  ما نمی‌توانیم به گونه یک سویه نقض قوانین بین‌المللی و یا تجاوز نظامی توسط اسرائیل یا دیگران را محکوم کنیم بدون آن کلمه‌ای از سیاست‌های ماجراجویانه و فرقه‌ای جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر سخنی به میان آوردیم.

از زمان اشغال سفارت امریکا در سال ۱۳۵۸ و طرح شعار نابودی اسرائیل تا کنون سیاست خارجی دستگاه رهبری و دیگر نهادهای قدرت مانند سپاه در خدمت بقا و تنظیم روابط قدرت در درون نظام حکمرانی هم بوده است. غنی‌سازی پرهزینه اورانیوم بدون کاربرد مشخص در اقتصاد و یا تولید انرژی و یا سیاست‌های منطقه‌ای به بخشی از راهبرد دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد تبدیل شد.

اکنون زمان حسب پس‌دادن است. برای حکومتی که رویکردش در داخل و خارج با شکست کامل روبرو شده، ادامه این سیاست و شیوه حکمرانی دیگر ممکن نیست. کشور بیمار، تنها، خسته و سرخورده ما در بن‌بست است و به یک گفتگوی ملی با مشارکت همه نیروهای زنده جامعه برای ترسیم افق و تنضیمات جدید نیاز دارد.

راه کوتاه تسلیم‌شدن در برابر جامعه و مردم است. یک همه‌پرسی بر سر آینده، سمت و سوی سیاست‌های داخلی و خارجی و یا انتخابات آزاد می‌تواند برای مثال افق جدیدی در برابر ایران و منطقه قرار دهد.

ما در برابر یک انتخاب تاریخی برای بازگرداندن ایران به مسیر عقلانی توسعه و مشارکت و تبدیل کشور به بازیگر بزرگ صلح و همکاری منطقه‌ای قرار داریم.


کانال شخصی سعید پیوندی:
https://t.me/paivandisaeed



نظر خوانندگان:


■ با سلام. با قبول مخالفت جمهوری اسلامی با اسراییل، که می‌شود سیاست منطقی یا غیر منطقی یک دولت با دولت دیگری هم این سیاست را محور سیاست خارجی خود قرار بدهد و همه برنامه و ارتباطات و سیاستش حول آن تنظیم کنیم هم جور در نمیآید. سالها بسیاری از کشورهای مسلمان عربی و غیر عربی در مورد موجودیت اسراییل نظر موافقی نداشتند اما هیچ کشوری آنرا خیمه استوار سیاستهای خارجی اش قرار نداد. به همین شکل رابطه یا گفتگو با آمریکا. دولت جمهوری اسلامی چنان سیاست تنگ نظرانه و حیثیتی بر ضد آمریکا تعیین کرده که انگار تنها کشوری در دنیاست که از آمریکا ضربه و زیان دیده است. گویی در ایران هیچ کس سیاست نمی داند و فکر میکنند سیاست همان لجبازی بدون در نظر گرفتن منافع ملی است. شوربختانه سیاست‌های داخلی نیز بر همین محور لجبازی و عدم درک منافع ملی است که دنبال میشود مثل برخورد با حجاب با مشروب با تلویزیون با انترنت با ویدیو با مسجد با آزادی خواهان و روشنفکران و با... همیشه خدا دروازه سیاستشان بر همین محور لجبازی، یکدندگی و نشناختن زمان و مکان و منافع ملی بوده است.
