ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 29.04.2025, 9:40
«فراعادی‌سازی، وضعیت کنونی جمهوری اسلامی»

اندیشکده مطالعات نظم جهانی - استرالیا

Subject: HyperNormalisation, the Current Status of the Islamic Republic
Date: April 2025
Prepared by: Think Tank for Global Order Studies – Australia
Confidentiality: Public Access
Contact us: .(JavaScript must be enabled to view this email address)

درباره وضعیت جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۲۵

خلاصه
اصطلاح «فراعادی‌سازی» (HyperNormalisation) که نخستین بار توسط آلکسی یورچاک ابداع شد (و بعدها در مستندی از آدام کرتیس مشهور گردید)، وضعیتی را توصیف می‌کند که در آن همه می‌دانند نظام در حال فروپاشی است، همه می‌دانند که همه این را می‌دانند، اما هم مقامات و هم مردم عادی وانمود می‌کنند که اوضاع عادی است، چون نمی‌توانند هیچ آلترناتیوی را تصور کنند.

این پدیده، مشخصهٔ اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های پایانی عمرش بود؛ واقعیتی سیاسی، توخالی و سوررئال که در آن دروغ‌ها آن‌قدر آشکار گفته می‌شدند که دیگر کسی تلاشی برای باور کردنشان نمی‌کرد، اما مردم با آن‌ها همراهی می‌کردند، چون مواجهه با حقیقت بیش از حد مخرب بود.

وقتی واکنش مقام‌های جمهوری اسلامی به انفجار شهید رجایی (انفجاری عظیم و مرگبار در منطقه گمرک نزدیک بندرعباس) را بررسی می‌کنیم، شباهت‌های چشمگیری به آن وضعیت دیده می‌شود:

۱. گسست آشکار از واقعیت
o در شورویِ دچار فرا‌عادی‌سازی، مقام‌ها مدام بیانیه‌های «اوضاع خوب است» صادر می‌کردند، حتی زمانی که فروپاشی دولت کاملاً مشهود بود. 
o در ایران نیز، وزیر راه با خنده می‌گوید «اتفاقی نیفتاده» و رئیس‌جمهور در حالی که کشور در شوک فرو رفته، به دیداری غیرضروری سفر می‌کند. این‌ها نشانه‌های روشنی از گسست عمیق از واقعیتِ زیسته مردم است.

۲. پوشاندن مسائل ساختاری
o در زمان فروپاشی شوروی، ناکارآمدی در بوروکراسی، دستگاه اطلاعاتی و لجستیک با شعارهای توخالی پنهان می‌شد. 
o در ایران نیز پس از انفجار شهید رجایی، حاکمیت تلاش کرد بحث درباره سوء‌مدیریت عمیق، ناکامی اطلاعاتی، و توخالی شدن ساختار اداری را سرکوب کند و آن را صرفاً حادثه‌ای اتفاقی جلوه دهد، نه نشانه‌ای از پوسیدگی ریشه‌دار.

۳. آگاهی روزافزون مردم
o در اواخر دوران شوروی، مردم عادی می‌دانستند حکومت دروغ می‌گوید، اما ظاهراً با آن همراهی می‌کردند. 
o امروز در ایران، افکار عمومی کاملاً متوجه تلاش‌ها برای پنهان‌کاری است. رسانه‌های اجتماعی، گزارش‌های شاهدان عینی و خبرنگاری شهروندی، ابعاد واقعی فاجعه را آشکار می‌کنند و واکنش حکومت را هرچه بیشتر پوچ و مضحک جلوه می‌دهند.

۴. زوال اعتماد نهادی
o فرا‌عادی‌سازی زمانی رخ می‌دهد که نهادها اعتبار خود را از دست می‌دهند، اما به‌دلیل اینرسی، ظاهر خود را حفظ می‌کنند. 
o به‌طور مشابه، پس از حوادثی مانند انفجار شهید رجایی، اعتماد به نهادهای جمهوری اسلامی (وزارتخانه‌ها، نهادهای اطلاعاتی، دستگاه‌های امداد) به‌سرعت در حال فرسایش است، اما ماشین رسمی همچنان بیانیه‌های توخالی صادر می‌کند.

