ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 23.09.2022, 6:58
ملاحظاتی برای امروز و فردای خیزش زندگی!

احمد پورمندی

«زن، زندگی، آزادی» شعار شکوهمند و عجیبی است. اوج در هم‌آمیزی کمال سادگی و کمال پیچیدگی است. در هفت روزی که ایران را لرزاند، زنان و مردان هم‌میهن ما، این شعار شکوهمند را در خیابان مادیت بخشیدند. زن، دستی در حلقه آزادی زد و در صف مقدم مارش آزادی، جانش را سپر دفاع از زندگی کرد تا در پناه معجزه زن بودن، در اوج سیاهی و نومیدی، یورش به عرش و شکافتن سقف فلک میسر بشود.

در نظاره این خیزش شکوهمند، دل هر ناظر اهل دردی «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزد.»

خیزشی جوان، فاقد تشکیلات و رهبری و بدون شعار‌های راهبردی روشن، در مقابل حکومتی مسلح، زخمی و عصبی، شیرجه در قعر اقیانوس از عرشه کشتی گرفتار توفان را می‌ماند. دل شیر می‌خواهد.

همه آرزو داریم که این نوزاد مادر ایران، قد بکشد، به جوانی برومند، عاقل و هشیار بدل شود و راهی به رهایی و روشنایی بگشاید. این خیزش را اما، خطرات بزرگی تهدید می‌کند. شناخت و مقابله با این خطرات، راه تحقق آن آرزوی شریف را باز خواهد کرد.

نخستین خطر، کم‌بها دادن به قدرت حکومت و به‌ویژه به قدرت دستگاه‌های سرکوب، جنگ نرم و پروپاگاندای آن است. دشمن نتوان حقیرو بیچاره شمرد. داغ کردن زیر پای جوانان با توهم یک پیروزی برق‌آسا و ساقط کردن سریع رژیم، گناهی بزرگ و نابخشودنی است. حکومت گرچه پیر، بیمار و فرسوده است، اما حکومتی است که از دل انقلاب و جنگ درآمده و توفان‌های زیادی را پشت سر گذاشته است. مار خورده و افعی شده و گرگ بالان دیده است. دست‌کم‌اش نباید گرفت.

گرچه این خیزش، به این شکل، شتاب و وسعت قابل پیش‌بینی نبود، اما حکومت از مدت‌ها پیش خود را برای خیزش‌های بزرگ مردمی آماده کرده بود و چندان غافلگیر نشده است. ج.ا. برای مهار این گونه خیزش‌ها برنامه چند لایه، پیچیده و همه‌جانبه‌ای دارد که محور اصلی آن «خسته، بدنام، خنثی و متفرق کردن» است.

رژیم از آبان ۹۸ آموخت که به راحتی فرمان تیر صادر نکند و مدیریت هوشمند را جایگزین سرکوب خشن و برق آسا کرده است. این راهکار در مقابله با دهقانان اصفهان، تشنگان خوزستان، دادخواهان متروپل و جنبش‌های معلمان و بازنشستگان، آزموده و تکمیل شده است.

در این راهبرد، در حالی که نیروی سرکوب، وظیفه محاصره و خسته کردن را پیش می‌برد، نیروهای نفوذی میدانی، با طرح شعار‌های دلبخواه حکومت، تخریب اماکن و اموال عمومی و توهین به باور‌های مذهبی مردم، کار بدنام‌سازی و تفرقه را پیش برده، برای دستگاه پروپاگاندا خوراک فراهم می‌کنند.

نفوذی‌ها که معمولا با سر و وضع جوانان امروزی وارد میدان می‌شوند، اغلب می‌کوشند که رهبری دستجات را بدست آوردند و گروه‌های فعال را به سمت شعار‌های تند و خارج از کنسپت و عملیات تخریبی هدایت کنند.شاید همیشه شناسایی آنها میسر نباشد، اما بهترین پادزهر در مقابل آنها، پرهیز از هرگونه تخریب اموال دولتی یا خصوصی، بیرون کردن مرتکبین از صفوف خود و شناسایی، افشا و خنثی کردن کسانی است که قصد به انحراف کشیدن شعار‌های خیزش را دارند.

وظیفه خنثی‌سازی را دستگاه امنیتی بر عهده دارد که با احضار، تهدید و بازداشت افراد مشکوک به فعالیت میدانی و دستگیری چهره‌های سرشناس و تاثیرگذار، جامعه و میدان را از رهبران ستادی و میدانی محروم می‌کند.