یک مورد دیگر هم هست که سیاسیون جهان و بخصوص سیاسیون ایران نمی‌فهمند آن درک زمانی و موقعیت شناسی است. نه شاه اسماعیل و نه فتحعلیخان و نه فتحعلی شاه و نه احمد شاه و نه رضاشاه و نه محمد رضاشاه و حالا هم نه جمهوری اسلامی درک نکرده و نمی‌کنند که چه زمانی وقت عقب نشینی و اتخاذ تصمیمات تلخ برای خودشان و کشورشان است. این وقت ناشناسی هر بار زیانهای بیشتری میرساند. اگر رضا شاه موقعیت شناسی داشت و با دولتهای متحد کنارآمده بود قطعا میتوانست سیاستهای خودرا در مدت بیشتری ادامه دهد. اگر محمد رضاشاه در بزنگاه قیام سیاسی روشنفکران با جبهه ملی همکاری کرده بود و صدای مردم را شنیده بود منتظر نمیماند تا صدای انقلاب را بشنود. به همین ترتیب اگر جمهوری اسلامی درکی از روابط جهانی و زورگویی آمریکا داشت در همان فاصله زمانی شصت روزه تفاهم میکرد تا مجبور به نوشیدن جام زهر نباشد. در زمانهایی ما مجبور میشویم برای حفظ منافع ملی بر خلاف عقل و عدالت زیر بار قدرت برتر برویم ولی با هوشیاری چندوقت دیگر منافع سپرده شده خود را در بازار سیاست جهانی با دستهای پر تری خریداری کنیم.
با تشکر اکرم


■ درود بر آقای پیوندی گرامی،
این صحبتهای که تحریر می‌کنم، بررسی و نقد مطلب شما نیست؛ بلکه فقط اشاره هایی است در باره برخی نکات ذکر شده در مطلب شما برای فراتر اندیشیدن و ژرفبینی و تامّلات جویشی-پرسشی.
[ - اسرائیل روز ۱۳ ژوئن با زیر پاگذاشتن قوانین بین‌المللی دست به تجاوز نظامی به ایران زد - منافع ملی - اکنون زمان حسب پس‌دادن است. - گفتگوی ملی با مشارکت همه نیروهای زنده جامعه برای ترسیم افق و تنضیمات جدید نیاز دارد. - ما در برابر یک انتخاب تاریخی برای بازگرداندن ایران به مسیر عقلانی توسعه و مشارکت و تبدیل کشور به بازیگر بزرگ صلح و همکاری منطقه‌ای قرار داریم].
از پرداختن به جزئیات تاریخی و فرهنگی و غیره و ذالک علّت سیطره یابی آخوندها بر ایران و مردمش که مثنوی هفتاد من میشود، صرف نظر میکنم فعلا؛ زیرا در اینجا لزومی به گفتن آنها نیست. ما با واقعیّتی استخوانسوز و عریان روبروییم که باید شفّاف در برابر آن، صف آرایی کرد، پیش از آنکه واقعیّت حاکم، جنازه تک تک ما را در برابر خودش ردیف کند!
همه ما میدانیم که حکومت فقاهتی، حکومت ایدئولوژیکی-مذهبی با چفت و بستی توتالیتری است. و از تقریبا نیم قرن پیش تا همین الان مدام به نابودی اسرائیل، شعار داده و روضه خوانده است. محال است در طول این فاصله نیم قرنه، کسانی بتوانند ثانیه ای، دقیقه ای، ساعتی، روزی را سراغ داشته باشند که حاکمان فقاهتی در نابودی اسرائیل و مردمش، رجزخوانی نکرده باشند. آنقدر که حضرات در نابودی اسرائیل، همّت الهی به خرج داده اند در رسای اسلام عزیزشان، تره گندیده نیز خورد نکرده اند!.
