ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 09.01.2023, 20:28
دمکراسی چندانی را انتظار نداشته باشید!

پیتر جونز

(استاد روابط بین‌المللی در دانشگاه اوتاوا – کانادا)
ترجمه: شهریار هندی

جنبش کنونی در ایران جدی‌ترین خطری است که جمهوری اسلامی از زمان پیدایش خود در سال ۱۹۷۹ تاکنون با آن مواجه بوده است. اکثریت ایرانیان بجان آمده از ریا، فساد و قساوت، بنحوی بی‌باکانه پایان نظام کنونی را خواهانند. آنها آیا موفق خواهند شد؟

یک عنصر کلیدی در این صحنه، نقش و تصمیمی است که سپاه پاسداران رژیم اتخاذ خواهد نمود. سپاه از توان و اراده‌ای شگرف برای تغییر شرایط برخوردار است. تا این لحظه، بنظر میرسد سپاه مصمم به جانبداری از جمهوری اسلامی است.

سپاه پاسداران در ایران متفاوت از ارتش است. در عین حال که ایران نیز همچون سایر کشورها، برای دفاع نیروهای مسلح خود را دارد، سپاه پاسداران نیروی جدا گانه ایست که برای حفاظت از بنیانهای انقلاب اسلامی بوجود آمده است. سپاه گرچه بلحاظ شمار پرسنل از ارتش کوچکتر است، اما از آموزش، تجهیزات، و امکانات مالی و رفاهی بمراتب بالاتری بر خوردار است و در ساختار کشور نهادی بس مهم به شمار می‌آید.

روحانیت حاکم در ایران، با آگاهی نسبت به نیاز شدید خود به سپاه، به سران آن اجازه داده است که بر سر سفره نظام فاسد ایران بنشینند. سپاه یکی از قدرتمند‌ترین صحنه گردانان اقتصاد ایران است. چه بلحاظ عقیدتی و چه به‌لحاظ اقتصادی، نفع سپاه در تداوم نظام فعلی است. اما اگر سران سپاه به این نتیجه برسند که تغییرات حتمی است، ممکن است منافع اقتصادی خود را به دفاع از اصول انقلاب اولویت دهند. چنین وضعیتی شاید قابل مقایسه با دوران انتهایی شوروی سابق باشد که طی آن، زمانیکه فروپاشی محتوم بنظر رسید، عناصر ک.گ.ب و سایر نهادهای شوروی، از کمونیسم رو گرداندند و به سرمایه‌داری “همسود” روی آوردند.

لذا انشقاق در فرماندهی سپاه را باید بدقت تحت نظر گرفت. اگر (و البته این “اگر”ی است بزرگ) نا آرامی‌ها به پایان عمر جمهوری اسلامی منجر شوند، و عناصری از سپاه در عین حفظ منافع خود، به جنبش ناراضیان بپیوندند، ظهور چگونه ایرانی را می‌توان انتظار داشت؟

توده مردم – به‌ویژه زنان – احتمالا از آزادی‌های بیشتری در زندگی شخصی خود بر خوردار خواهند شد. این، برای مردمی که دهه‌ها تحت سرکوب قرار داشته‌اند امتیاز بزرگی خواهد بود. اما نباید چنین سناریویی را با “دمکراسی” اشتباه گرفت. رژیم محمدرضاشاه پهلوی نیز در دوران قبل از انقلاب، نظام به‌لحاظ اجتماعی مترقی‌ای را نمایندگی می‌کرد که در پس آن، به‌ویژه در سالهای پایانی خود، حکومتی سرکوبگر، فاسد و غیردمکراتیک را پنهان می‌ساخت.