۵. ابتذال و بی‌معنایی
o وزیران خندان، سفرهای بی‌مورد رئیس‌جمهور، و سخنرانی‌های پوچ یادآور رهبران اواخر شوروی (مثل برژنف و چرنینکو) هستند که برای مردم خود به موجوداتی مضحک تبدیل شده بودند.

خلاصه: 
واکنش مقامات جمهوری اسلامی به انفجار شهید رجایی کاملاً با مفهوم فرا‌عادی‌سازی مطابقت دارد:
• مقام‌ها وانمود می‌کنند همه‌چیز تحت کنترل است؛ 
• مردم می‌دانند که این یک دروغ است؛ 
• مقام‌ها نیز می‌دانند که مردم از دروغ آگاهند؛ 
• اما هیچ‌کس درون نظام نمی‌داند چگونه (و آیا اساساً می‌توان) با فروپاشی واقعی روبه‌رو شد.

این انفجار – همان‌طور که چرنوبیل برای شوروی بود – فقط یک حادثهٔ تراژیک نیست؛ بلکه نمادی است از یک فروپاشی ساختاری که رهبران نه توان اصلاح آن را دارند و نه حتی شهامت پذیرش آن را.


۱. پیامدها برای نظم سیاسی (حاکمیت)

از منظر «دولت-ملت» (یعنی با تمرکز بر بقاء و کارکرد ایران به‌مثابه یک موجودیت سیاسی، نه صرفاً رژیم حاکم)، قرار گرفتن در مرحله زوالِ فرا‌عادی‌شده بسیار خطرناک است:

فقدان مشروعیت:
  دولت به نهادی تبدیل می‌شود که فقط از طریق زور (سرکوب) و آیین‌های توخالی (انتخاباتی که کسی آن را جدی نمی‌گیرد، شعارهایی که هیچ‌کس باور ندارد) دوام می‌آورد. 
  وفاداری داوطلبانه فقط در میان نخبگان محدود و منزوی باقی می‌ماند.

فلج نهادی:
  وزارتخانه‌ها، نهادهای امنیتی، و سازمان‌های حکومتی به پوسته‌هایی توخالی تبدیل می‌شوند. این نهادها ظاهراً به کار خود ادامه می‌دهند، اما دیگر قادر به حل مشکلات واقعی نیستند (مانند بلایای طبیعی، فروپاشی اقتصادی، یا شکست‌های اطلاعاتی).

آسیب‌پذیری فزاینده:
  رژیم در ظاهر قوی است (با ابزارهایی مانند سلاح، پلیس، و دادگاه‌ها)، اما در بُن بسیار شکننده است — مانند درختی پوسیده که با طوفانی ناگهانی فرو می‌ریزد.

ناتوانی در اصلاح:
  فرا‌عادی‌سازی سیستم را در حالت انجماد قرار می‌دهد. اصلاحات ضروری، حتی بسیار جزئی، غیرممکن می‌شوند، چون افشای حقیقت و فریب‌هایی که ساختار بر پایه آن‌ها بنا شده، بنیان سیستم را تهدید می‌کند.

خطر فروپاشی ناگهانی یا شوک بیرونی:
  درست مانند اتحاد جماهیر شوروی، جمهوری اسلامی ممکن است تا لحظه‌ای خاص، باثبات به نظر برسد — اما یک رویداد محرک (خیزش مردمی، جنگ، یا بحران اقتصادی) ناگهان آشکار می‌کند که حمایت مردمی عملاً وجود ندارد.

خلاصه:
نظم سیاسی به یک سیستم زامبی‌وار تبدیل می‌شود: هنوز در حال حرکت، هنوز فرمان می‌دهد، اما در بُن مرده است.


۲. پیامدها برای مردم ایران

برای مردم ایران، وضعیت فرا‌عادی‌شده از جنبه‌های متعدد ویرانگر است:

افزایش بدبینی و بیگانگی:
  ایرانیان عادی به‌شدت از دولت بیگانه می‌شوند. به اخبار رسمی اعتماد ندارند، در فرآیندهای سیاسی مشارکت معنادار ندارند، و در هر نهاد حکومتی فساد و ناکارآمدی را بدیهی می‌دانند.