من یا هر کسی دیگر، اگر خودش را به جای اسرائیل و مردمش بگذارد و نیم قرن تمام، فقط از صبح تا شب، روضه های تهدیدی و کشتاری و خون به پا کردن بشنود و تجربه کند و تنش بلرزد مدام، آنگگاه باید پرسید که چقدر میتوان این وضع را تحمّل و سکوت کرد؟ بالاخره دیر یا زود، کفر آدم در می آید و دست به اقدامی میزند. مگه اینطور نیست؟. اینکه شما نوشته اید «اسرائیل، خلاف قوانین بین المللی دست به تجاوز نظامی به ایران زد » در دادگاه صالح، حرف شما ابطال است و پذیرفته نمیشود، نه به این دلیل که من میگویم؛ بلکه دقیقا به دلیل مفاد همان قوانین بین المللی و حقوق ملّتها. شما اگر در خیابان بدون هدف خاصی گردش کنید و یک نفر ناگهان به شما حمله کند و شما در صدد دفاع از خودتان بر آیید و واکنش شما باعث شود که شخص مهاجم، کشته شود، جنابعالی به هیچ وجه من الوجوه، «مُجرم و قاتل» محسوب نمیشوید و در دادگاه نیز صد در صد تبرئه خواهید شد. این قانون در سراسر کشورهای دنیا معتبر است. دفاع از خود، هرگز جُرم محسوب نمیشود. این صحبت من به معنای دفاع از سیاستهای شخص نتانیاهو و نادیده گرفتن حقوق مسلّم فلسطینیان نیست؛ بلکه دیدن واقعیّتها در بیرون از چارچوبهای عقیدتی/ایدئولوژیکی/مذهبی و امثالهم است. در حقیقت، بی میانجی دیدن پدیده، بدون حُب و بُغض بدانسان که هست؛ نه بدانسان که متُهم میشود.
حکومت اسلامی آخوندها و اعوان و انصار آنها به هیچکس حساب پس نخواهند داد، سوای الله. این موضوع را بارها و بارها از زبان زمامداران ریز و درشت حکومت فقاهتی شنیده و خوانده ایم. مگر سوای این بود که خامنه ای علنا گفت که مردم ایران، حقّ انتخاب کردن ندارند؛ زیرا «صغیر» هستند و من «ولی آنها»؟. آیا شما در جایی خوانده و دیده یا شنیده اید که انسان بالغ و ولی برای کارهایی که میکند به اشخاص صغیر، حساب پس داده باشد؟. مسئله بر سر این است که حکومت آخوندی برای اجرای کارها و تصمیمات و اقدامهایی که میکند، هیچگاه از مردم ایران، پرس و جو نمیکند؛ بلکه طبق مفاد ایدئولوژی حکومتی و نصوص قرآنی و احادیث اسلامی و خزعبلات الهی اقدام میکند و به هیچ احدی نیز حساب اعمالش را پس نمیده و مسئولیّت نیز در فرهنگ لغت آنها به معنای «بیلمیرم» است؛ زیرا بر این عقیده اند که فقط «الله»، صلاحیّت قضاوت کردن دارد؛ نه بشر خاکی. این مسئله، آنقدرها هم که ما تصوّر میکنیم، آسان و پیش پا افتاده و رجزخوانی ساده نیست؛ بلکه معضلی است به قدمت و کهنگی تاریخ اسلامیّت. و امّا منافع ملّی. همه ما میدانیم که حکومت فقاهتی از کلمه ملّی به همان اندازه نفرت دارد که خامنه ای از نتانیاهو. بحث ملّی، مبحث کسانیست که مردم ایران را در جامعیّت وجودی در نظر میگیرند بدون هیچ تبعیض و تمایزی؛ نه اینکه در کندوی اعتقادات اسلامی؛ آنهم فقط شیعه اثنی عشری. بحث ملّی در قامت و خلعت جمهوری اسلامی از روز اول، اصلا و ابدا وجود نداشت و جزو مباحث مکروهه محسوب میشود. خامنه ای و اعوان و انصارش حاضرند نه تنها ایران؛ بلکه کل جهان را در پای اسلامیّت نوع شیعه، ذبح اسلامی کنند تا «اسلام نوع خامنه ای و خمینی و شرکا» ابدی بماند. بنابر این بحث از منافع ملی در چارچوب ایدئولوژی و مذهب و مانیفست اسلامی، خبط مبحث است و بیراهه روی به صحرای کالاهاری.
