محمدجواد روح
کانال تلگرام «راهبرد»
تحلیلگران سیاسی و امنیتی مخالف دولت دست به کار شدهاند تا «عوامل مشکوک» و یا «خودسرهای بازی خورده» را که در راهپیمایی امروز روحانی را به تکرار سرنوشت ابوالحسن بنی صدر حوالت دادند؛ شناسایی کنند و اگر هم توانستند همچون ترور سعید حجاریان و حملات به تجمعات اصلاحطلبان، احیانا آنها را «بازی خورده» حامیان روحانی معرفی کنند و تئوری بافیهای همیشگی خود را ارائه دهند.
این واکنش تکراری از سوی جریان مقابل، قابل پیش بینی است؛ اما روحانی و حامیان او چه راه و راهبردی را در پیش دارند؟
در پاسخ به این پرسش، نخست باید تاکید کرد که رخدادهایی از جنس آنچه در راهپیمایی امروز رخ داد؛ گرچه در سطح رییسجمهور بی سابقه بود، اما عجیب و غیرمترقبه نیست.
پیش از این، در دوران دولت خاتمی شاهد حمله به سیدعطاءالله مهاجرانی و عبدالله نوری، وزرای وقت فرهنگ و کشور، بودیم؛ رخدادی که فردای آن روزنامه «سلام» تیتر تاریخی «جامعه مدنی یا زدنی؟!» را در تحلیل آن به کار برد.
امروز هم، فضا همان فضاست. مجموعه موضع گیریها و رویکردهای حسن روحانی در چهار سال گذشته و بویژه در جریان رقابتهای انتخاباتی اخیر، به جریان مقابل ثابت کرد که رییسجمهور قصد تکرار و تداوم تجربه پیروز و تاریخ ساز «برجام» در عرصههای داخلی و خارجی را دارد.
مهمتر آنکه اکثریت قاطع رای دهندگان از این رویکرد روحانی حمایت کردند و او را در برابر چهرهای که در پوسترها و کلیپهای تبلیغاتی رسما خود را در قامت نامزد مورد تایید رهبری نظام معرفی میکرد و حتی عینا آگهی تبلیغاتی ایشان در انتخابات دهه شصت را تکرار میکرد؛ برگزیدند.
اتفاق مهمتر آن است که این روند و رویه پس از انتخابات نیز تداوم یافته است. تلاش برای برابرنهاد روحانی و بنی صدر، نه شعاری «خودجوش» و یا حتی «سازمان یافته ناگهانی» که بخشی از پروژهای است که بعنوان «یک تجربه موفق»، تصور میشود قابلیت تکرار دارد.
چنین است که همچون همان تجربه، مخالفان دولت پس از انتخابات نه تنها رقابت را پایان یافته ندانستند؛ بلکه تازه آغاز مجادله بود.
امروز هم رییسجمهور و حامیان ایشان باید از تعارفات بی مبنای سیاسی و شعارهای کلیشهای از قبیل «رقابتهای انتخاباتی تمام شد و امروز زمان رفاقت است»؛ پرهیز کنند و بالعکس، پرونده ادعاها، حملات و توهینهای نامزدهای رقیب و حامیان آنها را بگشایند و آنها را در موقعیت تدافعی قرار دهند.
تجربه سیاسی از رفتارشناسی جریان مخالف رییسجمهور نشان از آن دارد که این جریان چه در زمان در اختیار داشتن مناصب قدرت و چه زمانی که ظاهرا قدرت در اختیار نیروهای رقیب است؛ از موضع «طلبکار» و «مدعی» برخورد میکند.
این جریان چه کل قدرت را در اختیار داشته باشد و چه صرفا بخشهای ناپاسخگو را، «طلبکار» و «مدعی» است؛ چه در اکثریت باشد و چه اقلیت، «طلبکار» و «مدعی» است؛ و چه کشور در اوج فشارها و تحریمهای بین المللی باشد و چه در موضع تنش زدایی و اعتمادزایی، بازهم «طلبکار» و «مدعی» است.
بهترین راهبرد در قبال این جریان آن است که مدام، مستقیم و باصراحت به آنان گفته شود موجودیت و بقای خود را به دولت روحانی، به اکثریت ملت، به نخبگان، به اصلاح طلبان، به منتقدان، به کارشناسان، به عقلا و به برجام «بدهکار» هستند و این، آنها هستند که باید در برابر کارنامه عملکردها و هزینه سازی شعارها و ادعاهای خود پاسخگو باشند و نه بالعکس.
متاسفانه در ادوار قبل که جریان اصلاحات به پیروزی رسید؛ با ژستهای بزرگمنشانه و مواضع بظاهر ملی و فراجناحی از کنار کارنامه این «بدهکاران» گذشته است؛ حال آنکه بی هزینه گذاشتن رفتارهای یک جریان ضدملی و بحران ساز، خود یک رفتار ضدملی و تشدیدکننده بحران است.
پس از دوم خرداد هفتاد و شش، خاتمی و دولت اصلاحات از برخورد مستقیم با این جریان و حتی طراحان و مجریان پروژههایی از قبیل «عصر عاشورا» خودداری کردند و نتیجه آن شد که در کمتر از هجده ماه، بی سابقه ترین و تنش زاترین خشونتها به دولت، جامعه و روشنفکران تحمیل شد و تا پایان دوران خاتمی هم اصلاح طلبان در موضع تدافعی و واکنشی باقی ماندند و فرسودند.
