ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 07.01.2023, 14:30
میرحسین و آن جان بیدار

افشین افشار

اگر خمینی ولی فقیه بود و میرحسین علیرغم تایید او در صحت انتخابات تشکیک کرده و گفته بود نتایج آن را قبول ندارد، خمینی بدون درنگ دستور اعدام او را صادر می‌کرد. وقتی ولی امر که طبق قانون اساسی در غیاب امام معصوم جانشین خدا بر زمین محسوب می‌شود بر امر انتخابات صحه گذاشت و آن را درست خواند هر مخالفتی طبق شرع و قانون طغیان علیه دین و خدا محسوب می‌گردد و مجازات مرگ در پی دارد. معنای ولایت فقیه و پذیرش آن غیر از این نیست. بسیارانی که اسباب مرگشان را شیفتگان «آن جان بیدار» در دهه طلایی ۶۰ با شوق و اخلاص و بدون محاکمه فراهم آوردند به همین دلیل کشته شدند. از اقبال میرحسین بود که خامنه‌ای نه شهامت خمینی را دارد و نه در حد او اعتقادی به دین. او فقط به خود معتقد است و از دیگران هم به ضرب قتل توقع تایید و ستایش دارد. فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ.

بازیگران عصر طلایی امام برپاکنندگان و تحکیم‌کنندگان بنیاد ظلم دینی بودند. با ستایش از آخوندی طاغی و تبعیت بی‌چون و چرا از عتاب و خطاب و توپ و تشرهای او که آنها را جامه قدسی پوشانده و رهنمودهای پیامبرگونه می‌خواندند چوبه‌های دار را و جوخه‌های اعدام را قداست بخشیدند. به نام الله قاصم الجبارین و به نیت مبارزه با مفسدان فی الارض صالحان بسیاری را بی‌گناه کشتند و در نهایت با برپایی یکی از جبارترین حکومت‌های تاریخ فاسدترین افراد را بر ارض حاکم کردند. ظلم و بیداد را موجه و به جای قانون و عدالت امر لازم نشان دادند. پیرامون ظالم‌ هاله قدسی برپا کردند و این همه فاجعه را بر سر مردم از سر اخلاص و ایمان به دین آوار کردند. فردی مانند میرحسین که امروز زندانی حکومت اسلامی است از منظر فقه حکومتی محکوم مستحق مرگی محسوب می‌شود که مورد لطف ولی امر قرار گرفته است.

دلیل این اتفاق که امروز مرد دوران طلایی امام به زندانی حکومت دینی دلخواه خود تبدیل شده است تغییر در ماهیت حکومت نیست بلکه تغییر در افکار میرحسین است.

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن / شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

او دیگر آن میرحسین دهه ۶۰ نیست وگرنه حکومت بدتر از آن ایام عمل نمی‌‌کند. کافی است او مانند ایام جوانی و روزگار خمینی بیندیشد شرایط آنا طلایی می‌شود. سیاست‌ها عادلانه، مسیر مملکت رو به تعالی و خامنه‌ای جانی بیدارتر از خمینی دیده خواهد شد. در دوران طلایی جوانان مؤمن و انقلابی آن روزگار که پیشتر در سیستم پادشاهی با فضائل اخلاقی آشنا شده و خو گرفته بودند با این گمان که سرچشمه آن فضائل اسلام و نمایندگان آن روحانیت شیعه است، در تبعیت از خمینی که حکم به بستن دهان‌ها و شکستن قلم‌ها و کشتن مردم می‌داد با میل و رغبت و شعف و شیفتگی همراه با نیروهای چپ، ملی مذهبی و مجاهدین در پی اجرای هر چه سریع‌تر حدود الهی و محو نشانه‌های امپریالیسم، به اعدام مدیران توانمند و ویران ساختن بنیادهای قانون در کشور و برانداختن ساختارهای مدنیت که با خون دل طی دهه‌ها برپا شده بودند مشغول شدند. میلیاردها دلار ذخیره ارزی به جا مانده از حکومت پیشین، سیستم اداری فعال و کارآمد، صنعتی رو به رشد، امکانات نظامی عالی با پرسنلی آموزش دیده که هر تعداد از فرماندهان آن را اعدام کردند باقیمانده همچنان توانمند بود امکان طلایی شدن دهه خونین ۶۰ را برای مدیران دوران خمینی فراهم ساخت.