نیروی سرکوب در چارچوب محاصره و خسته کردن، از حق محدود تیر برخوردار است و طی روز‌های گذشته، هرجا احساس کرد که اوضاع ممكن است از کنترل خارج شود، از این حق استفاده کرده است.

تاکتیک خسته کردن را می‌توان با عبور از دوی صد متر به دوی ماراتون و استقامت، خنثی کرد. خستگی در جنگ یک پدیده دو طرفه است. آماده باش کامل و دایم و استرس ناشی از آن، پلیس را خسته و در مانده می‌کند. تبلیغات مستمر رسانه‌های حامی خیزش و ارتباط مستقیم با اعضای خانواده پرسنل نیروی انتظامی، پاسداران و بسیجیان، به تردید و دودلی در میان آنها دامن می‌زند. یک پلیس فقیر، خسته و دو دل، یعنی کسی که نه تنها شوقی برای زدن ندارد، بلکه هر آن، آماده ترک سنگر است.

در این مبارزه طرفی پیروز می‌شود که نیروی خود را با برنامه‌ریزی بهتر و هوشمندی بيشتر و در یک دوی استقامت، به کار بگیرد و بتواند در صحنه، دوام بیاورد. حکومتی که در محاصره خیزش مردم  شکست بخورد، بخش بزرگی از استعداد نظامی و سرکوبگری خود را هم از دست می‌دهد.

راه‌های چندی برای تداوم جنبش، حفظ فشار روی سر و گردن نیروی انتظامی و تداوم زندگی عادی و خسته نشدن وجود دارد که رهبران میدانی قادر به شناخت و به کار بستن انها هستند. اما مهم‌ترین گام در این مسیر می تواند از سوی نیروهای جاافتاده و در رده‌های سنی بالاتر، شاغلین در بخش خصوصی و دولتی برداشته شود و با اعتصاب به کمک خیابان بیاید.

هنوز هم شریان حیاتی حکومت به شیر نفت بسته است. ورود بازار، شاغلان در ترابری کالا و نفتگران به صحنه، حکومت را وادار به تسلیم خواهد کرد. نفتگران می‌توانند بار دیگر در تاریخ میهنمان نقش تعیین کننده‌ای بازی بکنند.

جنبش اعتصابی، طبعا هزینه سنگینی را به جامعه و به‌ویژه بر دوش اعتصاب‌گران بار خواهد کرد. ایرانیان مقیم خارج و اقشار مرفه و ناراضی جامعه می‌توانند با تامین پشت‌جبهه مالی، از فشار اعتصاب بر سفره کوچک اعتصابتون و عموم مردم بکاهند.

دومین خطری که خیزش خود جوش و در عین حال بزرگ و سراسری مردم را تهدید می‌کند، فقدان تشکیلات، رهبری و شعار‌های راهبردی مشترک است. نیرو‌های اپوزیسیون فرصت‌های بسیاری را از دست دادند و اکنون که جامعه به حرکت در آمده، این اپوزیسیون کثیرالعده، به‌رغم داشتن نیرو‌های با تجربه و با کیفیت و برخورداری از امكانات بین‌المللی مناسب، در انجام وظایف خاص خود که تولید سیاست، رهبری و تشکیلات است تا حدودی فشل شده است. کثرت گروه‌ها و نظرات نمی‌تواند توجیه‌گر وضعیت کنونی اپوزیسیون باشد. کثرت طبیعت زندگی است. هنر سیاست تولید وحدت در کثرت است.

برخی از این نقائص بزرگ خیزش زندگی را نمی‌توان به فوریت بر طرف کرد، اما می‌توان با تلاش برای تبديل ان به جنبشی دوام‌دار، زمان بیشتری خرید. فعالان میدانی، البته می‌توانند در ساختارهای ژله‌ای و شبکه‌ای موجود میان خود، بر دشواری‌های تشکیلات خط مقدم، کم و بیش فایق بیایند. اما از آنها انتظار تحقق وظائف سنگین سیاسی و پشت‌جبهه‌ای را نمی‌توان و نبايد داشت.

آنچه می‌تواند روند غلبه بر این نقایص را تسریع کند، توافق سریع بر سر یک شعار ایجابی است. در خیزش مردم شعار‌های سلبی به وفور مطرح می‌شوند که عموما شخص خامنه‌ای را هدف گرفته‌اند. اما هیچ شعار ایجابی وجود ندارد. شعار «زن، زندگی، آزادی» یک شعار گفتمانی است که خلا فقدان شعار ایجابی سیاسی را پر نمی‌کند.

