ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 27.05.2025, 21:45
در جست‌وجوی اتحاد از دست‌رفته (چهار)

حمید فرخنده

«از تمام ایرانیان با هر عقیده و مرام، چه در داخل و چه در خارج از کشور، که برای آزادی، کرامت انسانی و دموکراسی تلاش می‌کنند، خواهش می‌کنم اختلافات را کنار بگذارید.»

این سخنان جعفر پناهی که پس از دریافت نخل طلایی ایراد کرد را می‌توان نمونه‌ی واضحی از آن «اتحاد خیال‌انگیز»ی نامید که بسیاری از ایرانیان آرزویش دارند. اما چرا این گفته‌ی جعفر پناهی نه‌تنها عملاً در حد آرزو برای ما مانده است، بلکه اختلافات نیروهای مختلف سیاسی پرتنش و ادبیات بین آن‌ها پرخاشگرانه‌تر نیز شده است؟

شکی نیست که جعفر پناهی، کارگردان برجسته‌ی کشور که هزینه‌ی زیادی نیز برای آزادی بیان و کارِ هنرمند و همچنین در حمایت از جنبش زن، زندگی، آزادی پرداخته است، از گفتن این جملات نیت خیرخواهانه برای مردم کشورش دارد. اما آیا توصیه به «کنار گذاشتن اختلافات» همان شکل قدیمی و تجربه‌شده در انقلاب ۵۷ نیست؟ پنج دهه بعد از انقلاب، «کنار گذاشتن اختلافات» برای رسیدن به آزادی، کرامت انسانی و دموکراسی نه اکنون ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست چون هم اختلافات عمیقی در راهبردهای سیاسی میان آن‌ها وجود دارد و هم تلاش برای بیرون‌کردن رقیب از صحنه‌ی سیاسی جایگزین گفت‌وگو برای فهم مشترک شده است. مطلوب نیست چون تکرار تجربه‌ی شکست‌خورده‌ی گذشته است. اتفاقاً اگر نیروهای سیاسی بتوانند با به‌رسمیت ‌شناختن اختلافات بین خود و دیگران، یعنی پذیرش دیگری با تفاوت‌هایش، از هم‌اکنون بدون موکول کردن به فردای گذار، برای آزادی، کرامت انسانی و دموکراسی اقدام کنند، آنگاه ما به شکل جدیدی برای دستیابی به ارزش‌های انسانی در جامعه‌ای متکثر موفق شده‌ایم.

به‌رسمیت‌شناختن تکثر، یعنی «پذیرش دیگری» و به‌رسمیت‌شناختن او که در مفاهیم آزادی، کرامت انسانی و دموکراسی نیز تبلور می‌یابد. پذیرش کثرت باعث تحول در نحوه‌ی تعامل میان اقشار و اجزای ملتی می‌شود که همه ایرانی هستند اما نوع متفاوتی می‌اندیشند یا به حقیقت‌های مختلفی باور دارند. رسیدن به چنین نگاهی به اتحاد ملی، کنش و ادبیات سیاسی همه نیروهای سیاسی را متحول می‌کند. شعار «مرگ بر» کنار گذاشته می‌شود. توهین به رقیب سیاسی متوقف می‌شود. مخالفان سلطنت، پادشاهی‌خواهان را با الفاظی توهین‌آمیز خطاب قرار نمی‌دهند. عکس‌های فتوشاپ‌شده و سخیف درباره‌ی خانواده‌ی شاهزاده رضا پهلوی را در فضای مجازی منتشر نمی‌کنند. طرفداران و نزدیکان شاهزاده نیز شعار مرگ بر این و آن را کنار می‌گذارند. سلطنت‌طلبان افراطی نیز دیگر به فحاشی و خشونت فیزیکی علیه مخالفان در تظاهرات و تجمعات خارج کشور نمی‌پردازند. نقد برنامه‌های سیاسی بجای اتهام‌زنی‌ها و نیت‌‌خوانی‌ها‌ می‌نشیند.

ایران هم مملکت سنتی‌هاست، هم کشور مدرن‌ها؛ هم موطن راست‌هاست، هم میهن چپ‌ها. نگاه حذفی به دیگر نیروهای سیاسی از معادلات جریان‌های سیاسی حذف می‌شود. مباحث سیاسی جای خود را به انگیزه‌شناسی نمی‌دهد و نفی اشخاص و احزاب به‌جای نقد و گفتگو نمی‌‌نشیند. اصل مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز، حتی در پاسخ به خشونت حکومت، ابزار مهم مخالفان برای طرح مطالبات خود و رساندن صدای خود به هم‌وطنان و افکار عمومی جهانی می‌شود.