در این حالت مسئله ” هسته‌ای” نیز مطرح است. بسیاری فراموش می‌کنند که ابتدا این ایران زمان شاه بود که به‌منظور تقویت برتری منطقه‌ای خود، در پی گزینه هسته‌ای افتاد. جمهوری اسلامی این گزینه را کنار گذاشت، اما با حمله عراق به ایران (به‌ویژه با سلاح‌های شیمیایی) در دهه ۱۹۸۰ میلادی و حمایت دولت‌های غربی از عراق، مجددا آن را در دستور کار قرار داد. دلیل محکمی وجود ندارد که بتوان تصور نمود حکومت بعد از جمهوری اسلامی، پیشرفت‌های حاصله در توسعه بخش هسته‌ای را کلا کنار بگذارد. می‌توان انتظار داشت ایران، صرفا نوعی از راستی‌آزمایی جامعه بین‌المللی را بپذیرد که بر اساس آن، کشور بتواند همواره سطحی از آستانه دستیابی به سلاح هسته‌ای را حفظ کند.

جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟ شاه روابط خوبی را با اسرائیل حفظ می‌کرد. اما سنتهای متفاوت مذهبی و تنش‌های پر قدمت قومی همواره روابط میان رهبران ایران و عرب را مسئله‌دار ساخته است. آیا یک ایران پساجمهوری اسلامی با اسرائیل رابطه بر قرار خواهد کرد؟ شاید در بلند مدت بتوان انتظار آن را داشت. منافع اقتصادی را با سیاست و ایدئولوژی کاری نیست. دلیلی ندارد که ایران و اسرائیل، علیرغم پیشینه نفرت انقلابی نسبت به صهیونیزم، نتوانند از خصومت دست بکشند. اگر سران سپاه منافع اقتصادی خود را اولی‌تر از گرایشات عقیدتی خود قرار دهند، روابط مناسب میان ایران و اسرائیل کاملا امکان‌پذیر خواهد بود.

آیا چنین چیزی خواست اسرائیل نیز هست؟ دلیل نهانی روابط فزاینده اسرائیل با دولت‌های عرب جنوب خلیج فارس ترس مشترک طرفین از ایران انقلابی است. با این وجود اگر فرصتی برای بازگشایی روابط با ایران فراهم شود، شرط می‌بندم که اسرائیل از آن استقبال خواهد نمود.

حتی در سطحی وسیع‌تر، اگر نگرش خصمانه ایران نسبت به غرب پایان یابد، روابط گرم جاری تهران با روسیه و چین (به عنوان تنها کشورهایی که از جمهوری اسلامی حمایت می‌کنند) سرد خواهد شد چرا که غرب درهایش را به‌روی ایران خواهد گشود. بهبود روابط میان ایران و اسرائیل، سیاست‌های ایران در لبنان و سوریه را تغییر خواهد داد، که به‌نوبه خود می‌تواند ثبات در آن دو کشور را تسهیل نماید. همچنین حمایت ایران از سازمان‌های فلسطینی ضداسرائیل پایان خواهد یافت.

در مجموع، ایرانی دمکرات و عاری از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای را انتظار نداشته باشید. نیروهایی که قادر باشند بر جمهوری اسلامی نقطه پایان گذارند – اگر تصمیم به گذاشتن تخم مرغ‌های خود در سبد جنبش مردمی اتخاذ کنند – چندان به دمکراسی تمایل نخواهند داشت. در عین‌حال که پیشگویی دقیق نسبت به نحوه تغییر رژیم در ایران مشکل است، اما قدر مسلم می‌توان گفت مردم - کماکان تحت یک نظام نظارتگر و فاسد - در حیطه زندگی شخصی خود آزاد‌تر خواهند زیست.

در مقابل اما می‌توانید ایرانی صرفا نزدیک به توانایی‌های هسته‌ای، ایرانی کماکان باعث نگرانی دولت‌های عربی، ایرانی که دیگر تهدیدهای خود نسبت به اسرائیل و نظم بین‌المللی را پی نخواهد گرفت و لذا کمتر در مرکز دغدغه‌های کشورهای غربی خواهد بود، و ایرانی مایل به گشودن در‌های خود به روی کشورهای غربی را، انتظار داشته باشید. ایرانی شبیه به دوران شاه، با تفاوت‌هایی قابل‌توجه البته.


