ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 31.08.2022, 9:58
گارباچوف، مردی که دیر آمد و زود رفت!

احمد پورمندی

گارباچف در مقام ریاست همزمان حزب و دولت، تنهاترین اصلاح‌طلب همه تاریخ بود. نه حزب را داشت، نه دولت را و نه مردم را! تنها چند ده هزار روشنفکر در مسکو و لنینگراد با او بودند. موریانه‌های فساد، استبداد و ناکارآمدی کارشان را کرده بودند و امپراتوری شرق از درون پوکیده بود. حزب و دستگاه دیوان‌سالاری دولت، مراکز اصلی فساد و سکون و دشمن هر نوع اصلاح بودند و مردم بعد از هفتاد سال مغزشویی و سلطه رادیو یک موج، دیگر «مردم» نبودند، مومیایی‌های متحرک بودند. بی‌انگیزه، سیاست‌زدایی شده، بی‌تشکل، بی‌باور و بی‌پناه در غیاب موجوداتی به نام اپوزیسیون و جامعه مدنی. به‌سان گله گوسفندان سرگردان!

در آن ایام «گلاس‌نوست» و «پروسترویکا» - شفافیت و نوسازی - زیباترین کلماتی بودند که هر بامداد و پگاه، بر گوش ما مهاجران سیاسی مقیم شوروی می‌نشستند. اما هر روز که می‌گذشت، امیدمان کمتر و نومیدی‌ها فزون و فزون‌تر می‌شد. کار «اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی» تمام بود. گارباچف نوشدارویی بود که بعد از مرگ سهراب آمده بود. سنگ‌بنای این ابر قدرت بر جهل، توهم و زور عریان نهاده شده بود. لنین بر آن بود که در‌های «زندان ملل» را می‌گشاید تا اتحاد برادرانه را جایگزین آن کند. آنچه اما از کار در آمد، زندانی بزرگتر برای مللی پرشمارتر بود که حالا در سایه «گلاس‌نوست» برای رهایی از زندان آماده می‌شدند.

دولت شوروی، دولتی کاگ‌ب‌محور بود، همانطور که مثلا حکومت شاه «ساواک‌محور» شده بود و حکومت خامنه‌ای «ساس‌محور» است. کاگ‌ب به لانه مار‌های سمی بدل شده بود. بلافاصله بعد از فروپاشی، این مار‌ها در سراسر شوروی سابق رها شدند تا در راس باند‌های مافیایی وحشیانه‌ترین غارت همه تاریخ بشر را انجام بدهند. علی‌اوف در آذربایجان، شواردنادزه در گرجستان، کریم‌اوف در ازبکستان و... همگی رفقای دیروز عضو دفتر سیاسی حزب، به خوانینی در راس مافیا‌های نوظهور بدل شدند.

سراسر فدراسیون روسیه هم به عرصه تاخت و تاز باند‌های مافیایی تبدیل شد که همگی از دل کاگ‌ب سر بر آورده بودند. و این بهترین دلیل برای این حکم است که کار شوروی پیش از گارباچوف تمام بود. برخلاف چین، شوروی یک امپراتوری متشکل از ملل «لایتچسپک» بود که در سال‌های آخر پیش از آمدن گارباچوف به یک خانه پوکیده و در آستانه ویرانی بدل شده بود.

رفرم مثل شیمی درمانی برای یک بیمار سرطانی است. جواب می‌دهد اگر هنوز کار از کار نگذشته باشد. در شوروی سال ۱۹۸۵ کار از کار گذشته بود و به همین دلیل هم، دست معمار اصلاحات به جایی بند نبود. روزی که تاواریش یلسین، این دلقک دایم‌الخمر، به اتفاق سران بقیه جمهوری‌ها، انحلال اتحاد شوروی را اعلام کرد و فرش را از زیر پای گارباچوف کشید تا او به نخستین رییس جمهور بدون کشور بدل شود، اوج تنهایی مرد اصلاح‌طلبی آشکار شد که دیر آمده بود و مجبور شد تا خیلی زود برود.

راست است که شوروی با جنگ ستارگان و جنگ با مجاهدان افغان، در دام آمریکا گرفتارتر شد. اما این‌ها فقط تب بیمار را افزایش می‌دادند. شوروی را رادیو یک موج از پای در آورد!

یاد گارباچوف در دل ما که با گلاس‌نوست می‌تپید و با پروستریکا امیدوار می‌شد، گرامی می‌ماند! او بخشی از تجربه سنگین و بزرگی بود که درس‌های آن هنوز به تمامی شناخته نشده‌اند.



