ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 29.06.2025, 12:55
ایران بر لبه تیغ ایستاده است

راجر کوهن

نیویورک تایمز، ۲۹ ژوئن ۲۰۲۵

پس از جنگ با اسرائیل و آمریکا، ایران بر لبه تیغ ایستاده است

روکسانا صابری احساس می‌کرد دوباره به سلول زندانش در تهران بازگشته است. وقتی تصاویر بمباران زندان اوین، این بازداشتگاه بدنام  که در قلب سرکوب سیاسی جمهوری اسلامی قرار دارد، توسط اسرائیل را تماشا می‌کرد، لرزه به جانش افتاد و خاطرات سلول انفرادی، بازجویی‌های بی‌وقفه، اتهامات ساختگی جاسوسی و محاکمه نمایشی‌اش در دوران ۱۰۰ روز زندان در سال ۲۰۰۹ دوباره برایش زنده شد.

مانند بسیاری از ایرانیان در داخل و خارج کشور، صابری نیز دچار تردید بود و میان آرزوی فروپاشی حکومتی که می‌تواند استعدادهای عظیم کشور را آزاد کند، و نگرانی برای جان خانواده و دوستانش، در حالی که شمار قربانیان غیرنظامی رو به افزایش بود، در نوسان قرار داشت. اشتیاق برای آزادی و میل به برقراری آتش‌بس با هم در تعارض بودند.

صابری، ۴۸ ساله، شهروند دو تابعیتی ایران و آمریکا و نویسنده‌ای که مدتی از حرفه روزنامه‌نگاری فاصله گرفته است، می‌گوید: «برای لحظه‌ای تصور کردم شاید بتوانم دوباره در دوران زندگی‌ام ایران را ببینم. همچنین به این فکر کردم که چقدر مسخره بود که جمهوری اسلامی دهه‌ها هزاران فعال حقوق زنان، مخالفان و دیگران را به جاسوسی متهم کرد، در حالی که نتوانست جاسوسان واقعی را شناسایی کند.»

این جاسوسان، عمدتاً از سرویس اطلاعات خارجی موساد اسرائیل، تا بالاترین سطوح سیاسی و نظامی ایران نفوذ کرده بودند. اکنون پرسش این است که جمهوری اسلامی لرزان و گرفتار در بحران شدید اقتصادی با آنچه رئیس‌جمهور میانه‌رو، مسعود پزشکیان، «فرصتی طلایی برای تغییر» خوانده، چه خواهد کرد؟ این لحظه، در عین حال، دوره‌ای است آکنده از خطر شدید — حتی خطر وجودی — که در پی جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل پدید آمده؛ جنگی که ایالات متحده نیز برای مدتی کوتاه در آن درگیر شد.

این عملیات نظامی تا مرز سرنگونی استبداد آخوندی که غنی‌سازی اورانیوم را به نماد غرور ملی ایران تبدیل کرده، پیش رفت، اما از کشتن آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ۸۶ ساله جمهوری اسلامی، باز ایستاد — با وجود آنکه نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، گفته بود که مرگ آیت‌الله به «پایان جنگ» منجر خواهد شد. اکنون جمهوری اسلامی، که ۴۶ سال از تأسیس آن می‌گذرد، به سختی به حیات خود ادامه می‌دهد.

این ادامه بقا در شرایطی است که «محور مقاومت» — که با هزینه‌های هنگفت از طریق حمایت از نیروهای نیابتی ضدغربی از لبنان تا یمن شکل گرفته بود — فرو پاشیده است؛ زیرساخت‌های پرهزینه هسته‌ای ایران — که نه بمبی تولید کرد و نه چراغی را روشن — در بمباران‌ها به شدت آسیب دیده‌اند؛ و ایران ناگزیر شد حریم هوایی خود را به دشمنانش واگذارد — و این همه در حالی است که رهبر جمهوری اسلامی خود را پیروز می‌داند.