به باور من، در جامعه و نیرو‌های آینده‌نگر اپوزیسیون این پتانسیل وجود دارد که بر سر برگزاری انتخابات آزاد، بر فراز قانون اساسی، متمركز شوند و آنرا به بخش‌هایی از حکومت تحمل کنند.

پیشتر در یادداشت «رهبر انتخابی» کوشش کردم تا توضح بدهم که چرا انتخابات آزاد برای گزینش یک رییس جمهور، رییس دولت یا رهبر موقت و سپردن تشکیل مجلس موسسان به او، راهی میانبر و در عین حال متناسب با وضعیت کشور است و می‌تواند بحران جانشینی رهبر رو به موت حکومت را هم به سود مردم و پایان بخشیدن به حکومت اسلامی حل کند.

اگر خیزش سراسری مردم که دیگر از مطالبه لغو حجاب اجباری بسیار فراتر رفته است، به شعاری نظیر «رهبر انتخابی حق مسلم ماست» تجهیز شود، این جنبش ستاره راهنمای مطمئنی خواهد داشت تا بدون خطر غرق کردن کشتی، کاپیتان و تیمش را کنار بگذارد و کشور را از بحران عبور بدهد.



نظر خوانندگان:


■ با درود بر جناب پورمندی. نکات بسیار خوبی در مقاله آورده‌اید که امیدوارم مورد توجه فعالان سیاسی و مبارزان در داخل کشور قرار گیرد. بنظرم شعار رهبر انتخابی را اینطور می‌توان اصلاح کرد: «جمهوری ایرانی، رهبر انتخابی، حق مسلم ما است!»
زیرا با کلمه رهبر اذهان به سمت جمهوری اسلامی می‌رود ممکن است برخی فکر کنند هدف حفظ جمهوری اسلامی و تغییر رهبر با انتخابات است که البته شاید ۲۰ یا ۳۰ سال پیش شعار خوبی بود. اما الان که جوانان شعار میدهند می‌جنگیم، می‌میریم ایران را پس می‌گیریم شاید آوردن جمهوری ایرانی که کل رژیم ولایت فقیه را نفی میکند مناسبتر باشد و پذیرش بیشتری بیابد.
خسرو


■ خسروی گرامی! با پیشنهاد شما موافقم. اغلب دوستان هم بر این نقطه ضعف و ابهام شعار«رهبر انتخابی حق مسلم ماست» اشاره داشته‌اند. افزودن جمهوری ایرانی، شعار را دقیق تر، رساتر و آهنگین تر می کند. سپاسگزارم
پورمندی


■ با درود و سپاس از آقای پورمندی که به درستی بر بسیاری از نکات بنیادی جنبش فعلی انگشت نهاده است. با این همه باید بگویم که وقتی شروع به خواندن مقاله کردم این تصور در من ایجاد شد که نویسنده خطرات دست نیافتن به پیروزی این جنبش و سرکوب آن را در این زمان و با این نقاط ضعف بسیار بزرگ به درستی دریافته است. بویژه وقتی که در مقاله آمده است «آنچه می‌تواند روند غلبه بر این نقایص را تسریع کند، توافق سریع بر سر یک شعار ایجابی است.»
ولی وقتی به چند خط بعد رسیدم دیدم که متاسفانه نویسنده گویا نقاط ضعف را فراموش کرده و صحبت از خواسته‌هایی می‌کند «برگزاری انتخابات آزاد، رهبر  انتخابی،...»  که در اساس همان شعار سرنگونی است. باید پرسید که آیا بهتر نیست که این جنبش با وجود نقاط ضعف‌هایی که دارد به یک خواست حداقلی ولی فراگیر اکتفا کند و با طرح شعار برچیدن گشت ارشاد و حجاب اجباری زمینه عقب راندن استبداد و کسب یک پیروزی برای جنبش را فراهم نماید؟ کدام یک بهتر است کسب یک پیروزی مرحله‌ای و کوچک و دوام دار یا تن دادن به یک شکست؟
گیتی گرا


