ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 26.11.2022, 0:29
دولت شیعی در ایران سرودی در ستایش مرگ است

فرهاد خسروخاور

(فرهاد خسروخاور، پژوهشگر ارشد در مدرسه‌ی مطالعات عالی علوم اجتماعی پاریس است)
هفته نامه «اُبْسْ» در پاریس ۲۲ نوامبر۲۰۲۲
برگردان به فارسی: فواد روستائی


ایران: دولت شیعی سرودی در ستایش مرگ است

انقلاب [سال ۱۳۵۷] ایران را از آغاز تا فرجام آن - فرجامی که شاید به‌زودی فرارسد - باید به عنوان سرودی در ستایش مرگ دید و فهمید. دامنه، لحن، طنین، هویّت، جدیّت، شور و و حرارت و بالاخره ضرباهنگ این انقلاب در طول زمان دستخوش تغییرها و دگرگونی‌هائی شده امّا غایت و معنای آن همیشه مرگ بوده‌است. در مرحله‌ی نخست این انقلاب، این پرچمِ مرگ مقدّس یا شهادت شیعی است که برافراشته می‌شود. علی شریعتی، انقلابی و متخّصصِ جامعه‌شناسی دین، از ستایندگان این گونه مرگ بود که به‌زعم او می‌بایست سرنوشت فردِ مسلمان را رقم‌زند. شهادتی که ملقمه‌ای انفجاری از معادشناسی شیعی و مارکسیستی، آخرالزمانی مسیحائی (ظهور امام دوازدهم) و بالاخره «جامعه‌ی‌ بی‌طبقه»‌ی مارکس بود.

مرگ در این نگرش، رهائی و آزادی است چرا که در واقع دری است که به روی پایانِ عمیقاً خواستنی این جهان ناعادلانه گشوده می‌شود. در خلال جنگ طولانی علیه عراق، جنگی که از ١٣٥٩ تا ١٣٦٧ به درازاکشید، برای بخشی از جوانانِ کشور شهید‌شدن و شهادت به «شهادت‌طلبی» بدل می‌شود. این بخش از جوانان دیگر شور و شوقی به زنده‌ماندن و زیستن  ندارند و به‌رغمِ آن‌که بهشتی که خمینی قول و وعده‌ی آن را به آنان می‌دهد در واقعیّت به جهنمی بدل می‌شود بر سرِ آن‌اند که به ازای فداکردن جان خویش در عنفوان جوانی و به‌پاداش این ایثار به دنیائی بهتر یا بهشت موعود دست‌یابند.

در پایان این جنگ، این خداسالاری شیعی است که توسّطِ رژیم با سلسله‌ای بی‌پایان از ممنوعیّت‌ها و مُحَرَّمات، مرگِ شادی و شاد زیستن را به شدیدترین وجه ممکن به همه تحمیل می‌کند. این برداشت از اسلام و این ممنوعیّت‌ها و مُحَرَّمات از مرزهای اسلام سنّتی به مراتب فراتر می‌رود. اسلام سنّتی به‌رغمِ محکوم‌کردن پدیده‌هائی چون رقص، بی‌بندوباری ‌در روابط جنسی، باده‌نوشی یا شُربِ ‌خَمر یا هم‌جنس‌گرائی در جَلوت، آن‌ها را در زندگی خصوصی یا در خلوت با تساهل و مدارا در عمل تحمّل می‌کرد.

روایت و ویراست خداسالارانه‌ی رژیم از اسلام تا کُنهِ وجود و مخّیّله‌ی فرد و تمامی جوانب زندگی خصوصی انسانِ مسلمان نفوذ می‌کند. هرگونه انحراف و تخطّی از موازین و هنجارهای تحمیل‌شده - حتّی در خلوتِ منزلِ فرد - مشمول یک رشته مجازات و کیفرهائی از شلاق و زندان تا اعدام است. در برداشت و استنباطِ بنیادگرایانه و افراطی این رژیم پلیسی از اسلام، هرگونه انحرافی می‌تواند به مجازات اعدام منتهی شود چرا که احتمال آن هست که جنگ با خدا یا «محاربه» و «اِفساد فی‌الارض» محسوب شود.

با بر سرِ کارآمدن اصلاح‌طلبان در سال‌های ١٣٨٤-١٣٧٦، رژیم ناگهان به «کثرت‌گرایی»‌ای میان‌مایه و سطحی رضایت می‌‌دهد امّا این «پرانتز» دیری نمی‌پاید و از سال دوم ریاستِ جمهوری محمد خاتمی، به سرعت بسته‌ می‌شود. نخستین جنبش و اعتراضِ دانشجویان در سال ١٣٧٨ به‌شدّت سرکوب‌می‌شود. از این تاریخ به بعد، رژیم روز به روز مستبدتر، خودکامه‌تر و فاسدتر و مألاً به رژیمی دزدسالار بدل می‌شود.

مرحله‌ی پایانی دگردیسی‌های رژیم به «مرگ‌سالار»ی، در قالب تمام‌خواهی یا توتالیتاریسم ظاهر می‌شود. «ستایش مرگ مقدّس» در گذرِ زمان به صورتِ یک «دُژآهنگی» یا «بدآوائی» یا «کاکوفونی» کریه و نفرت‌انگیز درمی‌آید که در چارچوب آن دولتِ سرکوب‌گر  بر قامت جامه‌ی مدنی کشور جامه‌ای می‌دوزد که تار و پودش چیزی جز یک رشته محدودیّت‌ها و ممنوعیّت‌های نامعقول نیست. ممنوعیّت‌ها و محدودیت‌هائی که تخته‌بند ساختار یک فاشیسم تحقیرکننده است که جامعه‌ی مدنی که خواهان آن نیست علیه آن بارها  سر به شورش برداشته‌ و به همین دلیل با سرکوب شدید رو به رو شده است.

خیزش‌ها و اعتراض‌هائی که از سال ١٣٨٨ در ایران رخ ‌داده‌است صرفاً برای رهائی از یوغ یک رژیم سرکوب‌گر نبوده  و در عینِ حال خلاصی از نظامی زیست‌بوم‌کُش، خارجی‌کُش، زن‌کُش، هم‌جنس‌گراکُش، معتادکُش، دگرکیش‌کُش و بالاخره دزدسالار است:

زیست‌بوم‌‌کُشی: حفظ زیست بوم یا محیط زیست به شیوه‌ای ناکارآمد و تماماً عاری از هرگونه مسئولیّت.

خارجی یا بیگانه‌‌کُشی: مهاجران و به‌ویژه افغانان که اکثراً شیعه و فارسی زبان‌اند مورد بدرفتاری قرارگرفته  و پس از ده‌ها سال کار دشوار در ایران حتّی از داشتنِ یک اجازه‌ی اقامت محروم بوده‌اند. رژیم و با وعده‌ی دادن اجازه‌ی اقامت، شماری از آنان را به جبهه‌های جنگ در سوریه فرستاده و صدها تن از آنان در آن‌جا جان باخته‌اند.

زن‌‌کُشی: رژیم به زنانی که به مخالفت با حجاب اجباری برخاسته یا با انگیزه‌های فمینیستی یا برای برابری حقوق زنان با مردان، دست به اعتراض می‌زنند به‌عنوان «مادونِ انسان‌»هائی می‌نگرد که می‌توان برابر و هم‌سنگِ با مردان دست به کشتارشان زد هرچند که زنان در دفاع از خود از توانِ جسمی برابر با مردان برخوردار نیستند.

هم‌جنس‌گراکُشی: در جمهوری اسلامی مجازات هم‌جنس‌گرائی در تئوری اعدام است.

معتادکشی: معتادان را در موارد متعدد اعدام می‌کنند یا به عنوان موجوداتی «مادونِ انسان» محروم از مراقبت‌های درمانی و پزشکی به معنای درستِ کلمه درزندان‌هائی جای‌می‌دهند که نه زندان بل مکانی برای مُردن‌اند.

دگراندیش‌‌کُشی: مسلمانانی که در ایران به مسیحیّت به‌ویژه کلیسای انجیلی پروتستان‌ها - که بازاری پررونق دارد - می‌گروند اکثراً به اعدام یا زندان‌های درازمدّت محکوم‌ می‌شوند. زندانیانی که با آنان به‌سان حیوانات یا موجوداتی ما دون انسان بدرفتاری می‌شود.

مرگ‌سالاری: اعدام مخالفان در این رژیم به آسانی آب‌خوردن و با سهولتی حیرت‌انگیز صورت می‌گیرد. شکنجه‌ی مخالفان و منتقدان در این رژیم در زندان‌های پرشماری که زیر نظر ارگان‌های متعدد سرکوب اداره‌می‌شود سکّه‌ی رایج است. جمهوری اسلامی از نظر شمار اعدام شدگان پس از چین در مقام دوم و از منظر جمعیّت کشور و نسبت اعدام‌شدگان در سرتاسر دنیا در مقام اول است.

وجه تمایزِ تمام‌خواهی یا توتالیتاریسم جمهوری اسلامی با دیگر اشکال این شیوه‌ی حکومت شادی‌ستیزی آن است که در دیگر اشکال آن (کمونیسم استالینی، فاشیسم موسولینی‌ای و نازیسم هیتلری) وجود ندارد. رژیم تهران دشمن قسم‌خورده‌ی شور و شادی در زندگی و آزادی رقصیدن و خُنیاگری به ویژه برای زنان است حال آن‌که پیش از انقلاب ١٣٥٧ در عرضه موسیقی اعّم از سنّتی و غیرسنّتی، زنان چهره‌های برجسته‌ای داشته‌اند. شادی ناشی از تفریح و سرگرمی نیز با دشمنی رژیم رو به روست و یک زن و مرد حتّی نمی‌توانند در خیابانی به راه رفتنی ساده دست‌ زنند بی‌آن‌که چشمان مأموران امر به معروف و نهی از مُنکَر آنان را زیر نظر نداشته و به جریحه‌دارکردن عفّت عمومی متّهم نشوند.

حتّی توتالیتاریسم سوری نیز شادی‌ها و خوش‌گذرانی‌های ساده‌ی مردم را تحمّل می‌کند. در ایران، خیزش شهریور سال جاری که به یک نافرمانی همگانی تبدیل شد و راه را بر یک انقلاب گشود پیش از هر چیز بیانِ یک خواست و آرزوی یک ذهنیت نوین برای شادی و شاد‌زیستن است. زنان جوانی که آغازگر و مبتَکِر این جنبش بودند در پی آزاد‌زیستن و معنابخشیدن به وجود خویش بدونِ متّهم شدن به گناه یا نقض و پایمال‌کردن هنجارها یا  ضوابط قرون وسطائی هستند. مردان بی‌شماری نیز برخلافِ دیدگاه مبتنی بر مردسالاری اسلامی که مدافع برتری مردان بر زنان است در این نبرد به آنان پیوسته‌اند. انکار زندگی توسّطِ این رژیم شادی‌ستیز و فاشیست، شادی‌ستیز و افزون بر آن فاشیست، در عینِ حال مبیّنِ رفتار خصمانه‌ی رژیم با جهان خارج و به‌ویژه غرب نیز می‌باشد. جوانان ایران در تظاهرات خود از جمله شعار می‌دهند: “دشمن ما همین‌جاست. دروغ میگن آمریکاست.”