منبع اصلی مقاله:

https://www.theglobeandmail.com/opinion/article-if-irans-current-regime-ends-dont-expect-democracy-to-take-its-place/



نظر خوانندگان:


■ درود بر مُترجم محترم!
اینگونه نظرات فعالین رشته های مختلف علوم انسانی در دانشگاههای جهان نسبت به رویدادها و مردم ایران هر چند تا اندازه ای با برخی واقعیّتهای دم دست همتراز و همسو هستند، ولی در نهایت در یک چیز مشترکند. آنهم اینکه میخواهند بگویند مردم ما لیاقت و شعور و آمادگی و توانایی مناسبات دمکراتیک را ندارند. حتما باید یه مستبد جبّار و خونریز یا کلا یه دیکتار مطلق بر سرنوشت مردم و حیات این آب و خاک مسلط بماند تا دمکراسی فقط تحفه مطلق از ما بهتران به حساب آید. من بر خلاف تمام این بدآوازخوانیها بر این اندیشه ام و یقین دارم که ایرانیان پس از خنثی کردن ماشین قتل عام و خونریز فقاهتی-الهی، بسیار با مدارایی و فهیم و گشوده فکری و دلیری به آفرینش باهمستانی درخور و شایسته کرامت و شخصیّت و تاریخ و فرهنگ خودشان همّتهای شبانه روزی خواهند کرد. اینگونه مقالات، عین «لولو خورخورک» میمانند که قصد دارند مردم را مدام از چیزی بترسانند که حقیقت ندارد و فقط باعث ارعاب و پرهیز انها باشد؛ مبادا که مردم به جستجو برای زندگی شیرین خودشان در مقام انسان، هیچ اقدامی نکنند، بلکه فقط به واقعیّت زمخت تسلیم شوند و دم برنیاورند.
روزگاری که سراسر اروپا و دیگر نقاط جهان در آتش جنگ جهانی میسوخت و هیچکس به فردایی باور نداشت، فیلسوفی ژرف اندیش به نام «ارنست بلوخ [Ernst Bloch]» در تبعیدگاه خود در آمریکا، شبها به ظرفشویی در رستورانها مشغول بود و روزها در باره «پرنسیپ امید» میاندیشید. اگر این متفکّر بزرگ به انسان در مقام انسان و به مردم میهنش برغم آنهمه مغزشویی هولناک نازیستی، یقین نداشت، مطمئن باشید که امروزه روز خبری از قاره اروپا در سطح زمین نبود. اگر «نلسون ماندلا» به مردم میهنش افریقای جنوبی و به آرزوها و آرمانها و ایده آلهای خودش یفین نداشت، امروزه روز سیستم آپارتاید همچنان قلع و قمع میکرد و فلاکتها به دنبال داشت. اگر «مارتین لوتر کینگ» به خیابان نمیآمد و فریاد بزند که «من رویایی دارم.... » امروزه روز، آمریکا هرگز آمریکا نمیشد. سالهاست که در هر گوشه ای از نقاط جهان شنیده و خوانده ایم که مردم ما، لایق هیچی نیستند. مردم ما، چنینند و چنانند. ولی هیچکس آن دلیری را ندارد از خودش بپرسد، ملّتی که هیچند، چرا و چگونه است که اینقدر با شکوه در عرصه تاریخ معاصر درخششها داشته و هر بار با شدیدترین و شنیع ترین ابزارهای ممکن، قلع و قمع شده است؛ اما هرگز کمر خم نکرده و هر بار با شکوهتر از قبل، به پا خواسته است؟. چرا؟. آیا سوای آن است که ما نیز انسانیم و در جستجو و خواهان و آرزومند زندگی ساده و قانونمند همچون دیگرانیم؟. اینهایی که مردم ما را لایق هیچی نمیدانند، آیا از خود پرسیده اند که مردم سرزمینهای خودشان، لیاقت را از کجا آوردند اگر در مقابل دیکتاتورها و مستبدین و خاصمان و خونریزان و جنگ طلبان و امثالهم به پا نمیخواستند؟
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ درود و تشکر از آقای حیدریان با نوشتاری منطقی در پاسخ به نوشتار فوق در زیر و در تکمیل نظرات آقای حیدریان با زبانی دیگر، نظر این نگارنده را که سعی شده از یک سو علمی و از سوی دیگر روانشناسی باشد می آید.
از دیدگاه علمی نظر نگارنده، هرچند هم که استاد این رشته باشد، نوشتار علمی نیست، چرا که از نظر علمی آینده باز است و غیرقابل پیش بینی! در مورد این اظهارات اگر پرسشی باشد نگارنده می تولند با توضیحات مفصل تری پاسخ گو باشد. در یک تحقیق دراز مدت ثابت شد که نظر کارشناسان پیرامون آینده در آخر نتیجه ای مشابه بازی خط و شیر است. اما نظرات فلاسفه ای که پس از دوران روشنگری پارادایم های فکری خود را با ره اوردهای ریاضی و فیزیک استوار نموده و همواره به روز کردند، قابل اتکا شدند. و اشکال کار غالب کارشناسان اجتماعی و چپ ها در این است که بطور کل نه دنبال آموزش این رشته ها می روند و نه از این دانش ها استفاده می کنند. به عنوان نمونه نظرات مارکس با فیزیک نیوتن سازگار بود، اما بعدها با کشف اولوسیون و تئوری کوانتوم ثابت شد که فیزیک نیوتن صرفا در بخش کوچکی از هستی دارای کاربرد است. از جمله آینده بر خلاف نظر او جبری نیست و نشد.