شما صحبت از مشارکت همه نیروها میکنید. من میپرسم که کدام نیروها؟ نیروهایی که نزدیک به نیم قرن است به زرّادخانه های تهاجمی علیه یکدیگر مجهّزند و شبانه روز از طریق شبکه های مختلف اجتماعی و امکانهای اینترنتی و مطبوعات فقط به همدیگر میتازند و میتازند و پوست از سر همدیگر میکنند؟. کدام نیروهها؟. مخرج مشترک این نیروها، چیست؟. حول و حوش کدام پرنسیپهای ملّی باید گرد هم آیند و به رعایت پرنسیپها وفادار بمانند و رادمنشانه، مسئولیّت، گفتارها و کردارها و رفتارهای خود را به عهده بگیرند؟. کجایند نمایندگان این نیروهای مثلا ملی گرا؟. نام و هویّت و برنامه واحد آنها در کجا قید شده است؟. اگر بحث شعار دادن باشد که ما ایرانیها تا امروز ثابت کرده ایم که تنها قهرمان ازلی – ابدی شعار دهی هستیم. امّا اگر بحث اقدام و کاری کارستان کردن برای وطن و مردمش باشد، آنگاه این گوی و این میدان، پهلوانان دلاور به پیش!
ایرانیان بارها و بارها از دوران مشروطیّت در برابر بسیاری از «امکانهای تاریخی برای انتخاب» قرار گرفتند، ولی ایستادن در برابر موقعیّت تاریخی به معنای «داشتن بینش تاریخی» نیست. برای درک و فهم موقعیّت تاریخی باید حتما بینش تاریخی داشت تا بتوان «هنگام اندیشی تاریخی» را دریافت و گوارید و سپس به اقدام کردن همّت کرد. مشکل کلیدی تمام گرایشهای عرصه سیاست ایرانی از مخالفین حکومت فقاهتی گرفته تا مطیعان حکومت فقاهتی و همان اصلاح طلبان کذّایی [حقیقت را چگونه می توان اصلاح کرد!؟] در این است که هیچ گرایشی، «بینش تاریخی» ندارد. بینش تاریخی را نمیتوان با خواندن و اطّلاع گسترده داشتن از تاریخ یک ملّت به دست آورد؛ بلکه خیلی ساده از راه شناخت پیش پا افتاده ترین مُعضلات و مشکلات و مسائل باهمزیستی که گرهگاه تداوم آنها را در هر شرایط و وضعیّتهای سیاسی و حکومتی رقم میزنند. -مسیر عقلانی به عقلانیّت کاربردی و ذهنیّت آزاد اندیش منوط است. امّا ذهنیّتی که در بند اصول مذهبی و ایدئولوژیکی و متابعتی و مقلّدی و امثالهم است، عقلانیّتش همیشه جنبه ابزاری دارد برای توجیه و به کرسی نشاندن اصول و مفاد اعتقادات شخصی و جمعی و امّتی و گروهی و امثالهم.
در هر صورت خیلی مختصر بگویم. برای ساختن ایرانی آزاد و آباد باید آموخت که چگونه میتوان از درگیریهای جنجال آمیز گرایشها و تشکیلات متخاصم به گستره اندیشیدن در باره شالوده ها و داربستها و پرنسیپها و اصول توانمند شد و گام گذاشت و شخصیّتها و رجال و کشورآرایانی را پیدا کرد که هنر باهم‌آزمایی و باهماندیشی و باهمایی و همبستگی و میهندوستی و مردمدوستی را گوهر اعتباری و ارز معتبر کار مشترک خودشان بدانند و پیشرفت ایران و سرفرازی مردم آن را فراتر از تمام علقه های شخصی و اعتقاداتی خود بدانند.