این احساس و برداشت که جمهوری اسلامی یک دولت «شادی‌کُش» است در نومیدی ژرف خوانندگان رَپِ ایرانی که برخی از آنان هم‌اکنون در خطر اعدام‌اند متجّلی است. عماد قویدل، یکی از این رَپ‌خوانان، کوتاه‌زمانی پیش از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» در انتقاد از و مخالفت با چیرگی تاریک‌اندیشی این دولتِ چپاولگر چنین خوانده بود:

“زمونه [تو بخوان دولت] همه‌ی ذوقِ من رو کُشت داغونمون کرد این تنِ خسته‌م رو مشت‌بارون کرد
من امروز به دیروز غبطه می‌خورم
فردا برای امروزم گریه می‌کنم
من نمی‌تونم از این با حسّ‌تر بِخونَم
یه نسلِ سوخته‌م
بذار تو خاکستر بِلولَم.”

هدفِ این خواست و آرزو ذهنیتی جدید، بازیابی استقلال و حقِّ تصمیم‌گیری و رهاسازی فرد و جامعه از سایه‌ی بختکی است که از چهار دهه‌ی پیش به این سو بر کشور سنگینی می‌کند. در پی انقلاب، نسل اول به نام ایثار انقلابی و احترام به شهیدان جنگ هشت‌ساله‌ی ایران و عراق به این سوگواری بی‌پایان و ابدی رضا داده‌بود. نسل دوم بارها علیه این مرگ‌اندیشی و سوگ‌ستائی سر به طغیان برداشت (سال‌های ١٣٨٨، ١٣٩٤، ١٣٩٥، ١٣٩٨) امّا سرکوب طغیان توسّطِ رژیم هر بار خونین بود. امروز، جوانان و نوجوانان در مقایسه با پدران و مادران و پدربزرگان و مادربزرگان‌شان در مبارزه برای شادبودن و شادزیستن از تردیدی کمتر برخوردارند و بی این‌دست و آن‌دست کردن، بی‌احساس گناه‌کاربودن و بدونِ افتادن در تله‌ی آن‌چه که «سوگ‌ستائی» شیعی‌اش می‌نامیم به راه خود ادامه می‌دهند. از یاد نبریم که شمار بسیار بالای روزهای سوگواری و عزاداری در تقویم از خصوصیّات تشیّع است.

کوتاه سخن آن‌که این نسل نه مرعوبِ روحانیان و اسلام خداسالار  است و نه تسلیم دستگاه عریض و طویل سرکوب رژیم که تاکنون جنبش‌های اعتراضی مردم و کلِّ جامعه را به خاک و خون کشیده است.

از این پس، اُبُهّت و جلال دولتِ خداسالار فروریخته و این بار همگان این  را می‌بینند و فریاد می‌زنند.



نظر خوانندگان:


■ آقای خسرو خاور گرامی، شما در لیست خود دو تبعیض خیلی برجسته را نیاورده‌اید که یکی از آن قطعا با حکومت شیعی ارتباط دارد. و آن تبعیض علیه اقلیت‌های مذهبی از سنی‌ها گرفته تا بهائیان و دیگری که مختص جمهوری اسلامی تنها نیست بلکه از پهلوی‌ها و ناسیونالیست‌های ایرانی به ارث رسیده، آن هم تبعیض علیه ملت‌های غیر فارس ایران. حال وقتی دو تبعیض در جایی جمع شوند دیگر فاجعه به حد نهایی می‌رسد نمومنه آن بلوچستان با کشتار صد نفر تنها در یک روز! من در تعجبم شخصی چون شما چگونه این تبعیض و یا همان آپارتاید را ندیده است و یا اینکه نخواسته است ببیند!
حسین انور


■ خواننده عزیز
کاملا حق با شماست. این مقاله را با عجله نوشتم و این دو بعد که در مقاله‌های دیگر به ان اشاره کرده‌ام از قلم افتاد که شما خوشبختانه ذکر کردید.
فرهاد خسروخاور