حال که پیرامون اثبات علمی می بایست از دانش ریاضی و یا فیزیک به عنوان دقیق ترین دانش ها بهره گرفت، از دیدگاه ریاضی دلیل علمی موضوع پیش بینی آینده از این قرار است که جریانات سیاسی و اجتماعی معادلات ریاضی چند مجهولی هستند و غیر خطی (معادلاتی با چند جواب) و با دینامیزم درونی ویژه، که اپراتور آن ها یعنی انسان نیز در آن نقش فعالی ایفا می کند. در این نوع معادلات سمت و سوی حرکت آینده بیش از اندازه به زمان و شرایط آغازین حرکت بستگی دارد. به سخن دیگر چنانچه دو جریان کاملا مشابه ولی با کوچکترین شرایط آغازین متفاوت انجام پئیرند، به هیچ وجه (مگر به صورت تصادف که در طبیعت نهادینه است) مسیر حرکت مشابهی از آنها نمی توان انتظار داشت و از دیدگاه ریاضی بطور قطع ندارند. از این رو حتی با تجربه از گذشته هم نمی توان به میزان زیادی بهره گرفت.
حال در جنبش زن، زندگی، آزادی در قیاس با همه جنبش های دیگر با شرایط آغازین نه تنها کوچک بلکه بسیار بزرگ و حجیمی روبروئیم که پیش بینی آینده آن در ید هیچ کس نیست، جز گمانه زنی ها! با چرخ مکن حواله/ کاین چرخ هزار بار بیچاره تر است (خیام).
تفاوت های فراوان شرایط آغازین این جنبش از این قرارند:
- ورود ایران در جنگ اوکراین و قرار گرفتن آن در نبرد با ناتو.
- ندانم کاری های هیئت حاکمه به دلیل تفکر ایدئولوژیک و فقدان توان فرهنگی در پاسخ گوئی و جهانی شدن جنبش، آن را وارد مکانیزم اثبات شده تئوری آشفتگی (Chaos-Theorie) و پدیداری نظمی نوین، نموده. هر فراِیندی در فیزیک که همواره جای علت و معلول در آن با یکدیگر تعویض می شوند، این تئوری شامل آن می شود. در رویکرد و منطق حاکمیت صرفا کشتار و شکنجه بدون هیچ تغییری مطرح است. حال علت این رفتار جنبش است و رفتار حاکمیت معلول آن. اما چون حامیان جنبش که با پذیرش خطر و هر رفتار کثیف اقدام به بزرگداشت جانباختگان و ادامه تلاش می کنند، همراه گسترش و فزونی بی سابقه اعتراضات بین المللی، اینبار این اقدام علت جدیدی می شود و معلول آن تکرار رفتار جانیان و در تعاقب تکرار این چرخه. - وجود حدود هفت میلیون ایرانی و برگزاری تظاهرات بی سابقه تاریخی و فشنار از داخل حکومت ها که به این ترتیب فرهنگ ایران را از زندان اقلیمی رها و فعال تر از همیشه نموده. - دشوار شدن شدید مهاجرت و خطرات جانی و بی آتیه بودن در آن.
آیا همه تفاوت ها کافی نیست که ما از مقایسه این جنبش با جنبش های کاملا متفاوت دست برداشته و با امید به شرایطی بهتر در ایران سهمی ایفا کنیم؟
چون موضوع علمی بودن طویل شد، در زمینه روانشناسی در سخنی کوتاه باید گفت که فرق است مابین نظر روانشناسی فردی که در محیطی باز و با تامین مالی و رنج ندیده به اظهار نظر پرداخته، با نظرات جوانان بی آتیه کف خیابان و والدین داغ دیده که با امید مشغول مبارزه اند! از این رو این توصیه را به همه می توان نمود که اگر نمی توانید مرهمی برای این همه زخم ها باشید، حداقل نمک در زخم آنها نپاشید.
در سخن آخر و تایید نظر آقای حیدریان اگر چرخ هستی همواره یک نوع می چرخید، نه امپراتوری های بزرگ روزی نابود می شدند و نه برده داری از بین می رفت و نه هند به استقلال می رسید و نه انقلاب مشروطه ای روی می داد و نه چین و تایوان و سنگاپور و ... اینگونه می شدند و نه امپراطوری انگلیس به این روز می افتاد. تبعا این جهانی سخت ملال‌آور می‌بود!
مسعود کریم‌نیا