شاد زیید و دیر زیید! فرامرز حیدریان


■ با سلام اکرم عزیز سپاس از یادداشت شما. من به بخش های مهمی از نوشته شما همدل هستم. نکته‌ای که درباره زمان شناسی نوشتید هم بسیار مهم است. حکومت‌های بسته به خاطر نظام تصمیم‌گیری محدود و عمودی از امکان همفکری و استفاده از خرد جمعی محروم می‌شوند. هم زمان دست اندرکاران در حکومت‌های بسته کمتر با واقعیت اجتماعی آن گونه که وجود دارد در رابطه هستند. ج ا در این سال ها فرصت های زیادی را برای رسیدن به توافق خوب از دست دارد و رقبای او توانستند با برنامه ریزی اندک اندک زیر پایش را خالی کنند. زمانی به نظر می‌رسید نیروهای نیابتی به عنوان سد بازدارنده مانع اصلی حمله نظامی اسرائیل یا امریکا به ایران است زمانی که حزب‌الله در لبنان شکست خورد و حکومت سوریه سقوط کرد آنها نفهمیدند که جرخش مهمی در حال شکل گیری است ... آنها در یک کلام صدای پای فاجعه را نشنیدند.
نظر شما درباره لجاجت در دشمنی با امریکا یا اسرائیل هم درست است. ما اگر به دلایل تاریخی یا ایدئولوژیک نمی خواستیم با این دو کشور دوست هم باشیم می توانستیم رابطه محدود و حداقلی داشته باشیم فقط برای پرهیز از تنش و بیشتر به امر توسعه بپردازیم بی سر و صدا و جنجال. اما یکی از دو پای ایدئولوژیک حکومت در خارج از کشور بود و این انتخاب بد ما را به سراشیبی سقوط کشاند ...
با احترام و مهر س پیوندی


■ جناب فرامرز حیدریان عزیز سپاس از اینکه زمانی را صرف خواندن متن من و برخورد به آن کردید. درباره خصوصیات ایدئولوژیک حکومت من با شما هم سخن هستم و شاید این اصلی ترین عامل سیه روزی های ما در 4 دهه گذشته باشد. من اصلا به دیالوگ ملی با شرکت حکومت خوشبین نیستم آنها نه می خواهند و نه فرهنگش را دارند و کدهای آن را می شناسند. درباره اپوزیسیون مشکل ما تا حدودی همانی است که نوشتید هنر اصلی ما پراکندگی ملی است. امید من به جامعه مدنی و شخصیت های فرهنگی و مدنی و دانشگاهیان و فرهیختگان است که شاید پیشگام این گفتگوی ملی برای ترسیم یک افق جدید در برابر جامعه است... ما برای گفتگوی ملی به افرادی نیاز داریم که به دنبال قدرت برای خودشان نباشند و بخواهند قدرت را در همگرایی و پروژه مشترک تعریف کنند... نوشته شما بسیار خواندنی بود.
با احترام و مهر س پیوندی


■ دوست عزيز جناب آقای پيوندی
اگر آن زمان كه ديدار حضوری داشتيم و جنگ دوازده روزه هنوز اتفاق نيفتاده بود، از من سوال می‌كرديد كه راه حل من برای بيرون رفت از اين بن بست سياسی چيست، بی‌درنگ پاسخ من رفراندوم بود. اما اكنون شرايط به غايت تغيير كرده و تقاضای رفراندوم يا به يك شعار اتوپيايی تيديل شده و يا در بدترين حالت حربه‌ای در دست اصلاح‌طلبان كه می‌خواهند به هر طريق ممكن از سقوط رژيم جلوگيری كنند. در حال حاضر و با كمال تاسف سياست رژيم بر خطی قرار گرفته كه از آغاز دوره سوم جنگ اسراييل و ايران و حمله مجدد آمريكا به ايران و اين بار با حمايت كامل قدرت های اروپايی پرهيزی