آیا جایگاه آزادی، کرامت انسانی و دموکراسی می‌تواند برای اکثریت مردم چنان بلندمرتبه و پرشکوه باشد که خواست دستیابی به آن‌ها مانند سال‌های ۵۶ و ۵۷ زیر پوست شهر بدود، شور و شوقی معنوی بگسترد، اعتماد به نفس مردم را افزایش دهد، امیدآفرین و چشم‌اندارگستر باشد و ‌ایرانیان را با هم مهربان کند؟ همان مهربانی و همبستگیِ انرژی‌آفرینی که در اواخر ۵۶ و ۵۷ شکل گرفته بود؟

شواهد نشان می‌دهد ما متأسفانه از چنین همبستگی و نگاهی میان اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی هنوز فاصله‌ی زیادی داریم. شکاف میان مردم و حکومت افزایش یافته، اما این دوری از حکومت، مردم و نیروهای سیاسی را لزوماً با هم متحدتر و‌ نزدیک‌تر نکرده است. برعکس، روند پرخاشگری‌ها، توهین‌ها و افتراق‌ها میان جریان‌های سیاسی افزایش نیز یافته است.

واقعیت این است که اگر سودای تجدید اتحاد از دست‌رفته داریم، به نوعی از معنویت و شور برای ایجاد چنین اتحادی نیز نیاز داریم.

آقای خمینی بعد از پیروزی انقلاب، کم‌کم از قامت پدری روحانی و محبوب که سیاست را به سیاستمداران سپرد و یک ماه بعد از پیروزی انقلاب، چنان‌که وعده داده بود، به قم رفت، به رهبری خشن که قلم‌ها را شکست، از قم به تهران بازگشت و چوبه‌های دار بر پا کرد، تغییر چهره داد. واقعیت اما این است که او در آغاز، به مردمی که با رژیم شاه احساس بیگانگی می‌کردند، سیاست را امری در دسترس خود نمی‌دانستند و واشینگتن و دیگر پایتخت‌های مهم جهان را تصمیم‌گیرنده‌ی مقدرات خود می‌دانستند، اعتماد به نفس داد. مردم متوجه شدند می‌توانند در تعیین سرنوشت خود و در تحولات کشور عاملیت داشته باشند. امر مبارزه‌ی سیاسی از خانه‌های تیمی، از کنج خلوت ملی‌گرایانی معدود و از ‌پشت نرده‌های دانشگاه بیرون آمده بود. سیاست با پدر و مادر، با برادر و خواهر شده بود. در فضای معنوی گسترده بر سر شهرها، آدم‌ها با هم مهربان شده بودند. اتحادی بزرگ در شرف تکوین بود. جوانانی که پیش از آن مد روز را در مجلات هفتگی و شوهای تلویزیونی دنبال می‌کردند یا سوار بر پیکان خیابان‌گردی می‌کردند یا عکس و پوسترهای خوانندگان پاپ را بر کتاب‌های درسی و در اتاق‌های خود می‌چسباندند، ناگاه دچار تحول شدند. بسیاری از مادران و مادربزرگان جوانانی که این روزها حجاب از سر برمی‌دارند، آن روزها داوطلبانه در دانشگاه و خیابان حجاب بر سر می‌کردند.

اعتماد به نفس و امیدواری مردم را متحد و با همدیگر مهربان کرده بود. شوق خواندن جوانان را فراگرفته بود، انتشاراتی‌ها فرصت طراحی جلد کتاب‌ها را نداشتند. کتاب‌های جلد سفید دست‌به‌دست و با ولع خوانده می‌شدند. عطش رهاییِ شورانگیز، فرصتی برای فهم آزادی نگذاشته بود. همبستگی انقلابی و مشت‌های بلندشده علیه «ضدخلق» در خیابان، مسجد و دانشگاه جای تأملی برای درک مفهوم «کرامت انسانی» باقی نگذاشته بود. خشم انقلابی تقدیس می‌شد و دموکراسی پارلمانی تقبیح. رأی اکثریت نیز نهایتِ درکِ زمانه از دموکراسی بود.

