ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 12.05.2023, 11:06
آسیب‌شناسی دوره گذار و دو قدرت محافظ

کاظم علمداری

هدف “گذار” صرفاً حذف دیکتاتوری حاکم نیست. بلکه فراتر از آن، دست یابی به آزادی و دموکراسی است که از گذرگاه حذف دیکتاتوری ممکن می‌شود. دیکتاتوری می‌تواند دریک حرکت تاریخی فرو بریزد. آنگونه که در بسیاری کشور‌ها رخ داده است. اما تنها برخی از آنها به دموکراسی گذر کرده‌اند. زیرا دو اصل اساسی و اجتناب نا پذیر برای گذار به دموکراسی، یعنی دولت مقتدر برای حفظ امنیت، و دوم تشکل‌های جامعه مدنی مستقل برای ممانعت از باز سازی یا برگشت دیکتاتوری در این در همه این جامعه‌ها وجود نداشت.

پی آمد فروپاشی دیکتاتوری جامعه مستعد هرج و مرج و جنگ داخلی است. دولتِ جایگزین مقتدری که امنیت جامعه را حفظ کرده، مانع از بروز هرج ومرج و فروپاشی نهادهای اجتماعی شود یک ضرورت است. هرج و مرج و نا امنی شرایط را برای بقای دیکتاتوری فراهم می‌سازد. تنها حضور قدرت دوم، یعنی تشکل‌های مستقل جامعه مدنی است که می‌تواند سد راه باز تولید دیکتاتوری شود. درغیاب قدرت جامعه مدنی، دیکتاتوری می‌تواند تحت پوشش حفظ امنیت جامعه تداوم یابد. از آنجا که حفظ امنیت برای مردم نیز حیاتی است بطور طبیعی آنها دیکتاتوری را به هرج و مرج ترجیح می‌دهند.

خلأ قدرت خطرناک است

ساخت و پذیرش این دو قدرت، به پیش شرط آگاهی مردم نسبت به این واقعیت‌ها، و ضرورت و کارکرد هم زمان هر دو قدرت نه تنها برای دوره گذار بلکه برای تداوم حفظ آزادی و دموکراسی، و ممانعت از باز تولید دیکتاتوری وابسته است. این گونه مردم بهتر به اهمیت گذار توافقی از نظم قدیم به نظم جدید میان حکومت میرنده و روینده بیشتر پی خواهند برد. این گذار خود یک انقلاب، یعنی جا به جایی سیستمی، بدون اعمال خشونت است. به رغم سالیان دراز نا موفق مقابله نظامی با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، سرانجام گذار توافقی توانست جامعه پر التهاب را با آرامش در مسیر جا به جایی قدرت قرار دهد. در این دگرگونی نقش رهبری با توجه آگاهانه به خطر از پاشیدگی کشور و تداوم جنگ داخلی، بسیار بارز و تعیین کننده بود.

نمی‌توان جلوتر از تاریخ حرکت کرد

بی آنکه بخواهیم به دترمینیسم تاریخی فرو افتیم می‌توان گفت خواست‌ها و شعار‌ها در هر جنبش اجتماعی و انقلابی باید با شرایط عینی و ذهنی جامعه (زمانی، اجتماعی و سیاسی) منطبق باشد. براین اساس شرایط عینی و ذهنی گذار را می‌توان اینگونه خلاصه کرد:
۱. زمانی که حکومت غرق در بحران‌های اقتصادی، سیاسی، فساد و شکاف داخلی شده، و مشروعیت‌اش را دست داده باشد.
۲. زمانی که بخش بزرگی از مردم برای مقابله با حکومت مصمم به خیابان آمده باشند.
۳. زمانی که اداره نهادهای کار و کارگری و کارمندی از کنترل دولت خارج شده باشد و کمیته‌های خودگردان موازی اداره أمور را بدست گرفته باشند.
۴. زمانی که حکومت دیگر قادر به حکمرانی متمرکز نباشد، و مردم نیز آنرا تحمل نکنند.
۵. زمانی که نیروهای نظامی برای سرکوب مردم دچار تردید شده باشند.

