ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 21.11.2022, 19:14
امید، هراس و نبود آلترناتیو

داریوش مجلسی

قبل از هر چیز باید یادآور شوم وسعت، عظمت و پایداری جنبشی که در کشورمان، با وجود جنایت حتی کشتن تظاهرکنندگان، جریان دارد تاکنون بی‌نظیر بوده. برای اولین بار بعد از انقلاب زنان و دختران به صورتی چشم‌گیر، بخشی از روحانیت، بازار و حتی تعدادی از ارتش و نیروی انتظامی به جنبش پیوستند حتی اگر نخواهیم این حرکت را انقلاب بنامیم ولی بطور مسلم یک شبه‌انقلاب است. خواسته‌ها و مطالبات خیلی بیش از دادخواهی اولیه به خاطر قتل مهسا به زمینه‌های دین، روحانیت و تمامیت رژیم سرایت کرده و خسته‌ناپذیر به جلو می‌رود.

تمجید و تحسینی که برای این جنبش نوین در سرزمین‌مان قائلم مانع از آن نیست که تدریجا نگران آینده این جنبش، خون‌های بسیاری که سبعانه به وسیله رژیم به زمین ریخته می‌شود، عدم وجود مرکزیت (که گاهی یک پدیده مثبت به نظر می‌رسد) و عدم وجود یک هدف روشن و غیبت یک آلترناتیو، نباشم. هر چه به جلوتر می‌رویم نقاط ضعف (که خوشبختانه در حاشیه قرار دارند) آشکاراتر به چشم می‌خورند.

در اینجا باید فورا اضافه کنم این تضاد‌ها در حاشیه تمام جنبش‌های وسیع و خودجوش در هر کجای دنیا به چشم می‌خورند. منتها ما با تجربه تلخی که از انقلاب ۵۷ داریم باید آگاهانه هوشیار باشیم که دوباره مرتکب خطاهای گذشته نگردیم. یکی این درد بی‌درمان در جامعه ما می‌باشد که چنانچه حرکتی تقریبا یکصدا و متحد به پیش می‌رود همیشه در گوشه و کنار لجن‌پراکنی و حذف فعالان نامدار آغاز می‌گردد. به‌طور مثال حتی شاعر مبارز و نامدارمان در درون کشور یعنی هالو، نیز به صدا در آمد و از این که عده حامد اسماعیلیون را می‌زنند شکوه و اعتراض نمود. اسماعیلیون کاری می‌کند کارستان، او نه ادعای رهبری و یا خواستار جاه و مقامی برای خود درآینده می‌باشد. ما (و ازجمله من) در طول سالهای گذشته قادر نبودیم حتی یک صدم سازماندهی امروز این مرد و یارانش را انجام دهیم.

شعار دموکراسی خواهی سر می‌دهند ولی در گوشه و کنار شعار‌هائی را حمل می‌کنند که روی آن نوشته: نه به جمهوری اسلامی نه به پادشاهی در حالی که بخشی از سر دهندگان این شعار در کشور‌های هلند، بلژیک، سوئد و... از مواهب همان سیستم پادشاهی بهره می‌برند. در هلند و چند کشور دیگر پرچم‌های تجزیه‌طلبان الاحواز حمل می‌شد. پرچم کردستان نیز حمل می‌شد در حالی که مبارزان درون‌مرز فریادشان و شعارشان، به درستی، در جهت همبستگی با و حمایت از قربانیان سیستان و بلوچستان و ایذه و سقز می‌باشد.