خامنه‌ای که خود را پاسدار انقلاب ضدغربی و دینی پیروز شده در سال ۱۹۷۹ می‌داند، در ویدئویی که پنج‌شنبه از مکانی نامعلوم منتشر شد و به شایعات مربوط به مرگ او پایان داد، گفت: «جمهوری اسلامی پیروز شد.»

او در حال اجرای بازی بقا است — بازی‌ای که با احتیاط همراه است و اکنون با بزرگ‌ترین آزمون در ۳۶ سال رهبری‌اش روبرو شده است.

صنم وکیل، مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا در اندیشکده چتم‌هاوس لندن، می‌گوید: «برای درک ایران، خامنه‌ای و اطرافیانش، باید فهمید که در دیدگاه آن‌ها، صرف بقای جمهوری اسلامی، یک پیروزی محسوب می‌شود.»

انقلاب در گذرگاه سرنوشت

تنش‌ها درباره نحوه مواجهه با بحرانی که در پی جنگ پدید آمده، از هم‌اکنون آشکار شده است.

به نظر می‌رسد رئیس‌جمهور پزشکیان خواهان یک بازنگری با رویکرد لیبرال و ترمیم روابط با غرب از طریق یک توافق هسته‌ای احتمالی است. او در روزهای اخیر از «فرصتی برای تغییر دیدگاه‌مان درباره حکومت‌داری» سخن گفته است.

هنوز مشخص نیست منظور دقیق او چه بوده، اما بسیاری در ایران خواهان تقویت نهادهای انتخابی و تبدیل رهبر به چهره‌ای بیشتر نمادین و نه منبع نهایی قدرت هستند. آن‌ها یک جمهوری اسلامی می‌خواهند که بیشتر جمهوری باشد تا اسلامی؛ جایی که زنان از قدرت بیشتری برخوردار باشند و نسل جوان دیگر خود را زیر سلطه ساختاری روحانی و سالخورده احساس نکند.

آیت‌الله خامنه‌ای اصرار دارد که حمله اسرائیل و آمریکا به تأسیسات هسته‌ای «به هیچ نتیجه مهمی دست نیافت»، اما وزیر امور خارجه، عباس عراقچی، روز پنج‌شنبه این ارزیابی را زیر سؤال برد و گفت تأسیسات هسته‌ای کشور «آسیب قابل توجه و جدی» دیده‌اند.

تندروها هرگونه اختلاف نظر را نشانه‌ای از خطر می‌دانند. از نگاه آن‌ها، هرگونه امتیازدهی، نویدبخش سقوط است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، یعنی ۶۹ سال پس از تأسیس آن، و «انقلاب‌های رنگی» که دموکراسی غربی را به کشورهای پسا-شوروی آورد، تأثیری عمیق بر خامنه‌ای و اطرافیانش گذاشت.

تندروها به هرگونه توافق هسته‌ای مشکوک‌اند و مصرانه معتقدند ایران باید حق غنی‌سازی اورانیوم در خاک خود را حفظ کند؛ موضوعی که اسرائیل و ایالات متحده آن را غیرقابل قبول می‌دانند. این طیف همچنین حضوری پررنگ در نهاد قدرتمند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارند — نهادی که از نظر قدرت، در جایگاهی بالاتر از هر نهاد دیگر در کشور قرار دارد.

صنم وکیل می‌گوید شمار اعضای سپاه بین ۱۵۰ تا ۱۹۰ هزار نفر برآورد می‌شود. آن‌ها با در اختیار داشتن بخش‌های گسترده‌ای از اقتصاد کشور، منافعی عمیق و نهادینه در تداوم حیات حکومت دارند. سپاه همان حائل سازمانی عظیمی است که بشار اسد، رئیس‌جمهور پیشین سوریه، پیش از سقوط سال گذشته‌اش در اختیار نداشت.