میرحسین و سایر انقلابیون حکومت را از عصری طلایی به ارث بردند وگرنه قابلیت‌های حکومت عدل الهی به رهبری آن جان بیدار هر روز که نمود بیشتری یافت کشور بیشتر به قهقرای ظلم و تاریکی و نکبت فرو رفت. مهمترین مولفه قدرت و ثبات سیاسی کشور و ارزشمندترین میراث سیستم گذشته وجود مدیرانی مقیّد و مسئول حاصل ۵۰ سال تاکید بر امر آموزش در راستای تلاش برای برپایی سیستمی مبتنی بر قانون و اخلاق بود که تا زمان تاثیر سیاست‌های دینی، به‌ویژه اولویت تعهد بر تخصص و آغاز فنای کشور پابرجا بود. دکتر سروش و یاران سعی کردند با پراکنده کردن عطر اسلام در سیستم آموزشی به جای مانده از پادشاهی کیفیت آنرا الهی و متعالی سازند. پس از مدتی بوی تعفن چنان سیستم آموزشی را فرا گرفت که دکتر برای نجات از بوی گند کشنده پیچیده در دارالاسلام به هوای آزاد دارالکفر پناهنده شد.

اهمیت اخلاق نزد حکومت پادشاهی و تأکید بر آن در تئوری و عمل مردم را که در دوران طولانی حکومت‌های صفویه و قاجار مانند امروز تحت تعلیمات آخوندهای شیعه، فاسد و دروغگو و ریاکار شده بودند به سمت راستی و درستی هدایت کرده بود. حرمت اخلاق و شرافت در بین مدیران و مردم میراثی بود که با وجود جنگ امکان برقراری ثبات را در کشور فراهم آورده بود.

موسوی نام نیک خود را در مدیریت جنگ مدیون میراث مادی و معنوی به جا مانده از دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی است نه افکار منحط و عملکرد تباه خمینی که پس از ۴۴ سال حاصلی جز ویرانی دین و مملکت و بی‌آبرو شدن انسان و خدا نداشته است و شخص او اکنون در مقام عصیان بر علیه نتایج آن تفکرات زندانی است. تبعیت جوانان مؤمن انقلابی از روح تاریک آن جان بیدار امکان نداشت کشور را به سرانجامی بهتر از شرایط اسفناک و ظلمانی فعلی برساند. میرحسین موسوی علیه میرحسین موسوی دهه ۶۰ قیام کرد و اکنون زندانی موسوی دهه ۶۰ است نه زندانی خامنه‌ای.

*

هیبت شیری که در سمت و سوی محل تجلی اولین شعاع‌های آفتاب صبحگاهی در افق نمایان است نشانه‌های شکل‌گیری و انسجام دوباره خردجمعی پیرامون یک موضوع کهن در این خاک قدیمی است. شاه که اسم رمز توافق مردم بر یک زندگی انسانی و صلح‌آمیز است در حال شکل‌گیری است. دریافتی بسیار قدیمی که به دلیل بنیاد داشتن بر اصل انسان و عقل برای همه دوران‌ها تازه است. مردمانی که هر یک از ایشان برای سایرین از خود گذشته است به مفهومی به نام شاه می‌رسند. شاه نماد گذشت مردم از خود به خاطر یکدیگر است. گذشتن از خود به خاطر دیگران گوهر پادشاهی است. تکریم و بزرگداشت شاه ابراز فروتنی و احترام نسبت به همه انسان‌هایی است که به حرمت زندگی و به خاطر دیگران بخشی از غرور خود را در مفهوم شاه به جا گذاشته‌اند.

کاملا بر خلاف جمهوری است که در آن گروه‌های مردم به رقیب یکدیگر تبدیل می‌شوند. با هم می‌جنگند و به اجبار شکست را می‌پذیرند و در ادامه یکدیگر را تحمل می‌کنند.

*

شاه ایرانی مانند قنات و بادگیر پدیده‌ای برآمده از شرایط و ضرورت زیست انسان در جغرافیای ایران است.
بادگیر و قنات مسیرهایی برای هدایت جریان‌های آب و باد که در سازه عینیت یافته‌اند و شاه مسیری برای هدایت جریان‌های اجتماعی که در شخص ظاهر شده است. هر سه پدیده مانند سایر ابداعات انسان نمود کاربست عقل در راستای حفظ زندگی و محصول اجماع در مصلحت عمومی و نتیجه خرد جمعی و وفاق عمومی هستند.