نيست. شايد اين جنگ ناگزير و تلخ پيش رو اسباب آن را فراهم كند كه مردم ريشه اين حكومت فاشيستی را بزنند ولی اين كار تنها با ياری و همگامی نيرو های مدنی، سياسی و نيز نيروهای نظامی ممكن است، كه اين مشكل اصلی ماست و اميدی هم در چشم انداز نيست. شما و نيز آقای حيدريان بر ضعف و پراكندگی نيرو های اپوزيسيون انگشت گذاشتيد و من نيز به جز تاييد حرف شما چيز ديگری ندارم اضافه كنم. اين مشمول همه نيروهای چپ و يا چپ سابق كه لباس جمهوری خواهان به تن كرده اند می شود و به نظر من ديگر بايد كه از اين نيروها به كلی قطع اميد كرد، اما در عين حال بارقه هايی از اميد در همه جا هست، از جمله جوانانی كه اين سو و آن سوی در تلاش هستند تا به نسل خود و نسل قبل از آنها (همان نسل زد معروف) كمك كنند كه نظمی نوين و آينده بهتری را برای خود رقم بزنند. حال سوال اين است كه نسل پيشين چپ، يا جمهوری خواه چگونه می تواند به اين كار مهم كمك كند؟ من اين پيشنهاد را قبلا هم داده ام و برای آن به اندازه كافی هم فحش خورده ام: به نظر من شايسته ترين كاری كه نيروهای چپ و جمهوری خواهی كه به نسل ما تعلق دارند می توانند انجام دهند انحلال سازمان های خود و بازنشستگی سياسی خود است تا جا برای نيرو های تازه نفس باز گردد. مودبانه ترين پاسخی هم كه در رابطه با اين پيشنهاد گرفته ام اين است كه “آنچه جوان در آينه بيند پير در خشت خام”. حال آينه ای كه جوانان ما در آن می نگرنند، به اينترنت، هوش مصنوعی، و نظريه های جديد علمی مجهز است و خشت خام من نوعی اگر مجموعه آثار گرد گرفته لنين نباشد حداكثر چيزی در حد كتا ب های هانا آرنت است كه به سال های شصت و هفتاد ميلادی بر می‌گردد. ناگزير خيل انبوهی از بار انديشگی سياسی بر دوش محققان و روشنفكران دانشگاهی می‌افتد، كه خود شما هم به اين مطلب اشاره كرده‌ايد.
با احترام و سپاس از مطلب خوب و روشنگرتان
وحيد بمانيان



■ مُجدّدا درود بر آقای پیوندی گرامی، سپاس از مهر شما.
عرض شود که مسئله کشورداری و مُعضل اسلامیّت و آخوندها و کسانی که به طور کلّی علایق و دلبستگهی عاطفی و اعتقادی به اسلامیّت دارند، معضلیست در جامعه ایرانی که نه میشود آن را نادیده گرفت، نه حذف و سر به نیست کرد. مشکل مردم ایران به طور کلّی با اسلامیّت و طیف مسلمان در این است که «شمشیرش» را باید کلّا کنار بگذارد تا بتوان آنها را به رسمیّت شناخت. معمولا کسانی به شمشیر متوسّل می‌شوند، آشکارا ثابت میکنند که به اندیشیدن توانمند نیستند و با کاربست شمشیر و خونریزی میخواهند به مقاصد خودشان برسند. فراموش نکنید که اسلام با به قدرت رسیدن و حاک شدن حکومت اسلامی به ایران نیامد؛ بلکه قدمت اسلامیّت در ایران بیش از هزار و چهارصد سال است که در اقصا زمینه های فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و هنری و مخصوصا تعلیم و تربیتی، نقش داشته است و همواره خودش را در گستره فرهنگ ایرانیان با تبلیغ و ترویج ،منفوذ و موثّر، فعّال کرده است.