در حال حاضر، همان‌طور که در سال ۲۰۰۹ نیز در پی یک خیزش بزرگ مردمی و تهدید سرنگونی جمهوری اسلامی روی داد، ایران کارزار سرکوبی را آغاز کرده که شامل صدها بازداشت، دست‌کم سه اعدام، و استقرار نیروهای سپاه و بسیج در مناطق کردنشین و دیگر نواحی ناآرام بوده است.

مردم ایران پیش از این نیز این صحنه را دیده‌اند. برخی از آن‌ها می‌پرسند که جنگ برای چه بود، اگر قرار است بار دیگر با سرکوب و خشونت مواجه شوند؟ عبدالخالق عبدالله، استاد برجسته علوم سیاسی در امارات متحده عربی، می‌گوید: «مردم می‌خواهند بدانند چه کسی مسئول این شکست‌های پیاپی است، اما رهبری وجود ندارد که در برابر حکومت بایستد. جمهوری اسلامی ضعیف ممکن است چهار یا پنج سال دیگر دوام بیاورد.»

این ضعف عمیق به نظر می‌رسد. «پیروزی»‌ای که آقای خامنه‌ای ادعا می‌کند، نمی‌تواند این واقعیت را پنهان کند که ایران اکنون به کشوری با قدرت بازدارندگی نزدیک به صفر تبدیل شده است.

جفری فلتمن، عضو مهمان در مؤسسه بروکینگز در واشنگتن و از معدود آمریکایی‌هایی که به‌عنوان معاون سیاسی دبیرکل سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۲ با رهبر جمهوری اسلامی دیدار کرده، می‌گوید: «می‌توانم تصور کنم که در اعماق پناهگاهش، اولویت اصلی خامنه‌ای باید این بوده باشد که چگونه بازدارندگی‌ای را بازسازی کند که بر برنامه هسته‌ای، برنامه موشکی و نیروهای نیابتی مسلح استوار بود — که حالا همه آن‌ها در هم شکسته‌اند.»

فلتمن در ادامه می‌گوید: «خامنه‌ای به‌شدت به فریبکاری و جنگ‌طلبی ایالات متحده بدبین بود. چشمانش مهربان به نظر می‌رسید، اما حرف‌هایش — که با لحنی آرام و یکنواخت بیان می‌شد — هیچ شباهتی به مهربانی نداشت.»

پارانویا، نهادینه شده است

آیت‌الله روح‌الله خمینی، سلف آقای خامنه‌ای، در سال ۱۹۷۹ با پیروزی در انقلابی که شاه، مهره‌ای وابسته به غرب سکولار و فاسد، را سرنگون کرد، وعده آزادی داد. اما این وعده محقق نشد. خیلی زود، تنش میان آن‌هایی که برای دموکراسی جنگیده بودند و آن‌هایی که حاکمیت دینی را برتر می‌دانستند، آشکار شد.

ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی، کمی بیش از یک سال پس از آغاز به کار، به دلیل به چالش کشیدن سلطه روحانیت، برکنار و از کشور گریخت و به فرانسه پناه برد. در جریان تثبیت قدرت حکومت، هزاران نفر اعدام شدند.

در سال ۱۹۸۰، کشور انقلابی نوپا وارد جنگی شد که صدام حسین، رهبر وقت عراق، با صدور فرمان تهاجم آغاز کرده بود. این جنگ هشت سال به درازا کشید و حدود ۵۰۰ هزار کشته برجای گذاشت — که اکثر آن‌ها ایرانی بودند — تا زمانی که آیت‌الله خمینی، به تعبیر خودش، «جام زهر را نوشید» و پایان جنگ را پذیرفت.

نسلی که آن جنگ را تجربه کرد — نسلی که امروز تا حد زیادی در غرب فراموش شده — اکنون بخش عمده‌ای از نخبگان سیاسی و نظامی ایران را تشکیل می‌دهد. آن‌ها از جنگ با این باور بیرون آمدند که ایالات متحده خیانت‌کار است (با توجه به حمایت نظامی‌اش از عراق)، ایران تاب‌آوری بالایی دارد، و انقلاب، ارزشی است که برای آن خون‌های زیادی ریخته شده و باید حفظ شود.

