پنجشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۷
سیاوش باقی/شهروند
سال را در حالی به پایان میبریم که روزنامهها و نشریات کاغذی بدترین دوران حیات خود را در دهها سال اخیر تجربه میکنند. بیهیچ تردید و اما و اگری. فشارهای اقتصادی، وضعیت فروش و آگهی و مشکلات دیگر همه با هم قابل تحملتر بود اگر بختکی به نام گرانی کاغذ روی رسانه های کاغذی نمیافتاد و نفسهایمان به شماره نمیرسید. در این روزها بزرگترین دغدغه همه ناشران پیدا کردن کاغذ و چانه زدن بر سر چند تومان تخفیف است. در حالی که قیمتها نسبت به اسفند ٩٦ حداقل ٤ تا ٥ برابر افزایش پیدا کرده و به دلیل کمبود کاغذ راهی به جز تن دادن آسان به همین وضعیت، گردن کج کردن پیش دلالان کاغذ و دست به دعا برداشتن نیست. در حال که چشماندازی هم دیده نمیشود. نه کسی امیدی میدهد، نه قرار است بودجه و دلاری اختصاص داده شود و نه مسئولی متوجه وخامت اوضاع است و دل میسوزاند. این شرایط، بحرانی برای فضای رسانهای کشور پدید آورده که نتیجهاش مرگ تدریجی بخش بزرگی از نشریات است. همین حالا بسیاری از روزنامهها در حال کاهش صفحات خود هستند، عدهای اعلام کردهاند در سال آینده منتشر نخواهند شد و بقیه میان ماندن و رفتن در کلنجارند تا ببینند چقدر دیگر میتوانند روی پل دوام بیاورند و ضربه نشوند. اما این را نمیتوان ندیده گرفت که جدا از وضعیت رسانه و ضعیف شدن و لاغر شدن مطبوعات، زندگی بسیاری از روزنامهنگاران در خطر است و اگر واقعبینانه نگاه کنیم، بسیاری از آنها به جمع بیکارشدگان ماههای آینده خواهند پیوست. راهحلی هم نمیتوان پیشنهاد کرد. در حالی که مسئولان معترفند که از ٢٠٠ هزار تن کاغذ وارداتی با نرخ دولتی فقط ١٤ هزار تن آن توزیع شده -پس ١٨٦ هزار تن آن کجاست؟ - چه درخواست دیگری میتوان داشت. بگوییم باز هم ارز اختصاص بدهند تا دلالان فربهتر شوند؟ در حالی که شرایط اقتصادی دولت برای همه روشن است، درخواست یارانههای بیشتر داشته باشیم (بگذریم که در همین شرایط بخش قابل توجهی از بودجه صرف جاهایی میشود که بود و نبودشان قابل مقایسه با رسانه و مطبوعات نیست). چه بخواهیم؟ شاید کمترین خواسته ما این باشد که دولت پیگیر وضعیت کاغذ وارداتی باشد. در حالی که بسیاری از آشنایان نشانی دلال و احتکارگران کاغذ را دارند، در حالی که احتمالا بعضی از دوستانمان در وزارت ارشاد هم میدانند که چه دستهایی در کار است تا کاغذ به دست مصرفکننده اصلی یعنی مطبوعات نرسد و جان ما و روزنامههایمان به لب برسد، شاید تنها درخواست این باشد که کمی این وضعیت را ببینند. کمی اهمیت بدهند. نمیدانیم مخاطب این مطلب چه کسی باید باشد. وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی، قوه قضائیه و نهادهای نظارتی، وزارت صنعت یا کی؟ کسی که رو به موت است، از کجا بداند که کجا باید پناه برد. که به کدام شاخه و ساقه خشکی باید چنگ زد.