آنچه که بیش از هر چیز بر نگرانی من می‌افزاید جنایت‌های بسیار سبعانه رژیم نسبت به بخصوص جوانان و حتی خردسالانی می‌باشد که به نوبه خود باعث ازدیاد حس نفرت و انتقام از سوی مردم‌مان می‌گردد این حس نفرت عمیق منجر به شعار “این رژیم باید برود” می‌گردد. البته با وجود جنایت، آدمکشی و سرکوب از سوی رژیم، کاملا طبیعی و قابل‌فهم است که حتی منهم بگویم “این باید برود” منتها آنچه که تجربه دهشتناک انقلاب ۵۷ را برای من تداعی می‌کند عین همین شعار بود که در آن زمان از دهان تظاهرکنندگان به گوش می‌رسید که البته به این واقعیت هم واقفم که رژیم حاکم آن روز را به هیچ‌وجه نمی‌توان با رژیم حاکم امروز مقایسه نمود. ولی در انقلاب ۵۷ اقلا بدیل و آلترناتیوی وجود داشت که بعد از رفتن شاه حکومت را تحویل گرفت و از فردای آن روز دولت جدید کار خودش را آغاز کرد. منتها شعار دهندگان آن روز به این واقعیت آگاه نبودند که آن کسی که آمد نه تنها بهتر از آن که رفت نبود بلکه به درجات بسیار خیلی هم بدتر از او بود. یادم هست فعالین چپ و حتی ملی وقتی به من و سایر دوستان فعال در جرگه بختیار نزدیک می‌شدند راهشان را کج می‌کردند ولی بخش بزرگی از آنها چند سال بعد تبدیل به دوستان سیاسی امروز ما گردیدند ولی چه سود که عمق فاجعه را همه دیر درک کردند و آب رفته به جوی را نمی‌شد دوباره به جوی برگرداند.

امروز هم در کنار جو ملتهب و تب‌زده کشورمان که حاصل جنایات بی‌حد رژیم جمهوری اسلامی می‌باشد عدم حضور یک جمع، شورا و اقلا یک اتاق فکر از انسان‌هائی به چشم می‌خورد که در داخل کشور قادر به ایجاد نوعی تعادل بین هیجان خیابانی و نوعی فکر و منطق برای راهیابی رهائی از این کشت و کشتار از یک سو و تغییر جهت این جنبش از حرکت به سوی یک نا کجا آباد به سوی عقل و منطق چاره اندیشد.

یادتان می‌آید در زمان انقلاب صدای بختیار در میان هیجان و شور انقلابی گم شد و فریادهای بختیار عامل بی‌اختیار گوش‌ها را کر می‌کرد. در همان زمان مهشید امیر شاهی و دکتر مصطفی رحیمی با حمایت از بختیار ندا سر دادند که دیکتاتور نعلین که در راه است بسی خطرناک‌تر از دیکتاتور چکمه می‌باشد.

اصلاح‌طلبانی که در گذشته فقط انتقاد می‌کردند امروز علنا به رویارویی با رژیم پرداخته‌اند. تاج‌زاده، فائزه رفسنجانی، موسوی و همسرش به زندان افتاده‌اند. یکی از دلایلی که خانم محمدی به زندان افتاد همکاری او با جوانان “جمعیت امام علی” بود که در سراسر ایران بیشتر در نقاط روستایی به فعالیت‌های مدنی مشغول بودند و رژیم چند نفر از آنها را دستگیر نمود. محمد خاتمی نیز در دو بیانیه که صادر نمود و در سایت “انصاف” منتشر شد به حمایت از جنبش و اعتراض به سرکوب‌ها پرداخت منتها لحن و زبان اعتراض او با ادبیات مبارزان خیابانی تفاوت دارد. صادق زیباکلام در عین این که به حمایت از مبارزان و نکوهش دستگیری‌شان پرداخت ولی گفت انقلاب ما را هزاران سال به عقب می‌برد. فحاشی به زیباکلام آغاز شد و مبارزه بر علیه اصلاح‌طلبان را همسان با مبارزه بر علیه رژیم نامیدند.

منهم معتقدم زمان مصرف این رژیم سر آمده ولی هدف ما چیست؟ من فقط می‌شنوم که این رژیم با کلیتش باید برود. ولی تا زمانی که یک بدیل و یک آلترناتیو در داخل کشور به وجود نیاید که از حمایت مردمی برخوردار باشد نمی‌توان سرنوشت سرزمینی به وسعت ایران را به دست قضا و قدر سپرد.

منصفانه بگویم من به غیر از انقلاب فرانسه هیچ انقلابی را ندیدم که به دموکراسی منجر شده باشد. تازه دموکراسی در فرانسه هم سالها بعد از انقلاب و با تحمل کشتارها و سرزدن‌ها با گیوتین به وجود آمد بسیاری از تاریخ‌شناسان معتقدند چنانچه انقلاب خونین فرانسه آغاز هم نمی‌شد فرهنگ مردم فرانسه سالها بعد باعث طلوع دموکراسی بدون هزینه‌های جانی و مالی می‌گردید. انقلاب مخملی پرتغال را یادتان می‌آید؟ ژنرال اسپینوزا فرمانده کل ارتش آن کشور قادر شد با یک انقلاب آرام سالازار دیکتاتور حاکم بر آن کشور را از صدارت طرد کند و بدون این که حتی خونی از دماغ کسی جاری شود رژیم دموکرات جدید جایگزین دیکتاتوری سابق گردید. در اسپانیا هم تا حدی به همین ترتیب دیکتاتوری فرانکو جایش را به یک دموکراسی داد و پادشاه هم از حامیان پر و پا قرص دموکراسی جدید بود و دیدیم که حزب کمونیست اسپانیا در کنار حزبی که با شرکت بقایای حکومت فرانکو تشکیل شد به رقابت و فعالیت پرداخت، این حزب تحت نام “پوپولار” هم اکنون دومین حزب بزرگ اسپانیا می‌باشد.

