بر اساس انگارههای مدیریت ریسک، هیچ سانحهای تصادفی نیست. زیرا سوانح در بستری از شرایط اجتماعی، مدیریتی، زیرساختی و سازمانی رخ میدهند و نتیجه ناکارآمدیهای سیستمی و مدیریتی هستند، نه صرفاً خطاهای فردی یا اتفاقات ناگهانی و غیر قابل پیشبینی. فاجعه انفجار بندر رجایی بندرعباس (۶ اردیبهشت ۱۴۰۴) نمونهای بارز از این واقعیت است. این حادثه، مانند سایر سوانح اخیر در ایران (ریزش متروپل، آتشسوزی پلاسکو، واژگونی قطار مشهد-یزد، یا سرقتهای کلان مالی)، نه یک رخداد تصادفی، بلکه نتیجه انباشت ناکارآمدیها در مدیریت ریسک و بحران است.
عواملی مانند عدم شفافیت، ضعف نظارت، کمبود زیرساختهای ایمنی، و نادیده گرفتن هشدارهای پیشین، زمینهساز این حوادث هستند. در مقابل، کاهش سوانح در جوامع پیشرفته نیز تصادفی نیست، بلکه محصول سرمایهگذاری بلندمدت در زیرساختها، مدیریت ریسک، شفافیت، پاسخگویی، و مشارکت جامعه مدنی است.
تحلیل فاجعه بندر رجایی در چارچوب مدیریت ریسک و بحران
۱. زمینههای سیستمی حادثه بندر رجایی
سوانح محصول شرایط اجتماعی و مدیریتی هستند و نقش خطای فردی در آنها محدود است. در مورد انفجار بندر رجایی، عواملی مانند دپوی طولانیمدت کانتینرهای حاوی مواد شیمیایی خطرناک (احتمالاً آمونیوم پرکلرات)، «دروغاظهاری» در بارنامهها، و عدم نظارت کافی بر ذخیرهسازی این مواد، نشاندهنده ضعف سیستمی در شناسایی و کنترل ریسکهاست. این موارد با دیدگاه آموزه های اکادمیک همخوانی دارد که ناکارآمدی مدیریت ریسک را نتیجه فقدان شفافیت، پاسخگویی، و سازوکارهای نظارتی مستقل میداند. هشدارهای قبلی مدیرکل مدیریت بحران هرمزگان درباره مخاطرات بندر، که به اقدامات پیشگیرانه منجر نشد، نمونهای از نادیده گرفتن نشانههای قابلشناسایی ریسک است.
۲. مدیریت ریسک و نقصهای ساختاری
مدیریت ریسک بنا به ادبیات اکادمیک یک فرایند پایدار و نظاممند است که نیازمند سرمایهگذاری در پژوهش، مدیریت، فن آوری، آموزش، و زیرساختهاست. در بندر رجایی، فقدان سیستمهای پیشرفته ردیابی کانتینرها، تجهیزات اطفای حریق متناسب، و استانداردهای ایمنی برای ذخیرهسازی مواد خطرناک، نشاندهنده کمبود سرمایهگذاری در این عرصه است. این نقصها با «ناکارآمدی مدیریتی»، «رانتخواری» و سوءمدیریت منابع مرتبط است.
بهعنوان مثال، دپوی ۱۴۰ هزار کانتینر بدون بازرسی کافی، احتمالاً نتیجه اولویتبندی منافع اقتصادی کوتاهمدت (مانند افزایش ظرفیت بندر) بر ایمنی بلندمدت بوده است. از منظر ریسکهای گستردهتر، بندر رجایی نهتنها با ریسکهای فیزیکی (انفجار و آتشسوزی) مواجه بود، بلکه ریسکهای اقتصادی (توقف عملیات بندر و اختلال در زنجیره تأمین)، زیستمحیطی (انتشار گازهای سمی)، و حتی سیاسی (کاهش سرمایه اعتماد عمومی داخلی و خارجی به دلیل عدم شفافیت) را نیز تجربه کرد.