ضرورت جامعه مدنی

ضرورت شکل گیری سازمان‌های جامعه مدنی مستقل تنها برای مهار حکومت نیست، بلکه برای تداوم مناسبات اقتصادی و اجتماعی جامعه حیاتی است. بخش خصوصی نیز باید توسط تشکل‌های جامعه مدنی نظارت و حفاظت شود. در واقع در فرایند دگرگونی و در دموکراسی نهاد قدرت سه ضلعی (دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی) است و باید سه ضلعی بماند. تأمین آزادی توسط دولت در چارچوب قانون، تأمین عدالت اجتماعی با نظارت جامعه مدنی بر کارکرد دولت و بخش خصوصی. هم زمان بخش خصوصی برای ادامه تولید، توسعه و پیشرفت و کارآفرینی باید از پشتوانه جامعه مدنی و دولت برخوردار باشد.

افزون براین، در دوره گذار و جا به جایی قدرت خطر از هم پاشیدن نهادهای تولیدی و توزیعی، گسترش بیکاری و تورم و سوءاستفاده از ترس و نگرانی مردم را باید جدی تلقی کرد. واقعیت ناگواری که در کشورهای مختلف تجربه شده است.

معمولا پس از فروپاشی دیکتاتوری و خلا قدرت، جامعه می‌تواند دچار بحران و خطر تقابل گروه‌های مدعی قدرت بشود و حتا جنگ داخلی میان آنها در بگیرد. به ویژه در جامعه ناهمگونی که از اتنیک گروه‌ها و طوایف و قبابل و تنوع مذهبی ساخته شده باشد.

غیبت جامعه مدنی مستقل

درون پاشی دیکتاتوری در بلوک شرق، نوع دیگری از جا به جایی سیستمی، که به قصد انسانی کردن چهره سوسیالیسم انجام گرفته بود پی آمد و نتایج یکسانی به همراه نداشت. در کشوری مانند روسیه، مقامات حزبی سابق با تغییر چهره سیاسی و حفظ سکوهای قدرت دولتی، دیکتاتوری شبه استالینیستی را به پوتینیسم و سرمایه داری مافیایی بدل کرده و دموکراسی را از لیست خواست جامعه خارج کردند. دست اندرکاران دولت سابق با تغییر نام و ماسک دموکراتیک نه تنها دیکتاتوری سیاسی را حفظ کردند، بلکه اموال عمومی را که در مالکیت دولت قرار داشت زیر عنوان خصوصی سازی و امکان رشد سرمایه داری به یغما بردند. در کشوری مانند تاجیکستان افزون به برگشت دیکتاتوری، مصیبت پنج سال جنگ داخلی میان طوایف مختلف نیز رخ داد. تقابل‌های خونین مرزی نیز بخش دیگری از این دگرگونی بود.

اما در برخی کشورهای اروپای شرقی مانند لهستان پیش از گذار از دیکتاتوری، در فرایند شکل گیری جنبش همبستگی، تشکیلات جامعه مدنی مستقل از دولت شکل گرفت و در دوره گذار به دموکراسی نقش اساسی ایفا کرد. و یا در چکسلواکی توافق برای عدم تعقیب و مجازات سران حکومت سابق سبب شد که آرامش لازم برای ساخت جامعه مدنی مستقل و گذار به دموکراسی فراهم گردد.

گذار موفق به دموکراسی

مطالعه ۵۰ کشور در ۵۰ سال گذشته که نتایج موفق و نا موفق به دموکراسی داشته‌اند نشان می‌دهد که آمادگی عینی و ذهنی درسه نهاد کلان

۱. اقتصاد، به معنی نبود فقر، و آموزش همگانی،
۲. سیاست، اشتیاق جامعه برای کسب آزادی، و پایان دادن به حکومت مادام العمری، و
۳. فرهنگ، رواداری، وجود نگرش‌ها، ارزش‌ها، باورها، و رفتارهای مرتبط با دموکراسی لازم است.

در حوزه فرهنگی برسر اینکه برخی فرهنگ‌ها و ارزش‌های نهفته در آنها مانع از شکل گیری دموکراسی است بیشتر از دو عامل اقتصاد و سیاست جدال برانگیز بوده است. فرهنگ عمیقا ضد دموکراتیک مانع گسترش هنجارهای دموکراتیک در جامعه می‌شود. نظریه‌ای عدم موفقیت گذار به دموکراسی در برخی از جوامع را به نبود فرهنگ دموکراسی نسبت می‌دهند. آنها استدلال می‌کنند که تنها جوامع شمالی و مرکزی اروپا و کُلنی‌های آنها، مانند آمریکا، استرالیا و کانادا مستعد دمکراسی بوده‌اند. فرهنگ کنفسیوسی، مسیحیت اُرتدکس، کاتولیسم و اسلام ظرفیت لازم برای شکل گیری دموکراسی را ندارند. آنها بود و نبود فرهنگ دموکراسی را به دگرگونی‌های تاریخی، ساختاری و فکری مانند فئودالیسم، انقلاب صنعتی، رنسانس، رفرماسیون، نهضت روشنگری، انقلاب فرانسه و لیبرالیسم نسبت می‌دهند.