چرا از تحولات و تغییرات بنیادین اروپای شرقی یاد نکنیم که با حمایت گورباچف دیکتاتوری‌های کمونیستی را تبدیل به دموکراسی‌های کنونی نمودند که عضو اتحادیه اروپا هم می‌باشند، فقط در رومانی دیکتاتور کمونیست آن کشور “چائوسسکو” اعدام گردید. تعدادی از دولتمردان رژیم‌های کمونیستی آن زمان از فعالین سیاسی دموکراسی‌های کنونی می‌باشند.

در تمام انقلاب‌های آرامی که در بالا نام بردیم هیچ کس ایراد و انتقاد نکرد که چرا فلان ژنرال سابق یا فلان دولتمرد رژیم پیشین باعث تغییر و انقلاب آرام گردید. حتی مرحوم بختیار پیش از قتل ناجوانمردانه‌اش در یک مصاحبه با تلویزیون هلند گفت تغییر رژیم در آینده باید از طریق مدنی و سیاسی انجام گیرد. البته فورا باید این پرانتز را هم باز کنم که تمام رژِیم‌هائی که سرنگون شدند و در بالا نام بردم سبعیت، خونخواری و فساد رژیم حاکم بر ایران را دارا نبودند، ولی نباید اجازه داد که رژیم کاملا عمدا و به طور دانسته مبارزین را به دام خشونت و کشتار بکشاند زیرا این رژیم فقط از طریق قتل و آدم‌کشی می‌تواند از خودش دفاع کند و عاری از هرگونه احساس و یا فهم مبارزه سیاسی و مدنی می‌باشد.

تعدادی شخصیت‌های ملی، مدنی و اصلاح‌طلب به اضافه افرادی از ناراضیان درون رژیم مدت‌ها پیش به فکر ایجاد یک حرکت مدنی برای به چالش کشیدن رژیم بودند که وقایع اخیر آن را به تعویق انداخت و تعدادی هم روانه زندان شدند. عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد.

بی‌برنامگی و عدم وجود یک آلترتاتیو برای آینده سر زمینمان بسیار خطرناک است و می‌تواند ما و حتی منطقه را دچار مشکلات حتی ارضی دچار سازد. فحاشی و شعار‌های بدون پشتوانه چاره‌ساز نیست و حالا که تمام قشر‌های جامعه با ندای عدالت‌خواهی به پا خواسته‌اند وجود یک بدیل در درون کشور برای هدایت مبارزه و تغییر حکومت یک الزام حیاتی است و خطای بزرگی است چنانچه به حذف شخصیت‌های اصلاح‌طلب و یا از مهره‌های سابق رژیم بپردازیم و یا دست رد به سینه‌شان بزنیم چنین آلترناتیوی حتی می‌تواند مکمل مبارزات خیابانی و اعتصابات گردد.

شخصا معتقدم خارج کشور به جز حمایت از مبارزات درون‌مرز نمی‌تواند بدیل و یا آلترناتیوی برای درون کشور باشد.

در خاتمه باید اضافه کنم حمایت از تحریم‌ها و یا تشدید تحریم‌ها نه تنها کمکی به دموکراسی در کشورمان نخواهد کرد بلکه دموکراسی در ایران را عقب خواهد انداخت. مسیر دموکراسی از فقر و گرسنگی نمی‌گذرد تحریم‌ها فقط طبقه کم‌درآمد و حتی طبقه متوسط جامعه را دچار باز هم مشکل‌تر معیشت و اداره زندگی‌شان می‌کند در حالی که سردمداران رژیم حتی خم به ابرو نخواهند آورد. رژیم حاکم در ایران حاضر به همکاری برای تجدید برجام نیست چون نان‌دانی پر منفعتی را که از طریق قاچاق کالا به دست آورده‌اند از دست خواهند داد. بر فرض هم که طبق آرزوی هواداران تحریم طبقه فقیر و گرسنه ایران از فرط فشار فقر قیام کنند مطمئن باشید انقلاب بینوایان و گرسنگان هرگز منجر به دموکراسی در کشورمان نخواهد شد.