■ جناب آقای فرامرز حیدریان گرامی:
می‌نویسید که:‌ «ملّتی که هیچند، چرا و چگونه است که اینقدر با شکوه در عرصه تاریخ معاصر درخششها داشته و هر بار با شدیدترین و شنیع ترین ابزارهای ممکن، قلع و قمع شده است؛ اما هرگز کمر خم نکرده و هر بار با شکوهتر از قبل، به پا خواسته است؟. چرا؟.»
با شرمندگی باید خدمتتان عرض کنم که کارنامه ما از مشروطیت تا کنون و متاسفانه خلاف آنچه شما میفرمایید را نشان میدهد. از مشروطیت تا کنون حدود صد و بیست سال گذشته است و ما متاسفانه هنوز بعد از صد و بیست سال حتی به مطالبات مشروطه هم نرسیده‌ایم چه برسد به دمکراسی که مسله امروز جامعه ماست و شما فرموده‌اید که جامعه ما آماده نه دمکراسی‌سازی که آماده مستقر کردن دمکراسی ست. حتما از من بهتر می‌دانید که از وجوه مهم دمکراسی مناسبات بین افراد جامعه است. یک نگاهی به افراد خارج از کشور که بسیاری از آنها سالهای طولانی در یک مناسبات دمکراتیک در اروپا زندگی کرده‌اند، بیندازید؛ هنوز حاضر نیستند در کنار هم در یک جمع برای یک اعتراض بر علیه حکومت جور و جنایت تجمع کنند. وقتی ما در اروپا با این سابقه و این‌همه کتاب و گفتگو و فضای باز حاضر نیستیم همدیگر را به رسمیت بشناسیم و کنار هم قرار گیریم، تکلیف جوانانی که تنها از طریق اینترنت با جهان مدرن آشنا شده‌اند به نظر من درکی از مدارا و مناسبات دمکراتیک ندارند، روشن است.
با احترام و مهر به شما و همه / مهدی دهنوی