■ بادرود به آقای پورمندی.
خانم یا آقای گیتی گرا شما برای توقف دادن مبارزات مردم سعی زیادی میکنید. این را به تازگی در زیر مقاله آقای فرخنده که با شما همسو است نیز آوردید. مردم در این سال‌ها به تجربه دریافتند که این رژیم به هیچ خواسته مردم تن در نمی‌دهد و هر عقب‌نشینی و امتیازدادن به مردم را مهلک می‌شمارد. برای همین هم شعارها کل نظام را هدف گرفته است. این قانع کردن مردم به حداقل‌ها برای رژیم فرصت خریده که خود را برای سرکوبی مهلک‌تر آماده کند. گو اینکه قبول حجاب انتخابی اصلا در ذات این رژیم نیست. این رژیمی نیست که روزی صدای انقلاب مردم را بشنود. وظیفه یک فعال سیاسی ارتقاع و بالا بردن مطالبات یک جنبش در حال پیشروی هست. شما را نمی‌دانم.
با احترام آ. نیکراد


■ به باور من میان آنچه گیتی گرا و نیکراد گرامی می گویند، در کلیت خود تعارضی نیست. این جنبش در اعتراض به قتل زنی آغاز شد که به اتهام بی‌حجابی به وسیله گشت ارشاد دستگیر و ساعتی بعد کشته شد. به ندرت این شعار ها دیده یا شنیده شده است که مثلا: گشت ارشاد منحل باید گردد و یا قانون حجاب باید عوض شود. جنبش در مرحله اول علیه حجاب اجباری سمت گرفت و خیلی سریع به جنبشی سیاسی با شعار هایی علیه رهبر و کلیت نظام فرارویید. بسیار مهم است - بویژه برای توجه گیتی گرای گرامی - که کسی این شعار ها را به جنبش حقنه نکرده است و این تحول شعارها یک واقعیت عینی است. از نظر من که به تبدیل جنبش به یک دوی استقامت و ماراتون امیدوارم، هر پیروزی کوچک نظیر انحلال گشت ارشاد و لغو قانون حجاب، یک دست‌آورد امیدوار کننده است، در عین حال، اگر این جنبش را بخشی از مبارزه مردم برای رسیدن به آزادی و دموکراسی بدانیم - که می‌دانیم - آنگاه اهمیت داشتن یک شعار راهبردی و افق گشایانه روشن خواهد شد. چنین شعاری می‌تواند همه جنبش ها، پاره جنبش ها و خرده جنبش ها را یک کاسه کند و به پیروزی برساند. انتخابات آزادی که من از آن دفاع می کنم. نه در این نظام و نه پس از سقوط نطام برگزار می شود. این انتخابات حاصل توافق بخش‌هایی از حکومت با نمایندگان مردمی است که کل حکومت را با اعتراض، اعتصاب و فتح خیابان‌ها به محاصره در آورده باشند. انتخابات دوران گذار و انتخابات برای گذار است.
پورمندی


■ همانطور که اقرار می‌کنید نیروهای اپوزیسیون طی این همه سال توانایی این را نداشتند که ارگانی یا رهبری برای هدایت چنین جنبشی (که بروز آن از مدت‌ها پیش قابل پیش‌بینی بود) بیافرینند یا تربیت کنند. موقع آن نیست که این‌همه گروه‌های چپ و جمهوری‌خواه و البته دیگران رهبری کسی را بپذیرند که مورد احترام همه‌ی اقشار مردم ایران است؟ به دور او جمع شوند و صدای او را به گوش راهیان کف خیابان برسانند؟ آیا خانم شیرین عبادی چنین شخصیتی نیست؟ آیا زمان آن نیست که یک زن رهبری این جنبش را به دست بگیرد؟
ص. ر.


■ جناب نیکراد گرامی،
برداشت شما از نوشته من نادرست است. شما حتی اگر طرفدار انقلاب، سرنگونی و یا تغییر و تحولات رادیکال‌تر هستید باید با توجه به امکانات نیروهایتان برنامه خود را پیش ببرید. برای انقلاب یا عقب نشاندن حاکمیت جهت تن دادن به «انتخابات آزاد» یا «برکناری رهبر» و یا تحمیل اراده مردم به حاکمیت برای اصلاحات ساختاری باید جمعیتی بسیار بیش از این در خیابانی باشد و به‌علاوه نیروهای مرجع و اصناف مختلف نیز به صحنه بیایند. پس دفاع از خواست‌های مرحله‌ای با توجه به نیروی موجود در صحنه نه تنها دعوت به توقف مبارزات مردم نیست، بلکه نگاه واقع‌گرایانه به توازن قواست.
با احترام/ حمید فرخنده