نظر خوانندگان:


■ به‌نظرم اشتباه گور باچوف در همزمانی گلاسنوست و پروستریکا بود می‌بایست ابتدا هم‌چون تجربه چین باقتصاد با پاشنه آهنین سر سامانی می‌داد و گرده ایدِولوژی را از سر اقتصاد بر می‌داشت و پای سرمایه و تکنولوژی خارجی را باز می‌کرد برای گلاسنوست وقت بسیار بود. ابتدا قدرت اقتصادی شده و همین قوی شدن نیرو های دموکراتیک را پرورش می‌داد.
بهارک


■ بی‌دلیل نیست که گورباچف به کابوس امثال عمویی و خدایی تبدیل شد. این افراد امروز از استیصال و نامیدی ناشی از شکست اردوگاه سوسیالیستی دست به دامن پوتین هستند و حتی امید به “تسخیر” قطب شمال توسط ارتش شکست خورده او را دارند. جهان امروز اجازه بازگشت سیاه چال‌های دوران شوروی را به روسیه نخواهد داد.
مهرداد


■ با تشکر از جناب پورمندی برای یادداشت خوبشان. به خاطر دارم اقتصاددان شناخته شده ایتالیایی‌الاصل ویتو تنزی (Vito Tanzi) که مطالعات و آثارش بیشتر در بخش اقتصاد عمومی و مالیاتها بوده است در یکی از مقالات خود از گورباچف نقل قول کرده بود که “هنگامی که رهبری را به عهده گرفت متوجه شد که اصولا ارتباط رهبری اتحاد جماهیر شوروی با بدنه دستگاه عریض و طویل شوروی آن روز قطع شده یا خیلی ضعیف شده بود به‌طوریکه دستورها و یا قوانینی که در بالا صادر و یا تصویب می‌شد در عمل و توسط دستگاه اجرایی به اجرا در نمی آمد”.
تنزی به کنایه نوشت بود آقای رییس جمهور چرا فکر می‌کنید این ارتباط باید برقرار می‌بود. دولت شوروی وانمود می‌کرد که به کارمندان خود حقوق و دستمزد می‌دهد (یعنی حقوق و دستمزدها در بخش عمومی شوروی کم و ناکافی بود) و کارگزاران دولت شوروی (اعم از مدیران و کارمندان و کارگران) هم وانمود می‌کردند که دارند کار می‌کنند؛ یعنی دستورات و قوانین را اجرا می‌کنند.
در این جمله نکات ظریفی وجود دارد که توضیح آن از حوصله این مختصر خارج است اما نهایتا آنکه حکمرانی خوب قواعد و شیوه های خود را دارد که آنهم بر نظریه‌ها و تحلیل‌های علمی و کارشناسی مبتنی است و محیط مناسب برای آن نظام‌های سیاسی همراه با آزادی‌های مدنی و مطبوعات آزاد و احزاب رقیب است و با دستور و تهدید و ارعاب تبلیغات دولت طرازنوین کارگری و دستگاه جاسوسی و کاگ‌ب و اینها حاصل نمی شود.
اگر گورباچف و حزب کمونیست شوروی شیوه‌های علمی صحیحی برای اصلاحات اقتصادی و سیاسی اتخاد می‌کردند شاید شوروی با اصلاحاتی به یک نظام سوسیال دموکراسی تبدیل می‌شد و اگر هم اتحادیه منحل می‌شد سقوطی با آن وضع فجیع اتفاق نمی‌افتاد و فرودی آرام یا به قول انگلیس‌ها (Soft Landing) را تجرب می‌کرد.
به هر حال فعالان و تحلیلگران سیاسی چپ عموما سقوط شوروی را به توطئه غرب نسبت داده‌اند. و همین مانع شده است که تحلیل واقع‌بینانه‌ای از دلایل ناکارامدی اقتصاد کشورهای کمونیستی که ریشه در نظریه ناصحیح اقتصاد مارکسیستی دارد داشته باشند. در این مورد امثال سیدعلی خامنه‌ای هم که علیرغم ظاهر مذهبی افکاری متاثر از تبلیعات و آموزش‌های چپی مبتذل دهه ۱۳۴۰ و حزب توده دارند همین ادعا را تکرار کرده‌اند.
خطر این افکار آنجا است که به جای توجه به دلایل علمی و کارشناسی فاجعه اقتصادی که در کشور پیش آمده و نتیجه مستقیم افکار پریشان خامنه‌ای و تحمیل نظرات عقب افتاده او تحت عنوان اقتصاد مقاومتی است. وی و مارکسیست های اسلامی حقه‌بازی مانند حسین شریعتمداری کیهان آن را به توطئه‌های غرب نسبت داده خود را با وقاحت تمام از مسئولیت پیدایش این وضعیت و درد و رنج میلیونها ایرانی که می‌توانستند زندگی به مراتب بهتری داشته باشند کنار می‌کشند و طلبکار هم هستند.
خوشبختانه اکنون ملاحظه می‌شود شخصیت‌هایی مانند آقای پورمندی که افکار سوسیالیستی و سابقه فعالیت سیاسی از موضع چپ داشته‌اند به خوبی دریافته‌اند که اصولا سیستم شوروی سالها پیش از اصلاحات گورباچف سقوط کرده بود و فروپاشی آن با تاخیر علنی شده است. شاید این اعتراف‌ها کمک کند فعالان سیاسی چپ نظریه علم اقتصاد و علوم سیاسی و اجتماعی را که علیرغم میل ما عموما در دانشگاه‌های غربی توسعه یافته‌اند را جدی‌تر گرفته و تحلیل‌های ورشکسته احزاب کمونیستی را کنار بگذارند و نقش سازنده‌تری در رهایی کشور از وضعیت فجیعی که در آن گرفتار شده است بازی کنند.
خسرو خدیوی