پس از رخداد ۲۴ خردادماه ۱۳۹۲ نیز، روحانی و دولت او از گشودن پرونده تخلفات و هزینههای بی سابقهای که در هشت سال قبل از آن به کشور تحمیل شده بود؛ خودداری کردند و در نتیجه، کار به جایی رسید که هنرمندان و بازیگران دولت قبل به جای بدهکاری و پاسخگویی در قبال کارنامه خود، از موضع طلبکار و مدعی در رسانهها و ستاد نامزد اصلی راستگرایان ظاهر شدند و بدهکاریهای تسویه نشده و بازمانده از دولت احمدی نژاد را در مقام طلبکار از روحانی و دولت یازدهم بازخواستند.
امروز هم، وضعیت مشابهی را شاهد هستیم. تداوم حملات و توهینها از عالی ترین مناصب رسمی تا کف خیابانها به شخص رییسجمهور و زیر سوال بردن اصل انتخابات، نشانه آشکاری است بر اینکه برای جریان مقابل، «انتخابات تمام نشده است».
دلیل آن هم روشن است: جریان مقابل نه در مناسبات داخلی و نه در مناسبات خارجی، بدون ایجاد و دامن زدن به تنش شانس پیروزی و حتی ابراز وجود ندارد.
این جریان نه تنها امروز که از اولین روزهای انقلاب جز ایجاد بحران و تنش دائمی سیاسی و روانی در فضای جامعه و واداشتن طرف مقابل به واکنشهای هیستریک راهبرد و برنامهای برای عرضه نداشته است.
انتخابات بیست و نهم اردیبهشت، صحنهای بود که بیش از همیشه نشان داد انبان این جریان علیرغم داشتن ادعاهای بزرگ و طرحهایی برای شکافتن سقف فلک و دوختن زمین به آسمان، چه اندازه خالی است و جز هیاهوی «طبل میان تهی» هیچ گفتار قابل ارائهای ندارد.
در انتخابات اخیر، ادعاهای بی پایه نامزدهای مخالف روحانی و طرح ادعاهای بزرگ از سوی آنان، شفاف تر از همیشه به اکثریت رای دهندگان نشان داد راهی که این جریان ایرانیان را به آن میخواند؛ بیراههای بیش نیست.
روحانی و حامیان او در بیست و نهم اردیبهشت نشان دادند میخواهند پای در راه گذارند و نه بیراهه. هرچند از ابتدا روشن بود این راه پرسنگلاخ، سخت و جانفرساست و آن بیراهه، در ظاهر هموار و کوتاه.
امروز پس از انتخابات هم، سخنرانیهای تند و هشدارهای بی سابقه به شخص رییس جمهور و توهینها و حملات خیابانی تنها شمهای است از دشوارهای «انتخاب راه در برابر بیراهه».
گام گذاشتن در راه، حتما با هجوم راهزنان همراه خواهد بود. راهزنانی که هدف آنها چیزی نیست جز تاراج سرمایه کاروان همراهان.
حملاتی از جنس برخورد امروز با رییسجمهور نشان داد: «راهزنان مشغول کارند»! و میخواهند سرمایه روحانی و حامیان او بربایند. سرمایهای که چیزی نیست؛ جز «امید».
»امید» که در سال هشتاد و هشت بذر هویت بود و در سال نود و دو به ثمر نشست؛ از سال نود و شش میباید به سمت تبدیل به درختی تناور و بر زمین نیفتادنی برود و درعین حال، گردههای خود را با پاشیدن بر زمینهای شوره زار که به قول سعدی شیراز، جز «خس» بار نمیدهند؛ هدر ندهد.
روحانی و همراهان او امروز راهی جز تقویت و تناور کردن این درخت پیش رو ندارند. با طرف پرمدعا و بی ثمر مقابل هم؛ سخن گفتن و فلسفه بافتن و روایتهای دینی و عقلی و نقلی آوردن کافی است.
آنانی که سخن نرم و ملایم بازرگانها و سحابیها و خاتمیها و حتی ادبیات سیاستمدارانههاشمیها را نشنیدند؛ قطعا زبان تیز و پرکنایه روحانی را هم شنوا نخواهند بود.
روحانی به جای خطاب گرفتن آنان، همچون ایام انتخابات باید مردم و حامیان خود را خطاب گیرد و از برنامههای خود بگوید و اقدامات طرف مقابل را با صراحت و صلابت خود و از موضع طلبکارانه تبیین کند.
این رویکرد که «ایام رقابت انتخابات تمام شد و الان دوره رفاقت است»؛ بی مبناترین حرفی است که امروز میتوان در مقام ریاست جمهوری گفت.
امروز نه رقابتها تمام شده و نه انتخابات. امروز تازه در میانه راهی هستیم که در سال نود و دو انتخاب و در سالهای نود و چهار و نود و شش بر آن تاکید شد.
حال باید آن راه را چهار سال دیگر پیمود؛ و در این مسیر، نه تنها چشم عنایت و همراهی به مدعیان بزرگ نداشت، بلکه آنان را راهزنانی باید شناخت که جز با خارج کردن روحانی و حامیانش از این راه و فرستادن آنان به بیراهه راضی نمیشوند و راهی نمیروند.