ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 25.10.2022, 8:59
انقلاب ملی ایران برای گذار از جمهوری اسلامی

بهرام خراسانی

۱) «انقلاب» واژه‌ای است که تا کنون بسیار برزبان‌ها آمده است، اما کمتر درباره‌ی «تعریف»، مفهوم و چیستی آن اندیشه و گفتکو شده است. گاه به هر اعتراض یا تغییر کوچک سیاسی اما پرسروصدا انقلاب گفته شده است، بی‌آنکه هیچ تغییر ریشه‌ای در بنیادهای اجتماعی و اقتصادی پدید آید. دربرابر آن، گروهی انقلاب را تلاش بیشینه‌ی مردم یک جامعه برای دگرگونی بنیادین رستاخیزگونه می‌دانند که می‌خواهد همه چیز را زیروزیر کند و کژیها و ناراستی‌ها را بسوزاند. دربرابر رویکرد نخست که در بهترین حالت می‌تواند یک «انقلاب سیاسی» به شمار رود، رویکرد دوم را می‌توان «انقلاب اجتماعی» ‌نامید. هدف خودجوش یا برنامه‌ریزی شده‌ی چنین انقلابی آنست که همه‌ی ساختارهای سیاسی و اجتماعی موجود را ویران ‌کند، به امید آنکه بهترش را بسازد. از این‌رو چنین انقلابی اگر رخ دهد، ویرانی قطعی ساختار سیاسی موجود و ساختن حتمالی ساختاری نوین است. مگر آنکه طرحی سامانمند با نیروی بایسته و عملی برای آن بازسازی آن اندیشیده شده باشد.
در چنین برداشتی، شمار انقلاب‌های اجتماعی در سراسر تاریخ جهان از آغاز تا کنون از شمار انگشتان یک دست هم بیشتر نیست. انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه نخستین و بزرگترین این انقلابها بوده است. با پیامدهای ماندگار بیشتر خوب و کمتر بد آن برای کل جهان. همه‌ی انقلاب‌ها با شور و عشق آغاز می‌شوند اما هیچ تضمینی وجود ندارد که فرجام آن نفرت نباشد. این واقعیت، مسئولیت اخلاقی و عملی هواداران و پشتیبانان انقلاب‌ها و تلاش آنها برای برنامه‌ریزی سنجیده را نشان می‌دهد. این داوری را از آموزه‌ی ‌همه‌ی انقلاب‌های پیروز و شکست خورده و خاطرات رهبران حرفه‌ای آنها می‌توان دریافت.