خانم وکیل می‌گوید: «در بسیاری موارد، آن جنگ نوعی جهان‌بینی پارانوئید یا توطئه‌محور را نهادینه کرد؛ نوعی احساس قربانی‌بودن که باعث شده نخبگان، به‌ویژه خامنه‌ای، از درک تحولات جهان پیرامون‌شان ناتوان باشند.»

تمام این عوامل ساختار «نظام» یا سیستم را شکل داده‌اند — ساختاری که امروز به‌طور کامل نهادینه شده است. تغییر، بسیار دشوار بوده و منازعه، در طول زمان ریشه‌دار شده است. در بیش از چهار دهه‌ای که از انقلاب گذشته، تلاش ایران برای یافتن سازشی پایدار میان دین‌سالاری و سکولاریسم — سازشی که نه به ایمان عمیق اسلامی ملت خیانت کند و نه به گرایش گسترده آن‌ها به ارزش‌های لیبرال — همچنان ادامه دارد.

در برهه‌هایی، این تنش به درگیری‌های خشونت‌بار انجامیده، مانند سال ۲۰۰۹ که بیش از دو میلیون نفر در اعتراض به آنچه انتخاباتی تقلبی و بازگشت محمود احمدی‌نژاد به قدرت می‌دانستند، به خیابان‌ها آمدند.

پیش از انتخابات، هفته‌ها مناظره‌های پرشور تلویزیونی میان نامزدهای ریاست‌جمهوری برگزار شده بود که ده‌ها میلیون نفر از مردم آن را تماشا کردند. همزمان، جنبش سبز با محوریت میرحسین موسوی و شعارهای اصلاح‌طلبانه‌اش به‌سرعت اوج گرفت. اما همه این‌ها به یکباره از بین رفت؛ هنگامی که نیروهای سپاه پاسداران و شبه‌نظامیان بسیجی در روزهای پس از انتخابات با باتوم به جان معترضان افتادند و آن‌ها را به شدت سرکوب کردند.

به‌ندرت — اگر نگوییم هرگز — دو چهره متضاد جمهوری اسلامی این‌چنین آشکار در برابر چشم مردم قرار گرفته بود: یکی سرزنده و آزادی‌خواه، و دیگری خشن و بسته، که با سرعتی گیج‌کننده جای یکدیگر را می‌گرفتند.

در سال‌های اخیر نیز، در ۲۰۲۲، موجی از اعتراضات در پی مرگ مهسا امینی، زن جوانی که پس از بازداشت توسط گشت ارشاد به دلیل نپوشیدن حجاب جان باخت، سراسر ایران را فرا گرفت. این جنبش بازتابی بود از خشم عمیق جامعه نسبت به اینکه روحانیون سالخورده چرا باید به زنان دیکته کنند که چگونه لباس بپوشند — و این اعتراضات تغییراتی نیز به همراه داشت. امروز شمار بسیاری از زنان بدون حجاب در خیابان ظاهر می‌شوند؛ تذکرات کمتر شده و لحن آن‌ها نیز ملایم‌تر است.

توانایی حکومت برای سرکوب اعتراضات، چه از طریق سرکوب خشن و چه با نوعی انطباق تاکتیکی، گویای غریزه بقای قوی آن است — و همین امر، ارزیابی دوام‌پذیری آن را پیچیده می‌سازد، حتی در شرایطی که اکثریت روشنی از مردم ایران با آن مخالف‌اند.

در عین حال، خستگی عمومی مردم پس از یک قرن آشوب، انقلاب، کودتا و خونریزی، آن‌ها را به‌گونه‌ای محافظه‌کار و دل‌زده از تغییرات خشونت‌بار کرده است.