همه ابزارها و سیستم‌های ضروری برای ادامه حیات با زمان تکامل یافته‌اند. بادگیرها به سیستم‌های جدید کولر و تهویه و قنات‌ها به شبکه‌های آبرسانی مدرن تبدیل شده‌اند. سیستم پادشاهی مبتنی بر شورای بزرگان منطقه‌ای در مجلس مهستان نیز طی زمان به سیستم پادشاهی پارلمانی ارتقاء یافته است. تکامل و بهبود هر سه پدیده به دلیل سلطه خونین و تاریک اسلام و انهدام بنیادهای دانش و خردورزی در ایران در خارج از حوزه تمدنی ایران رخ داده است.

جریان دانش و تمدن در ایران پس از تسلط اسلام دچار گسست و انحطاط شد. از آنجا که شک و پرسش به عنوان سرچشمه اصلی خردورزی و مدنیت ناممکن شده بود کم کم رودخانه دانش که تا مدتها بعد به نام تمدن اسلامی جاری بود خشک شد و از بین رفت. اتفاقی که در ۵۷ نیز تکرار شد و نتایج ویرانگر آن در تمام عرصه‌های مادی و معنوی زندگی مقابل چشم همگان است. جریانی از دانش و اخلاق پس از سقوط پادشاهی در دهه ۶۰ تا مدتی در کشور جاری بود که منجر به طلایی دیده شدن آن ایام نزد میرحسین موسوی شد.

همه نشانه‌های مدنیت و علائم تغییر شرایط به نفع دانش و اندیشه پس از آغاز دوران شکوفایی صنعتی در اروپا با ورود ماشین آلات و ابزارها یا سیستم‌های مدرن شهری و آموزشی و قانونگذاری مبتنی بر عقل مانند دادگستری، حق تحصیل و رای زنان و امروزه ویدئو، ماهواره و اینترنت با مخالفت روحانیون در ایران مواجه شده است.

نبردی سخت و دیرپا تحت عنوان تقابل سنت و مدرنیته در مسیر تلاش ناگریز فاصله گرفتن انسان از واقعیت حیوانی خود و رفتن به سمت مجاز آدمیت، جنگ مابین برنامه‌های پایه و ثابت غرایز نهفته مابین سلول‌های سخت افزار بدن و نرم افزار اکتسابی و قابل ارتقاء شعور به خاطر بقای جسم همواره به ناچار به نفع آدمیت خاتمه یافته است. رخداد مهم امروز سرعتِ تغییر است وگرنه تغییر از روزی که آن عنتر محزون به نیت بهتر کردن شرایط زندگی از درخت پایین آمد شروع شد. بسیارانی پایین نیامدند و هنوز بالای شاخه‌ها خرم و کامروا در هماهنگی و انطباق طبیعی شعور و جسم زندگی می‌کنند.

جنگ مابین سنت و مدرنیته از لحظه تصمیم به ترک درخت و زندگی بر روی زمین شروع شد و تا پایان انسان ادامه خواهد داشت. در مسیر آدمیت هیچ راهی برای پستاندار گونه انسان جز دل کندن از اکنون و پیش رفتن به سوی آینده وجود ندارد. رفتن و رفتن و رفتن. برای پشیمانی از آدم شدن و بازگشت به بالای درخت و ادامه آن زندگی بی‌دغدغه چند میلیون سال دیر شده است.

به ذوق جستجو می‌باید از خود تا ابد رفتن / هزار امروز و فردا دی شد و فردا نشد پیدا

*

در مسیر جمهوری مدعیانی حاضرند به خاطر منیّت و هوس‌های خود با بهانه قرار دادن مفاهیم پیشاتمدنی قوم و قبیله به سادگی مردم را به جان یکدیگر بیاندازند. در جمهوری‌هایی که بر قومیت تاکید می‌شود نقش دیکتاتوری پررنگ و ظلم به همه مردم بیشتر دیده می‌شود. با در نظر گرفتن تاریخ و جغرافیای منطقه هر راه دیگری به غیر از پادشاهی برای نجات ایران از چنگال اهریمن حکومت دینی به فاجعه و بن بستی خونین خواهد رسید. حکومت پادشاهی پارلمانی شبیه ژاپن و انگلستان تنها مسیر ایمن بهبود شرایط زندگی و تضمین کننده آزادی و آرامش است.