زنده باد ایران، به امید دموکراسی و آزادی در سرزمین‌مان
داریوش مجلسی آبان ۱۴۰۱



نظر خوانندگان:


■ درود بر آقای مجلسی!
من در حاشیه حرفهای شما لازم میدانم که چند کلامی را بیان کنم.
- اساسا مقایسه تاریخ و تحوّلات فرهنگی و اجتماعی ایران و مردمش از کهنترین ایّام تا همین امروز با دیگر کشورهای جهان، خطایی عظیم است. عین خطایی که تحصیل کردگان ایرانی در رویا روشدن با افکار و ایده های فیلسوفان و متفکّران دیگر سرزمینها مرتکب میشوند و تصوّر میکنند که مقولات و مسائل مطرح شده در کشورهای باختری با مسائل و مُعضلات مردم ایران، اینهمانی گوهری دارد. این یعنی از یک طرف، عدّم اگاهی داشتن از تحولات تاریخی و فرهنگی و کشورداری میهن خود و از طرف دیگر، فقدان شناخت عمیق و کلیدی از تاریخ رویدادهای فرهنگی و اجتماعی دیگر کشورها.
- کشف و شناخت معضلات تاریخ و فرهنگ مردم ایران و سپس شیوه های حلّ و فصل کردن آنها تنها در گرو باهماندیشی و یافتن راهکارهای بایسته از طرف فرزندان خود ایران با تکیه به فهم و شعور مردم در جامعیّت آنها انجام شدنی است. اینکه شما با استناد کردن به فاجعه سال 1357 نتیجه گیری کرده اید که خیزش امروز مردم ایران و بویژه زنان و جوانان علیه حکومت فقاهتی به دلیل مثلا نبود «آلترناتیو» حاضر و دم دست باعث نگرانیهای خواهد شد، باید عرض کنم که هراسهای شما با واقعیّت لخت و عریان همخوانی ندارد؛ بلکه فقط تصوّریست که یادآور همان ضرب المثل مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد است.
- ایران از نخستین سپیده دم ظهورش در عرصه تاریخ، کشوری رنگین کمانی بوده است. به همین دلیل نیز، «خدای ایرانیان»، رنگین کمانی است و هرگز واحد مستبد همچون الاهان نوری نیست. حضور مردم با انواع و اقسام پرچمها و لباسها و شعارها و آرایشهای رنگارنگ در تظاهرات علیه حکومت ناحقّ فقاهتی، دقیقا واتاب دهنده شیرازه و چفت و بست فرهنگ باهمستان ایرانیان است. و مردم ایران، توقّع دارند که مقامداران کشوری، انعکاسی از خدای رنگین کمانی در جلوه های متنوّعش باشند. یعنی باهمستانی که تمام چهره های واقعیّت ایران را انعکاس دهد؛ نه اینکه فقط درصدی از کلیّت جامعه را بر علیه بقیه آحاد جامعه. نکته اینجاست که خصومت توام با خونریزی حاکمان فقاهتی به دلیل ایدئولوژی بسیار مخرّب و خانمانسوز «اسلامیّـت» که خودش را بی چون و چرا نماینده حقیقت مطلق و کائناتی و هرگز بدون بدیل میداند، دلیل اصلی و کلیدی حرکت سازش ناپذیر مردم در قبال جبهه گیری حُکّام است که هر چقدر قدرتپرستان نالایق بر سیطره قدرتپرستی خود متمایل باشند، به همان میزان به شدّت رادیکال شدن مقاومت مردم خواهند افزود.
- مردم ایران، بارها و بارها به حُکام فقاهتی، شانسها و امکانهای مختلف را جهت اصلاح و تجدید نظر در نحوه کشورداری با کمال آرامش و شعوری که مردم ایران دارند، ارزانی کرده اند. ولی حُکّام، هر مرتبه بر همان اراده کور و سیطره خواه خود و با تکیه بر ایدئولوژی مخرّبشان از در عناد و خصومت توام با خونریزی در برابر مردم و خواسته های کاملا به حقّشان ایستاده و آنها را سرکوب کرده اند.
- تنها راه ممکنی که حُکّام فقاهتی میتوانند برای بقاء خودشان تضمین کنند، اینست که بپذیرند حدّاکثر با تمام همعقیدگانشان در ایران فقط بیست و پنج درصد مردم را تشکیل میدهند و هرگز و هیچگاه، کلیّت مردم ایران در معنای وسیعش نیستند. یعنی حُکام اسلامی حقّ ندارند، خودشان را نماینده کلّ مردم ایران بپندارند؛ بلکه فقط سی درصد از کلّ صد در صد محسوب میشوند. دیگر گرایشها و نحله ها و غیره و ذالک نیز، حقّ مسلّم دارند که در موسسات امور کشورداری از مجلس گرفته تا تمام ارگانها و سازمانها و نهادها و ادارات و غیره و ذالک، سهیم باشند و نقش خود را ایفا کنند.
- اگر اخانید و ارگانهای خونریز و سرکوبگر آن به این حقیقت عینی و عریان که در برابرشان قیام کرده است، احترام نگذارند و تسلیم خواست به حقّ مردم نشوند و به انتخابات آزاد تن ندهند تا آلترناتیو شایسته در آرامش و صلح، انتخاب شود، آنگاه هیچ نیرویی نخواهد توانست از رادیکال شدن مردم عاصی که کارد به استخوانشان رسیده است، جلوگیری کند.
- آنانی که از زمان غصب قدرت در مقابل مردم ایستاده و فقط با گیوتین اقتلویی به مردم پاسخ داده اند، هرگز حقّ دوام به حکومت کردن را ندارند؛ زیرا خلاف پرنسیپها و ارزشها و تار و پود فرهنگ باهمستان مردم ایران رفتار میکنند.
شاد زی و دیر زی! / فرامرز حیدریان