۲) در یکی دو دهه‌ی گذشته شمار چشم‌گیری کتاب و گفتارنامه درباره‌ی «انقلاب» و «انقلاب ایران» به زبان فارسی نوشته یا ترجمه شده است. دو کتاب شناخته شده‌ی آن را یرواند آبراهمیان نوشته است، یکی را جان فوران آمریکایی، چند کتاب دیگر را نیز پژوهشگران دیگر آمریکایی و اروپایی مانند نیکی کدی و تدا اسکاچپول، و چند کتاب و چندین گفتارنامه هم در این زمینه توسط پژوهشگران ایرانی نوشته شده ‌است. شوربختانه بیشتر این نوشته‌ها از جمله و به ویژه کتاب‌های یرواند ابراهامیان که جزو کتاب‌های پرفروش و «معروف» هستند، بیشتر تاریخ رویدادنگارانه و ژورنالیستی انقلابند. در هیچ‌یک از این کتابها  به‌جز کتاب تدا اسکاچپول و تا اندازه‌ای کتاب جان فوران، هیچ تعریف روشن و راهنمایی از «انقلاب»، ویژگی‌ها، چرایی‌ها و دسته‌بندی آنها دیده نمی‌شود. البته جان فوران انقلاب‌ها را دسته‌بندی کرده است اما نه برپایه‌ی تعریفی روشن از سرشت و کارکرد فراگیر، بلکه برپایه‌ی نزدیکی‌های شکلی و ظاهری آنها. در حالی‌که بررسی اثربخش هر انقلاب همچون یک دگرگونی تاریخی و بزرگ و درس‌آموزی از آن، تنها هنگامی شدنی است که تعریفی روشن از مفهوم کلان و فراگیر انقلاب، سرشت تاریخی و گره‌های اجتماعی کوری که هر کدام از آنها باید می‌گشودند به دست داده شود.
در هر انقلاب اجتماعی در معنای درست و کلی آن، شمار چشم‌گیری از بنمایه‌های اجتماعی تغییر بنیادی خواهند کرد و زیروزبر خواهند شد. تغییر بنیادین پارادایم‌های اندیشگی و الگوی ساختار سیاسی دستگاه فرمانروایی، از ویژگی‌ها و کارکردهای بنیادین آن چنین انقلابی است. انقلاب‌ها به فرمان کسی پدید نمی‌آیند، بلکه زاده کنش چندسویه‌ی انبوه بنمایه‌های اجتماعی به ویژه نابرابری اقتصادی و عملکرد نادرست یا فساد فرمانروایان هستند. انقلاب‌ها پس از گذار از فرایندهایی ویژه، به ناگاه از دل جامعه می‌جوشند و بیرون می‌ریزند و همه چیز را زیروزبر می‌کنند. اما این فرایند گرچه ناگهانی است، مانند پیری و مرگ، با نشانه‌هایی هشدار دهنده همراه است و پیش‌بینی پذیر، اگر گوش‌ها و چشم‌ها کر و کور نشده باشند.

۳) «انقلاب» و «اصلاح» گرچه به ظاهر از یک جنس نیستند، اما در اصل دو سر پیوستار لغزنده‌ی  یگانه‌ای هستند. هر جنبش انقلابی یا انقلاب، نخست با خواستی کوچک، منطقی و اصلاح گرایانه برای گشودن گرهی کوچک آغاز می‌شود. اما چنانچه این خواست برآورده نشود، گره بر گره افزوده، کلاف کور و سرنخ از دست در می‌رود. آنگاه در آن کلاف کور، منطق ناپدید، و گشودن گره بادندان و بریدن آن با چاقو ناگزیر می‌شود. زمینه‌ی انقلاب‌ها به همین سادگی شکل می‌گیرند و گاه پیش از آنکه  کسی بفهمد رخ می‌دهند. سرطان ساختار سیاسی بدخیم می‌شود و بریدن نخ یا جراحی غده داوطلبانه، ناگزیر می‌شود. آنگاه صاحب بدن، گاه با هزینه و خطر بسیارآماده جراحی می‌شود و اگر ریشه‌های بیماری خوب شناخته و درمان نشده باشد امکان بازگشت بیماری همواره وجود دارد. شاید هرچند یک‌بار روز ازنو، روزی ازنو. در این پیوستار اصلاح تا انقلاب، هر خواست اصلاح‌گرانه می‌تواند به خواستی انقلابی فرا روید، اما بازگشت از انقلاب به اصلاحات در یک چرخه‌ی معین، اگر نگوییم ناشدنی، اما بسیار دشوار است. زرو سرکوب هم نه تنها نمی‌تواند از انقلاب پیشگیری کند، که بر پیجیدگی کلاف و سخت‌تر شدن گره کور آن می‌افزاید.