گسستن از اسلام هیچوقت با حذف فیزیکی یا معنوی اسلام، ممکن نیست و کلّا نتایج خلاف به بار می آورد. کوشش باید این باشد که در اسلامیّت، «گشایشهای فکری و سنجشی» ایجاد کرد و چنین کاری نه تنها از راه نقد صحیح اسلامیّت، بلکه از لحاظ سیاسی نیز باید به «خلع شمشیر» اسلامیّت مختوم شود. آنگاه است که میتوان با مسلمانان جامعه ایرانی از راه گفت و شنودهای انگیزشی به همکاریهای همه جانبه امیدوار بود و نقش آنها را از حالت «تخریبی/خشونتی/نفرت آلودی» به دامنه باهمآزمایی و همبستگی و برای همدیگر بودن سوق داد و ترغیب و تشویق کرد. تا زمانی که مسلمانان ایرانی به تقدیس شمشیر و «اقتلو» تکیه میکنند؛ خواه ناخواه، هیچگونه «دیالوگی» مابین دیگراندیشان و دیگرمعتقدان با مسلمانان صورت نخواهد گرفت؛ زیرا از دید مسلمانان، آنها در زمره کفّار و مفسدان و منافقان و امثال این اتّهامات شناخته شده قرار میگیرند و قتل آنها واجب قلمداد می‌شود.
بنابر این حادّترین مُعضل جامعه ایرانی، «اسلامیّت» به ذات خودش نیست؛ بلکه کاربست «شمشیر خونریز» اسلام است که موجب تمام اختلالات اجتماعی و کشوری و منطقه ای و جهانی شده است. برای گرفتن شمشیر از دست اسلامیّت نمیتوان «شمشیر» به دست گرفت؛ زیرا معامله به مثل است و بی نتیجه. تنها راه این است که طیف مسلمانان را با تمایلات رفتاری مختلف از رادیکال گرفته تا مداراکن در حلقه «خلع سلاح» گذاشت و همزمان از هر گونه تلاش آنها که سمتگیری شمشیر کشی و شمشیر تقدیسی باشد با تکیه به پرنسیپ «آزادی» ممانعت کرد؛ وگر نه با نصیحت و توصیه و حتّا روشنگری نمیتوان بر بخش به شدّت رادیکال و خونریز پتانسیلهای شمشیر کشی اسلام چیره شد.
در حالت فعلی حکومت فقاهتی برای ایرانیان تا جایی که من تدقیق شده ام به رویدادها و تاریخ معاصر و تجربیات جهانی بر این نظرم که ۱- یا طیف آنانی که فعلا مصدر کار هستند با آگاهی و مسئولیّت تام؛ مخصوصا از این شکست خفّت بار جنگ دوازده روزه درس می‌گیرند و مجلس فعلی را لغو اعلام می‌کنند و شرایط را برای انتخابات آزاد مهیّا میکنند تا مردم بدون هیچ هراسی به میدان بیایند و تصمیم بگیرند. ۲- یا اینکه طیف مخالفان سیستم فقاهتی بالاخره خصومتهای زنگار گرفته شان را کنار میگذارند و با گشوده فکری توام با مسئولیّت در قبال اصل سنجشگری متعهد میشوند و برای واپس راندن متصدّیان فقاهتی همکاری دلاورانه میکنند و با پشتیبانی دولتهای بیگانه و همچنین تکیه به همکاریهای مردم، عملا به سمت و سوی خلع قدرت از طیف حاکمان وقت بدون هیچگونه خونریزی و انتقامخواهی، اقدام میکنند . 3- یا اینکه وضع فعلی که از نیم قرن پیش تا کنون بر ایران و وضعیّت اپوزیسیون حاکم است، همچنان دوام می آورد و آنگاه است که قدرتهای بیگانه نسبت به منافع خودشان وارد معاملات و ساخت و پاختهای سیاسی- دیپلماسی میشوند و سرنوشت ایران و مردمش را رقم می‌زنند.
بنابر این همانطور که خودتان نوشته اید و من نیز تاکید کرده ام، ما در برابر «یک وضعیّت تاریخی» ایستاده ایم که سرنوشت امروز و فردای هم خودمان و هم آیندگان را تعیین می کند. غفلت کردن از «اقدام به هنگام» به معنای شکست هولناک و فاجعه بار «استعداد و توانمندی و آگاهی و هنر و تجربه و درایت و هوش و ذکاوت ایرانیان» است؛ یعنی ایرانیانی که هنوز قلبشان و وجدانشان برای مام وطن و مردمش می‌تپد.