روزی که این ارزش‌های جدید (آزادی به‌مثابه‌ی محدود کردن خود با نوشتن قانون، کرامت انسانی به‌مثابه‌ی کرامت همه‌ی انسان‌ها و دموکراسی به معنای رعایت حقوق اقلیت) باعث شود وحدت را در کثرت بخواهیم، نه با حل شدن همه در «دریای خلق»، احترام به کرامت انسان بماهو انسان مطرح باشد و مردم را به «خلق و ضدخلق» تقسیم نکنیم، در پی حذف هیچ نیروی سیاسی نباشیم و دموکراسی به معنای رعایت حقوق اقلیت درک شود، «شعار مرگ» در تظاهرات سر داده نشود، خشونت‌پرهیزی ویژگی اصلی اعتراضات سیاسی شود و با کسی که مثل ما فکر نمی‌کند فقط مدارا نکنیم بلکه وجود و حضورش را به‌رسمیت بشناسیم، آن روز می‌توانیم تحقق آن رویای اتحاد بزرگ را عملی ببینیم.

آیا ارزش‌های زمینی، عقل نقاد و اخلاق خودبنیاد می‌تواند بدون رهبری روحانی و در غیاب خدای آسمان‌ها و ناخدای ایدئولوژی‌ها، انگیزه‌بخش حرکت و همبستگی ایرانیان باشد؟ آیا سلوک ما اینبار می‌تواند چنین باشد که وطن وطن شود بدون آنکه کسی کفن شود؟

پایان

در جستجوی اتحاد از دست‌رفته (یک)
در جستجوی اتحاد از دست‌رفته (دو)
در جستجوی اتحاد از دست‌رفته (سه)
در جستجوی اتحاد از دست‌رفته (چهار)



نظر خوانندگان:


■ با کمال احترام به آقای فرخنده، باید گفت که انتهای کلام ایشان ما را بر می‌گرداند به ابتدای گفتارشان در بخش یکم. و همچنان در گیر با سوال اولیه و اساسی که چه باید کرد؟ من البته با محتوای تمامی گفتار ایشان همسو هستم ، اما کمکی نیز نمی‌گیرم که بتوانم داستانی موفق و قابل پذیرش در ذهن خود به تصویر کشم. به گمانم ایران ما به چنین داستانی نیاز دارد، داستانی که هنوز سروده نشده و بدون شک یک شبه هم متحقق نمی‌شود. “زن زندگی آزادی” آخرین نغمه از داستان رهایی‌بخش ایران بود و دست آورد هایش بسیار گرانبها، اما این سروده به قسمت‌های بعدی خود نیاز دارد. این واقعیت را نیز باید یادآور شد که به هر حال ما جزیی از مجموعه جهانی هستیم، و متاسفانه در جهان امروز آزادی، دموکراسی و تكثر خواهی در حال عقب نشینی و بازنگری خود می‌باشد. و برعکس زمینه برای تعصب، یکسو نگری و حذف رقبا مساعد تر میشود. این نیز زنگ خطری دیگر برای آینده ایران است.
با احترام، پیروز.


■ پیروز گرامی، اگر به «چه نباید کرد»ها توجه کنیم، بسیاری راهها و ابتکارها پیش روی ماست. امر سیاسی یک امر جمعی است و پاسخ‌ها و راه‌حل‌ها درگفتگوی عمومی بدست می‌آید و فردی نیست.
با احترام/ حمید فرخنده


■ آقای فرخنده عزیز. من می‌دانم چرا بین آزادی‌خواهان ایران اتحاد برقرار نمی‌شود، اما راه برون‌رفت را نمی‌دانم. اتحاد در “عمل مشترک” صورت می‌گیرد، نه در “عقیده”! امثال من و شما به نظر مشترک نمی‌رسیم، چون عمل مشترکی برای انجام نداریم. الان اعتصاب کامیون‌داران با وسعت بی‌سابقه در جریان است (نگاه کنید به مقاله آقای پرویز هدایی در همین صفحه “ایران امروز”). این کامیون‌داران چقدر با هم بحث و بررسی کردند؟! این ضرورت تصمیم‌گیری است که افکار را جرح و تعدیل می‌کند و در یک کانال به حرکت درمی‌آورد.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ آقای قنبری عزیز، پشت انجام هر عملی یک فکر یا ایده وجود دارد. کما‌اینکه پشت اعتصاب رانندگان کامیون نیز چنین فکری وجود دارد، هرچند که در جریان عمل و برای پاسخی که می‌گیرند یا نمی‌گیرند این فکر یا ایده تکمیل می‌شود. با شما البته موافقم که نظر یا عقیده مشترک برای عمل کافی نیست، بلکه مهم‌تر وجود اعتماد است. نکته دیگر فرق بین یک حرکت صنفی و یک حرکت سیاسی است. توافق برای کار صنفی به دلایل مختلف راحت‌تر صورت می‌گیرد.
با احترام/ حمید فرخنده