۴) با آگاهی از اینکه واژگان انقلاب یا اصلاح  هنوز به خوبی تعریف نشده و روشن و گویا نیستند، می‌توان گفت که مانند نامی که، پس از پیدایش هر پدیده یا نوزاد، می‌توان نامی داد. البته هرچه در زمان پیش می‌رویم، اندوخته‌ی واژگانی و نام‌های ما نیز بیشتر و هدفمندتر می‌شود، و نام‌ها و واژگان با  آگاهی بیشتر برگزیده می‌شوند. در فرانسه که زادگاه نخستین و بزرگترین انقلاب اجتماعی جهان با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌های آن و نیز بخش بزرگی از فرهنگ دنیای مدرن است، واژه‌ی «انقلاب» به معنای کنونی آن، ده‌ها سال پس از سال ۱۷۸۹ برای آن رویداد و رویدادهای همانند ساخته شده است. تا پیش از آنکه ناخرسندی آرام مردم فرانسه از خاندان بوربون به گرهی کور تبدیل شود و برای باز کردن آن با دندان به زندان باستیل یورش ببرند، هنوز واژه‌ی «انقلاب»، واژه‌ی شناخته شده‌ نبود. نه خود مردم فرانسه می‌گفتند که ما داریم انقلاب می‌کنیم، و نه کسانی مانند دانتون و روبسپیر و دیگر کسانی‌که ما امروز آنها را رهبران انقلاب فرانسه می‌دانیم و آن روزها شاید کسی آنها راً نمی‌شناخت، چنین برداشتی از آنچه دربرابر چشمانشان می‌گذشـ، داشتند.
در آن زمان آنچه واقعی و مؤثر بود و به رویدادی انجامید که امروز به آن انقلاب فرانسه گفته می‌شود، فقر و تنگدستی مردم، هزینه‌ی گزاف دربار، فساد و رشوه‌خواری اشراف و درباریان، کهنگی و پوسیدگی روش‌های اداری، بی‌تفاوتی و پاسخگو نبودن پادشاهان و دولتمردان به خواست‌های ساده و آرام مردم بود. هنوز نه کسی می‌خواست لویی شانزدهم را بکشد و نه کسی سخنی علمی و فلسفی درباره انقلاب بر زبان آورده بود. اما این رویداد چنان پی‌آمدهای خوب و بدی بر زندگی مردم فرانسه و کشورهای اروپایی گذاشته بود، که اندک اندک خودش تبدیل به یک جستارمایه‌ی مهم تاریخی در زمینه‌ی تاریخ و فلسفه‌ی سیاسی شد.
برخی از سیاستمداران اروپایی مانند مترنیخ امپراتور اتریش، انقلاب فرانسه را همچون وبایی می‌پنداشت که باید از ورود آن به کشورهای دیگر جلوگیری شود. در برابر آن، بسیاری از روشنفکران جهان آن را هدیه‌ی بزرگ مردم و روشنفکران فرانسه به دیگر کشورهای اروپا و جهان می‌دانستند. اندیشه‌هایی که اگر انقلابی در فرانسه رخ نمی‌داد، شاید با خود صاحبان آن دفن می‌شد، کتاب‌های اندیشمندان فرانسوی نیز جایی در کتابخانه‌ها برای خود باز نمی‌کرد، و بسیاری از اندیشه‌هایی که امروز به آن مدرنیته گفته می‌شود، معنا نمی‌یافت. اما هرچه تا کنون در تاریخ رخ داده ناگزیر بوده است، و به همان شکلی رخ داده‌اند که شدنی بوده است.