■ درود بر آقای دهنوی!
ضمن سپاس از آقای کریم‌نیا بابت توضیحی که داده‌اند.
عرض شود که آقای دهنوی گرامی، من برغم اینهمه کشمکش‌هایی که نه از عصر مشروطه؛ بلکه حتّا از اعصار کهن تا کنون در تاریخ ایران اتّفاق افتاده‌اند و نسلهای گوناگون را به چالش‌ها و کشمکش‌های جتّا خون‌آلود درغلتانده‌اند، باز همچنان بر این اندیشه‌ام که ملّت ایران در کلیّت جغرافیایی و فرهنگی آن می‌توانند و لیاقت آن را دارند که به آفرینش مناسباتی کامیاب شوند که بر شالوده کرامت و شرافت و آبرو و حیثیّت و دانش و خردورزی و ارج‌گزاری به همدیگر باشد.
دمکراسی، شکل واحدی ندارد؛ ولی پرنسیپ‌هایش در همه جا، یکسان هستند. اینکه چرا جنبش‌های گوناگون از دوران مشروطه تا امروز به نتایج ایده ال نرسیده اند؛ علّت یابی آنها بازمیگردد به میزان شناخت ما از تحوّلات فرهنگی و فکری و اعتقادی و اجتماعی تاریخ مردم ایران. فراموش نکنید که سیطره هزار ساله شمشیر خونریز اسلام و قلع و قمع کردن هرگونه «سنجش‌گری و خویش‌اندیشی و اندیشه‌های بارآور» به نام منفور و مکروه و ملعون «بدعت» در تمام دامنه‌های کشورداری و آموزش و پرورشی؛ نقشی کلیدی و اساسی در مُتعیّن کردن بینشها و رفتارها و گفتارهای آحادّ مردم ایران داشته است.
تمام گرایشها و سازمانها و احزاب و گروه‌هایی که از عصر مشروطه تا کنون در ایران شکل گرفته‌اند، در فضایی به تلاش‌های نظری و پراکتیکی اقدام کرده‌اند که به شدّت تحت اختناق استبدادهای سلاطین و احکام متشرّعین و تکریم و تکرار نصوص منجمد و بی‌مغز در شریانهای حیاتی مردم بوده است. دمکراسی، سیستم نیست؛ بلکه «وضعیّت» است و از برآیندهای میزان تمییز و تشخیص دادن سوائق آزخواهی و حسادت و منفعت طلبی و تملّک خواهی و امثالهم در وجود خویشتن نشات می‌گیرد.
پرنسیپ و شاه‌کلید ایده دمکراسی بر این محور می‌چرخد که هر انسانی، گرایشی، حزبی، سازمانی، گروهی و غیره و ذالک بفهمند که «همه چیز را همگان دانند و همگان زمادر نزاده‌اند» و دیگر اینکه هیچکس مالک حقیقت نیست. وقتی هیچکس ادّعای مالکیت حقیقت را نداشته باشد، آنگاه می‌توان به همدیگر نزدیک شد از بهر جستجوی حقیقت یا به عبارت بهتر؛ آفرینش حقیقت که همانا هستی تک تک ماست. متاسفانه به دلیل کشمکشهای خون آلودی که در تاریخ معاصر ایران مابین نحله‌های گوناگون به وجود آمده است و هر گرایشی خودش را تنها معیار برای نیکبختی و پیشرفت و آبادانی و و شکوفایی ایران و مردمش قلمداد می‌کند و حقانیّت ادّعاهایش را نه از طریق واقعیّت پذیر کردن رفتاری و کرداری ادّعاها در همیاری و همبستگی و همکاری و همعزمی با دیگر نحله؛ بلکه از طریق آویختن به حبل المتین «نصوص مذهبی و ایدئولوژیکی و اعتقادات خشک و بی‌مایه» توجیه و تفسیر و تدافع و انکار می‌کنند.