بر این اساس ضدیت بنیادگراهای مذهبی با دموکراسی را می‌توان از این دریچه، یعنی عوامل و دلایل عقب ماندگی، و تنیدگی دموکراسی با توسعه و پیشرفت نیز نگاه کرد. اما کسب دموکراسی در بیش از۶۰ کشور در “موج سوم دموکراسی”، در جنوب اروپا، آسیا و آمریکای لاتین، بعد از ۱۹۷۴ در جامعه‌هایی بدون فرهنگ پروتستانتیسم نظریه بالا را زیر پرسش برده است. اگرچه شکست تلاش‌های گذار از دیکتاتوری در کشورهای مسلمان خاورمیانه‌ای پرسش وچالش در این مورد را باز نگه داشته است. حتا سازمان‌های جامعه مدنی گسترده سنتی از نوع اخوان المسلمین باسابقه نشان دادند که با دموکراسی زاویه دارند. در همین ارتباط می‌توان گفت دموکراسی که بر محور آزادی فردی استوار است با تفکر اعتقادی که منشا و منبع اراده خود را در مذهب می‌بینند خوانایی ندارد. این اصل در مورد جمهوری اسلامی هم صادق است.

برخی از کشورهای آفریقا مانند کنگو سالیان درازی است، یعنی از سال ۶۰ میلادی که به استقلال رسیدند تا به کنون برای ساخت دولت -ملت ناتوان مانده‌اند، چه رسد به دموکراسی. جنگ داخلی میان قبایل و گروه‌های سیاسی مدعی و رقیب که چندین میلیون انسان را قربانی کرده است همچنان ادامه دارد. در این کشور نه دولت متقدری ساخته شده که بتواند امنیت جامعه را حفظ کند و نه جامعه مدنی که بتواند از دیکتاتوری گروه‌های سیاسی خود مختار مدعی دولت ممانعت نماید.

منافع طبقات محافظ دموکراسی

افزون بر موارد بالا، درصورت گذار جامعه ازدیکتاتوری، برای پایداری دموکراسی، طبقات اجتماعی مختلف باید منافع متفاوت خود را در نظم جدید بیابند تا پشتیبان آن باشند. این منافع در سه حوزه مرتبط بهم یعنی آزادی، توسعۀ اقتصادی، و عدالت اجتماعی، و همچنین خواست و اراده دولت سکولار در حفظ همه جانبۀ حقوق شهروندی، حکمرانی قانونی لازم است. نمونه بارز جامعه‌ای که به دلیل حضور تشکل‌های مستقل جامعه مدنی توانست از دیکتاتوری گذر کرده به آزادی و دموکراسی دست یابد، اما نتوانست آنرا حفظ کند تونس بود. ناتوانی در تامین عدالت اجتماعی و یا توسعه و پیشرفت مورد انتظار جامعه از جمله مشکلات کار آفرینی زمینه ساز برگشت دیکتاتوری در تونس بوده است.

تونس تنها کشوری بود که در بهار عرب گرفتار درگیری‌های مذهبی، قومی، مداخله قدرت‌های خارجی و جنگ داخلی نشد، اما نا توانی دولت در فراهم آوردن انتظارات طبقات فرودست جامعه، یعنی ضعف در فراهم آوردن عدالت اجتماعی، به ویژه کار و زمینه تأمین معاش طبقات فرو دست جامعه منجر به کودتای کاخی توسط قیس سعید، رئیس جمهور منتخب کشور شد. قیس سعید با شعارهای پوپولیستی، یعنی تکیه بر مشکلات اقتصادی جامعه تونس، و وعده حل آنها توسط او، توانست آرای مردم را جلب کرده به کاخ ریاست جمهوری دست یابد. اما با اقدامات ضد قانونی و ضد دموکراتیک مانند انحلال مجلس و حتا دستگیری الغنوشی، رئیس مجلس، دموکراسی را با شکست روبرو کرد.