■ به نظر من مناسب‌ترین شعار ایجابی در این برهه، “رفراندوم، رفراندوم، این است شعار مردم” است. مردم ایران در درون و برون مرز با تکرار و تأکید بر این شعار ایجابی، رفراندوم سال ۵۸ برای آری یا نه گفتن به جمهوری اسلامی را زنده می‌کنند که بسیار فرخنده و روزآمد است. واقعاً هم اکثریت مردم کنونی ایران که در زمان آن رفراندوم کذائی یا به دنیا نیآمده یا بچه تر از آن بودند که در آن همه پرسی شرکت کنند، حق دارند که خواستار یک همه پرسی یا رفراندوم برای خواستن یا نخواستن جمهوری اسلامی زیر نظارت سازمان ملل شوند.
خسرو


■ خسرو گرامی! شعار رفراندم چند بار مطرح شد که مهم‌ترین آن فراخوان از سوی چند تن از فعالین داخل کشور بود که تصور می‌شد برای آن چند میلیون امضا جمع خواهد شد، اما در عمل فقط چندده هزار امضا جمع شد. رفراندم وقتی معنی دارد که جامعه در مقابل دو گزینه قرار داشته باشد. ج.ا. آری یا نه سوال اقناع کننده‌ای نیست و مردم می‌خواهند بدانند که خب، بعدش چی؟ مشکل دیگر این شعار هم صفر و صدی بودن آن است که جایی برای سیاست‌ورزی باقی نمی‌گذارد.
پورمندی


■ آقای فرخنده محترم.
من با این حرف شما کاملا موافق هستم و باید این خیابان را میلیون‌ها معترض و اعتصابیون پر کنند تا قدرت سرکوب کاهش و ریزش حکومت تسریع شود. تغییرات رادیکال را حاکمیت تعیین می‌کند نه من و شما، و از قرار معلوم به راحتی شرش را کم نمی‌کند. من با دخیل بستن مجدد شما به اصلاح‌طلبان و جدیدا بخشی از اصول‌گرایان که معلوم نیست چرا نو نوارشان کردید مشکل دارم. مطمئن باشید که برداشت از نوشته‌های شما چندان سخت نیست.
با احترام آ.نیکراد


■ جناب نیکراد گرامی،
کلمه «نواصولگرایان» را من نساخته‌ام. در مطبوعات ایران به اصولگرایانی که پا در پوپولیسم راست احمدی نژادی از انتخابات ۸۴ به بعد و سر در آستان ولایت مطلقه فقیه و بی‌ارزش شماری کامل رای مردم در حکومت اسلامی مد نظرشان به پیروی از نظریه مصباح یزدی داشتند و دارند را «نواصولگرا» می‌نامند. اختلافات هرچند اندک را باید دید. زاکانی‌ها، آقاتهرانی‌ها و دیگر شخصیت‌های «جبهه پایداری» و «رهپویان انقلاب اسلامی» که اغلب انقلابی‌ گری را دکان منافع اقتصادی و سیاسی خود کرده‌اند با اصولگرایانی مانند علی مطهری و علی لاریجانی فرق دارند. تلاش برای ریزش نیروهای طرف مقابل و‌ پیوستن‌شان به جبهه تحول و تغییرخواهی دخیل بستن به این و آن نیست. تحول خواهان و یا طرفداران سرنگونی حتی از ریزش نیروهای سرکوب باید استقبال کنند، مگر انقلاب‌ها یا تحولات بزرگ سیاسی بجز سنگین تر شدن کفه مخالفان حکومت در جایی به نتیجه رسیده اند؟
با احترام/ حمید فرخنده


■ در پاسخ به آقای پورمندی درباره شعار رفراندوم، خودتان خوب می‌دانید که آن فراخوان رفراندوم در سال ۱۳۸۳ ناظر بر تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی بود، نه آری یا نه به نظام جمهوری اسلامی. اما شعار رفراندوم مورد نظر من ناظر بر آری یا نه به جمهوری اسلامی است. در عین حال می توان ترتیبی داد که در برگه قرمز نه به جمهوری اسلامی، چندین نمونه جایگزین مانند جمهوری، مشروطه پادشاهی و ..... گنجانده شود، و بدین وسیله می‌توان با یک تیر دو نشان زد: هم نظر مردم را درباره نظام کنونی جویا شد و هم درصورت مخالفت اکثریت مردم، نوع نظام آتی را نیز از مردم پرسید.