۳. مدیریت بحران و واکنش پس از حادثه
اطفاء حریق چندین روز طول کشید و انتشار گازهای سمی تا دو روز ادامه یافت، که نشاندهنده ضعف در زیرساختها و تجهیزات مدیریت بحران است. همچنین، اطلاعرسانی محدود و هشدار دادستانی علیه «شایعات» به کاهش اعتماد عمومی منجر شد. این امر با دیدگاه آموزه های مدیریت بحران درباره لزوم شفافیت و نقش رسانههای مستقل و جامعه مدنی در نظارت بر مدیریت بحران همخوانی دارد. فقدان نهادهای مدنی قوی و رسانههای مستقل در ایران، امکان نظارت بر عملکرد نهادهای مسئول را محدود کرد و به تشدید گمانهزنیها دامن زد.
۴. پیامدهای اقتصادی و اجتماعی
ناکارآمدی مدیریت ریسک و بحران به فرار سرمایه، کاهش رشد اقتصادی، و کاهش رفاه عمومی منجر میشود. فاجعه بندر رجایی این پیامدها را بهوضوح نشان داد:
اقتصادی: تخریب زیرساختهای کلیدی بندر (اسکلهها، جرثقیلها، و خطوط ریلی) و توقف موقت عملیات، اقتصاد ایران را که بهشدت به این بندر (۸۵-۹۰٪ ترافیک کانتینری کشور) وابسته است، تحت فشار قرار داد. این امر میتواند سرمایهگذاری خارجی و اعتماد به بنادر ایران را کاهش دهد.
اجتماعی: خسارات جانی (۷۰ کشته و بیش از ۱۲۰۰ مصدوم) و زیستمحیطی (آلودگی گسترده هوا و دریا)، رفاه عمومی را به خطر انداخت. عدم شفافیت در اعلام علل حادثه و نوع مواد شیمیایی، اعتماد عمومی را تضعیف کرد.
۵. تحلیل انتقادی: چرا سوانح در ایران تکرار میشوند؟
انفجار بندر رجایی، مانند حوادثی چون ریزش متروپل، آتشسوزی پلاسکو، یا واژگونی قطار مشهد-یزد، نشاندهنده یک الگوی تکرارشونده است. این الگو، همانطور که تجربه نشان میدهد میکند، نتیجه ناکارآمدی سیستمی در مدیریت ریسک و بحران است. فقدان شفافیت، ضعف پاسخگویی، کمبود نهادهای نظارتی مستقل، و اولویتبندی منافع کوتاهمدت بر ایمنی بلندمدت، ریشههای اصلی این سوانح هستند. در مقابل، همدلی گسترده مردمی و واکنش سریع امدادی در این حوادث، ظرفیت بالای جامعه ایران برای مدیریت بحران را نشان میدهد، اما بدون اصلاحات ساختاری، این ظرفیتها بهطور کامل به کار گرفته نمیشوند.
از منظر اقتصادی، سوانح مکرر به کاهش اعتبار ایران در بازارهای جهانی، فرار سرمایه، و کاهش جذابیت برای سرمایهگذاری منجر میشود. از منظر اجتماعی، این حوادث اعتماد عمومی را فرسایش میدهند و احساس ناامنی را در زندگی روزمره تقویت میکنند. بنابراین، افزایش سوانح در ایران نه تصادفی است و نه اجتنابناپذیر، بلکه نتیجه انتخابهای مدیریتی و سیاستگذاری است که میتوانند و باید اصلاح شوند.
نتیجهگیری
فاجعه انفجار بندر رجایی نمونهای برجسته از ناکارآمدی مدیریت ریسک و بحران در ایران است که با آموزه های مدیریت ریسک و بحران درباره علل سیستمی سوانح همخوانی دارد. این فاجعه نشان داد که سوانح نه تصادفی هستند و نه ناگهانی، بلکه نتیجه انباشت ضعفهایی مانند عدم شفافیت، نظارت ناکافی، و کمبود سرمایهگذاری در ایمنی است. با این حال، واکنش سریع امدادی و همبستگی اجتماعی، پتانسیل بالای ایران برای بهبود را نشان میدهد. اصلاحات ساختاری در مدیریت ریسک، تقویت شفافیت و پاسخگویی، و سرمایهگذاری در زیرساختها و آموزش، میتواند چرخه سوانح را کند نماید.