استمرار سیستم جمهوری ایجاد تلاطم و عدم ثبات دائم در کشور است که با وجود اراده و پول بیگانه در جهت تجزیه و تضعیف ایران و همزمان فعال شدن گسل‌های بین‌المللی و وجود تنش‌های قدرتمند جهانی به سمت کشمکش‌های دائمی و احیانا خونین هدایت خواهد شد. اگر نیروی استبداد و دیکتاتوری نبود جمهوری‌های منطقه در مدت کوتاهی به صحنه جنگ‌های داخلی و نهایتا به چند جمهوری کوچکتر تقسیم می‌شدند.

این وضعیتی است که در روزگار ضعف لیبرالیسم در مهمترین حامی آن آمریکا، سرمایه‌داری ریاکارانه به نام اسرائیل و با هزینه و اعتبار یهود با فعال کردن گسل‌های قومی، دینی، نژادی و زبانی برای انهدام کشورها و تبدیل آنها به کشورهای کوچکتر و برپایی کانون‌های تنش دائمی جهت فروش سلاح و پیگیری سیاست‌های دلخواه در منطقه پیگیری می‌کند. اگر بزرگان پایه گذار استقلال آمریکا اکنون حاضر بودند قطعا علیه وضعیت سیاسی امروز ایالات متحده موضع می‌گرفتند. گرچه بعید بود به جایی برسند.

در شرایطی که ترامپ ۷۵ میلیون رای دارد جایی برای خردمندانی چون جرج واشنگتن نیست. امروز سیاست آمریکا عرصه تاخت و تاز پادوهای کمپانی‌های نفتی و اسلحه‌سازی است. کسانی که بتوانند تغییرات آب و هوایی را کم اهمیت نشان دهند و در مسیر دولت برای سرمایه‌گذاری در انرژی‌های پاک خلل ایجاد کنند و با بزرگ‌نمایی قدرت نظامی روسیه، ایران و چین علاوه بر اقناع افکار عمومی و رای دهندگان امکان اخذ بودجه ۸۵۰ میلیاردی برای امور نظامی و رونق تجارت‌های مرتبط از کنگره و گرفتن پورسانت حقیرانه به بهای ایجاد تنش در جهان و به قیمت جان انسان‌های بی‌شمار را داشته باشند.

منش و رفتار افرادی مانند بولتون و پمپئو که اعتبار سیاسی خود را از رای اعتماد مردم گرفته‌اند و پس از خروج از دولت آن را اسباب کاسبی می‌کنند و برای مبلغی سر تعظیم فرود می‌آورند و مشتی نمونه خروار از سیاستمداران امروز آمریکا و دنیا هستند این احتمال را قوت می‌بخشد که ممکن است زمان حضور در دولت نیز منافع شخصی را در اخذ تصمیمات دخیل کرده باشند؟ اگر جفرسون و لینکلن شاهد بودند که ترامپ اسناد دولتی را به امید کسب درآمد از آنها دزدیده و به خانه‌اش منتقل کرده است احتمالا مبارزات استقلال‌طلبانه را از سر می‌گرفتند. این بار در تکاپوی استقلال لیبرالیسم بر علیه استعمار سرمایه داری. عرصه سیاست مهمترین کشور جهان به چه افتضاحی کشیده شده است.

پدران بنیانگذار چنین حدی از سقوط اخلاقی را برای آمریکا و بشریت هرگز به خواب هم نمی‌‌دیدند. سرمایه‌داری که قرار بود اسب راهواری در خدمت لیبرالیسم و انسان باشد بر پشت لیبرالیسم سوار و تسمه از گرده بشریت کشیده است. مصیبتی که با قدرت یافتن دین در عرصه سیاست آمریکا و جهان شدت یافت. رییس جمهور در آمریکا به انجیل، در اسراییل به تورات و در ایران به قرآن قسم می‌خورد و بدین شکل واضح و قانونی سایر بندگان خدا درجه دو محسوب می‌شوند. راز بقای ملایان و بسیاری فجایع دیگر در سرمایه داری منهای انسان است که با حمایت دین که عامل اصلی اختلاف و دشمنی و خونریزی مقدس بین انسانهاست میسر گردیده وگرنه سرنگون کردن حکومت آنها بسیار ساده است.

*

اکثر بازماندگان جان برکف و مؤمن روزگار جبهه و جنگ که تربیت‌یافته سیستم پاشاهی بودند در حکومت اسلامی به دزدانی شیاد و چاپلوسانی دریوزه تبدیل شدند. تصویری از خاوری در دهه ۶۰ با لباس و هیبت بسیجی در جبهه وجود دارد که نشانی از تربیت و آموزش توأمان دینداری و میهن‌دوستی در سیستم پادشاهی است. تصویر دیگری از ایام اخیر او موجود است با شلوارک و صلیبی بر گردن در آمریکا از پی اختلاسی کلان که محصول تربیت و آموزش حکومت دینی است. تصویر دیگری از او موجود است زمانی که مدیر ارشد بانکی بود با کت و شلوار و چفیه‌ای به دور گردن و ریشی نمایشی منطبق بر استانداردهای ریاکاری و شیادی در جمهوری اسلامی که منزل میانه او در مسیر سقوط از اخلاص مؤمنانه یک بسیجی تا رسیدن به تباهی و ذلت یک دزد فراری بیت‌المال است.

در سیستم حکومت اسلامی پیش و بیش از همه مراجع، علما و روحانیون فاسد و همزمان بی‌اعتبار شدند. زمانی از نظر مردم چون نور بی‌وزن و مایه روشنایی و هدایت بودند از اینرو بر سر مردم جای داشتند. اکنون از حرام و خون سنگین شده‌اند. به زالوهایی عظیم و چندش آور چسبیده به پشت مردم، به باری ثقیل و حجیم و نجس تبدیل شده‌اند. در عمل ثابت شد تقلید و پیروی از ایشان مایه ذلالت و گمراهی بود. مردم عنقریب راهی برای خلاص شدن از زیر این بار سنگین خون آشام پیدا خواهند کرد. به زبان خوش یا ناخوش. در پی فساد روحانیون که تکیه گاه دینی و اخلاقی جامعه بودند زوال سایر اقشار مردم که در هر امری از آنان تقلید و تبعیت می‌کردند اتفاق افتاد و بعد از آن تبدیل مملکت به لجن زار فساد امری اجتناب ناپذیر بود.

بهر صید خلق در زهد ریایی جان مکن / زین تکلف عالمی بی‌دین شد و دنیا نشد

در سقوط مملکت از بلندای اخلاق و منش پادشاهی به گنداب حکومت دینی و دنائت آخوندی آدم پاک مانده و آلوده نشده وجود ندارد. از سالم‌ترین افراد در سیستم حکومت اسلامی امروز کسانی هستند که از کنار ظلم، دروغ، بی‌شرافتی، قتل، تجاوز و شیون داغداران با رعایت فاصله امن آهسته و در سکوت عبور می‌کنند و خود را به ندیدن و نشنیدن می‌زنند. حرکت مابین مرزهای اخلاق حتی در محیطی قانونمند با تعریف و خط کشی‌های واضح هم چندان ساده نیست چه رسد به وقتی که مملکت بر اثر حذف عامدانه عقل از امور به دیوانه خانه تبدیل شده باشد.

*

هیچکس بیش از ملایان در مذمت ظلم بر امامان شیعه حرف نزده است ولی در عمل هیچکس به اندازه آنان به شیعیان ظلم نکرده است. در مورد فساد قدرت طلبی، ضرورت رحم و مروت، فضیلت و حرمت امانت داری، اهمیت تقوا و غلبه بر هوای نفس، نکوهش ظلم و قطعیت آخرت و روز حساب بسیار حرف می‌زنند اما در مقام عمل کسی بیش از ملایان خلاف آن را نشان نداده است.

عدم امکان پیاده‌سازی حرف‌های قشنگ در عمل در برخی موارد چنان واضح است که خردمندانی شرایط تحقق آن را در آرمانشهر، مکانی که فقط در خیال ممکن است بیان کرده‌اند. شاخص‌ترین مکانی که از کمونیسم بعد از آن همه حرف زیبا در مورد آزادی و برابری و برادری به جا ماند گولاک است و از جمهوری اسلامی ایران که به نام خداوند رحمان و رحیم جهت برپایی جامعه بی‌طبقه توحیدی تشکیل شد خاوران و کهریزک به یادگار ماند.

بیان آرزوها به معنی توانایی محقق ساختن آنها در عرصه عمل نیست. یونانیان که استاد حرف‌های قشنگ بویژه در مورد انواع و اقسام حکومت بودند و همین امروز هم سخنان بزرگانی از ایشان همچون افلاطون در این باب مرجع محسوب می‌شود هرگز نتوانستند حکومت فراگیری در یونان تشکیل دهند. آنها افکار و آرزوهای خود را در مورد انواع گوناگون حکومت بیان می‌کردند اما در عمل حتی یک روز بعد از سقوط هخامنشیان نتوانستند آن محدوده وسیع را به صورت یکپارچه مدیریت کنند. کار بزرگی که اسکندر شاگرد ارسطو در عمل به انجام رساند جز ویران سازی یک سیستم مدیریتی کارآمد نبود. هخامنشیان بدون زدن حرفهای قشنگ در عمل سیستمی حکومتی را بنا نهادند که تا ۲۲۰ سال صلح و آرامش را در بخش عمده‌ای از جهان برقرار کرده بود. ۲۵۰۰ سال بعد در معرکه شلیک سخنان زیبا در مورد مزایای لیبرالیسم و سوسیالیسم که در عمل جدالی خونین بر سر قدرت در جهان بود تلاشی مشابه مبتنی بر خرد و انسان توسط محمدرضا شاه پهلوی در عزت بخشیدن به کارگران و کشاورزان و زنان و ارتقاء سیستم آموزشی و دادگستری با کمترین میزان حرف و تبلیغات به سرانجام رسید.

موضوع و محور افکار اندیشمندان یونانی و در امتداد آن غربی در اکثر مواقع “قدرت” در گستره “وجود” بوده است در صورتی که موضوع اندیشه در ایران از ابتدا “زندگی” در گستره “عدم و وجود” بوده است. در جهان‌بینی ایرانی مهمترین مولفه در هستی “عشق ” است و به دلیل همین نوع نگاه پدیده‌هایی مانند فاشیسم و نازیسم که محصولات نگاه قدرت محور به جهان هستند در اندیشه زندگی محور ایرانی هرگز امکان بروز ندارند. حتی مواردی مانند فئودالیسم و برده‌داری گرچه به دلیل تولید و انباشت ثروت کمتر در ایران به واسطه جغرافیای کم‌آب کمتر امکان شکل‌گیری گسترده داشت با این وجود حتی در مرزهای قابل تعریف آن هم امکان ظهور نیافت.

حرفهای زیبایی که امروزه درباره جمهوری و دستاوردهای ضمنی باشکوه آن دموکراسی و آزادی در مقابل پادشاهی به عنوان محمل دیکتاتوری و استبداد از سوی گروه‌هایی بیان می‌شود همانقدر در عمل با واقعیت نسبت دارد که آزادی و دموکراسی با جمهوری اسلامی و استبداد و دیکتاتوری با پادشاهی سوئد. برای آرزوها در مقام خیال و در قالب کلمات سقف پرواز بلند است اما در حیطه عمل مؤلفه‌های زمان و مکان آرزوها را در چارچوب‌های محکم واقعیت محدود می‌کند. کلمات در مسیر تبدیل شدن به واقعیت مانند زمان تبدیل واقعیت به کلمات هر بار به صورتی متفاوت از اصل دگرگون می‌شوند. هیچکس با خواندن کتابی در سیاست سیاستمدار نمی‌‌شود. حتی در موضوع ایمان که بده بستان شک و یقین در بازارچه مرزی عدم و وجود است هیچکس با حضور در کلیسا یا حوزه و خواندن متون دینی باایمان نمی‌‌شود.

کعبه و بتخانه نقش مرکز تحقیق نیست / هر کجا گم گشت ره منزلی آراستند
قلزم دل را کناری در نظر پیدا نبود / گرد حیرت جلوه گر شد ساحلی آراستند
ساده بود آیینه امکان زتمثال دویی / مشق حق کردند و فرد باطلی آراستند.

نتیجه فرآیند تبدیل واقعیت به مجاز کلمات و مجاز کلمات به واقعیت به واسطه تحمیل شرایط مکان و زمان بر واقعیت و عدم وجود آن شرایط در مجاز کلمات هرگز قطعی نیست. میزان بازدهی نه به شکل کلمه بلکه به فضایی که کلمه در آن به کیفیت میرسد بستگی دارد. کلمات آزادی و استبداد، دموکراسی و دیکتاتوری که نشان دهنده نوع رابطه قدرت و مردم هستند توابع وابسته متغیرهای دیگری هستند که می‌توانند در فضاهای مختلف با وجود تعاریف متضاد به نتایج یکسان برسند.

هدف‌گذاری‌های سالیانه خامنه‌ای در زمینه اقتصاد و تولید در مقام حرف و آرزو با واقعیت و در مقام عمل چنان متفاوت است که همه جملات بیان‌کننده آن اهداف متعالی به مزخرفات تغییر ماهیت می‌یابند و در واقعیت به زوال و فقر بیشتر کشور و مردم منتهی می‌شوند. زمان و مکان در تحمیل واقعیت، پرنده آرزوها و تخیلات روشنفکران ۵۷ را بر گنداب حکومت اسلامی فرود آورد. سالهاست به جای اعتراف به عدم توجه به واقعیت زمان و مکان به شاه به عنوان مقصر خیالپردازی‌های بی‌پایه و اساس خود اشاره می‌کنند.

هیچ ساختار سیاسی تنها به دلیل فرم و متن‌های روی کاغذ تضمین‌کننده آزادی یا دموکراسی در عمل نیست. آنچه دموکراسی و آزادی را آشکار می‌سازد حکومت قانون بر بنیاد خرد و انسان است وگرنه در جمهوری اسلامی هم حکومت بر مبنای قانون است. منتها مسیر قانون بر جاده مقدس و غیرقابل انعطاف شریعت کشیده شده است.

*

حداقل نوسان و بیشترین پایداری سیستمی در حکمرانی‌های بر بنیاد پادشاهی دیده می‌شود. انگلستان، سوئد، نروژ، هلند، دانمارک، بلژیک و ژاپن مثال‌هایی روشن هستند. در خاورمیانه عربستان، کویت، قطر، بحرین، امارات، عمان دارای بالاترین نرخ رشد و میزان رفاه برای مردمانشان بوده‌اند و جمهوری‌ها همگی تمسخری از پادشاهی و رو به تاریکی دارند. تنها جمهوری شبه‌واقعی در منطقه پاکستان است که عملا یک بمب ساعتی اتمی است.

گزینه پادشاهی پارلمانی با وجود شاهزاده‌ای متعهد به تبعیت از خواست مردم، حکومت قانون و آزادی بیش از هر آرزویی برای نجات ایران در دسترس و معقول به نظر می‌رسد. جمهوری‌خواهان اصرار دارند شاهزاده ابتدا با انکار موضوع جانشینی و اعلام مرگ پادشاهی چلچراغ روشن امید پیرامون وجود خود را خاموش کند تا ایرانیان گرفتار در تاریکی مجبور به دیدن و پذیرش کورسوی چراغ موشی وجود آنان شوند. پس از آن مدعیان با ادعاهای قومی، قبیله‌ای، نژادی، جنسیتی، دینی و زبانی بر سر ریاست جمهوری شروع به جنگ با هم کنند. آنچه بر ایران در شرایط تزلزل کشور در اوضاع هر لحظه نابسامانتر منطقه و جهان خواهد گذشت محل تامل و دغدغه ایشان نیست.

ایگوی ضدشاه، شخصیت سیاسی که اغلب نسل سیاسیون قدیمی به ویژه دینداران فاسد نشده که هنوز به خدا و آخرت ایمان دارند نه به خامنه‌ای و دنیا، هویت سیاسی و گذشته خود را بر اساس آن تعریف کرده‌اند بیش از ترس مجازات حکومت عامل سرگردانی و عدم حمایت ایشان از پادشاهی خواهان است.

از فضولی قطع کن بیدل که در بزم یقین / حلقه تا گشتی به فکر خویش بیرون دری

ایمان جز در آیینه مصلحت عمومی پیدا نیست. بی‌تفاوتی نسبت به وارد آمدن خسارت بیشتر به مردم به بهای خودخواهی و پافشاری بر اعتقاداتی که در عرصه عمل و حکومت یک فاجعه و جنایت علیه بشریت بود و گرفتار ماندن در ایگوی ضدیت با شاه که در عمل دشمنی با ایران، لجاجت با عقل و منطق و اصرار به ایستادن در برزخ حکومت دینی است که آسیب آن بیش از دنیا متوجه دین است. دنیا را می‌شود دوباره ساخت ولی با عملکرد جمهوری اسلامی احتمال مسلمان ماندن مردم در شرایط آزاد بسیار اندک است.

بعد از تجربه دهشت جمهوری اسلامی، داعش، القاعده و طالبان در مجلس مشورت برای هماهنگی مابین عقل و قلب و وجدان حکم گرفتن برای مسلمانی سخت است. هر بار یکی در این میان عصیان می‌کند. افق برای دین و روحانیون در این دیار تحت هیچ شرایطی روشن نیست. زیرا خردجمعی به واسطه عملکرد فاجعه‌بار دین در مقام حکومت نه تنها به نقش مثبت دین در زندگی بی‌باور، بلکه از آن متنفر و بیزار شده است. یاری دینداران در ساقط کردن حکومت دینی تنها نقشی از شرف بر صحیفه هستی رقم خواهد زد که به یادگار در حافظه زمان و صاحبش باقی خواهد ماند.

برای برخی از جوانان مؤمن انقلاب ۵۷ مانند مهندس موسوی که هنوز بارقه‌هایی از ایمان در قلبشان وجود دارد و امروز ایام پیری را سپری می‌کنند شایسته است برای حلال کردن حقی که از پهلوی بر گردن آنها در گرفتن نام نیک در مدیریت جنگ که محصول امکانات بر جای مانده از پادشاهی بود و ایمان خالصانه‌ای که نتیجه تربیت و آموزش در آن سیستم بود از شخصیت پرخسارت ضدشاه به خاطر عبور سریع‌تر از جمهوری اسلامی و کاهش درد و رنج مردم بگذرند و مبارزه با ظلم را به نام پادشاهی که تنها فرصت و امکان واقعی و معقول مبارزه با تباهی حکومت دینی است آغاز کنند. پادشاهی پارلمانی حکومت یکنفر نیست بلکه عبور از منیت به حکم عقل به خاطر زندگی است و شاه نماد آن ایثار و عقلانیت ملی است.

اعلام همراهی با حکومت پادشاهی که زمین مطمئن و محکمی در این جغرافیای زلزله‌خیز برای زندگی صلح‌آمیز همه بندگان بادین و بی‌دین خدا کنار هم است علاوه‌بر نشان برائت از جنایت‌های آتی حکومتی که آن مؤمنان مخلص ۵۷ در برپایی و استحکام آن مشارکت فعال داشته و در مصیبت‌های آوار شده آن بر سر مردم خواسته یا ناخواسته سهیم بوده‌اند می‌تواند به مثابه طلب عفو از خداوند به خاطر خسارت‌های بی‌شمار جانی و مالی و حیثیتی وارده به مردم و کاستن از بار گناه و عذاب وجدان مشارکت در ۴۴ سال جنایت و عبور آسوده‌تر از جهان باشد.

آبرو میرود‌ای ابر خطاپوش ببار / که به دیوان عمل نامه سیاه آمده‌ایم

*

گرچه در سنت اسلامی عقل فاقد وجاهت ارجاع است و در شیعه که با وساطت فرهنگ ایرانی وارد شده است نغمه مرغ مخالف خوان عقل در دسته پرهیاهوی کلاغ‌های راوی احادیث و روایات هرگز شنیده نمی‌‌شود با این حال شاید امروز بیش از هر زمان دیگر بر روحانیون بویژه علما و مراجع باشد که با نگاهی دلجویانه و شرمناک به عقل برای حفظ باقیمانده دین با کمک به تغییر حکومت دینی به پادشاهی بکوشند.

تلاش برای استقرار پادشاهی اکنون یک کنش سیاسی صرف نیست بلکه اگر چیزی به نام وظیفه شرعی از منظر عقل قابل تعریف باشد وظیفه شرعی تمام متشرعینی است که در مقابل صیانت از جان و مال و آبروی میلیونها انسان که امروز و آینده در معرض خطر تعرض و نابودی است احساس مسئولیت می‌کنند. اهل دین بعد از ۴۴ سال فاجعه حکومت دینی باید دریافته باشند که پشتوانه حرمت و اسباب حفظ دین پادشاهی بود نه روحانیت. فردا نگویید‌ ای کاش نشانه‌ای داشتیم.