آسیب روانی جمعی:
  زندگی در سیستمی که روزانه حقیقت را انکار می‌کند، منجر به احساس درماندگی، خشم، افسردگی و از دست دادن امید می‌شود. 
  تظاهر به اینکه «همه‌چیز خوب است» در حالی که همه می‌دانند چنین نیست، بسیار فرساینده است.

انزواگرایی یا مهاجرت:
  بسیاری از ایرانیان بااستعداد یا مهاجرت می‌کنند یا به زندگی خصوصی پناه می‌برند و سیاست را کاملاً کنار می‌گذارند. 
  این امر جامعه مدنی را کوچک‌تر کرده و انسجام ملی را بیش از پیش تضعیف می‌کند.

فقدان هدف ملی:
  ملت‌ها برای بقا نیازمند روایات و رؤیاهای مشترک‌اند. 
  فرا‌عادی‌سازی این عنصر حیاتی را نابود می‌کند: شعارهای رژیم دیگر الهام‌بخش نیستند و هیچ پروژه رسمی باورپذیر جلوه نمی‌کند.

رشد «روایت‌های بدیل»:
  هم‌زمان با فروپاشی روایت رسمی، فرهنگ‌های سیاسی زیرزمینی رشد می‌کنند — از طریق طنزهای اینترنتی، جوک‌ها، مباحث مخفی سیاسی و... 
  ایده‌های تازه‌ای برای آینده آرام‌آرام شکل می‌گیرند — هرچند هنوز فاقد ساختار سازمانی‌اند.

خلاصه:
برای مردم، این وضعیت به‌معنای زندگی در مرز واقعیت و خیال است — دیدن دروغ‌ها، تحمل پیامدهای آن‌ها، و انتظار برای لحظه‌ای که تغییر ممکن گردد.


۳. در سطح بقاء «دولت-ملت»

ایران به‌مثابه یک دولت (یعنی کشور به‌عنوان موجودیتی مستقل، فارغ از رژیم حاکم) با خطراتی عظیم مواجه است:

خطر تجزیه سرزمینی:
  اگر اقتدار مرکزی بیش از حد تضعیف شود، مناطق پیرامونی مانند سیستان، کردستان، یا بلوچستان ممکن است به‌سوی خودمختاری بیشتر گرایش پیدا کنند یا به وضعیت بی‌ثباتی و آشوب فرو روند.

زوال حاکمیت ملی:
  قدرت‌های خارجی (مانند روسیه، چین، بازیگران غربی یا کشورهای همسایه) ممکن است از ضعف داخلی ایران بهره‌برداری کنند. 
  این مداخله‌ها می‌توانند به اشکال گوناگون مانند نفوذ سیاسی، بهره‌کشی اقتصادی یا دخالت امنیتی بروز کنند.

تصفیه نسلی:
  نسل جوان‌تر (متولدین پس از دهه ۱۳۸۰) بخش اعظم چارچوب‌های ایدئولوژیک قدیمی را رد کرده‌اند — اما هنوز آلترناتیو سیاسیِ روشن و سازمان‌یافته‌ای در اختیار ندارند. 
  این خلأ، هم فرصت و هم تهدید محسوب می‌شود.

بنابراین:
ایران نه‌فقط با خطر تغییر رژیم سیاسی، بلکه با احتمال یک دگرگونی عمیق و دردناک در ساختار دولت-ملت روبه‌روست — مگر آن‌که این فرایند به‌درستی مدیریت شود.

بُعد پیامد
برای نظم سیاسی بقاء توخالی، شکنندگی ساختاری، بحران اجتناب‌ناپذیر 
برای مردم بدبینی، بیگانگی، اما زمینه‌ساز یک نوزایی بالقوه 
برای دولت-ملت خطر تجزیه و فروپاشی، اما همچنین فرصتی برای بازسازی مشروع اگر نظامی مشروع و نوین پدید آید