من در سنجش‌گری ذهنیّت و اخلاقیات گسترده بر روح و روان ایرانیان که خودم نیز به همین مجموعه تعلّق دارم، سالهای سال است که می‌نویسم و تلاش می‌کنم و هنوزم کوشا هستم. هنوزم به انسان ایرانی، یقین دارم و می‌دانم که آن گوهر بی‌همتای پهلوانی و گشوده فکری و جستجوی افق‌های ناشناخته و هفت‌خوانی را با دلیری تمام حاضر است بیازماید. اگر تعلّلی یا وقفه ای در برآورده شدن این آرزوی خجسته پیش میاید، همش بازمیگردد به گرد و خاک و غباری که محصول سالها سرکوب و لت و پار کردن مردم و غارتگری‌ها از طرف سلاطین و حاکمین بی‌لیاقت و اعوان و انصار آنها بوده است. آنها در هر گوشه‌ای از ایران، «خاوران‌ها» ساخته‌اند تا بتوانند حاکمیّت عقاید و منفعت‌خواهی‌ها و عقده‌های سرکوفته خودشان را ابدیّت بدهند. ملّت را تقسیم عقیدتی کرده‌اند تا آنها را به کمک عقاید تحمیلی و تلقینی و بی پایه و منطق، به جنگ و ستیز علیه هم وادارند و خودشان حاکم مطلق بمانند.
مشکل حادّ دیگری که گرایش‌های مختلف را به همدیگر نزدیک نمی‌کند، در این است که آنها عقاید خود را فراتر از ایران و مردمش می‌گذارند و تاب و تحمّل سنجش‌گری را ندارند؛ زیرا ناخودآگاه به «حقیقت بودن اعتقادات خودشان» ایمان کور دارند. در حالیکه به قول بیسمارک «اگر سنجش‌گری وجود نداشت، باد تکبّر و تبختر، ما را از پا در می‌آورد». من همچنان تاکید می‌کنم و گشوده فکر می‌مانم و تلاش می‌کنم برای مردمی که زندگی را در آزادی دوست می‌دارند و دلباخته آن هستند و برایش پیکارها می‌کنند، همپا و همخوان و همفریاد و هماندیش بمانم و هرگز به آنها نگویم که تلاشهایتان هیچ است و فردایی در کار نیست.
فراموش نکنید که اسطوره طغیان «آدم و حوا»، علیه اقتدار الهی و سپس رانده شدن از بهشت کذّایی فقط و فقط برای «آزادی» بود و بس. انسان در آزادی؛ برغم تمام دشواری‌ها و کشمکش‌ها و سختی‌ها و جان کندن‌ها می‌تواند نیکبختی‌های خودش را به تن خویش جستجو کند و دلشاد بزیید و حسّ انسان با عزّت و کرامت زیستن و آزاد از هر گونه اقتدار جبری را داشته باشد.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ سلام آقای کریم‌نیا، توضیحات شما جالب و مفید بود، اما با مقاله مذکور فاصله داشت. نویسنده مقاله ابتدا سپاه را معرفی می‌کند و سپس می‌‌نویسد که «اگر» سپاه قدرت را بدست بگیرد، چنین و چنان خواهد شد. آیا فکر می‌کنید «اگر» سپاه قدرت را بدست بگیرد، طور دیگری خواهد شد؟
نویسنده مقاله معتقد است: «....اما قدر مسلم می‌توان گفت مردم - کماکان تحت یک نظام نظارتگر و فاسد - در حیطه زندگی شخصی خود آزاد‌تر خواهند زیست...». البته شرط عقل آن است که خود را برای سایر آلترناتیوها نیزآماده کرد.
ارادتمند. رضا قنبری، آلمان


■ به عنوان مترجم مقاله بسیار خرسندم که انتشار ترجمه مقاله توسط ایران امروز حجمی چنین وسیع از نظرات ارزشمند را بدنبال داشته است.
توفیق صاحب نظران محترم را خواهانم.
شهریار هندی