شاد زیید و دیر زیید! فرامرز حیدریان


■ سلام و این بار بهتر است عرض ادبی هم به ساحت دوست محترم جناب حیدریان و البته باقی دوستان داشته باشم. راستش اسلام سالهاست شمشیرش را غلاف کرده و به کلاسهای فقاهتی عقب نشسته است. اگر گاهی اخگری یا شعله‌ای در جایی هم به انبار باروت و یا که افتاده باشد قطعا کبریتش را آمریکا زده است مثل طالبانی‌ها یا داعش‌ها.
در اکثریت تقریبا مطلق کشورهای اسلامی دیگر جای پای سیاستهای دینی یا ابدا دیده نمیشود و یا کورسویی است که سعی در خودنمایی دارد اما در قد و قامتش نیست. این وسط فقط مذهب شیعه است که هنوز فریادهای خون بر شمشیرش که گویی پیروز است و در برابر هر شکستی هم با همین ادعا و اکثرا نوحه بانگ پیروزی سر می‌دهد.
خوشبختانه تجربه نکبت بار و فاجعه آمیز سیاست های دینی این طیف هم شیعیان را از خود چنان ناامید کرده است که واقعا همچون قیام پاریس در عهد دوگل صربحا آمالهای جامعه را منکر شده و به دنبال زیستی نو و سیاستی تازه رآمده اند. جای آن رجل انگلیسی که فریاد زد سیاست را کشتیبان دیگری آمده همینجا همین صدا را از حلقوم جوانان ایران میشنویم که گوشی برای شنیدن نوحه های شکست ندارد و میخواهد طبل پیروزی بشنود و مرغ حق به پرواز در آورد.
پس هیچ نگرانی از حکم دین و دیت خواهی نیست. اما راجع به اوپوزیسیون هم بی امید و بی اعتماد نباشید هم چپ ها زنده‌اند و هم راستها اگرچه در پیله خود سرگرم رشدند و روزی که البته نزدیک هم هست به میدان خواهند آمد. توصیه می‌کنم در عین حفظ مرزبندی عقیدتی خود دیگران را هیچ ننگارید که خود تفرقه‌اندازی است. امروز روز انحاد همه ایرانیان از هر سنخ و گروه و حزبی است نه روز تمسخر و راندن. راه همه باز و جهت راه فقط سرنگونی و گذر از حاکمیتی است که به پیری خود رسیده و نوبت فروافتادنش هست. حتی مذهبی ها هم خوش آمدند اگرچه بدانیم که کارکردش را از دست داده است.
یاهو اکرم


■ آقای حیدریان گرامی. با دیدگاه شما موافقم، مخصوصا آنجا که نوشته‌اید: «کوشش باید این باشد که در اسلامیّت، «گشایشهای فکری و سنجشی» ایجاد کرد و چنین کاری نه تنها از راه نقد صحیح اسلامیّت، بلکه از لحاظ سیاسی نیز باید به «خلع شمشیر» اسلامیّت مختوم شود»”.
مشکل اما آنجاست که هموطنان مذهبی ما، تلاش ناچیزی برای انطباق خوب با جهان مدرن و متغییر دارند. من با بسیاری از آشنایان مذهبی خود کوشیده‌ام یک بحث متین و محترم و مستدل را جلو ببرم. نتیجه بسیار ناچیز بوده است. آن شهامت فکری و استدلال منطقی و حتی عقل سلیم، کمتر به چشمم خورده است. حق با شماست که اسلام در ایران ریشه دارد و بدون همکاری مذهبیون نمی‌توان کشور را به جلو برد. اما بن‌بست و تناقض در این است که نه “بدون اسلام” می‌شود جلو رفت و نه “با اسلام”. تجربه شما جز این است؟
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان