ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 27.11.2022, 11:41
«خودی و غیرخودی» جدید؟

حمید فرخنده

شعار یا فریاد «بی‌شرف بی‌شرف» که در روزهای اولیه اعتراضات خیابانی ماموران سرکوب را هدف قرار داده بود، علیه تیم ملی فوتبال ایران در اولین بازی‌اش ‌‌مقابل انگلیس به کررات سر داده شد. تا حدی که یکی از دلایل شکست سنگین ایران در این بازی را فشار روحی وارده بر بازیکنان می‌دانند.

آن رگبار شعاری که تیم ملی را در قطر هدف قرار داده بود مدتی است که فضای جنبش اعتراضی اخیر را در برگرفته است.

البته این منطق جنبش اعتراضی خیابانی یا انقلاب است که با تهییج شور و احساسات راه خود را به پیش ببرد. البته منظور از این گزاره تخفیف انقلابیون و بدون استدلال جلوه دادن آنها نیست. واقعیت این است که حدی از شور، هیجان و عشق به ایجاد تحول سیاسی باید هم وجود داشته باشد تا فردی حاضر شود اصولا راحت زندگی، آزادی یا حتی امنیت جانی خود را برای محقق کردن آن به خطر اندازد. بر تهییج و زنده نگهداشتن روحیه اعتراضی و شور و احساسات نیز ایرادی وارد نیست. به همین دلیل است که در کنار حرکت‌های انقلابی شاهد حجم بزرگی از تولیدات هنری برای بیان فداکاری‌ها و آرمان و آرزوهای انقلابیون و نمادهای آن هستیم. حتی تشدید فضای دوقطبی میان معترضان و حکومت از سوی انقلابیون نیز از منطق ذکر شده انقلاب پیروی می‌کند، هرچند این نکته در جای خود یعنی در بحث «اصلاح یا انقلاب» قابل نقد است.

ایراد اما وقتی پیدا می‌شود که چنانکه که در جریان اعتراضات اخیر نیز شاهد هستیم دوقطبی میان معترضین یا در میان طیف‌های مختلف مخالفان حکومت نیز شکل بگیرد. یعنی انقلابیون به جای مبارزه با هدف اصلی و فعالیت در جبهه اصلی، جبهه‌ای ‌‌نیز درون صف مردم باز کنند. همه انقلاب‌ها، چنانکه در انقلاب ۵۷ نیز دیدیم، برای اینکه به پیروزی برسند به بسیج نیرو از میان طیف‌های مختلف، جذب اقشار خاکستری و تلاش برای ریزش در هواداران حکومت، جذب آنها به صفوف خود یا حداقل بیطرف کردن آنها، جلب حمایت یا اعلام همبستگی چهره‌های هنری، ورزشی و اصناف مختلف نیاز دارند.

اما در جریان جنبش اعتراضی اخیر که هنوز حداقل در آینده نزدیک چشم انداز پیروزی در شکل انقلابی آن یعنی سرنگونی نظام دیده نمی‌‌شود، به علل مختلف صدایی بلندتر یا میدان دار شده است که می‌خواهد حرف آخر را اول بزند. افرادی که علیرغم مخالفت با حکومت و سرکوبگری‌هایش صددرصد با همه رفتارها یا شعارهای معترضین همراهی نمی‌‌کنند یا حتی چهره‌های سیاسی، فرهنگی و دانشگاهی که طرفدار بایکوت تیم ملی فوتبال نباشند و درباره خطر بازتولید گفتمان «خودی و غیرخودی» یا «بی‌شرف و باشرف» هشدار دهند مورد حمله و فحاشی قرار می‌گیرند و از همه می‌خواهند «اینطرفی یا آنطرفی» باشند. البته باید تاکید کرد که بخشی از کسانی که به چنین فضایی دامن می‌زنند ارتش سایبری جمهوری اسلامی هستند و آگاهانه برای اختلاف افکنی میان معترضان در فضای مجازی عده‌ای ‌‌که صدای اعتدال سر می‌دهند و از همین الان معترضانی که مثل آنها نمی‌‌اندیشند را از قطار جنبش اعتراضی پیاده می‌کنند.

درباره اینکه چرا هنوز نه به دار است و نه به بار چنین رادیکالیسمی فضای جنبش اعتراضی اخیر را فراگرفته یا حداقل صدای آن بلندتر از دیگر صداهای درون آن است، می‌توان علل مختلفی را برشمرد. اما در این میان چند علت عمده وجود دارد. نبود رهبری، جوان و نوجوان بودن اکثریت معترضان، عدم تجربه فرهنگ دمکراسی و چندصدایی و نهایتا نقش پررنگ برخی تلویزیون‌های فارسی زبان خارج کشور را می‌شود علل اصلی دانست.

طرفه اینکه در جریان انقلاب ۵۷ رهبری انقلاب سعی بر ریزش و جذب در صفوف سرکوبگران یعنی ارتش داشت، اما در جریان جنبش اخیر صدای رادیکال بجای جذب تیم ملی فوتبال آن را به سوی حاکمیت هل می‌دهد. در انقلاب ۵۷ فعالان میدانی را عمدتا جوانان طرفدار چریک‌های فدایی خلق، مجاهدین خلق یا دیگر گروه‌های اسلامی رادیکال بودند. اگر در آن زمان نیز رهبری وجود نداشت و آیت الله خمینی با درایت سیاسی خود انقلابیون را از دست به اسلحه بردن پیش از موقع برحذر نداشته بود، چنین امکانی و‌ درنتیجه بسیار خونین تر شدن آن انقلاب، جذب کمتر اقشار خاکستری، طول کشیدن یا سرنوشت دیگری پیدا کردن آن در فضای شور، هیجان و خون کف خیابان به شدت وجود داشت.

یک جنبش یا انقلاب باید از همه ظرفیت‌هایش استفاده کند و از همه افراد یا چهره‌های سرشناس توقعات حداکثری نداشته باشد. فوتبالیست‌های تیم ملی هم همگی مبارز یا فعال سیاسی نیستند. طیف‌های مختلف مردم نیز به ویژه با تجربه تلخ انقلاب در ۴۴ سال پیش، حق دارند برای انقلابی دیگر مردد یا پرسش‌گر باشند. از این گذشته مگر یکی از کمبودهای این جنبش اعتراضی یا انقلابی عدم کمبود حضور مردم در خیابان نیست؟ از خود نراندن تیم ملی فوتبال بلکه از خود دانستن آنها و پیروزی شان می‌توانست بهترین فرصت برای جبران کمبود حضور مردمی در خیابان باشد. اگر آن دخترانی که بدون حجاب در صحنه جهانی حاضر شدند اصولا حضور در عرصه جهانی ورزش را بنام همبستگی با معترضین بایکوت کرده بودند قطعا جنبش اعتراضی خود را از برد تبلیغاتی حرکت آنها محروم کرده بود. هنوز فرصت باقی است.



نظر خوانندگان:


■ درود بر آقای فرخنده! چند نکته ضروری به طور مختصر در باره سخنان شما.
۱- «نبود رهبری»، دلیل بر این نیست که جنبش اعتراضی مردم ایران را اقدامی بیهوده قلمداد کنیم. اساسا تمرکز کردن بر مسئله «رهبری و رهبر»، پیش از آنکه اصل اندیشیدن در باره موضوع اعتراضات و طغیانها و خیزش‌ها و کشمکش‌ها را پاسخگو باشد، بحثی انحرافی ست برای سرکوبیدن جنبش و خیزش مردم که به طور کاملا شفّاف و بی پرده، خواسته‌های خودشان را علنا در کوی و برزن، فریاد میزنند. «رهبر و رهبری» نمیتوانند «آزادی» را در جامعیّت گوشه و کنار ایران‌زمین بدون هیچ تبعیضی، تضمین کنند؛ بلکه خطر این هست که امور «یارگیری» و رقابت‌های مافیایی را گسترش دهند و باز همچنان روز از نو و فلاکت از نو را برای ایران و مردم رقم بزنند. اصل را می‌توان بر این گذاشت که مردم آنقدر فهم و شعور دارند که بتوانند لایق‌ترینها را انتخاب کنند از بهر رتق و فتق کردن امور و مسائل باهمستان. ایده «کفتر پرانی و بخت گزینش به شاه شدن»، ایده ایست که در ناخودآگاهبود ایرانی همچنان شعله‌ور است و ردّ پای آن را می‌توان حتّا در «سفرنامه ناصر خسرو پیدا کرد که سخن از شهر بی‌شاه می‌کند». همچنین واقعه «گذاشتن تاج شاهی در میان دو شیر درّنده» برای آزمودن لایق‌ترینها به پادشاهی نشانگر این است که در نظر مردم ایران، کسانی حقّ به پادشاهی دارند که بتوانند بر خشم و جان آزاری و خونریزی و غارتگری چیره شوند؛ زیرا «شیر» در نظر مردم، نماد درّنده خویی و توحّش و اقتدار استبدادی بوده است. بنابر این نگران نباشید. آقای فرخنده عزیز. مردم، خودشان لایق‌ترینها را پیدا و انتخاب خواهند کرد و به رهبران راهزن، هیچ احتیاجی ندارند.
۲- مشکل کثیری از تحصیل کردگان ایرانی در اینست که هیچوقت نتوانسته‌اند و شواهد نیز نشان می‌دهد که نمیخواهند بیاموزند که پا به پای متفکّران و فیلسوفان و پژوهشگران در خصوص مقولات انسانی بیندیشند. بلکه خیلی راحت الحلقومی، مفاهیم را می‌بلعند و شروع به قلم‌فرسایی می‌کنند. کلمه «فرهنگ دمکراسی!» و مشابهانشان مثل «فرهنگ دروغ!»،، «فرهنگ دزدی!»، «فرهنگ فلان و بیسار» که ورد قلم کثیری از افراد است، نشانگر نیندیشیدن در باره معنا و محتوای «فرهنگ» است. اساسا، فرهنگ هر ملّتی، پروسه‌ایست که در طول تاریخ از سرچشمه های مختلف ریشه می‌گیرد و در بستر اجتماع باهمستان انسانها همچون عطر گلها تبلور می‌بابد و به همه انسانها تعلّق دارد. بنابر این، دروغ و ریا و کتمان و حقّه و امثال اینها را نباید بر چسب فرهنگ زد؛ زیرا خلط مبحث است.
۳- من این حرف شما را یک شوخی یا خطای لفظی میدانم. اینکه میگویید «آیت‌الله خمینی با درایت سیاسی!؟». یا شما هیچکدام یک از کتابهای خمینی را حتّا نگاه سرسری را هم نینداخته اید یا خبر ندارید که خمینی چه گفته و چه اجرا کرده است. خمینی به ذات خودش، یکی از بی شعورترین و نفهمترین ابناء بشر بود و هرگز بویی از آدمیگری به مشامش نرسیده بود و خاصم سر سخت ایرانی و فرهنگ ایرانیان بود و اصلا و ابدا هیچ درایتی نداشت؛ سوای اینکه در آن زبان الکنش مدام بر «آیات حرب قرآنی» تاکید کند و اجرایشان را بر نمایندگانش و ائمه جماعات تلقین و تذکّر دهد. او حتّا علنا گفت که «رسول اللّه» نیز اوامر «اللّه» را صحیح اجرا نکرد که البته منظورش از صحیح اجرا کردن اوامر الله، «دریا دریا خونریزی بود» به همین دلیل قصّابش [خلخالی] در پشت بام مدرسه و سراسر ایران، اوامر الهی را با کمال لذّت مالیخولیایی اجرا میکرد.
۴- در اینکه رستاخیز زندگی در ایران به زودی پیروز خواهد شد، اصلا شکّ نکنید. آخوندها هیچ آتوریته‌ای بر نسل جوان و فرهیخته و انسانهای آگاه و با شعور ندارند. آنها تمام همّ و غمّشان فعلا اینست که چگونه جنبش فرارونده و شعله ور شونده را تحت کنترل درآورند و از طرف دیگر، چگونه دوام خودشان را در فردا و آینده ایران تضمین کنند. آخوندها و همپالکیهایشان، هیچ راهی برای بقاء در ایران ندارند و وضعیّتشان عین داستان روباه است که شیر به او گفت، آیا تپه‌ای هست که تو بر روی آن نریده باشی؟ تنها امکان دوام آخوند جماعت در ایران اینست که با آگاهی تمام تسلیم خواست و اراده مردم شود و برای فردا و آینده خودش با آگاهی تام، شمشیرش را برای همیشه و ابد به خاک بسپارد و زیرمجموعه فرهنگ ایران بماند و در جهت تلطیف مغز و روح و روان خودش جهت همپایی با فرهنگ باهمستان ایرانیان کوشش کند.
شاد زی و دیر زی! / فرامرز حیدریان