۵) سرشت، کارکرد و هدف هر جنبش اصلاحی یا انقلابی را آمیزه‌ای از شرایط تاریخی و زمانی، ساختار و سرشت دستگاه فرمانروایی موجود، خاستگاه و جایگاه طبقاتی و اجتماعی شرکت کنندگان یا پشتیبانان جنبش و شعارهای آن تعیین می‌کند. به همین سان و از سوی دیگر داستان، پارادایم‌های اندیشگی و شعارهای جنبش اصلاحی یا انقلابی، سرشت و خاستگاه آن جنبش را بازتاب می‌دهند.
در انقلاب فرانسه که هنوزهم بخشی از مرده‌ریگ فرهنگی آن برای مردمان امروز جهان ارزشمند است و برخی ناپسند، شعار «آزادی، برادری و برابری»، فراخونی بود که پس از پیروزی انقلاب خود را در «جمهوری فرانسه» نه یک کلمه و نه یک کلمه زیاد» با رفتاری سکولار و دموکراتیک نشان داد. همه‌ی رفتارهای انقلابی‌های فرانسه حتا آنگاه که کژروی می‌کردند، از همین فراخوان سرچشمه می‌گرفت و با آن سنجیده می‌شد. گرچه در آن انقلاب به راستی برابری حقوق میان همه‌ی شرکت کنندگان وجود داشت، اما طبقه‌ی متوسط (سوم) این کشور که بعدها به آن بورژوازی می‌گفتند و اندیشمندان وابسته به آن، نیروی اصلی و رهبری کننده این انقلاب بود و پرچم پیشروی انقلاب را بردوش داشت. به همین دلیل، مارکسیست‌ها،آن  انقلاب را «انقلاب بورژوا دموکراتیک» می‌نامیدند.
می‌دانیم که در گذر زمان و تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی، کشمکش میان کارگران و سرمایه‌داران یا گرایش سوسیالیستی پیش از هرجای دیگر در فرانسه خودنمایی کرد و الگوی رفتار کارگران اروپا و جهان شد. اما به دلیل نهادینگی پارادایم و فرهنگ دموکراتیک در آن کشور، هیچگاه در آنجا سوسیالیسم به قدرت سیاسی دست نیافت. در حالیکه در آلمان برای زمان بسیار کوتاهی چنین شد. روسیه کشور دیگری بود که با سنت فرمانروایی خودکامه و دست درازی به سرزمین‌های دیگری مانند ایران و لهستان، یکی از چهار انقلاب اجتماعی بزرگ تاریخ بود که نخستین و شاید آخرین انقلاب سوسیالیستی در آن پیروز شد. دیکتاتوری پرولتاریا شعار اصلی این نقلاب بود، و باتوجه به پیشینه‌ی خودکامگی در روسیه و گنجاندن حق برتری طبقه‌ی کارگر در شعار انقلاب اکتبر، خودکامگی و کشمکش قومی در این کشور چه پیش از فروپاشی نظام شوروی  و چه هم اکنون، روایی دارد.

اینک اگر به ایران برگردیم، می‌توان گفت که از آغاز جنبش و انقلاب مشروطیت تا پایان دوران پهلوی دستیابی به پیشرفت اقتصادی، عدالت اجتماعی و آزادی‌های سیاسی، درونمایه‌ی اصلی خواست کنشگران سیاسی و اجتماعی ایرانی بوده است. بخشی از این خواست‌ها در زمینه‌ی پیشرفت اقتصادی و اجتماعی در بازه‌ی زمانی سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷ برآورده شدند بی‌آنکه بسنده باشند. از این‌رو، در سال ۱۳۵۷ ایرانیان بازهم انقلاب کردند و سه خواست «آزادی»، عدالت اجتماعی و گریز از استبداد فردی پادشاهی که تعبیر آن روز «جمهوری» بود، شعارهایی بودند که می‌باید با ثبت بر پرچم جمهوری اسلامی، ازیاد نروند و برآورده شوند. «استقلال» وام‌واژه‌ای بود برای گسست از اقتصاد وابسته که در آن روزها استعمار نو پنداشته می‌شد. در ایران هیچ‌گاه چیزی به نام استعمار وجود و معنا نداشته است. این تنها یک الگوسازی نیندیشده از کشورهای مستعمره پیشین، جنبش فلسطین، و مخالفت با تمدن غربی بوده است. اما شوربختانه نه تنها این خواست‌ها برآورده نشدند، که روز به روز بدتر هم شدند تا جایی که اکنون پای شکلی از استعمار شرقی هم به ایران باز شده است. بر این پایه، این سه خواست هنوز هم در دستور کار ایرانیان است.