می‌توان نتیجه گرفت که حذف دیکتاتوری تنها نخستین گام گذار به آزادی و دموکراسی است، اما پایداری آن نه تنها منوط به شکل‌گیری و حضور سازمان‌های مستقل جامعه مدنی است، بلکه اراده دولتی مقتدر و پاسخگو، و سرانجام تأمین منافع متفاوت طبقات اجتماعی مختلف جامعه نیز نیازمند است.

(منتشر شده در دوماهنامه میهن)



نظر خوانندگان:


■ با درود و سپاس از جناب علمداری،
آری نقش جامعه‌های مدنی در پیدایش و نگهبانی از دموکراسی عدالت اجتمایی یگانه است. نیروهای اپوزیسیون پادشاهی‌خواه، جمهوری خواه و ملیون کار درست و خوبی که می‌توانند انجام دهند همین تلاش و پی‌ریزی برای ساختن و رشد جامعه مدنی است. این جامعه مدنی قوی و تندرست است که می‌تواند ضامن دموکراسی و نگران قانونمداری فردای ایران باشد و نه اینکه شاهزاده یا هرکس و گروهی قول و قسم بدهد که فردا دیکتاتور نشود و... ما حتی پس از انقلاب اگر جامعه مدنی گسترده، آگاه و سخت‌گیر داشتیم چه بسا که آخوند و پاسدار نمی‌توانستند چنان روزی بر سر ملت به آورند که اکنون آورده‌اند. در این زمینه حتی جامعه ترکیه آتاتورکی-اردوغانی حال روز بسیار بهتری از ایرانیان دارنند. ترکیه دارای حزب‌ها و سازمان‌های گردن‌کلفت مدنی است. و از همه بهتر کشورهای اروپای غربی که در همه زمینه‌ها دارای سازمان‌های مدنی ناوابسته و تشکیلاتی مدرن هستند. کار ما با قول قرار و ایشالاه ماشالاه قبیله‌ای به سامان نخواهد رسید همچنان که تا کنون نرسیده است.
زن،زندگی،ازادی / کاوه


■ این مطلب را امروز در فیسبوک گذاشتم. امیدوارم درک درستی از مطلب ارائه داده باشم. مقاله آقای علمداری جنبه استراتژیک شرایط گذار به دموکراسی را مورد بررسی قرار داده است. برای من آموزنده بود.  در قسمتی از این مقاله آمادگی شرایط عینی و ذهنی جامعه را به وجود و آمادگی ۵ شرط توضیح میدهد پرسش من از دوستان این است که چند شرط از ۵ شروط مهم شرایط عینی و ذهنی که آقای علمداری نوشتند کم وبیش برای “گذار توافقی” از دیکتاتوری به نظام مبتنی بر دموکراسی و آزادی وجود دارد؟
علاوه برآن بنظر من شرایط جهانی را هم باید درنظر گرفت. در تمامی طول تاریخ ۱۲۰ ساله اخیر کشور دخالت عوامل خارجی بسته به منافع نقش مهمی وگاه تعیین کننده ای در تحولات کشور ماداشتند از جمله در دوره خاندان پهلوی.
آقای علمداری دقیق و روشن وجود ۵ شرط عینی و ذهنی لازم و ضروری میداند و مینوسید “نمی‌توان جلوتر از تاریخ حرکت کرد بی آنکه بخواهیم به دترمینیسم تاریخی فرو افتیم می‌توان گفت خواست‌ها و شعار‌ها در هر جنبش اجتماعی و انقلابی باید با شرایط عینی و ذهنی جامعه (زمانی، اجتماعی و سیاسی) منطبق باشد. براین اساس شرایط عینی و ذهنی گذار را می‌توان اینگونه خلاصه کرد:
۱. زمانی که حکومت غرق در بحران‌های اقتصادی، سیاسی، فساد و شکاف داخلی شده، و مشروعیت‌اش را دست داده باشد.
۲. زمانی که بخش بزرگی از مردم برای مقابله با حکومت مصمم به خیابان آمده باشند.
۳. زمانی که اداره نهادهای کار و کارگری و کارمندی از کنترل دولت خارج شده باشد و کمیته‌های خودگردان موازی اداره أمور را بدست گرفته باشند.
۴. زمانی که حکومت دیگر قادر به حکمرانی متمرکز نباشد، و مردم نیز آنرا تحمل نکنند.
۵. زمانی که نیروهای نظامی برای سرکوب مردم دچار تردید شده باشند.
بار دیگر پرسش خودم را که احتمالا پرسش شما هم می‌باشد را کوتاه مطرح میکنم آیا خواست‌ها و شعار‌های جنبش اجتماعی و انقلابی و کشور ما با شرایط عینی و ذهنی جامعه ما (زمانی، اجتماعی و سیاسی) منطبق می‌باشد؟
اسماعیل زرگریان