■ حکومت برای تصاحب تیم ملی فوتبال به نفع خؤد برنامه‌ریزی کرده بود و مخالفین بعد از دیدار تیم با رییسی و خوش رقصی چند نفر از آنها مقابل او تیم را بایکوت و علیه‌اش موضع‌گیری کردند. اما می‌توانستند با سرود نخواندن بازیکنان در بازی اول ورق را برگردانند و تیم را از دست نظام در بیاورند. فعلا که تیم تصاحب شده و ما همه نیز نشان دادیم که هوشیارتر از مردم نیستیم اگر بودیم قبلا راه حل و تاکتیک درست را نشان می‌دادیم. امیدوارم هنوز فرصت باقی باشد. البته به کنش بازیکنان تیم هم برمی‌گردد و برداشتن بایکوت و تقاضای مجدد از آنها برای پیوستن به مردم.
با احترام سالاری


■ آقای حیدریان گرامی، وجود رهبری از این نظر مهم است که باعث می‌شود با حفظ خونسردی و درایت شعارها و خواست ها در خیابان و میادین حساب شده مطرح می شود، با افزایش سرکوب حکومت و تعداد کشته ها و در فضای خون، آتش و دود واکنشی نشود و هدف اصلی که ریزش نیروی سرکوبگر و جذب حداکثری اقشار مختلف است فراموش نشود.
اینکه آقای خمینی انسانی سنتی، غیردمکراتیک و سرکوبگر بود مغایرتی با درایت، فهم و اتخاذ تاکتیک‌های درست برای رهبری موفق انقلاب و به قدرت رسیدن او و هوادارانش ندارد، چراکه چنین نیز شد. چه بسا سیاستمداری که انسانی بسیار دمکرات، شریف و مدرن است اما در انتخاب تاکتیک های سیاسی ضعیف یا نادرست عمل کند. پس دمکرات بودن و تاکتیک سیاسی درست داشتن لزوما ارتباط مستقیم با هم ندارند.
با احترام/ حمید فرخنده