۶) این نگارنده تاکنون گزاره‌ی «انقلاب ملی» را به معنایی که خواهم گفت در جایی ندیده است و شاید گزاره‌ی چندان درستی هم نباشد. اما پس از کشته شدن ژینا امینی و در واکنش به کشته شدن این دختر جوان کرد ایرانی، اکنون ایرانیان بافراخوان «زن، زندگی، آزادی» که می‌تواند خوانشی از همان خواست‌های بالا باشد، با نمودهایی پررنگ از همبستگی ملی همه‌ی گروه‌های قومی و منطقه‌ای کشور،  «انقلاب»ی را برای سرنگونی جمهوری اسلامی ودستیابی به آزادی‌های اجتماعی و سیاسی آغاز کرده‌اند. از این‌رو، این انقلاب را می‌توان «انقلاب ملی ایران» نامید.
در اینجا واژه‌ی «ملی» نه به معنای سنتی رویارویی ایرانیان با به اصطلاح استعمار یا امپریالیسم و بیگانگان، بلکه به معنای همبستگی ملی و فراگیر همه‌ی ایرانیان برای دستیابی به ایرانی آزاد و گسترش پیوند به همه‌ی جهان است. با حقوق شهروندی برابر برای همه‌ی آنها بی‌توجه به جنسیت، طبقه‌ی اجتماعی، قومیت، دین، زبان، و باورهای سیاسی و اجتماعی و رفتاری. اینک بسیاری از کنشگران ملی و دموکرات سراسر ایران به این باور رسیده‌اند که دستیابی به چنین هدفی بیش از هرچیز نیازمند باز اندیشی در پارادیم‌های اندیشگی و دانسته‌های تا کنونی است.
همچنین، همبستگی ملی همه‌ی نیروهای اجتماعی و پرهیز از فرقه‌گرایی، قوم‌گرایی، و تک‌روی آشکار و پنهان به هر بهانه‌ای، نخستین شرط گذار پیروزمندانه از نظام جمهوری اسلامی و رسیدن به ایرانی آزاد، نیرومند و یکپارچه است. پشت کردن به این باور، می‌تواند سرنوشتی تلخ را برای همه‌ی ایرانیان درپی داشته باشد. فرصت‌های طلایی کنونی بسیار کوتاه و تکرار ناشدنی‌اند و باید آن را پاس داریم. دوره‌ی جوشش انقلاب‌ها کوتاه است و باید آگاهانه و به سود آینده‌ی همه‌ی کشور و شهروندان  از آن بهره گیریم.

پیروز باشیم
بهرام خراسانی
سوم آبان ۱۴۰۱



نظر خوانندگان:


■ جناب خراسانی با درود فراوان و تشکر برای یادداشت خوبی که نوشته اید. قبلا “انقلاب ملی” را در صحبتهای آقای نارمکی از اعضای مهستان سکولار دموکراتها که ظاهرا از اعضا یا طرفداران جبهه ملی ایران هم هستند شنیده بودم اما آنجا هم اصطلاح مناسبی بنظرم نرسید. چون انقلابها ملی و بین المللی ندارند. همه انقلابها برای انجام اصلاحات ساختاری و بنیانی در روابط و مناسبات سیاسی و اجتماعی برپا می شوند و دلیل آنهم مخالفت هیات حاکمه و الیت یا نخبگان سیاسی حاکم با آن اصلاحات ساختاری از یک سو و عزم جزم و اتحاد بخشهای بزرگی از مردم و رهبران سیاسی مخالف برای انجام آن تغییرات از سوی دیگر است که باعث می شود این تعارض اجتماعی Social Conflict بصورت قهرآمیز حل و فصل شود.
مثلا از قرن ۱۷ میلادی به این سو در هر دو کشور بریتانیا و فرانسه فشارهای طبقات متوسط و پایین جامعه برای اصلاحات ساختاری متراکم می شد. نخبگان سیاسی بریتانیا واقعگراتر بودند و با عقب نشینی تدریجی و اصلاحات ساختاری و واگذاری امتیازاتی به مردم از طریق افزایش حق رای و تغییر ساختار مالیاتها و غیره ساختار سلطنت و تا حدود زیادی املاک نجبا و منابع ثروت و درامد سرملی داران را را نگهداشتند در حالیک دربار و نجبای فرانسه این دوراندیشی را نداشتند و در انقلاب کبیر فرانسه بسیاری جان و مال خود را از دست دادند. در هر حال مردم هر دو کشور پس از حدود دویست و پنجاه سال مبارزات اجتماعی سیاسی هم اکنون به دموکراسی با ثباتی دست یافته اند اما شاید بتوان گفت انگلیسی ها با قتل و آشوب و هرج و مرج کمتری به این مهم دست یافتند.
بسیاری از انقلابها با بسیج مردمی برای اصلاحات ساختاری و افت و خیزهای زیاد سالیان دراز طول می کشد تا جامعه آماده تحول بنیانی شود و نهایتا بشکلی قهر آمیز برای درهم شکستن مقاومت هیات حاکمه انجام میگیرد هر چند در اوج خود ممکن است چند روز بیشتر برای درهم شکستن نهادهای رژیم حاکم طول نکشد اما مشکل آنجا است انقلابهایی که با خشونت و روش های قهر آمیز به نتیجه می رسند و هیات حاکم قبلی را سرنگون و رهبران سیاسی و هیات حاکمه جدیدی را بر سر کار می آورند به دیکتاتوری و استبداد منتهی می شوند و رژیم جدید به دلیل مشروعیت انقلابی خود میتواند استبدادی بدتر از استبداد رژیم سرنگون شده را تحمیل کند که نمونه انقلابهای فرانسه و روسیه و چین و کوبا و ایران شاهد خوبی بر این مدعا است.
از سوی دیگر متاسفانه در شرایط کنونی کشور خودمان ملاحضه میکنیم که علاوه بر جوانان و مردم عادی حتی بسیاری از تحصیل کردگان که اسم و رسمی هم دارند انقلاب را با آنارشیسم و هرج و مرج طلبی آشتباه گرفته و بدون طرح روشن و شفاف خواسته های طبقات متوسط و پایین و اهداف یک انقلاب دموکراسی که با آزادیهای مدنی و سیاسی به این خواسته ها پاسخ می دهد صرفا بر نابودی مستبد حاکم و طبقه ارتجاعی روحانیت حاکم و متحدان مسلح آنها اصرار کرده کار را پیچیده و انقلاب دموکراسی خواهی ایران را به شورشی بر علیه روحانیون و سپاهیان تقلیل می دهند. بنابراین بنظر من هنر انقلابیون واقعی آن است که با کمترین هزینه اجتماعی و خونریزی و هرج و مرج موفق به انجام اصلاحات بنیادی لازم و استقرار آزادی و برابری و عدالت در جامعه بشوند. البته اگر هیات حاکمه مقاومت کرد باید مقاومت او نهایتا و حتی اگر لازم شد قهرا در هم شکسته شود اما در یک پروسه انقلابی حساب شده و نه هرج و مرج و آشوب و به هم ریختگی اوضاع که چه بسا دشمنان خارجی کشور هم بخواهند از این وضعیت سوء استفاده کنند. بنظر من وظیفه صاحبنظران و نویسندگان آشنا با مباحث سیاسی و نظریه انقلابهای اجتماعی سیاسی در این موقع حساس ایجاب می کند آگاهیهای لازم را بین مردم و بخصوص جوانها افزایش دهند تا این جنبش انقلابی کنونی به نتایج درخشان خود برسد و خدای نکرده به هرج و مرج و کشت و کشتار و خرابیها و استبداد بیشتر منتهی نشود.
خسرو خدیو