■ به باور من خواست جنبش زن زندگی آزادی از میان شعارها، همبستگی میان اقوام و ملیت‌ها و گستردگی آن در بسیاری از شهرها و تمام استانهای کشور قابل خوانش است. معترضین و اکثریت ملت ایران خواستار نظامی‌اند که اربابان دین در آن دخالتی نداشته باشند به عبارت دیگر خواستار جدایی دین از دولتند. خواستار نظامی تبعیض ستیزند که در آن زن و مرد، کرد، لر، بلوچ، ترک و گیلک و ترکمن و فارس، شیعه و سنی، بهایی و غیره از حقوق برابر برخوردارند. یعنی نظامی دمکراتیک و سکولار. دوران ۴۴ ساله حکومت دینی فقها و اصلاح طلبان و حال اصولگرایان برهبری خامنه‌ای نشان داده است که از توان و خواست برآوردن نیازهای تمام اقشار، طبقات، اقوام و زنان کشور بدور است که نتیجه آن جنبش اخیر به منظور گذار از جمهوری اسلامی شکل گرفته است.
در نگرانی شما نسبت به کمبود شورا و یا جمع هماهنگ کننده‌ی گروه‌های گوناگون این جنبش شرَیکم بویژه آنکه تبیین خواسته‌ها و شکل و محتوی نظام آینده می تواند به دولت‌های دمکراتیک غربی در شناسایی این جنبش یاری رسانده و سریع‌تر از این نظام عبور کنند. عناصری از این شورا هم اکنون مانند احزاب متحد کرد که در شهرها و استان های کردنشین نفوذ بسیار دارند و خواسته‌های تدوین شده‌ای را ارائه می‌دهند و یا مردم بلوچستان که تحت نفوذ روحانیون سنی‌اند و بنظر می‌رسد دریافته‌اند که تنها در یک نظام سکولار به آزادی های دینی خود دست خواهند یافت و یا جوانان محله های شهرهای مختلف که در سازمان دهی اعتراضات پراکنده تا کنون کامیاب بوده‌اند و کارگران و بازاریان و غیره اشاره کرد.
خوشبختانه ایرانیان خارج کشور در آثر بسیج بی‌سابقه حامد اسماعیلیون بدون ادعای رهبری و با فروتنی کامل توانسته است پشیبانی با ارزشی از اعتراضات داخلی به عهده گیرد. باید امیدوار بود که تدوام این جنبش به تدریج این کمبود را رفع و جنبش را وارد فاز تازه‌ای سازد.
با سپاس / شهرام