ضرار بلهول الفلاسی، عضو پیشین شورای ملی فدرال امارات متحده عربی که اکنون ریاست یک شرکت مشاوره در حوزه مدیریت ریسک را بر عهده دارد، می‌گوید: «مردم ایران از این‌که منفور و طردشده باشند خسته شده‌اند. برخی حتی از پایان جنگ ناراحت‌تر بودند تا خود جنگ.»

او اضافه می‌کند: «ما در خلیج فارس قدرت‌هایی هستیم که از وضعیت موجود و ثبات حمایت می‌کنیم.»

سقوط جمهوری اسلامی احتمالاً حمایت چندانی در میان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس — از جمله عربستان سعودی — نخواهد داشت. نه به‌دلیل علاقه به خامنه‌ای، بلکه به این دلیل که این کشورها مایل‌اند کماکان به‌عنوان پناهگاه‌هایی برای آرامش و رفاه باقی بمانند.

جفری فلتمن می‌گوید: «در حال حاضر، هیچ نیروی منسجمی را نمی‌بینم که بتواند در برابر رژیم بایستد. اما اگر اسرائیل نشانه‌ای از بازسازی برنامه هسته‌ای یا موشکی ایران ببیند، بار دیگر حمله خواهد کرد.»

ایران در بن‌بست

روکسانا صابری در روزهای جنگ، در خانه والدینش در ایالت داکوتای شمالی، میان امید و یأس در نوسان بود. برخلاف احتیاط همیشگی‌اش، خود را دید که گذرنامه ایرانی‌اش را از کشو بیرون می‌آورد و حتی به تمدید آن فکر می‌کند.

او از زمان آزادی‌اش در ۱۶ سال پیش، دیگر به ایران بازنگشته است؛ زیرا می‌داند که بازگشت، به‌قول خودش، «بلیت یک‌طرفه» خواهد بود. اما کشش زادگاه دومش — ایران، جایی که شش سال زندگی کرده — همچنان در او زنده است.

می‌گوید: «ایران در دل ماست، در خون ماست، جایی مثل آن در دنیا نیست. من ایرانیان زیادی در دیاسپورا می‌شناسم که اگر رژیم سقوط کند، فوراً برمی‌گردند و برای ساختن کشور کمک می‌کنند. پدرم که در دهه هشتم زندگی‌اش است، وقتش را صرف ترجمه شعر فارسی می‌کند.»

این دیاسپورای پراکنده در نقاط مختلف، از جمله دوبی، حضور دارد. در جریان جنگ، من (نویسنده گزارش) زمانی را با خانواده‌ای ایرانی در دوبی گذراندم — خانواده‌ای که دل‌شان برای بازگشت به تهران پر می‌کشد، اما در حال حاضر از بازگشت می‌ترسند.

شبی را با هم به تماشای فیلمی تأثیرگذار گذراندیم — اثری از بهمن کیارستمی، فرزند کارگردان فقید ایرانی عباس کیارستمی، و راهی ربانی.

این فیلم، که در سال ۲۰۲۴ ساخته شده و مجوز اکران در ایران نگرفته، تصویری زنده از ویرانی‌های پنهان در دل یک خانواده ایرانی است — ویرانی‌هایی ناشی از شکاف بر سر حکومت دینی. پدری مستبد و مذهبی نمی‌تواند بپذیرد که دخترش حجاب را کنار گذاشته است، و دختر نیز نمی‌تواند تحمل کند که صرفاً به‌خاطر این تصمیم، پدرش او را انسانی بد بداند.

پدر می‌گوید: «ما یک جمهوری اسلامی می‌خواهیم.»

دختر که در دهه سوم زندگی‌اش است، پاسخ می‌دهد: «ما جمهوری اسلامی نمی‌خواهیم، پس راه‌حلی وجود ندارد.»

عضو دیگری از خانواده، دختری نوجوان با حجاب، آرام‌ترین و بی‌تنش‌ترین فرد جمع است. او قانع شده که بهترین راه، «زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند» است. با لبخند می‌گوید: «اگر حجاب نپوشن و برن جهنم، پای خودشونه!»

نام فیلم «بن‌بست» است.