■ جناب کاوه گرامی، در تأیید نظرات شما می خواهم اضافه کنم که اصولا دموکراسی توان محافظت از خود را ندارد. جامعه مدنی محافظ دموکراسی است. اما برخی جامعه را برابر با جامعه مدنی می گیرند. در حالیکه این برداشت دقیقی نیست. جامعه همیشه وجود دارد، اما جامعه مدنی باید در درون جامعه ساخته شود. جامعه مدنی از صدها و هزاران تشکل صنفی، فرهنگی، هنری، حقوقی، رسانه ای، زنان، گروه های اتنیکی و مذهبی، سندیکایی و داوطلبانه و غیره ساخته می شود که دولت های دیکتاتوری تحمل آن را ندارند و تنها دموکراسی ها آنرا به رسمیت می شناسند. در ایران تشکل های نیم بند صنفی و داوطبانه بوجود آمده و اما چون حکومت آنرا به رسمیت نمی شناسد همواره توسط دستگاه های امنیتی سرکوب می شوند و رهبران و فعالان آن دستگیر و زندانی. این تلاش های پرهزینه را نمی توان برابر با جامعه مدنی قلمداد کرد. اما در عین حال بسیار با ارزش اند. در ایران هنوز جامعه مدنی مستقل که بتواند دولت و بخش خصوصی را نظارت کند ساخته نشده است. در دوره انقلابی و گذار جامعه مدنی و جنبش اجتماعی در هم تنیده می شوند. من کتابی دارم باعنوان “جامعه مدنی: گفتارها، زمینه ها و تجربه ها” که بطور رایگان در آنلاین در دسترس است.
جناب زرگریان گرامی،
پنج شرطی که ذکر کرده ام فقط برای گذار توافقی نیست. برای هر نوع گذار از دیکتاتوری ضروری است. این حد اقل ها است. دوم اینکه، نکته شما در باره نقش قدرت های جهانی کاملا درست است که گاهی مانند وضعیت فروپاشی بلوک شرق نقش تعیین کننده داشته است. یا در مورد آفریقای جنوبی تحریم جهانی یکی از عوامل مهم تسلیم شدن رژیم آپارتاید در برابر خواست های به حق جمعیت غیر سفید پوست آن کشور بود. نقش قدرت جهانی در وضعیتی که رژیم بقای خود را به آن وابسته کرده باشد، مانند کشورهای بلوک شرق، بسیار مهم است. اما در مواردی که این رابطه وجود نداشته باشد، نقش قدرت خارجی فرعی است. باید توجه کرد اگر هدف گذار از دیکتاتوری است، در جهان امروز قدرت های بزرگ حامی دیکتاتوری هم وجود دارند که در برابر مردم به کمک آنها می آیند. نکته آخر شما، به نظر شرایط عینی و ذهنی برای گذار در ایران بطور نسبی فراهم است. اما کافی نبوده و نیست. پارادایم شیفتی که در جنبش “زن، زندگی، آزادی” رخ داد را می توان به عامل مهم شکل گیری شرایط ذهنی نسبت داد. یعنی جامعه از نظر ذهنی از جمهوری اسلامی برید، اما به دلیل هزینه بالا، به مقابله بلند نشد. ذهنیت باید مادیت پیدا کند. آنچه در ایران مانع از گذار می شود عامل سرکوب است، نه باورمندی به رژیم. عامل سرکوب کوتاه مدت می تواند برای حفظ رژیم دیکتاتوری نقش تعیین کننده داشته باشد. اما در دراز مدت خود به عامل تخریب بیشتر مشروعیت و نا کارآمدی نظام بدل می شود.
با احترام، علمداری